دانلود فایل های دانشگاهی - تحقیق - پایان نامه - پروژه
دانلود فایل های دانشگاهی -متن کامل- تحقیق - پایان نامه - پروژه - همه رشته ها -فرمت ورد-نمونه رایگان
دانلود فایل های دانشگاهی -متن کامل- تحقیق - پایان نامه - پروژه - همه رشته ها -فرمت ورد-نمونه رایگان
جمعه 99/09/07
قانون مذکور ، کارفرما را در مقابل خسارات بدنی کارکنان که ناشی از عدم رعایت مقرارات حفاظت فنی و همچنین خدمات بهداشت کار می باشد مسئول شناخته ، و وی را ملزم به جبران خسارت جانی حاصله می داند.
ماحصل مواردیکه این قانون کارفرما را مسئول می شناسد در چهار فصل به شرح ذیل خلاصه می گردد:
۱- تهیه و تدارک وسایل ایمنی عمومی کارگاه و فردی کارگر
۲- آموزش نکات ایمنی به کارگران و آموزش استفاده از وسایل ایمنی
۳- نظارت بر کاربرد وسایل ایمنی توسط کارگران
۴- تناسب قابلیت جسمانی کارگر با کاریکه از سوی کارفرما به وی تکلیف می گردد.
مقررات و دستورالعملهای حفاظت فنی کار برای تمام فعالیتهای تولیدی و خدماتی به تفکیک طبق قانون توسط شورای عالی حفاظت تدوین و تصویب و ابلاغ گردیده و همچنین مقرارات بهداشتی ، جهت جلوگیری از بیماریهای حرفه ای و تامین بهداشت کار و کارگر و محیط کار توسط وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشکی تدوین شده است که رعایت آنها برای کلیه کارگاه ها ، کارفرمایان ، کارگران و کارآموزان الزامی است.
مرجع نظارتی بر اجرای صحیح این قانون و ضوابط حفاظت فنی، اداره کل بازرسی کار و امور اجتماعی است و همچنین مسئولیت برنامه ریزی ، کنترل، ارزشیابی و بازرسی در زمینه بهداشت کار و درمان کارگری بعهده وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشکی می باشد.
این بیمه نامه مسئولیت مدنی بیمه گزار را در مقابل کارکنان تحت پوشش بیمه قرار می دهد. بدین معنی که چنانچه در جریان انجام کار در محل کار ، در اثر حادثه خسارت بدنی به کارکنان شاغل بیمه گذار وارد آید و مسئولیت بیمه گزار در این ارتباط برای بیمه گر محرز گردد خسارت وارده بر اساس شرایط بیمه نامه جبران خواهد شد. منظور از جبران خسارت بدنی ، شامل پرداخت هزینه های پزشکی و غرامت نقص عضو و فوت کارکنان می باشد.
این بیمه نامه را کلیه اشخاص حقیقی و حقوقی می تواند تهیه نمایند از جمله شرکتها ، سازمانها ، کارخانجات و کارگاه هائیکه در امور تولید ، تعمیرات و خدمات فعال هستند و همچنین مجریان پروژه های عمرانی و ساخت و سازهای بناهای مسکونی و تجاری.
در واقع هر شخصیت حقیقی یا حقوقی که فرد یا افرادی را جهت انجام امورمعین و مشخص تحت امر دارد در مقابل کارکنان خود برای خسارات بدنی ناشی از سهل انگاری و قصور در نظارت و استفاده از وسایل بی حفاظ و معیوب در حین کار و ضعف اقدامات ایمنی مسئول است و این مسئولیت را می توانند بیمه نمایند.
همچنین از آنجائیکه ارتباط قراردادی فیمابین کارفرما و کارگر ( نوع استخدام) رافع یا محدود کننده مسئولیت کارفرما در مقابل کارکنان در خصوص غرامتهای ناشی از حوادث کار نمی باشد. این بیمه نامه کلیه کارکنان شاغل را اعم از رسمی ، پیمانی ، روزمزد، قراردادی که بصورت تمام وقت یا پاره وقت در پروژه مورد بیمه فعالیت دارند را تحت پوشش بیمه ای دارد.
در این بیمه نامه با توجه به ماهیت پروژه مورد بیمه، چنانچه کارکنان بیمه گزار متغییر باشند الزامی برای متقاضی بیمه ، جهت ارائه اسامی کارکنان به بیمه گر نمی باشد. مگر در مواردیکه با توجه به نوع کار ، بیمه گزار از کارکنان ثابت استفاده می نماید و ارائه اسامی پرسنل تحت امر و همچنین تغییرات احتمالی آنان برای بیمه گزار مقدور باشد. در مجموع اینگونه نتیجه گیری می گردد که صدور بیمه نامه مسئولیت مدنی در برابر کارکنان،بدون ذکر اسامی کارکنان و تعریف کامل پروژه مورد بیمه و محدوده آن میسر است.
با توجه به موارد فوق الذکر ، اساسا بیمه نامه بدون ذکر اسامی بیمه شدگان صادر می گردد و لذا جهت فراهم شدن امکان کنترل موضوع ، برای هر پروژه خاص یک بیمه نامه صادر می گردد و مشخصات موضوع کار و محدوده محل کار بایستی به دقت در شرایط خصوصی بیمه نامه درج گردد و پوشش بیمه ای منحصر به آن موارد از حوادثی است که ناشی از اجرای کار در محل مورد بیمه اتفاق افتاده باشد .
یکی از نکات بسیار مهم این بیمه نامه عبارت است از تحت پوشش قرار دادن کلیه کارکنان شاغل در پروژه ، علیرغم اینکه مستقیما جزء کارکنان تحت امر بیمه گزار نباشد.
همانگونه که اطلاع دارند در اکثر پروژه ها یا صاحبکار تمام امور پروژه را راساَ انجام نمی دهد و این امر دلایل متعددی دارد از جمله تخصصی بودن کارها و یا مسائل اقتصادی و … بهرحال موارد زیادی است که کارفرما ، انجام کار را به پیمانکاران مختلف واگذار می نماید و لذا پیمانکاران فرعی نیز در انجام پروژه حضور دارند . همانگونه که فعالیتهای این مجموعه در ارتباط با یکدیگر هستند و مسئولیتهای آنان در برابر کارکنان نیز مرتبط با یکدیگر و تبعا عملکرد و مشکلات هر یک در کل امور موثر است و همانگونه که جنبه های مثبت آن موجب پیشرفت کار است. به همین منوال حوادث ناگوار برای هر یک از نامبردگان معضلی برای پروژه مورد بیمه ایجاد خواهد نمود.
بعنوان مثال: یک شخصیت حقیقی قصد دارد یک منزل مسکونی چهار طبقه احداث نماید و لزوما در مرحله اول تهیه مجوز تخریب از شهرداری و سپس تهیه نقشه بناء جدید و تعیین مهندسین ناظر است سپس برای تخریب بناء موجود و گود برداری قرار داد جداگانه منعقد می نماید برای نصب اسکلت قرارداد جداگانه و الی آخر و نیز بخشهایی از کار مثلا نگهبان ساختمان ، کارگر ساده راسا کارکنان تحت امر نامبرده میباشند و البته چه بسا این قراردادها شفاهی و یا یک نوشته معمولی باشد.
در اینگونه موارد در صورتیکه حادثه ای ناگوار پیش آید مثلا اگر کارگری از ارتفاع سقوط و فوت نماید در اکثر مواقع صاحبکار ، معمار یا مهندس ناظر در برابر زیاندیده مشترکا مسئول می باشند و بایستی زیان وارده را جبران نمایند و از طرفی دگر صرفنظر از اینکه مسئول حادثه ، کدامیک از اشخاص یاد شده می باشند و یا هر کدام چند درصد مسئول هستند در هر حال اتفاق ناگواری اتفاق افتاد که عواقب آن متوجه پروژه مذکور میباشد.
لذا جهت حل مسئله فوق الذکر و حفظ جامعیت بیمه نامه ، تامین مذکور کلیه خطرات احتمالی برای تمامی کارکنان شاغل را مد نظر قرار داده و موضوع در شرایط عمومی بیمه نامه تصریح گردیده که عبارت است از اینکه مسئولیت کلیه اشخاص حقیقی و یا حقوقی که اجرای بخشی یا بخشهایی از کار مورد تعهد بیمه گزار را در محل مورد بیمه بعهده دارند، مسئولیت بیمه گذار تلقی می گردد و به دلیل همین ویژگی مشخص است که این بیمه نامه توانسته جهت ارائه تامین برای بخش وسیعی از جامعه و فعالیتهای عمرانی و نوسازی موفق عمل نماید.
با توجه به شناخت کارگران به حقوق اجتماعی خود و اهمیتی که نظام اسلامی به واسطه مقرارت و آیین نامه های وزارت کار و امور اجتماعی و قانون مجازات اسلامی به قشر عظیم کارگران داده است موجب گردیده کار فرمایان حرفه های مختلف راغب به تهیه این بیمه نامه گردند و در حال حاضر بخشهای مختلف تولیدی از جمله کارگاه های نجاری ، تولید کفش و کارخانه های قند و شکر و…. از پوشش بیمه ای یاد شده برخوردار میباشند.
نکته حائز اهمیت دیگر ، چگونگی نحوه احراز مسئولیت بیمه گزار است. در بیمه نامه در وهله اول ملاک تشخیص مسئولیت بیمه گزار نظر کارشناس بیمه گر است و همانگونه که در ماده اول از شرایط عمومی بیمه نامه تصریح گردیده است چنانچه مسئولیت بیمه گزار برای بیمه گر محرز باشد. بیمه گر زیان وارده به کارکنان یا ذوی الحقوق آنان را جبران خواهد نمود و در واقع ایفائ تعهدات بیمه گر منوط به رای مراجع قضایی یا مرجع کارشناسی خاصی نگردیده است و در صورت بروز اختلاف بین طرفین( بیمه گر با بیمه گزار و یا زیاندیده) در درجه اول از طریق کارشناسی مشترک و در مرحله بعد نظر کارشناس وزارت کار و امور اجتماعی پذیرفته شده و در صورت عدم توافق برای حل اختلاف از طریق داوری اقدام خواهد شد ودر نهایت رای محاکم صلاحیتدار ملاک عمل خواهد بود.
نکته مهم دیگر موارد زیاد صدمات جسمانی برای کارکنانی است که در بخش فعالیتهای مختلف کارگاهی در جامعه مطرح می باشد و تاکنون بسیاری از زیانهای جسمانی وارد به کارگران بدلیل عدم آگاهی نامبردگان به قوانین و یا عدم توانایی آنان در پیگیری قانونی موضوع ، بدون جبران مانده است که با حضور موثر و آگاهانه این بیمه نامه ، گام قابل قبول در حمایت از حقوق قشر محروم جامعه فراهم گردیده است.
در این بیمه نامه ، میزان تعهدات بیمه گر بنا به درخواست بیمه گزار تعیین می گردد و محدودیتی برای میزان آن وجود ندارد مع الوصف برای توجیه اقتصادی طرح ، رابطه ای بین حداکثر تعهد بیمه گر برای غرامت فوت و نقص عضو هر نفر و میزان حداکثر تعهد برای هزینه پزشکی هر نفر قائل گردیده است .بدین ترتیب که حداکثر تعهد بیمه گر برای هزینه پزشکی از ۱۵% حداکثر تعهد بیمه گر برای غرامت فوت و نقص عضو تجاوز نخواهد کرد.
ارائه سرمایه هزینه های پزشکی بیش از ۱۵% سرمایه فوت و نقص عضو و یا عرضه هزینه های پزشکی به تنهایی منع قانونی و بیمه ای ندارد بلکه از نظر اقتصادی با نرخ های حق بیمه مقرر ، دارای توجیه نمیباشد. بعبارت دیگر عرضه هزینه پزشکی به تنهایی و یا بیشتر از ۱۵% سرمایه فوت و نقص عضو با احتساب حق بیمه مناسب امکان پذیر میباشد.
از نکات قال توجه، استثنائات بیمه نامه است و مسائل مهم آن که عموما مورد بحث و سئوال بیمه گذاران نیز می باشد به شرح زیر است:
یکی از این موارد بند دوم از ماده دوم است چنین اشعار میدارد:
” خساراتی که طبق قانون تحت پوشش بیمه نامه شخص ثالث اجباری وسائل موتوری قرار می گیرد مگر آنکه صراحتا مورد تقاضای بیمه گزار و مورد موافقت بیمه گر قرار گیرد”
از آنجائیکه قانون بیمه شخص ثالث مصوب ۱۳۴۷ تهیه بیمه نامه شخص ثالث وسایل نقلیه موتوری را اجباری نموده است . بنابراین پوشش خطراتی که در بیمه نامه شخص ثالث تامین گردیده است در بیمه نامه جداگانه صحیح نمیباشد.
بنابراین چنانچه وسایل نقلیه موتوری را اجباری نموده است . بنابراین پوشش خطراتی که در بیمه نامه شخص ثالث تامین گردیده است در بیمه نامه جداگانه صحیح نمی باشد.
بنابراین چنانچه وسایل نقلیه موتوری اعم از کارگاهی و غیره شامل لودر، بلدوزر، بیل مکانیکی ، جرثقیل متحرک وسایل نقلیه ای که مصالح و مواد اولیه حمل می نمایند عامل خسارت بدنی برای کارکنان گردند در ابتدا بایستی خسارت از محل بیمه نامه مذکور جبران گردد.حال اگر خسارت وارده طبق شرایط بیمه نامه یاد شده قابل پرداخت نباشد و یا اصولا جزء خطرات تحت پوشش آن بیمه نباشد و در این موارد مسئولیت بیمه گزار محرز باشد خسارت وارده در چارچوب بیمه نامه مسئولیت مدنی در برابر کارکنان قابل رسیدگی است و طبق شرایط بیمه نامه خسارت جبران می شود . شایان ذکر است بیمه گزار برای وسائط نقلیه موتوری چه بیمه نامه تهیه کرده باشد و چه بیمه نامه خریداری نکرده باشد در هر حال خسارات تحت پوشش بیمه نامه شخص ثالث اجباری در این بیمه نامه مستثنی است.
– نمونه خساراتی که ممکن است بیمه نامه شخص ثالث اجباری آنرا تامین ننماید:
مثال۱: زیاندیده ممکن است براساس شرایط بیمه نامه یاد شده شخص ثالث تلقی نگردد.
مثال۲: وسیله نقلیه در حال حرکت نباشد( ساکن باشد) و خسارت ایجادگردد از جمله هنگامیکه جراثقال جابجایی تیر آهن را انجام میدهدو….
مثال۳: وسیله مورد نظر جزء وسایل نقلیه موتوری تلقی نگردد و یا برای وسیله نقلیه یاد شده بیمه نامه شخص ثالث بدلایلی عرضه نگردد.
علیرغم موارد ذکر شده ، بیمه گر این امکان را باقی نهاده است که چنانچه پوشش بیمه ای مسئولیت ناشی از خطرات وسائط نقلیه موتوری مد نظر بیمه گذار است بایستی صراحتا آنرا تقاضا نماید و در صورت موافقت بیمه گر و تائید موضوع در الحاقی که بدین منظور صادر خواهد شد ارائه پوشش امکان پذیر می گردد. البته بدیهی است متقاضی بیمه باید دلایل قانع کننده در این زمینه ارائه نماید از جمله بعنوان مثال اینکه بدلیل نداشتن شماره شهربانی از ارائه بیمه شخص ثالث به وسایل نقلیه کارگاهی خودداری می گردد و از این قبیل موارد.
از جمله موارد دیگر ، بند۵ ماده دوم است که مقرر می دارد” خسارات ناشی از تخلف از قوانین و نظامات دولتی ” جزء استثناء بیمه نامه است . همانگونه که مطلعند شرکتهای بیمه بنا به رسالت سازمانی خود موظف هستند در راستای حفظ و تحکیم قوانین کوشا باشند و این موضوع در تمامی انواع بیمه نامه ها رعایت میگردد و در هر بیمه نامه با توجه به نوع بیمه نامه ، معنی خاصی در آن زمینه را دارد و در بیمه نامه مسئولیت در برابر کارکنان بدین معنی است که اگر مسئولیت بیمه گزار ناشی از تخلف وی از قوانین دولتی باشد خسارت قابل پرداخت نمی باشد . بعنوان مثال: در صورتی که منشاء خسارات بکار گیری نیروی کار پایین تر از سن تعیین شده در قانون باشد که در اینگونه موارد علیرغم مسئول بودن بیمه گزار ، بیمه گر تعهدی در جبران خسارت نخواهد داشت.
از نکات دیگر بیمه نامه اینکه پس از بررسی و محاسبه خسارت، در صورت قابل پرداخت بودن ، خسارت به چه کسی پرداخت میگردد. همانگونه که اطلاع دارند در بیمه های مسئولیت خسارت همواره به شخص ثالث زیاندیده و یا ذوی الحقوق او پرداخت میگردد اما در این بیمه نامه از آنجائیکه بدلیل وضعیت مالی کارکنان علی الخصوص در بخش فعالیتهای ساختمانی هزینه های پزشکی کارگر مصدوم توسط کارفرما ( بیمه گزار) تامین میگردد . بنابراین در شرایط بیمه نامه پیش بینی گردیده که در صورت پرداخت هزینه های پزشکی توسط بیمه گزار و ارائه اصل مدارک و صورتحسابهای معالجات انجام شده ، هزینه های پزشکی در وجه نامبرده پرداخت شود.
همانگونه که قبلا بحث شد هدف از ارائه بیمه نامه مسئولیت مدنی در برابر کارکنان ، تامین خسارتهای جانی ناشی از مسئولیت قانونی کارفرما در مقابل کارکنان است که بخش عمده خسارتهای مورد نظر ، غرامتهای فوت و نقص عضو و هزینه های جرح کارکنان ناشی از حوادث کارگاهی است که به شرط احراز مسئولیت کارفرما جبران میگردد.
ولی مسئولیتهای دیگری نیز از مسئولیتهای قانونی کارفرما در مقابل کارکنان علاوه بر موارد فوق الذکر مطرح میباشد که نیاز به تامین بیمه ای دارد که در ادامه به شرح آن می پردازم:
به استناد ماده ۶۶ از قانون تامین اجتماعی مصوب تیرماه ۱۳۵۴ که مشتمل بر ۱۱۸ ماده و ۴۰ تبصره میباشد ، سازمان مذکور حق دارد، در صورتیکه ثابت شود وقوع حادثه ناشی از تقصیر کارفرما است تمام هزینه های پرداختی به کارگر و یا بابت کارگر را از کارفرما مطالبه و وصول نماید.
جهت روشن شدن موضوع عین ماده قانونی مرور میگردد:” ماده ۶۶- در صورتیکه ثابت شود وقوع حادثه مستقیما ناشی از عدم رعایت مقررات حفاظت فنی و بروز بیماری ناشی از عدم رعایت مقررات بهداشتی و احتیاط لازم از طرف کارفرمایان یا نمایندگان او بوده ، سازمان تامین اجتماعی و سازمان خدمات درمانی ، هزینه های مربوط به معالجه و غرامات و مستمری ها و غیره را پرداخته و طبق ماده ۵۰ این قانون از کارفرما مطالبه و وصول خواهد نمود.”
همچنین در تبصره یک همین ماده قانونی ، تصریح گردیده که کارفرما مخیر است با پرداخت حد معینی و مقطوع از غرامت در مقابل سازمان مذکور بری الذمه گردد و میتوان چنین استنتاج نمود که حد تعهد تعریف گردیده است.
تبصره یک ماده ۶۶ : قانون چنین اشعار میدارد: مقصر میتواند با پرداخت معادل ده سال مستمری موضوع این ماده به سازمان از این بابت بری الذمه شود.”
در واقع قانون حق انتخاب برای کارفرما قائل شده و کارفرما میتواند تصمیم مناسب را اتخاذ نماید. بعنوان مثال : کارگری در اثر حادثه کارگاهی فوت می نماید و کارفرما مقصر شناخته می شود ، در اینجا سازمان تامین اجتماعی به بازماندگان کارگر متوفی همه ماهه ، طبق قانون مستمری پرداخت می نماید و این پرداخت می بایست سالیان سال به درازا بکشد و سازمان نیز بنا به تصمیم در مراحل مختلف ، مبلغ قابل توجهی در ابتدا از کارفرما مطالبه می نماید. بعنوان مثال دیگر ، کارگر حادثه دیده ، زنده می ماند و دچار نقص عضو و کار افتادگی میگردد.سازمان بابت هزینه های درمان و مستمری از کار افتادگی و همچنین مبالغی که بابت نقص عضو پرداخت میکند در هر مرحله در ابتدا مبلغ قابل توجهی و متناسب با موضوع را از کارفرما مطالبه می نماید و این موضوع تا زمان حیات کارگر و همچنین در صورت فوت برای بازماندگان نامبرده جاری است . البته منوط به آنکه کارفرما در وقوع حادثه مقصر باشد ، از طرف دیگر در هر دو حالت یاد شده طبق تبصره یک ماده ۶۶ قانون، مخیر است با پرداخت یکجا معادل ۱۰ سال حقوق کارگر بر مبنای لیست حقوقی ارسالی به تامین اجتماعی و رعایت حداقل حقوقهای تعریف شده به سازمان مذکور ، خود را بری الذمه نماید. حال در نهایت سازمان به زیاندیده یا اولیای دم وی مبلغ بیشتر یا کمتری را پرداخت نماید . دیگر ارتباط با کارفرما پیدا نمی نماید.
جمعه 99/09/07
رابطه تجارت و اخلاق
تجارت و کسب و کار سابقه دیرینهای در تمدن بشری دارد. انسانها از دیرباز برای رفع نیازهای خود به تجارت رو آوردهاند. این داد و ستد در فرایند تکاملیاش به تدریج از شکل تهاتری (مبادله کالا به کالا) اولیه خود فاصله گرفته، به صورت مبادله پولی (کالا ـ پول ـ کالا) درآمده است. در پی این تحول، تجارت به تدریج به منزله وسیلهای برای کسب سود و منفعت درآمده و ورود به عرصه تجارت نیز به طور عمده با هدف کسب موفقیت در بازار و سودآوری انجام میگیرد. فرد تاجر میکوشد با تصاحب سهم مناسبی از بازار، مشتریان بیشتری را به سمت خود جذب کند. در این مسیر، موفقیت تاجر به طور عمده به عواملی چون توانایی رقابت با دیگران، بازاریابی مناسب، رونق بازار و عواملی این چنینی نسبت داده میشود
دیدگاه مخالف ارتباط تجارت و اخلاق
در میان عوامل مؤثر بر موفقیت تجارت، گاه از اخلاق حرفهای تجارت نیز سخن به میان میآید. این ادعا به گونهای متناقض نما است؛ زیرا ماهیت سودگرایانه کسب و کار تجاری، به ظاهر تناسبی با مباحث اخلاقی ندارد. بر اساس دیدگاههای سنتی در اقتصاد، تجارت و اخلاق دو گونه فضیلت متفاوت را ترویج میکنند. تجارت کسب سود و منفعت را دنبال میکند؛ در حالی که اخلاق به دنبال کسب فضیلت است. این دو هدف متفاوت، موجب تمایز این دو از یکدیگر میشود. از اینرو، نمیتوان از تاجر انتظار داشت در حوزه کسب و کار به دنبال اخلاق باشد. وی بنا بر نوع کار خود، میباید در پی کسب سود و منفعت باشد و این امر قابل جمع شدن با توصیههای اخلاقی نیست .
در نگرش اقتصادی، افراد با هدف کسب سود وارد بازار تولید و همچنین مبادله کالاها و خدمات میشوند. این انگیزه سودجویی به منزله موتور محرک اقتصاد باعث میشود تا افراد حداکثر تلاش خود را برای کسب منفعت مبذول دارند. نتیجه تلاش تکتک افراد برای کسب سود، تأمین منافع جامعه است؛ ثمرهای که آن را به طور معمول به دست نامرئی بازار نسبت میدهند. بر اساس این منطق، وجود رقابت میان دستاندرکاران فعالیتهای اقتصادی میتواند موجب شود تا افراد به گونهای به رعایت اخلاق کسب و کار مجبور شوند. برای نمونه، اگر دست اندرکاران اقتصادی، کالایی نامرغوب تولید کنند، دست نامرئی بازار آنها را از چرخه رقابت در بازار حذف میکند.این دیدگاه به طور معمول به بزرگانی چون آدام اسمیت نسبت داده میشود. فراز معروفی از کتاب ثروت و مللاو عمدتاً به منزله شاهدی بر عدم دخالت اخلاق در تجارت و کسب و کار ذکر میشود. به نظر اسمیت، به دلیل خیرخواهی قصاب و یا نانوا غذای خود را از آنها مطالبه نمیکنیم، بلکه این انتظار ناشی از توجه آنها به منافع خود است.
دیدگاه موافق ارتباط تجارت و اخلاق
در مقابل، برخی با رد این پیشداوری معتقدند تجارت توأم با اخلاق میتواند تاجران را در دستیابی به موفقیت در کسب و کار خود کمک رساند. این مهم میتواند با کسب اعتبار و شهرت در فضای کسب و کار و در نتیجه جلب اعتماد مشتریان صورت گیرد. گذشته از آنکه تجارت بدون اخلاق، همواره آسیبهای اجتماعی فراوانی را در بر داشته است و به طور مستقیم و یا غیرمستقیم حتی به خود تاجران و بازاریان آسیب میرساند. این دیدگاه به طور خاص در دههای اخیر طرفداران زیادی در میان متفکران علوم اجتماعی و همچنین افکار عمومی پیدا کرده است.
بر اساس دیدگاههای جدید اقتصادی، اخلاق و تجارت را نمیتوان و نباید از یکدیگر جدا کرد. از دیر باز اخلاق و تجارت رابطهای دیرینهای داشتهاند. اساساً تجارت بر پایه ملاحظات اخلاقی و لزوم فراهم کردن اسباب راحتی سایرین بنا شده است؛گذشته از آنکه دغدغههای بسیاری هم در میان تاجران و هم در میان مردم برای شکلگیری تجارتی اخلاقی وجود داشته و دارد.
در ادبیات اقتصادی نیز به جنبههای اجتماعی تجارت توجه شده است. برای مثال، نظریه مزیت مطلق آدام اسمیت و نظریه مزیت نسبی ریکاردو در حمایت از تجارت آزاد، بر منافع اجتماعی آن تأکید میکند.
سالامون در انتقاد از این نظریه بیان داشته است که سود را نمیتوان هدف غایی تجارت تلقی کرد. کسب سود تنها وسیلهای برای ساماندهی تجارت است. حتی در جایی که سود برای عدهای ابزار امتیازخواهی شده است، باز هم هدف غایی نیست؛ بلکه عاملی برای کسب شأن و منزلت و ارضای میل به برنده شدن میباشد که هدف نهایی است.وان گهی جدا کردن اخلاق از تجارت میتواند فاجعهآفرین باشد. با نگاهی به تاریخ فعالیتهای اقتصادی بشر، میتوان این نکته را تأیید کرد، که ضعف اخلاق حرفهای در کسب و کار موجب بروز مشکلات بسیاری در جوامع بشری شده است. بروز مشکلات زیست محیطی در دنیای معاصر، بروز فجایع انسانی همانند حادثه بوپال هند، شکلگیری تجارتهای ضد اخلاقی (تجارت مواد مخدر، قاچاق انسان) و تخریب پیوسته محیط زیست، همه ناشی از نبود نظام اخلاقی در تجارت است.
جان گالبرایت، اقتصاددان برجسته، در تحلیل عواقب شکلگیری تجارت بدون اخلاق چنین میگوید: «زمانی که کسب سود هدف اصلی یک ملت میگردد، کاهش معنیداری در سطح زندگی بشریت به وجود میآید. اهداف اقتصادی قادر هستند که توجهات را از موضوعات حیاتی انسانی دور کنند و آزادی، هویت و خلاقیت ، در جامعهای که توسط شرکتهای بزرگ سودجو احاطه شده است از دست رفته است».
از طرف دیگر، گسترش اخلاق در فضای کسب و کار میتواند موجب رونق فعالیتهای تجاری شود. بنا بر تجارب موجود، غالبا شرکتهای وفادار به اخلاق حرفهای موفقتراند. گذشته از آنکه تقویت اخلاق در تجارت میتوان به آن مفهومی انسانی بخشیده، ریشه بسیاری از تعارضهای موجود را از بین ببرد.
بر اساس تعابیر فوق، اساسی ترین سوال ها در اخلاق تجارت آن است که::
قلمرو اخلاق حرفه ای در تجارت
آنچه از آن به عنوان اخلاق تجارت یاد میشود مفهومی گستردهتر از مبادلات تجاری است و شامل فعالیتهای تولیدی و خدماتی صورت گرفته به منظور تولید و عرضه کالاها و خدمات به بازار مصرف نیز میشود.
همچنین با توجه به گسترش فعالیتهای تولیدی و خدماتی اقتصادی در قالب بنگاههای اقتصادی، بحث از اخلاق تجارت علاوه بر بررسی ملاحظات اخلاقی ناظر به رابطه میان فروشنده و خریدار، به جنبههای سازمانی اخلاق کسب و کار به ویژه در مورد جنبههای اخلاقی در رابطه میان نیروی انسانی فعال در یک بنگاه تولیدی و همچنین رابطه بنگاههای تولیدی و خدماتی با محیط انسانی و طبیعی پیرامون شان به خصوص محیط زیست نیز میشود.
تعریف اخلاق تجاری
.موضوع اخلاق ، تجارت و اقتصاد ، موضوع مطالعات زیادی بوده است ( پیت لیس ، ۲۰۰۲ و روشتون ، ۲۰۰۲) . در قرن بیست و یکم با توجه به جهانی شدن اقتصاد و به تبع آن گسترش بازارها ضرورت رعایت نکات اخلاقی در تجارت بیش از پیش افزایش یافته است در تجارت، همه اصول اخلاقی لازم الرعایه مبتنی بر قانون، مقررات یا دستورالعمل نیستند بلکه بازرگانان یا صاحبان حرفه به مرور زمان درک کردهاند اگر پارهای از اصول را رعایت نکنند شانسی برای نفوذ به بازار یا حتی ادامه فعالیت ندارند.
در چند دهه اخیر شکلگیری جنبش اخلاق کسب و کار و نهضت علمی اخلاق حرفه ای دیدگاههای دوگانه گرای اخلاق فردی و اجتماعی را به چالش کشیده است. بسیاری از متفکران اقتصادی به این نکته پی برده اند که بر خلاف تفکرات سنتی در اقتصاد، فشار قانون و همچنین دست نامرئی بازار نمیتواند از آسیبهای اخلاقی تجارت جلوگیری کند. در مقابل گسترش اخلاق کسب و کار میتواند با پر کردن خلاءهای قانونی به کارکرد بهتر تجارت کمک نماید
سطوح اخلاق تجاری
سول مون، سه سطح برای مباحث مطرح شده در اخلاق تجاری قایل است. او این سه سطح را با عناوین سطح کوچک، سطح بزرگ و سطح عمده یاد کرده است.
مهمترین اصول اخلاقی حاکم بر تجارت
مهمترین اصول اخلاقی که رعایت آنها در تجارت در سطح بینالملی پذیرفته شده است عبارتند از:
۱- صداقت (Honesty)
صداقت یا درستکاری یکی از خصایص والای انسانی است و در همه مراحل داد و ستد رعایت آن ضروری است. در تجارت، صداقت بدان معناست که شما هر کسی را که با او تعامل دارید، در جریان تمام امور قرار داده و اطلاعات کافی در مورد موضوع مورد بحث در اختیار او قرار می دهید. این امر نه تنها میتواند سطح انتظار طرف مقابل را در حد کاملاً مقبولی قرار دهد، بلکه شما نیز میتوانید با قاطعیت تصمیم بگیرید که آیا آماده ی انجام تجارت مورد نظر هستید یا نه.کتمان حقیقت یا ارائه اطلاعات نادرست درباره ویژگیهای کالا یا فریب دادن مشتری اقدامی ناپسند است و به تداوم فعالیتهای تجاری لطمه میزند.
۲- انصاف (Fairness)
بر پایه این اصل، هر تاجری باید منافع طرف مقابل یا شریک تجاری خود را عینا مانند منافع خود در نظر داشته باشد و از روش برنده- برنده پیروی کند.
۳- مسئولیتپذیری (Accountability)
بر پایه اصل مسئولیتپذیری، تجار باید کلیه اطلاعات مرتبط با کالا یا خدمات قابل ارائه یا نکاتی را که به نحوی در انجام معامله تجاری تاثیر میگذارند در اختیار طرف مقابل یا شریک تجاری آتی خود قرار دهند. اصل مسئولیتپذیری یا پاسخگو بودن با اصل صداقت رابطه تنگاتنگ دارد و در حقیقت مکمل آن است.
۴- حفظ اسرار تجاری (راز داری)
اسرار تجاری هر نوع اطلاعات ارزشمندی است که دارای ارزش مستقل اقتصادی باشد، بدون آن که در نزد عموم مورد شناسایی واقع شده باشد و یا اینکه به سختی قابل شناسایی و تعیین باشد. بازرگانان از لحاظ اخلاقی موظفند که اسرار مربوط به سفارشهای دریافتی یا قراردادهایی را که برای انجام معاملات تجاری با یکدیگر منعقد میکنند، حفظ کنند. اطلاعات مربوط به قراردادها، مذاکرات تجاری یا معاملاتی که صورت خواهد گرفت، جز اطلاعات شخصی است و افشای آنها میتواند مشکلات زیادی برای طرفین ایجاد نماید یا به نوسانات غیرعادی قیمتها در بازار منجر شود.
۵- پایبندی به تعهدات
پایبندی به تعهدات در چارچوب قراردادهای تجاری و عدم تخلف از مفاد آنها به عنوان یکی از اصول اخلاقی مهم در تجارت شناخته شده است گر چه در اغلب موارد قوانین و مقررات تجاری وظایف طرفین را در زمینه ایفای تعهدات مشخصی میکند اما در هر قراردادی به مواردی میتوان برخورد کرد که قانون در آن زمینه تکلیف مشخص برای تجار تعیین نکرده است و صرفا پایبند بودن به اصول اخلاقی میتواند انجام کامل معامله یا مفاد قرارداد را تضمین نماید.
رابطه تجارت، قانون و اخلاق
برخی از منتقدان اخلاق کسب و کار معتقدند قانون میتواند قلمرو فعالیتهای مجاز تجاری را مشخص کند و دیگر ضرورتی برای پرداختن به اخلاق نیست.
تفکیک میان قانون و اخلاق و همچنین اکتفا به قانون با مشکلات بسیاری از جمله ایجاد زمینه برای بروز بسیاری از بیعدالتیها در صحنه فعالیتهای تجاری روبهرو است. این نکته را میتوان با ذکر چند مثال تبیین کرد؛ فرض کنید در کشوری هیچ قانونی برای منع خرید و فروش کودکان وجود نداشته باشد. آیا میتوان به دلیل نبود قانون ادعا کنیم این کار اخلاقی است؟
مثالی عینیتر این که فرض کنید شرکتی اروپایی برای دفع زبالههای رادیو اکتیو با تشعشع زیاد، با این مشکل مواجه است که قانون اتحادیه اروپا به او اجازه دفن این مواد در اروپا را نمیدهد. آیا این شرکت برای حل مشکل میتواند زبالهها را در کشوری آسیایی که در آن قانونی مبنی بر ممنوعیت این کار وجود ندارد، تخلیه کند؟ آیا صرف نبود قانون، دلیلی بر اخلاقی بودن آن است؟ عملی که میتواند موجب بروز بیماریها و مرگ و میرهای گستردهای در آن کشور شود؟
به طور کلی، میتوان این پرسش را مطرح کرد که :
به بیان دیگر، اگر قانون رفتاری را مجاز شمرد و یا در مورد آن ساکت بود، افراد میتوانند بدون هیچ محدودیت اخلاقی آن را انجام دهند؟
پاسخ به پرسشهای مزبور منفی است؛ نمیتوان رفتاری را به دلیل قانونی بودن اخلاقی نیز قلمداد کرد. هر چند قوانین به طور معمول دیدگاه افراد نسبت به آنچه اخلاقی یا عادلانه است را منعکس میکنند، آنها آیینه تمام نمای اخلاق نیستند. قوانین بشری را میتوان در موارد بسیاری بازتاب ضعیفی از آنچه که مردم بر سر اخلاقی بودن آن توافق دارند، قلمداد کرد. گذشته از آنکه اخلاق در مواردی الزاماتی فرای قانون، همچون رحجان انصاف و گذشت در معامله، را ترویج میکند.
این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که قوانین در موارد بسیاری ابهام دارند و نمیتوانند به صورت کامل مشکلات موجود در فضای مبادلات انسانی را حل کنند. اکتفا به قانون حتی میتواند در مواردی فاجعهآفرین باشد. اکتفا به قانون به طور نمونه میتواند به تجار این اجازه را بدهد که محصولات نامرغوب و با کیفیت پایین بهداشتی را به کشورهای جهان سوم صادر کنند و در توجیه رفتارشان که میتواند جان بسیاری از انسانهای بیگناه را به خطر بیندازند، تنها به نبود قانون محدود کننده در آن کشورها استناد کنند. این نقیصه، نقش اخلاق به منزله مکمل قانون و پرکننده رخنههای قانونی را برجسته میکند.
گذشته از آن قانون در مواردی میتواند دستاویز مطامع قدرتهای سیاسی و اقتصادی شود. این قدرتها میتوانند با وضع قوانین تبعیض آمیز در صحنه تجارت بین الملل زمینه بروز بسیاری از مخاطرات اخلاقی را فراهم آورند.
نمونه واضح این امر را تحریم قانونی جمهوری اسلامی از خرید قطعات هواپیماهای مسافربری بئوینگ و ایرباس دانست؛ قانونی که میتواند به مرگ انسانهای بیگناه در اثر استفاده از ناوگان هوایی فرسوده شود.
تدوین منشورهای اخلاقی
در اینجا لازم است یادآور شویم که اغلب موسسات بازرگانی و صنعتی در کشورهای توسعهیافته به منظور آموزش نکات اخلاقی به کارکنان خود، به تدوین منشورهای اخلاقی یا دستورالعملهای ویژهای در این زمینه اقدام کردهاند که رعایت مفاد آنها برای کارکنان الزامی است. دانشگاههای معتبر در تدوین این اصول نقش اصلی را ایفا کردهاند. در اغلب این دستورالعمل ها به کارکنان رهنمود داده شده است که:
۱- درستکردار باشند.
۲- محیطی آکنده از صفا و صمیمیت برای فعالیت تجاری ایجاد نمایند.
۳- سطح کارایی خود را افزایش دهند.
جمعه 99/09/07
بر حسب ماهیّت موضوع دعوا، یعنی اینکه اِخبار به حق، بر حسب چه نوعی از حق صورت گرفته است، میتوان دعوا را به دعوای عینی، شخصی و مختلط بخش کرد.
الف – دعوای عینی: دعوا در صورتی عینی شمرده می شود که ماهیّتِ حقِ موردِ اجراء، از حقوقی باشد که برای اشخاص، نسبت به اعیان اموال حاصل می شود؛ به عبارت دیگر، دعوا در صورتی عینی محسوب می شود که خواستهی آن، یک حق عینی باشد[۱]. این حقوق، مطابق مادهی ۲۹ قانون مدنی، حق مالکیّت، حق ارتفاق و حق انتفاع نسبت به ملک غیر را شامل می شود؛ بنابراین، دعاوی خلع ید، وضع ید، تخلیه، و تمامی دعاوی راجع به حق ارتفاق و انتفاع، از دعاوی عینی به شمار میآیند. در دعاوی عینی، چون موضوع دعوا عین معیّن است، صاحب حق عینی می تواند علیه هرکس که متصرّف عین است، دعوا طرح نماید، حتّی اگر هیچ رابطه حقوقی با متصرّف نداشته باشد؛ به عبارت دیگر « دعوای عینی به جهت آنکه منشاء آن حقوق عینی است، در مقابل همه اشخاص قابل استناد است ولی دعوای دینی( شخصی) فقط در مقابل مدیون (متعهد)، قابل استناد میباشد.»[۲] در دعاوی عینی، اصل بر این است که دعوا باید در محل اقامتِ مدیون، طرح گردد. این اصل در خصوص دعاوی عینیِ ناظر به مال منقول نیز اجرا می شود ولی هنگامی که مالِ مورد ادعا غیرمنقول است، مصلحت و فرض آسان بودنِ رسیدگیِ دعاویِ مالِ غیرمنقول در محل وقوع آن، ایجاب می کند که دعوا در محّل وقوع این مال مطرح شود.
ب – دعوای شخصی: دعوای شخصی دعوایی است که الزامهای قانونی یا التزامهای قراردادی شخص را شامل می شود؛ به عبارت دیگر، دعوای شخصی، دعوایی است که دیون یا الزامات شخص، مورد توجه باشد[۳]؛ بنابراین هنگامی که موضوع دعوا، انتقال دین، انجام عمل یا عدم انجام عملی باشد، دعوای مبتنی بر آن، از مصادیق دعوای شخصی به شمار میآید، خواه این تعهّد به موجب قانون ایجاد شده باشد؛ مانند نفقهی اقارب و خواه به موجب قرارداد. دعوای دینی را تنها میتوان علیه کسی اقامه نمود که طرف رابطه حقوقی باشد و متعهّد شناخته شود؛ ازاینرو در دعاوی مربوط به دین، فقط علیه مدیون میتوان اقامه دعوا کرد. در دعاوی شخصی، استثنائاً، گاهی اجازه داده می شود که دعوا مستقیماً به طرفیّت کسی اقامه گردد که طرفِ رابطه حقوقی با مدعی نیست. در حقوق فرانسه، به این دعاوی، دعاوی مستقیم گویند. در حقوق ایران، تنها قرارداد بیمه را میتوان مصداق دعوای مستقیم دانست. در دعاوی شخصی، دادگاه محل اقامت، صالح بر رسیدگی است.
بنا بر توضیحات داده شده، فایده بخشبندی دعوا به عینی و شخصی این است که دعوای عینی را علیه هر شخصی که مال در اختیار اوست، میتوان اقامه کرد امّا دعوای شخصی تنها علیه مدیون اصلی قابل اقامه است؛ به عنوان مثال اگر مهریهی زوجه، یک دستگاه خودرو معیّن شده باشد، او می تواند با تقدیم درخواست، استرداد خودرویِ مذکور را نزد هر کس که باشد، مطالبه کند؛ ولی اگر مهریهی زوجه، مبلغی پول یا تعدادی سکهی بهار آزادی (کلّی فِی الذِّمِّه) باشد، این دین و تعهّد فقط از زوج قابل مطالبه خواهد بود. فایدهی دیگر تقسیم دعاوی به عینی و شخصی این است که دعوای عینی، به جهت آنکه منشاء آن حقوق عینی است، در مقابل همهی اشخاص قابل استناد است ولی دعاوی دینی (شخصی) فقط در مقابل مدیون (متعهّد) قابل استناد میباشد[۴].
ج – دعوای مختلط: به دعوایی اطلاق می شود که دارای هر دو جنبه عینی و شخصی است. این نوع دعوا که بیشتر در حقوق فرانسه مطرح شده، دعوایی است که دارندهی آن، در شرایطی قرار دارد که درعینحال، مجاز به اجرای حقّی عینی و نیز حقّی شخصی است؛ در دعوای مختلط، شخص هم قدرت اجرای حق عینی را دارد و هم قدرت اجرای حق شخصی را.[۵] به فرض مثال اگر شخصی مالی را خریداری کرده است امّا طرف مقابل، مبیع را تسلیم نمی کند، فرد مذکور برای بدست آوردن مبیع، دو راه در پیش دارد:
الف – دعوای اثبات مالکیّت مطرح کند به منظور اثبات ید (دعوای عینی)
ب – دعوای الزام به تسلیم مبیع مطرح کند (دعوای شخصی)
در مورد دعاوی مختلط نیز باید اشاره کرد که خواهان می تواند میان دادگاه محّل وقوع ملک و دادگاه محّل اقامت خوانده، هرکدام را که مناسبتر تشخیص دهد، برگزیند.
بند دوم: تقسیم دعوا بر اساس هدف
دعوا عبارت است از اخبار به حق برای خود و به ضرر دیگری. حال اگر این حق، مالی باشد، دعوا مالی خواهد بود و اگر غیرمالی باشد، دعوا به تبع آن غیرمالی خواهد بود. دکترجعفری لنگرودی در کتاب ترمینولوژی حقوق[۶]، در تعریف دعوای مالی و غیر مالی چنین آورده است: «دعوای مالی دعوایی است که خواستهی آن مال باشد و دعوای غیر مالی، دعوایی است که خواستهی آن غیر مالی باشد».
الف – دعاوی مالی:
دعوایی که موضوع آن مال یا حق مالی و یا روابط مالی باشد، دعوای مالی نامیده می شود. در واقع چنانچه حق ماهوی که تضییع یا انکار شده، حق مالی باشد، دعوایِ به وجود آمده، مالی است. بنابراین در تشخیص دعوای مالی از غیر مالی، در نخستین گام باید حق مالی را از غیرمالی تشخیص داد.
حق مالی، امتیازی است که حقوق هر کشور، برای تأمین نیازهای مالی، به اشخاص اعطاء می کند؛ مانند حق مالکیّت، حق انتفاع یا حق مطالبهی مبلغی پول[۷]؛ در واقع حق مالی آن است که اجرای آن منتهی به ایجاد منفعتی قابل تقویم به پول برای دارندهی آن می شود.۴
در بخش اخیرِ بندِ ۳ مادهی ۱۶قانون آیین دادرسی مدنی سابق عبارت «… و کلیه حقوق غیر مالی، مثل تولیّت و نسب و وصایت» به چشم میآید. مقنن، دعاویای از قبیل تولیّت و نسب و وصایت را به طور تمثیلی جزء دعاوی غیرمالی دانسته است. بنابراین میتوان به طور کلی چنین نتیجه گرفت که دعاوی مالی، آن قسم از دعاوی است که هدف و مقصود اصلی از طرح آن، کسب مالی است و تقویم خواسته، در زمان تقدیم دادخواست یا اصدار حکم، ممکن باشد و دعاویای را که مستقیماً و در درجه اول، هدف از طرح آنها مطالبهی مالی نباشد، هرچند که نتیجه اثبات یا نفی آن، اثر مالی دربرداشته باشد، اصطلاحاً دعوای غیر مالی گویند. ازاینرو همهی دعاوی راجع به مالکیت، مطالبهی وجه و ثمن معامله، اجرتالمثل و مسمی و مطالبهی خسارتِ هر دعوایی که در روابط مالی ایجاد شده و آثار مالی دارد، دعوای مالی است.[۸]
ب – دعوای غیرمالی:
دعوایی که موضوع آن حق غیرمالی است، غیرمالی به شمار میآید. برخی از حقوقدانان، حق غیر مالی را اینگونه تعریف کرده اند: «امتیازی است که هدف از آن، برطرف کردن نیازهای عاطفی و اخلاقی شخص است؛ مانند حق زوجیت، ابوّت، بنوّت»[۹]. برخی دیگر از استادان حقوق، در تعریف این حق بیان داشته اند که: «حق غیرمالی حقی است که منفعتی قابل تقویم به پول ایجاد نمینماید. بعضی از حقوق غیرمالی هستند که به طور غیرمستقیم ممکن است ایجاد حقی نمایند که قابل تقویم به پول باشد، امّا این امر آن را غیر مالی نمیگرداند؛ مانند زوجیت که ایجاد حقِ نفقه برای زوجه و توارث برای زوجین مینماید که قابل تقویم به پول است»[۱۰]. درواقع موضوع این حق، روابط غیرمالی اشخاص است.
تشخیص دعاوی مالی از غیر مالی، با توجه به ضوابط ارائه شده، نباید با مشکلی روبهرو باشد، امّا درعینحال، از آن جایی که قانونگذار پارهای از دعاوی را که ذاتاً مالی میباشد، از بعضی جهات، در حکم دعاوی غیر مالی قرار داده است، در تشخیص معیارهای دعاوی مالی و غیر مالی، در ابتدای امر ممکن است با ابهاماتی مواجه شویم. ادارهی حقوقی قوهی قضائیه، در نظریه شماره آورده است: «ملاک تشخیص مالی یا غیر مالی بودن دعوا، نتیجه حاصل از دعوای مطروحه است و نظر به اینکه نتیجه حاصل از دعوای الزام به تنظیم سندِ رسمیِ انتقالِ مالکیت، دارای ارزش مالی است لذا در مورد الزام به تنظیم سند اتومبیل، دعوا مالی محسوب می شود و خواهان، مکلّف به تقویم خواسته و ابطال تمبر هزینه دادرسی، به شرح و میزان مذکور در قانون میباشد».[۱۱]
برخی از حقوقدانان معیار تشخیص دعوای مالی از غیر مالی را اینگونه بیان می کنند: «دعاویای را میتوان مالی شناخت که هدف از طرح آن، مستقیماً کسب مالی باشد و بتوان خواستهی آن را به هنگام تقدیم دادخواست و یا در زمان صدور حکم، ارزیابی کرد و در مقابل دعاویای را که در درجه اول، مالی را مطالبه نمی کنند، باید به عنوان دعاوی غیرمالی شناخت».[۱۲]
اگرچه در تعریف دعوای مالی اختلاف است، امّا برای تشخیص آن میتوان از ملاک زیر بهره برد:
دعوای مالی دعوایی است که هدف طرح کننده آن (خواهان)، به دست آوردن مال باشد؛ مثلاً در دعوای مطالبهی وجه سفته، به دست آوردن وجه آن منظور است، ولی در دعوای غیرمالی، هدف خواهان، مستقیماً به دست آوردن مال نیست، گرچه ممکن است دارای آثار مالی هم باشد. مثلاً زنی که دعوای اثبات زوجیت طرح میکند، در صورت برنده شدن در دعوا، به واسطه این حکم میتواند از شوهرش تقاضای نفقه هم بکند.
پرسشی که ممکن است در اینجا مطرح شود این است که هرگاه در مالی یا غیر مالی بودن حقی تردیدی پیش آید، چگونه باید عمل کرد؟ بعضی از نویسندگان، بر آنند که اصل بر مالی بودن حق است؛ زیرا غالب حقوق، مالی است و در نتیجه دعاویِ مربوط به حقوق مالی نیز، مالی خواهد بود.[۱۳] در رابطه با دعوای ابطال سند، به نظر میرسد که اگر موضوع سند، مال نباشد، به تبع آن، دعوا غیرمالی است. ادارهی حقوقی دادگستری در نظریه شماره نیز همین نظر را ارائه کرده است: «چنانچه منظور از ابطال سند مالکیّت، ابطال نقل و انتقالاتی باشد که در سند مالکیّت قید گردیده است، دعوا مالی است و درصورتیکه منظور، ابطال دفترچه مالکیّت خاصی باشد که بدون نقل و انتقال و به جهاتی در اختیار خوانده قرار گرفته است، دعوا غیر مالی محسوب می شود». از جمله دعاوی غیرمالی دیگری که میتوان برای نمونه یادآور شد، دعوای ابطال پروانهی حفر چاه آب و دعوای الزام موجر به تعمیرات کلی و اساسی است. این دعاوی، غیرمالی است؛ زیرا هدف از اقامهی این دعاوی و نتیجه حاصل از آن، مالی نیست، ولی دعوای مسدود نمودن چاه آب و یا پرکردن چاه آب، چون قابل تقویم به پول است، به نظر دعوای مالی میآید. همچنین است دعوای اعتراض بر تحدید حدود؛ زیرا نوعی ادعای مالکیّت در بخشی از مورد تقاضای ثبت به شمار میرود».[۱۴]
تقسیم دعاوی به مالی و غیر مالی از جهات گوناگونی به شرح زیر حائز اهمیت است:
۱- هزینه دادرسی: معمولاً در دعاوی غیرمالی، هزینه دادرسی ثابت است، درحالیکه در دعاوی مالی اینگونه نیست و براساس بهای خواسته تعیین می شود. بند ۱۲ و ۱۳ ماده ۳ قانون، نحوه وصول برخی از درآمدهای دولت و مصرف آن در موارد معیّن مصوب ۱۳۷۳ را در این خصوص مقرر میدارد:
بند ۱۲ مادهی ۳ قانون وصول برخی از درآمدهای دولت: هزینه دادرسی به شرح ذیل، تعیین و براساس آن تمبر الصاق و ابطال میگردد:
الف) مرحله بدوی: دعاوی که خواستهی آن تا مبلغ ده میلیون ریال تقویم شده باشد، معادل یکونیم درصدِ ارزشِ خواسته و بیش از ده میلیون ریال، به نسبت مازاد بر آن، دو درصد ارزش خواسته؛
ب) مرحلهی تجدیدنظر و اعتراض به حکمی که بدواً ویا غیاباً صادر شده باشد: سه درصد به نسبت ارزش محکومٌ به؛
ج) مرحلهی تجدید نظر در دیوان عالی کشور و در موارد اعادهی دادرسی و اعتراض بر ثالث حکم:
– احکامی که محکومٌ به آن تا مبلغ ده میلیون ریال باشد، سه درصد ارزش محکومٌ به و مازاد بر آن نسبت به اضافی چهار درصد محکومٌ به.
در دعاوی غیرمنقول و خلع ید از اعیان غیر منقول از نقطه نظر صلاحیت، ارزش خواسته همان است که خواهان در دادخواست خود تعیین مینماید، ولی از نظر هزینه دادرسی، باید مطابق ارزش معاملاتی املاک در هر منطقه، تقویم و بر اساس آن هزینه دادرسی پرداخت شود.
بند ۱۳- هزینه دادرسی در دعاوی غیرمالی و در خواست تأمین دلیل و تأمین خواسته در کلیه مراجع قضایی، مبلغ پنج هزار ریال میباشد»
قابل ذکر است که طبق بخشنامهی منتشرشده به شماره در روزنامه رسمی کشور، از سوی رئیس قوهی قضائیه تغییرات عمدهای در زمینه هزینه دادرسی دعاوی در مراحل مختلف اعمال شده است. به عنوان مثال هزینه دادرسی طرح دعاوی غیرمالی حسب مورد از دویست هزار ریال تا یک میلیون ریال در نظر گرفته شده است. در دعاوی مالی نیز دعاوی که خواسته آن تا مبلغ ده میلیون ریال تقویم شده باشد، معادل دو درصد ارزش خواسته و مازاد بر آن، سه ارزش خواسته باید به عنوان هزینه دادرسی پرداخت شود. در مرحله تجدیدنظر و اعتراض به حکمی که بدوا و یا غیابا صادر شده است چهار درصد به نسبت ارزش محکوم به به عنوان هزینه دادرسی در نظر گرفته شده است.
۲- حقالوکالهی وکیل:
هرگاه بین وکیل و موکّل، قرارداد حقالوکاله تنظیم نشده باشد، در خصوص محاسبهی حقالوکاله، بایستی به آییننامهی تعرفهی حقالوکاله و هزینه سفر وکلای دادگستری مصوّب ۱۳۸۵، رجوع کرد. مادهی ۳ آییننامهی مذکور، میزان حقالوکالهی وکیل دادگستری در دعاوی مالی را اینگونه تعیین کرده است:
«در دعاوی مالی، میزان حقالوکاله در موردی که حکم دادگاه بدوی، از حیث بهای خواسته قطعی است، از حداقل ۱۵۰۰۰۰ ریال و ده درصد بهای خواسته و حداکثر تا مبلغ ۳۰۰۰۰۰ ریال میباشد و در موردی که حکم از حیث بهای خواسته قطعی نیست، به ترتیب ذیل تعیین میگردد:
الف- تا مبلغ یکصد میلیون ریال، شش درصد از بهای خواسته و حداکثر شش میلیون ریال.
ب- نسبت به مازاد یکصد میلیون ریال تا یک میلیارد ریال، چهار درصد از بهای خواسته و حداکثر تا مبلغ چهلودو میلیون ریال.
ج- نسبت به مازاد یک میلیارد ریال تا پنج میلیارد ریال، سه درصد از بهای خواسته و حداکثر تا مبلغ صدوشصتودو میلیون ریال.
د- نسبت به مازاد پنج میلیارد ریال؛ دو درصد از بهای خواسته و حداکثر تا مبلغ دویست میلیون ریال… ».
قابل ذکر است چنانچه در وکالتنامه وکیل، حقالوکاله طبق تعرفه ذکر شده باشد و موکل اثبات کند که وکیل مبلغ بیشتری از او دریافت کرده است، موکل می تواند از باب دارا شدن غیرعادلانه یا استفاده بلاجهت، مازاد حقالوکاله پرداختی را مسترد کند.
همچنین در مادهی ۸ آییننامه آمده است: «در دعاوی غیرمالی، اعم از اینکه خواسته مالی نیست یا تعیین بهای خواسته، قانوناً لازم نیست، دادگاه، میزان حقالوکاله و خسارات مورد مطالبه از طرف محکومٌ له را به شرح مقرر در این ماده تعیین خواهد کرد، اعم از اینکه خودِ خواهان یا متهم و یا دادگاه، وکیل تعیین کرده باشد:
حقالوکاله: الف – در دعاوی خانوادگی به طور مطلق، مانند طلاق و تمکین یا دعاوی مالی ناشی از نکاح و طلاق و دعاوی امور حسبی، حداقل سیصد هزار ریال و حداکثر چهار صد میلیون ریال… ؛ ج- در سایر دعاوی غیرمالی، حداقل حقالوکاله، سیصد هزار ریال و حداکثر، چهار میلیون ریال تعیین می شود».
بنابراین، چنانچه ملاحظه می شود، اگر قرارداد حقالوکالهای بین وکیل و موکل موجود نباشد، طبق تعرفه، حقالوکالهی دعاوی مالی و غیرمالی متفاوت خواهد بود. بدیهی است اگر قرارداد خاصی راجع به حقالوکاله، بین موکل و وکیل وجود داشته باشد، در مورد طرفین (موکل و وکیل)، آن قرارداد معتبر است و ازاینرو فرقی بین دعاوی مالی و غیر مالی نیست، ولی نسبت به اشخاص ثالث و محکومٌ علیه، چنانچه حقالوکالهی تعیین شده در قرارداد، بیش از تعرفه باشد، تعرفه ملاکِ عمل خواهد بود و چنانچه حقالوکالهی مورد توافق، کمتر از تعرفهی وکالتی باشد، نسبت به محکومٌ علیه، مبلغ کمتر، ملاک خواهد بود[۱۵].
[۲] . بهرامی،بهرام (۱۳۸۵) آیین دادرسی مدنی و کاربردی ، چاپ نهم ، تهران، انتشارات دراک، ص ۵۹٫
جمعه 99/09/07
۳- قابلیت تجدیدنظرخواهی و فرجامخواهی
برحسب اینکه دعوا مالی باشد یا غیرمالی، امکان تجدیدنظرخواهی و فرجامخواهی متغیر خواهد بود.
۳-۱-قابلیت تجدیدنظرخواهی: آرای صادره در دعاوی غیرمالی، همگی قابلیّت تجدیدنظر را دارند، امّا در دعاوی مالی، قابلیت تجدیدنظرخواهیِ رأی صادره یا عدم قابلیّت آن، بستگی به میزان خواسته یا بهای آن دارد. مادهی ۳۳۱ قانون آیین دادرسی مدنی در این زمینه مقرر میدارد: «الف) در دعاوی مالی که خواسته یا ارزش آن از سه میلیون ریال متجاوز باشد. ب) کلیه احکام صادره در دعاوی غیرمالی… ». همچنین مادهی ۳۳۲ قانون مذکور، چنین بیان میدارد: «قرارهای زیر قابل تجدید نظر است، درصورتیکه حکم راجع به اصل دعوا قابل تجدیدنظر باشد:
الف – قرار ابطال دادخواست یا رد دادخواست که از دادگاه صادر شود؛
ب- قرار ردّ دعوا یا عدم استماع دعوا؛
ج- قرار سقوط دعوا؛
د- قرار عدم اهلیت یکی از طرفین دعوا».
براین اساس، احکام و قرارهای صادره در دعاوی غیرمالی، قابل تجدیدنظر است، ولی احکام و قرارهای صادره در دعاوی مالی، از حیث قابلیّت تجدیدنظر، تابع میزان خواسته یا بهای آن است.؛ به عنوان مثال اگر خواستهی خواهان، مطالبهی ۲۰۰ عدد سکهی بهار آزادی مقوّم به ۰۰۰/۰۰۰/۳ ریال باشد، رأی صادره از دادگاه قطعی است و چنانچه بهای خواسته، ۱۰۰/۰۰۰/۳ ریال باشد، رأی صادره قابل تجدیدنظر است. البته باید در نظر داشت که با تصویب قانون شورای حل اختلاف مصوب ۱۳۸۷، دعاوی مالی در روستا، تا بیست میلیون ریال و در شهر، تا پنجاه میلیون ریال، در صلاحیت شورای حل اختلاف است (مادهی ۱۱ قانون مذکور). اگرچه ظاهراً هدف مقنن، ایجاد صلاحیت برای شورای حل اختلاف در رسیدگی به دعاوی مالیِ مربوط به وجه نقد تا مبلغ بیست میلیون ریال (در روستا) و پنجاه میلیون ریال (در شهر) است، امّا عملاً دعاوی غیر از وجه نقد نیز که بهای خواستهی آن کمتر از بیست میلیون ریال تعیین می شود، برای رسیدگی، به شورای حل اختلاف ارجاع داده می شود؛ بنابراین اگر خواهان خواستهی خود را کمتر از بیست میلیون ریال یا پنجاه میلیون ریال حسب مورد تعیین کند، دعوای وی برای رسیدگی به شورای حل اختلاف ارجاع می شود. از طرف دیگر، طبق مادهی ۳۱ قانون شورای حل اختلاف، کلیه آراء صادره براساس این قانون، ظرف مدت بیست روز، قابل تجدیدنظرخواهی در دادگاه عمومی حوزه قضایی است و ازاینرو، در دعاویای که در صلاحیت شورای حل اختلاف است، حتّی اگر خواسته یا بهای آن کمتر از سه میلیون ریال باشد، رأی صادره از شورا قابل تجدیدنظر است. با وجود این، هنوز هم مادهی ۳۳۱ قانون آیین دادرسی مدنی، در برخی دعاوی مالی کاربرد دارد؛ زیرا برای رسیدگی به دعاوی خانوادگی، دادگاههای عمومی خاصی صالح به رسیدگی هستند و سایر دادگاههای عمومی یا شورای حل اختلاف، صلاحیّت رسیدگی به این دعاوی را ندارند (قانون اختصاص تعدادی از دادگاههای موجود، به دادگاههای موضوع اصل ۲۱ قانون اساسی «دادگاه خانواده»). با این وضع، در دعاوی مربوط به مطالبه مهریه یا نفقه، اگر خواسته یا بهای آن، سه میلیون ریال یا کمتر باشد، رأی صادره از دادگاه قطعی است و اگر بیشتر از سه میلیون ریال باشد، رأی صادره قابل تجدیدنظر خواهد بود. [۱]
۳- ۲- قابلیت فرجامخواهی
برخی از آرای صادره از دادگاههای عمومی و تجدیدنظر، قابلیّت فرجامخواهی در دیوان عالی کشور را دارند. مادهی ۳۶۷ قانون آیین دادرسی مدنی، در مورد آرای صادره از دادگاههای عمومی بیان میدارد: «آرای دادگاههای بدوی که به علت عدم درخواست تجدیدنظر، قطعیت یافته، قابل فرجامخواهی نیست، مگر در موارد زیر:
الف- احکام:
۱- احکامی که خواستهی آن بیش از مبلغ بیست میلیون ریال باشد.
۲- احکام راجع به اصل نکاح و فسخ آن، طلاق، نسب، حجر، وقف، ثلث، حبس و تولیّت.
ب- قرارهای زیر مشروط به اینکه اصلِ حکم راجع به آنها قابل رسیدگی فرجامی باشد:
۱- قرار ابطال دادخواست یا رد دادخواست که از دادگاه صادر شده باشد.
۲- قرار سقوط دعوا یا عدم اهلیّت یکی از طرفین دعوا».
براین اساس، در دعاوی مالی، برای آنکه رأی صادره از دادگاه عمومی، قابل فرجام باشد، وجود دو شرط لازم است: الف) خواسته بیش از بیست میلیون ریال باشد؛ ب) محکومٌ علیه از حق تجدیدنظرخواهی استفاده نکرده باشد امّا در دعاوی غیرمالی، فقط آرای صادره در مورد اصل نکاح و فسخ آن، طلاق، نسب، حجر، وقف، ثلث و حبس و تولیّت، قابل فرجام است؛ آن هم به شرط آنکه محکومٌ علیه از رأی صادره، تجدیدنظرخواهی نکرده باشد. سایر آرای صادره در دعاوی غیرمالی، قابل فرجام نخواهند بود.
مطابق مادهی ۳۶۸ قانون آیین دادرسی مدنی، در خصوص آرای قابل فرجام از دادگاه تجدیدنظر نیز باید گفت که آرای صادره از دادگاه تجدیدنظر، تنها در برخی از دعاوی غیرمالی، مانند اصل نکاح و فسخ آن، طلاق، نسب، حجر و وقف قابل فرجام هستند و در سایر دعاوی غیرمالی و همچنین در دعاوی مالی، رأی صادره از دادگاه تجدیدنظر قابل فرجام نخواهد بود.
۴- صلاحیت محاکم
معمولاً دعاوی غیرمالی در دادگاهها رسیدگی می شود، مگر در موارد محدودی که در صلاحیت شورای حل اختلاف است. مادهی ۱۰ قانون شورای حل اختلاف در این باره چنین بیان میدارد: «دعاوی زیر قابلیت طرح در شورا را حتّی با توافق طرفین ندارد : الف- اختلاف در اصل نکاح، اصل طلاق، فسخ نکاح، رجوع، نسب؛ ب- اختلاف در اصل وقفیت، وصیت و تولیّت؛ ج- دعاوی راجع به حجر و ورشکستگی؛ د- دعاوی راجع به اموال عمومی و دولتی؛ ه- اموری که به موجب قوانین دیگر در صلاحیت مراجع اختصاصی یا مراجع قضایی غیر دادگستری میباشند». همچنین مادهی ۱۱ این قانون، مقرر میدارد: « قاضی شورا در موارد زیر، با مشورت اعضای شورای حل اختلاف، رسیدگی و مبادرت به صدور رأی مینماید:
۱- دعاوی مالی در روستا تا بیست میلیون ریال و در شهر تا پنجاه میلیون ریال؛
۲- کلیه دعاوی مربوط به تخلیهی عین مستأجره، بهجز دعاوی مربوط به سرقفلی و حق کسب و پیشه؛
۳- صدور گواهی حصر وراثت، تحریر ترکه، مهر موم و رفع آن؛
۴- ادعای اعسار از پرداخت محکومٌ به، در صورتیکه شورا نسبت به اصل دعوا رسیدگی کرده باشد».
بنابراین در دعاوی مالی، برای تعیین مرجع صالح، باید خواسته و بهای آن را در نظر گرفت؛ به دیگر سخن آنکه، مطابق بند ۱ مادهی ۱۱ قانون شورای حل اختلاف، دعاوی مالی که خواسته یا بهای آن در روستا بیست میلیون ریال و در شهر تا پنجاه میلیون ریال باشد، در صلاحیت شورای حل اختلاف است و بیش از آن، در صلاحیت دادگاه است ولی اصولاً دعاوی غیرمالی در صلاحیت دادگاه است، مگر آنچه استثنائاً در صلاحیت شورا باشد؛ مانند دعوای تخلیهی عین مستأجره بر اساس قانون روابط موجر و مستأجر(مصوب ۱۳۷۶)[۲].
بند سوم: تقسیم بندی دعوا بر حسب موضوع حق مورد مطالبه
حق به طور کلی به اعتبار موضوع آن به مادی و غیرمادی تقسیم می شود و حقوق مادی نیز به اعتبار موضوع آن به منقول و غیرمنقول بخش می شود. این بخشبندی از ماهیّت حق مورد اجرا ناشی نمی شود، بلکه با توجه به موضوع حق مورد اجراء ارائه شده است. در حقیقت، موضوع حق اصلی ممکن است منقول یا غیرمنقول باشد.[۳]
الف – دعوای منقول:
دعوایی که موضوع آن به طور مستقیم، دستیابی به حق مربوط به مال منقول است، دعوای منقول نامیده می شود. مال منقول نیز مالی است که نقل آن از محلی به محل دیگر، بدون اینکه به خود آن مال یا محل وقوعش لطمهای وارد شود، ممکن باشد (مادهی ۱۹ قانون مدنی).
دعوا در صورتی منقول شمرده می شود که موضوع مستقیم آن، مطالبهی مال منقول یا اجرای تعهّدات باشد. ملاک تشخیص اموال منقول از غیر منقول نیز در مواد ۱۲ تا ۲۲ قانون مدنی ذکر شده است. به موجب مادهی ۱۲ قانون مدنی، «مال غیرمنقول آن است که از محلی به محل دیگر نتوان نقل نمود؛ اعم از اینکه استقرار آن ذاتی باشد یا به واسطه عمل انسان، به نحوی که نقل آن مستلزم خرابی یا نقص خود مال یا محل آن شود». بر اساس مادهی ۱۹ قانون مدنی، «اشیایی که نقل آن از محلی به محل دیگر ممکن باشد، بدون اینکه به خود یا محل آن خرابی وارد آید، منقول است». مطابق مادهی ۲۰ قانون مدنی، کلیه دیون ناشی از قرارداد، از حیث صلاحیت محاکم، در حکم منقول است ولو اینکه موضوع مالِ موردِ معامله، غیرمنقول باشد؛ بنابراین، دعوای مطالبهی اجور معوّقه که به طرفیت مستأجر مال غیرمنقول طرح می شود، دعوای منقول است. با وجود این به نظر میرسد، دیونی که ریشه قراردادی ندارند، همانند اجرت المثل، حسب مورد ممکن است منقول باشند یا غیرمنقول[۴].
رأی وحدت رویّهی شمارهی دیوان عالی کشور مقرر میدارد: «نظر به اینکه صلاحیت محل وقوع مال غیرمنقول موضوع مادهی ۲۳ قانون آیین دادرسی مدنی (ماده ۱۲ قانون جدید) در دعاوی راجع به غیرمنقول اعم از مالکیّت و سایر حقوق راجع به آن، حتّی در صورت مقیم نبودن مدعی و مدعی علیه در حوزه مال غیرمنقول استثنایی بر اصل صلاحیت دادگاه محل اقامت خوانده موضوع مادهی ۲۱ قانون فوقالاشعار (ماده ۱۱ قانون جدید) میباشد و با عنایت به اینکه با تعاریفی که از اموال غیرمنقول و منقول در مواد ۱۲ تا ۲۲ قانون مدنی به عمل آمده، از مادهی ۲۰ چنین استنباط می شود که قانونگذار بین دعوای مطالبه وجوه مربوط به غیرمنقول ناشی از عقود و قراردادها و دعوای مطالبهی وجوه مربوط به غیر منقول و نیز اجرتالمثل آن در غیرمورد عقود و قراردادها، قائل به تفصیل شده و دعاوی قسم اول را منطوقاً از حیث محاکم در حکم منقول و دعاوی قسم دوم را مفهوماً از دعاوی راجع به غیر منقول دانسته است، که نتیجتاً دعاوی اخیرالذکر تحت شمول حکم مادهی ۲۳ قانون آیین دادرسی مدنی (مادهی ۱۲ قانون جدید) قرار میگیرد»[۵].
ملاحظه می شود که رأی وحدت رویه مذکور، بین دیون ناشی از قراردادها و دیون غیرقراردادی تفاوت قائل شده است.در مورد دیون ناشی از قراردادها مانند ثمن مبیع و مالالاجاره، دعوای مطروحه، دعوای منقول تلقی می شود و خواهان می تواند در محل انعقاد عقد، محل اجرای تعهد یا اقامتگاه خوانده طرح دعوا کند، لیکن در مورد دیون غیرقراردادی مانند اجرتالمثل، حسب مورد ممکن است دعوا، منقول یا غیرمنقول باشد. به عنوان مثال، دعوای مربوط به خسارت وارد بر ساختمان مسکونی خواهان، دعوای غیرمنقول است و در محل وقوع مال غیرمنقول قابل طرح است ولی دعوای مربوط به خسارت وارد بر خودرو خواهان، جزء دعاوی منقول است و باید در محل اقامت خوانده، اقامه شود.
همچنین، دعوای اجرتالمثل یک دستگاه خودرو که مدتی در تصرف غاصبانهی خوانده بوده است، دعوای منقول است ولی اجرتالمثل یک قطعه زمینی که در تصرّف غاصبانهی خوانده بوده است، با توجه به غیرمنقول بودن مال مغصوبه، غیرمنقول به حساب میآید.
ب – دعوای غیر منقول:
دعوای غیر منقول، دعوایی است که موضوع آن مستقیماً تحصیل مال غیرمنقول باشد. مال غیر منقول، مالی است که قابل نقل و انتقال نیست، اعم از اینکه ثابت بودنش در یک محل به واسطه ذات آن مال باشد یا اینکه مستقر بودنش به واسطه عملی باشد که انسان بر آن مال انجام میدهد (مادهی ۱۲ قانون مدنی). بنابراین دعوای مالکیّت و حق ارتفاق و انتفاع و خلع ید از اراضی، به تبعیت از موضوع آن، غیرمنقول است. پس باید گفت حق به نوبهی خود منقول محسوب می شود، ولی در مواردی که متعلّق این اموال غیر منقول میباشند، دعاوی متناظر به آنها را دعاوی غیر منقول مینامند؛ بر این پایه، هر دعوایی که به طور مستقیم، به حقِ مربوط به اموال غیرمنقول منتهی شود، دعوای غیرمنقول است؛ از جمله این دعاوی میتوان به دعوای خسارت مربوط به ملک، دعوای مطالبهی اجرتالمثل، دعوای تولیت و… اشاره کرد.
ملاک تشخیص اموال غیرمنقول از منقول نیز در مواد ۱۲ تا ۲۲ قانون مدنی آمده است. چنانکه در بالا مذکور افتاد، مال غیرمنقول مطابق ماده ۱۲ قانون آیین دادرسی مدنی آن است که از محلی به محل دیگر نتوان نقل نمود؛ اعم از اینکه استقرار آن ذاتی باشد یا بواسطه عمل انسان، به نحوی که نقل آن مستلزم خرابی یا نقص خود مال یا محل آن شود. هرچند با توجّه به مقررات مزبور، تشخیص اموال غیرمنقول از منقول در اکثر موارد مشکلی ایجاد نمی کند، امّا در هر حال این پرسش قابل طرح است که هرگاه نسبت به غیرمنقول بودن یا منقول بودن مال یا حقی معیّن، تردید به وجود آید، چگونه باید عمل کرد. «در فرانسه عقیده بر این است که تمام چیزهایی که غیرمنقول شمرده نمیشوند، منقول به شمار میروند و بنابراین اصل را بر منقول بودن اشیاء قرار داده و تنها اشیایی را غیرمنقول میشمرند که صریحاً در زمرهی مال غیرمنقول آمده است. اگر گفته شود که این اصل مبتنی بر غلبه مال منقول است، در ایران نیز می تواند مورد دفاع قرار گیرد»[۶].
تفکیک دعاوی به منقول و غیرمنقول، از جهات گوناگونی اهمیّت دارد که مهمترین آنها، از نقطه نظر صلاحیّت محاکم و میزان هزینه دادرسی است که در فصل دوم، در مبحثی جداگانه به آن پرداخته شده است.
[۱] .همان، ص۸۴٫
[۲] .همان، ص ۸۸٫
[۳] . کاتوزیان، ناصر( ۱۳۸۱) مقدمه علم حقوق، چاپ سی و یکم، تهران، شرکت انتشار، ص۴۵٫
[۴]. شمس، عبدالله، منبع پیشین، ص ۳۱۶٫
جمعه 99/09/07
در این فصل، مفهوم مال و اقسام آن از جهات گوناگون مورد بررسی قرار گرفته شده است.
مبحث اول: تعریف مال
مال که واژهای عربی است از فعل ماضی میل گرفته شده و در لغت عرب به معنای خواهش و میل است. در زبان فارسی، این واژه، خواسته نامیده شده و در اصطلاح چیزی است که ارزش اقتصادی داشته باشد و قابل تقویم به پول باشد[۱]. واژهی مال در آغاز فقط به اشیاء مادی اختصاص داشت، ولی پیشرفتهای زندگی حقوقی، به تدریج آن را از این معنی خارج ساخت، به طوری که امروزه بر تمام عناصر گوناگون دارایی، از قبیل خانه، زمین، اموال منقول و مطالبات و حقوقی که ارزش مالی و اقتصادی داشته باشند، اطلاق میگردد.
در قوانین موجود، قانونگذار اصطلاح مال را تعریف نکرده و تنها در باب نخست قانون مدنی، به تقسیم اموال اکتفاء نموده است، ولی از ملاحظهی موادی که این واژه در آنها استعمال شده (مواد ۸۷۲ و ۹۴۶ و ۱۲۱۴ و ۱۲۱۷)، به خوبی برمیآید که نویسندگانِ قانون مدنی، آن را به معنای وسیع خود به کار بردهاند.
با جمع موادی از قانون مدنی و به کمک دکترین و رویّهی قضایی میتوان مال را اینگونه تعریف نمود: «مال چیزی است که دارای منفعت عقلایی مشروع بوده وقابلیت دادوستد در بازار معاملات را داشته و برحسب نیازهای فردی و اجتماعی، قابلیت اختصاص یافتن به شخص یا اشخاص یا ملّیت معیّنی را دارد».[۲]
پس برای اینکه شیئی از نظر حقوقی مال محسوب شود، باید دارای سه شرط اساسی باشد؛
۱- دارای منفعت عقلایی مشروع باشد؛ ۲- قابلیت داد و ستد داشته باشد؛ ۳- قابلیت اختصاص یافتن به شخص یا ملّت معیّنی را داشته باشد.
قطع نظر از تعریفی که از مواد قانون مدنی برای مال استنباط می شود، میتوان با تعبیر دقیقتری ادعاء کرد که مال عبارتست از حقوقی که از نظر اقتصادی دارای ارزش باشد. اشیاء مادی فقط به اعتبار اینکه ملک اشخاص قرار میگیرند، مال محسوب میشوند؛ یعنی در حقیقت آنچه متعلّق به شخص و دارای جنبه مالی و اقتصادی و قابل تقویم به پول است، حقّی است که شخص نسبت به این اموال دارد؛ بنابراین اگر میگوییم فلان شیء مال من است، تعبیر از این است که من بر روی این شیء دارای حق مالکیت هستم و یا وقتی در زبان عرفی گفته می شود: «فلانی خانه خود را به دیگری فروخت»، در واقع کنایه از این است که حق مالکیّتی را که او بر خانه خود داشت، در ظرف اعتبار به دیگری منتقل ساخت. ولی ازآنجائیکه حق مالکیت، حقی است مطلق و کاملترین نوع از حقوق مالی محسوب می شود، معمولاً آن را از حقوق مالی تفکیک نمی کنند. این حق چنان با موضوع خود آمیزش یافته که در نخستین نگاه، اصولاً مورد توجه قرار نمیگیرد، ولی با کمی ریزبینی به خوبی روشن می شود که آنچه مورد تملّک قرار میگیرد و به شخص اختصاص مییابد و از نظر حقوقی در آن تصّرف می شود، رابطه اعتباریای است که انسان با اشیاء دارد و بنابراین به اشیاء، به لحاظ همین رابطه اعتباری، مال گفته می شود. تفکیک بین این حق وشیءِ موضوع آن، در سایر حقوق مالی کاملاً روشن است؛ مثلاً در مورد حق ارتفاق و یا انتفاع، چون وابستگی و رابطه شیء با شخص، به وسعت حق مالکیت نیست، این دو موضوع، در ذهن، به خوبی، جداگانه تصور می شود.[۳]
مبحث دوم: انواع مال
گفته شد که مال به معنای وسیعی که امروز پیدا کرده، شامل تمام عناصر دارایی و اشیاء گوناگونی است که از حیث طبیعت ممکن است با یکدیگر متفاوت باشد. قواعد مربوط به تملک و انتقال اشیاء و نحوه تصرف و استفاده از اموال نیز بر حسب ماهیت آن تغییر می کند. در بسیاری از مسائل مدنی، تشخیص حکم قانون، بستگی کامل به نوع مال موضوع حق دارد؛ بنابراین تمییز ماهیّت اشیائی که موضوع حق قرار میگیرد، تنها جنبه نظری ندارد و از لحاظ عملی نیز، سودمندیهای بسیاری بر آن بار است.
قانون مدنی ایران در باب اول ، اموال را تنها از دو جهت بخش کرده است؛ ۱-اموال منقول و غیر منقول ؛ ۲- اموالی که ملک اشخاص حقیقی یا حقوقی است و اموالی که مالک خاص ندارند.
ولی با توجه به سایر مواد قانون مدنی، میتوان بخشبندیهای دیگری را برای اموال استنباط نمود. در بعضی از مواد (۵۵- ۳۳۸- ۴۶۶- ۷۷۴- ۸۲۶ و غیره)، عین و منفعت در برابر یکدیگر قرار داده شده و نوع مال از این حیث دارای آثار فراوانی است. در مادهی ۹۵۰ نیز به یک اعتبار دیگر، اموال به مثلی و قیمی بخش شده است. همچنین در مواد ۴۶ و۶۳۷ سخن از اموالی شده که که استفاده از آن با بقاء عین ممکن است. بنابراین به نظر میرسد که اموال از جهات گوناگونی در حقوق ایران تقسیم بندی می شود. به عنوان مثال از حیث قابلیت نقل و انتقال از مکانی به مکان دیگر، میتوان اموال را به منقول و غیرمنقول ، از حیث قابلیت داشتن اشباه و نظائر خود که نوعاً شایع باشد به مثلی و قیمی ، از حیث قابلیت بقاء به اموال مصرف شدنی و مصرف نشدنی، از حیث مستقل بودن یا تابع چیزی بودن به عین و منفعت و از حیث اینکه به مالک خاصی اختصاص دارند یا خیر به اموالی که مالک خاص دارند و اموالی که مالک خاص ندارند تقسیم نمود.
البته باید توجه داشت که این تقسیمات فقط به اشیاء و اموال مادی اختصاص دارد واصولاً شامل حقوق مالی نمی شود. در زیر به طور جداگانه به مطالعه این نوع از دسته بندی اموال میپردازیم.
بند اول: اعیان و منافع
اموالی که وجود خارجی داشته باشند و با حس لامسه قابل ادراک باشند، عین نامیده میشوند.[۴] تعریف عین به تعریف اموال مادی خیلی شباهت دارد؛ به عبارتی دیگر میتوان گفت: هر مال مادی عین است. به موجب مادهی ۳۵۰ قانون مدنی، «مبیع ممکن است مفروز باشد یا مشاع، یا مقدار معیّن از شیئ متساویالاجزا و همچنین ممکن است کلی فی الذمه باشد». از طرفی مادهی ۳۳۸ مقرر داشته است که موضوع عقد بیع منحصراً باید عین باشد. بنابراین از جمع این دو ماده میتوان اقسامی را که برای عین در قانون مدنی معیّن شده است، استخراج کرد. در مادهی ۳۵۰، اعیان اموال به انواع زیر تقسیم شده است:
۱- عین معیّن: موضوع یک تعهّد در صورتی عین معیّن است که مصداق خارجی آن به شخصه معیّن باشد، به نحوی که نتوان چیز دیگری را به جای آن به متعهّدله تسلیم نمود. به همین جهت در تعریف عین معیّن چنین میگویند: چیزی است که در عالم خارج بتوان به آن اشاره کرد.
عین معیّن که آن را در اصطلاح، عین شخصی یا خارجی نیز مینامند، ممکن است مفروز یا مشاع باشد. مفروز، عین معیّنی است که مالک آن منحصراً یک نفر باشد و مشاع، مالی است که چند نفر در آن شریک باشند و سهام شرکاء را در عالم خارج نتوان تمییز داد.
۲- چیزی که در حکم عین معین است هرگاه موضوع تعهّد، مقدار معیّن از چیزی باشد که اجزاء آن از هر حیث با هم برابرند، بر حسب اصطلاح، قانون گفته می شود که آن موضوع در حکم عین خارجی است.
۳-کلی: در صورتی موضوع تعهّد کلی است که فقط به وسیلهی صفات یا مقدار معیّن شده باشد. در این گونه تعهّدات، مدیون موظّف نیست که چیز معیّنی را در مقام وفاء به عهد، به دائن بدهد و تنها باید مصداقی را برگزیند که شرایط موضوع تعهّد را دارا باشد؛ مثلاً اگر کسی تعهّد کند که صد کیلو برنج فریدونکنار به دیگری بدهد، مدیون در برگزیدن مصداق خارجی برنج فریدونکنار آزاد است. قانون مدنی نیز در مادهی ۳۵۱، در مقام بیان شرایط مبیع کلی میگوید: «درصورتیکه مبیع کلی یعنی صادق بر افراد عدیده باشد، بیع وقتی صحیح است که مقدار و جنس و وصف مبیع ذکر شود». بنابراین کلی چیزی است که صادق بر افراد عدیده است.
منظور از منفعت نیز ثمراتی است که از اعیان اموال حاصل می شود، بدون آنکه از عین به گونهای محسوس کاسته شود، اعم از اینکه این ثمرات مانند میوهی درختان، عین مادی، و یا مانند حقوق بر خانه و زمین زراعتی، غیر مادی و یا صفات و اعراضی باشد که عین مال از آن جهت قابل انتفاع است؛ مانند صلاحیت حیوانات برای سواری و باربری و خانه برای سکنی.[۵]برخی از حقوق دانان منفعت را اینگونه تعریف نموده اند: «منفعت وضعیتی نهفته در عین مال است و می تواند به این اعتبار مورد عقد وانتقال قرار گیرد.»[۶]
به هر حال ارزش هر مالی، رابطه مستقیم با منافع حاصله از آن دارد و منافع، صرف نظر از عین مال نیز، از نظر اقتصادی ارزش مبادله را دارد؛ مثلاً در اجارهی اموال و یا حیوانات و اشخاص، منافع مال یا حیوان یا اشخاص، برای مدت معیّنی به دیگری واگذار می شود و در مقابل همین منافع، اجاره و اجرت اخذ می شود. حقوقدانان منفعت را به مادی و غیرمادی، متّصل و منفصل تقسیم می کنند.[۷]
[۱] .دهخدا، علی اکبر (۱۳۷۷) لغت نامهی دهخدا، جلدسیزدهم ، چاپ دوم از دوره جدید، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ص ۱۹۸۴٫
[۲] .کاتوزیان، ناصر، منبع پیشین، ص۹٫