دانلود فایل های دانشگاهی - تحقیق - پایان نامه - پروژه
دانلود فایل های دانشگاهی -متن کامل- تحقیق - پایان نامه - پروژه - همه رشته ها -فرمت ورد-نمونه رایگان
دانلود فایل های دانشگاهی -متن کامل- تحقیق - پایان نامه - پروژه - همه رشته ها -فرمت ورد-نمونه رایگان
پنجشنبه 99/09/06
از آموزههای رویکرد شناختی رفتاری با رویکردهای گشتالت، روابط موضوعی، روانتحلیلی و نظریه دلبستگی است. طرحواره درمانی بر این فرض استوار است که طرحوارههای ناسازگار اولیه هسته اصلی آسیبشناسیهای شخصیت و مشکلات روانشناختی را شکل می دهند(نورداهل،هالث،هاگام[۵] ، ۲۰۰۵ ).
به نظر میرسد که طرحوارههای ناسازگار اولیه تجارب دوران کودکی مرتبط با تجربههای دلبستگی و تأیید و عدم تأیید را منعکس می کنند(یانگ و کلاسکو، ۱۹۹۴). رویکرد متمرکز بر طرحوارهها به جای متمرکز شدن بر افکار خودکار فرضهای زیربنایی، تأکید اصلی را بر عمیقترین سطح شناخت، یعنی؛ طرحوارههای ناسازگار اولیه میگذارد. الگوی متمرکز بر طرحوارهها، طرحوارههای ناسازگار اولیه را به عنوان موضوعات جامع و گسترده، با در نظر گرفتن خود و رابطه شخصی با دیگران تعریف می کند. این طرحوارههای ناسازگار اولیه در دوره کودکی تشکیل میشوند و در سرتاسر زندگی شخصی با درجهای از ناکارآمدی بسط و گسترش مییابند (همان منبع).
«طرحواره» درحوزه های پژوهشی مختلف به کار برده شده است و به عنوان ساختار، قالب یا چهارچوب تعریف میشود. در فلسفه کانت به معنی آنچه که در تمام اعضای یک طبقه عمومی باشد، آمده است. روانشناسان رشد شناختی، روانشناسان بالینی و اجتماعی و روانشناسان شناختی این مفهوم را به گستردگی مورد توجه قرار دادهاند (یانگ،۱۳۸۴).
این مفهوم در حوزه روانشناسی ریشه در کارهای روانشناسان رشد شناختی و بویژه پیاژه[۶] دارد.از دیدگاه این گروه طرحواره، الگوی شناختی انتزاعی است که تعبیر و تفسیر اطلاعات و حل مسائل را هدایت می کند.در جایی دیگر طرحواره را بعنوان الگوی شناختی ثابتی از توجه انتخابی به محرک ها، ترکیب محرکها برای ایجاد یک شکل قابل شناسایی و آشنا و مفهومبندی کلی موقعیت تعریف کرده اند(ر سیک و ویور[۷] ،۲۰۰۲؛ به نقل از محمدی، ۱۳۸۲). در این چارچوب طرحواره اساساً به عنوان بازنمایی شناختی جوانب خاصی از زندگی در نظر گرفته میشوند. (تورن دیک[۸]،۱۹۷۴؛ به نقل از جکوین[۹] ۱۹۹۷،ص۱۴).
این مفهوم همچنین یکی از مفاهیم اساسی در حوزه روانشناسی شناختی است که بیش از همه با نام بک[۱۰] تداعی می شود. بک طرحواره را، ساختاری شناختی برای گزینش[۱۱] ، رمزگردانی[۱۲] و ارزیابی محرکهایی که بر ارگانیسم تأثیر میگذارند تعریف می کند(بک،۱۹۶۷؛به نقل از ریزو[۱۳] و همکاران ،۲۰۰۶). وی معتقد است “بر پایه مجموعه ای از طرحواره ها افراد قادر میگردند تا موقعیت خویش را در رابطه با زمان و فضا تعیین نموده و تجارب را به گونهای معنیدار طبقه بندی و تفسیر نمایند.”(بک،۱۹۶۴به نقل از پلتز[۱۴] و همکاران،۲۰۰۲). به اعتقاد بک و فریمن[۱۵](۱۹۹۰) این ساختارهای شناختی اطلاعات مختلف در مورد افراد، موضوعات، رویدادها و موقعیتها را ترکیب کرده و به آنها معنی می دهند(بک وفریمن،۱۹۹۰به نقل از جکوین،۱۹۹۷ ص۱۴). طرحوارهها را همچنین به عنوان “عناصر سازمان یافته واکنشهای گذشته و تجاربی که بدنه نسبتاً پیوسته و دائمی شناخت را تشکیل می دهند و قابلیت هدایت ادراکها و ارزشیابیهای پسایند را دارند” تعریف کرده اند (سگال،۱۹۸۸؛به نقل از سیموس[۱۶]، ۱۳۸۴،ص۲۵۷).
از دیدگاه یانگ “طرحوارهها باورهای عمیق و مستحکم فرد در مورد خود و جهان و حاصل آموزههای سالهای نخستین زندگیاند. آنها دانش ما در مورد خودمان و جهان هستند و به ما میگویند چگونهایم و جهان چگونه است(یانگ و همکاران،۲۰۰۳).
روانشناسان اجتماعی انواع مختلفی از طرحوارهها را مطرح می کنند، مانند طرحوارههای خود[۱۷] یا طرحوارههای ارتباطی[۱۸]. طرحوارههای خود عبارتند از توصیفات شناختی سازمان یافتهای از خود. یا به عبارتی آنها ساختارهای معنایی شامل دانش فرد در مورد خودش و دیگران هستند (هوروویتز و بارتولومو[۱۹]، ۱۹۹۱؛به نقل از جکوین،۱۹۹۷). طرحوارههای ارتباطی نیز از دیدگاه بالدوین[۲۰](۱۹۹۲) ساختارهای شناختی هستند که قواعد موجود در الگوهای روابط بین فردی را تبیین می کندآنها شامل یک طرحواره در مورد خود، یک طرحواره در مورد دیگری و متن نمایش نامه می شوند (بالدوین ۱۹۹۲؛به نقل از برازنده ،۱۳۸۴).
یانگ (۱۹۹۹و۱۹۹۰) معتقد است برخی از این طرحوارهها به ویژه آنها که عمدتاً در نتیجه تجارب ناگوار دوران کودکی شکل میگیرند ممکن است هسته اصلی اختلالات شخصیت، مشکلات منششناختی خفیفتر و بسیاری از اختلالات مزمن محور یک قرار بگیرند. یانگ برای بررسی دقیق این ایده، مجموعهای از طرحوارهها را مشخص کرد که به آنها طرحوارههای ناسازگار اولیه میگویند، که خصوصیات زیر را دارند. (یانگ، ۱۳۸۴).
امکان شکل گیری طرحوارهها در هر مقطعی از زندگی وجود دارد، اما غالباً رشد و شکل گیری این ساختارهای بنیادین از دوران کودکی آغاز می شود و از عوامل گوناگونی چون ژنتیک، عوامل زیستی، خلق وخوی ذاتی ، خانواده و فرهنگ تأثیر میپذیرند.
تجربه مکرر انواع خاصی از موقعیتها منجر به رشد طرحواره هایی در ارتباط با آن موقعیت خاص می شود لذا طرحوارهها میتوانند در خصوص فرایندهای عمومی، اشیا، رویدادها و پیامدهای آنها و یا موقعیتهای اجتماعی شکل گرفته باشند(جولا[۲۱]،۱۹۸۶؛به نقل از همان منبع)طرحوارهها دارای ساختار شناختی پیچیدهای هستند که هم طرحوارههای سطح بالا و هم طرحواره های سطح پائین و هم ارتباط این سطوح را با یکدیگر شامل می شود(اینگلن و کندال،۱۹۸۶؛ به نقل از حقیقت منش، ۱۳۸۶) در این سلسله مراتب هر چه به سمت طرحواره های مراتب بالاتر برویم معانی پیچیدهتر و بطور بیش روندهای گستردهتر میشوند. آنها در مواجهه با محرکهای جدید اطلاعات بدست آمده را غربال، رمزگردانی و ارزیابی می کنند(بک،۱۹۶۷به نقل از همان منبع)
این ساختارها همچنین امکان یک صرفهجویی شناختی را فراهم می کنند. آنها از طریق توجه انتخابی به جوانب خاصی از محیط پردازش اطلاعات را تحت تأثیر قرار می دهند و از این طریق به عنوان فیلتری برای محرکهای محیطی عمل می کنند.محرک ها، مجموع اطلاعات سازمان یافته و مرتبط قبلاً ذخیره شده را در بر میگیرند و این باعث می شود تا طرح وارهها برای تمامی موقعیتهای مربوط به هم معانی همسانی داشته باشند حتی اگر واقعیت یک موقعیت خاص چیزی غیر از آن باشد. این مسئله باعث می شود پردازشهایی که افراد در موقعیتهای مشابه دارند و شیوه عملکردشان در آن موقعیت تکرار شود. شناختوارهها، برانگیختگیهای عاطفی و انگیزشی، حاصل تعامل محرکهای محیطی با طرحوارههایند که منجر به انتخاب و راهاندازی استراتژی های مرتبط با خودشان میشوند(بک و پرتزر،۱۳۸۱؛جکویین،۱۹۹۷)این مسئله ویژگی متمایز کننده طرحوارههای مطرح شده توسط بک و یانگ است.
در نگاهی کلی طرحوارهها، ساختارهای شناختی بازتابنده جوانب مختلف زندگیاند. آنها تمایل به ثبات و خود تداومبخشی در طی زمان دارند و به ادراک محرکها و پاسخ دادن به آنها کمک می کند. در مواجه با محرکها و رویدادهای مختلف طرحوارههای مرتبط با آن موقعیت فعال شده و توجه نسبت به محیط را به شیوهای همخوان با خود جهت می دهند. طرحوارهها به عنوان فیلترهایی برای اطلاعات ورودی عمل می کنند. انسانها دنیا را از پشت عینکهای طرحواره رنگ[۲۲] خود میبینند بر این اساس آنها ممکن است باعث خطاهای ادراکی شوند (جکویین،۱۹۹۷)
یانگ و کالسکو(۲۰۰۳) سه عامل را بعنوان ریشه های شکل گیری طرحوارههای ناسازگار اولیه بیان می کنند: تجارب اولیه زندگی[۲۳]، نیازهای عاطفی اساسی[۲۴] و خلق وخوی عاطفی[۲۵]
یکی از عللی که منجر به پیدایش طرحوارهها می شود، الگوهای مداوم تجارب آزار دهنده و ناکارآمد اولیه کودک و والدین، خواهر و برادرها و گروه همسالان در طی سالهای اولیه زندگی است هنگامی که افراد بزرگسال در موقعیتهایی قرار میگیرند که طرحوارههای آنها را فعال می کند، آنچه که معمولاً تجربه می کنند یک تجربه ناخوشایند از دوران کودکی خصوصاً در ارتباط با والدین است(یانگ و همکاران ،۱۳۸۶ ).
میلون ۱۹۸۱بر تأثیر تجارب منفی اولیه تأکید می کند:”تجارب مهم اوایل زندگی ممکن است هرگز تکرار نشود اما اثرات و نشانه هایشان به جا میماند. آنها خاطرات ثبت شدهای هستند که اثرات پایداری دارند و به محرکهای درونی اضافه شده اند. هنگامی که ثبت میگردند،باعث میشوند اثرات گذشته به صورت بی وقفه ،گریز ناپذیر و پاکنشدنی ادامه یابند. باقیمانده تجارب گذشته بیشتر به صورت فعالانه در زمان حال مشارکت می کنند. آنها ویژگی وقایع فعلی را تعیین می کنند، شکل می دهند یا تحریف می کنند. آنها نه تنها حضور دارند بلکه می کوشند به تدریج تجارب تازه را با گذشته همساز کنند (یانگ،۱۳۸۴).
چهار نوع تجربه اولیه زندگی وجود دارد که منجر به تسهیل رشد طرحواره ها می شود.
یانگ معتقد است که انسان دارای پنج نیاز اساسی تحولی است که عدم ارضای آنها به شکل گیری طرحوارههای ناسازگار اولیه ارتباط دارد. این نیازها به شرح زیرند:
یانگ و کالسکو(۲۰۰۳)معتقدند که این نیازها جهانی هستند و همه این نیازها را دارند. هر چند شدت آنها در بعضی افراد نسبت به بعضی دیگر بیشتر است. تعامل بین خلق وخوی ذاتی فرد و محیط اولیه بیشتر ناکام کننده بوده تا ارضاء کننده و در نتیجه این ناکامی باعث پیدایش طرحوارههای ناسازگار اولیه در فرد می شود(یانگ و همکاران،۲۰۰۳).
خلق و خوی عاطفی خاص کودک، ویژگیها و خصوصیات منحصر به فردی است که از همان بدو تولد هر کودکی را از دیگر کودکان متمایز می سازد. تاکنون پژوهشهای مختلفی در ارتباط با این عامل بر رفتار و رشد کودک صورت گرفته است. نتایج نشان میدهد، وجود برخی خلق وخویهای خاص، افراد را مستعد رفتارهای خاصی می کند، مثلاً کودکی که ذاتاً تحریکناپذیر است، بیشتر احتمال دارد در آینده مرتکب رفتارهای پرخاشگرانه شود. با این وجود این عنصر در تعامل با محیط تعدیل مییابد به عنوان مثال کودکی با خلق و خوی ذاتی شرم هنگامی که در کانون خانواده گرم و صمیمی قرار گیرد، می تواند رفتاری کاملاً گرم و دوستانه از خود نشان دهد(یانگ و همکاران،۱۳۸۶).
بدین ترتیب میتوان گفت خلق و خوی عاطفی ذاتی کودک در ارتباط با رویدادهای ناخوشایند سالهای نخستین زندگی، منجر به عدم ارضاء نیازهای عاطفی اساسی کودک و در نتیجه شکل گیری طرحوارههای ناسازگار اولیه می شود(یانگ و همکاران،۲۰۰۳).
[۱] . Schema Therapy
[۲] . Long-term Psychiatric
[۳] . Jeffrey Young
[۴] . Collard,P
[۵] . Nordahl,Holthe,Haugum
پنجشنبه 99/09/06
طرحواره های ناسازگار اولیه، الگوهای هیجانی و شناختی خود – آسیب رسانی هستند که در ابتدای رشد و تحول در ذهن شکل گرفته و در سیر زندگی تکرار می شوند. ریشه تحولی طرحوارههای ناسازگار اولیه در تجارب ناگوار دوران کودکی نهفته است. طرحوارههایی که زودتر به وجود میآیند و معمولاً قویترین هستند، از خانوادههای هستهای نشأت میگیرند. تا حد زیادی پویایی خانواده بازتاب دقیق پویاییهای ذهنی کودک هستند. وقتی افراد در موقعیتهایی از زندگی بزرگسالی، طرحوارههای ناسازگار اولیهشان فعال میشوند، معمولاً خاطرهای هیجانانگیز از دوران کودکی خود تجربه می کنند. همزمان با تحول کودک، سایر عوامل تأثیرگذار مانند همسالان، مدرسه، انجمنهای گروهی و فرهنگ به طور روزافزونی اهمیت مییابند و در شکل گیری طرحوارهها نقش بازی می کنند. با این حال طرحواره هایی که بعداً در سیر تحول شکل میگیرند، زیاد عمیق و نیرومند نیستند (یانگ و همکاران،۱۳۸۶).
یانگ آن دسته از طرح واره ها را که منجر به شکل گیری مشکلات میشوند، طرحوارههای ناسازگار اولیه مینامند(یانگ ،۱۳۸۴). این طرحوارهها “باورهای زیر بنایی ناکارآمد و مطلقی در مورد خود و در ارتباط با باورهایی در مورد محیط هستند که در طول دوران کودکی رشد یافته و عمدتاً توسط موقعیتها یا محرکهایی در محیط فرد فعال میشوند(پتروسلی[۱] و همکاران ،۲۰۰۱). در واقع این طرحوارهها که از دیدگاه یانگ عمیقترین ساختارهای شناختی هستند “الگوهایی نافذ و گسترده، متشکل از خاطرات هیجانات، شناخت طرحوارهها و احساسات بدنی در ارتباط با روابط فرد با خودش و دیگران میباشند که درطی کودکی و نوجوانی رشد کرده و در سراسر زندگی فرد تداوم مییابند و تا حد زیادی نیز ناکارآمدند.یا بعبارتی دیگر الگوهای شناختی و عاطفی خود آسیبرسانی هستند که از جریان اولیه رشد آغاز شده و در طول زندگی تداوم مییابند(نورداهل و همکاران ،۲۰۰۵).
طرحواره ناسازگار اولیه ساختارهایی غیرشرطی و انعطاف ناپذیرند که به تدریج و به صورت الگوهایی از تفکرات تحریف شده و رفتارهای ناکارآمدی تثبیت شده اند. این ساختارها توسط افراد حفظ و اغلب قطعی و مسلم انگاشته میشوند. طرحوارهها به عنوان الگویی برای پردازش تجربیات افراد مورد استفاده قرار میگیرند و به این ترتیب افکار و روابط فرد با دیگران را مشخص می کنند ونوع ادراکی را که هر فرد از خود و جهان پیرامونش دارد تحت تأثیر قرار می دهند. ادراکی که به دلیل ماهیت خود تداوم بخش[۲]طرحوارهها در سراسر زندگی ادامه مییابد. (سیموس ،۱۳۸۴؛یانگ و همکاران،۲۰۰۳)
یانگ وهمکارانش در ابتدا هجده طرحواره اولیه را معرفی کرد (یانگ،۱۳۸۴؛یانگ وهمکاران ،۲۰۰۳)اما در مطالعات اخیر سه طرحواره در دیگر طرحوارهها ادغام گردیدهاند.این پانزده طرحواره در قالب پنج مقوله گسترده نیازهای عاطفی مرکزی ارضاء نشده که “حوزه های طرحواره[۳]” نامیده می شوند سازمان می یابند.طرحوارههایی که در هر حوزه قرار دارند حاصل عدم ارضاء مطلوب نیاز مرتبط با آن حوزه هستند.
طرحواره های ناسازگار اولیه زیر مجموعه این حوزه حاصل عدم ارضای نیاز به دلبستگی امن به دیگران اند. طرحواره های این حوزه به طور معمول در خانواده هایی به وجود می آیدکه بی عاطفه ، سرد ، مضایقه گر، منزوی ، تندخو ، غیر قابل پیش بینی یا بدرفتار هستند.
محرومیت هیجانی (ED)[6] ؛ این طرحواره اغلب با باور فرد در مورد اینکه تمایلات و نیازهای شخصی اش برای حد متعارفی از حمایت عاطفی به اندازه کافی از جانب دیگران ارضاء نمی شود ،مشخص می گردد. محرومیت هیجانی دارای سه نوع عمده است :
عدم ارضاء نیاز به خودگردانی ، صلاحیت و احساس هویت منجر به شکل گیری طرحواره های مربوط به این حوزه می شود.خانواده هایی که بیش از حد از کودک محافظت میکنند و یا به هر دلیلی مانع از رشد و استقلال وی می شوند ، زمینه ساز مناسبی برای رشد طرحواره های مربوط به این حوزه اند.
عدم ارضاء نیاز به محدودیت های واقع بینانه و خود کنترلی منجر به شکل گیری طرحواره های زیر مجموعه این حوزه می شود.مشکلات افرادی که در این حوزه قرار دارند عمدتاَ در ارتباط با رعایت حقوق دیگران و عدم تحمل ناراحتی معمول است.این طرحواره ها بیش از همه در خانواده هایی رشد می یابند که به جای انضباط ،مسؤلیت پذیری ، همکاری متقابل و هدف گزینی ، وجه مشخصه شان سهل انگاری افراطی ، فقدان جهت دهی یا حس برتری است.
عدم ارضاء به آزادی برای بیان نیازها و احساسات قابل اطمینان در کودکی باعث تمرکز افراطی فرد بر نیازها، تمایلات و احساسات دیگران می شود،به گونهای که نیازهای خود فرد مورد غفلت قرار میگیرند.این کار عمدتاً به منظور دستیابی به عشق و پذیرش ، تداوم ارتباط با دیگران و یا اجتناب از انتقام یا تلافی آنها صورت میگیرد. معمولاً شامل واپس زنی و فقدان آگاهی در رابطه با خشم و تمایلات طبیعی خود فرد می شود.این طرحواره ها عمدتاً در خانواده هایی رشد مییابند که کودک را با قید و شرط پذیرفتهاند.
عدم ارضاء نیاز به خود مختاری و بازی در کودکی منجر به واپس زنی احساسات و تکانه های خود انگیخته مانند خوشحالی ،خود بیانگری ، آرامش ، روابط نزدیک و سلامتی می شود.افرادی با طرحواره های مربوط به این حوزه عمدتاً در خانواده هایی رشد می یابند که در آنها عصبانیت ، توقع و تنبیه به چشم میخورد.کارایی ،بی نقص گرایی ، وظیفه شناسی ، پیروی از قوانین، پنهان سازی از هیجانات و اجتناب از اشتباهاتی که لذت جویی ، شادی و آرامش را به دنبال دارند از ویژگیهای بارز این قبیل از خانواده هاست.بدین ترتیب اگر فرد نتواند دائماً گوش به زنگ و مراقب باشد به زودی همه چیز از هم میپاشد.
بازداری هیجانی(EI)[17]:بازداری افراطی اعمال، احساسات یا تمایلات خودانگیخته ای که معمولاً برای اجتناب از عدم پذیرش از سوی دیگران ، احساس شرمندگی یا از دست دادن کنترل تکانه های شخصی صورت می گیرد.بازداری بیش از همه در چهار حوزه زیر روی می دهد:
معیارهای سرسختانه/عیب جویی افراطی(US)[18]: این طرحواره منجر به شکل گیری این باور در فرد می شود که باید تمامی تلاش خود را برای رسیدن به معیارهای بلندپروازانهاش انجام دهد.این طرحواره معمولاً به شکل های زیر بروز می کند:
[۱] .Petrocelli
[۲] . Self-Perpetuating
[۳] . Schema domains
[۴] . Abandonment/Instability
[۵] . Mistrust/Abuse
پنجشنبه 99/09/06
نسبت به موقعیت های خطرناک در سنین گوناگون به شکل محسوسی متفاوت بوده و تابــع زندگی و درک آن ها از خطر می باشد. تقریباً در تمامی فرهنگ ها افراد سالمند و میانسال نسبت به نوجوانان و جوانان محتاط تر هستند. انگار ماجراجویی با نوجوانی و جوانی گره خورده است و محافظه کاری آرام آرام با افزایش سن در وجود افراد ته نشین می شود.بدون شک انرژی متراکم در حال انفجار یک نوجوان در کنار شناخت ناتمامی که از دنیای اطراف خود دارد، بسیاری ازرفتارهای بی حساب وکتاب او را توجیه می کند اما ازقرارمعلوم سنگینی تجارب زندگی تنها دلیل آرامش وطمانینه میانسالان درفرایند تصمیم گیری ورفتار نیست دانشمندان امروزه عامل دیگری رانیز دراین تفاوت ها دخیل می دانند. عاملی که فارغ ازدریافت های تجربی افراد از محیط بیرون، بیشتربه دنیای درون آنها برمی گردد. خلاصه کلام آن که آنها معتقدند درک افراد ازخطردر سنین مختلف به کلی متفاوت است. ( رفیعی فر و همکاران، ۱۳۸۹).
نوجوانی یکی از دشوارترین ، تنش زا ترین و در عین حال هیجان انگیزترین دوره زندگی ، هم برای خود نوجوان و هم والدین و مربیان به شمار می آید.در خلال این دوره، لذت ناشی از استقلال و خودمختاری ، صمیمیت، خوش بینی و امید به آینده از زمره لذات جدیدی هستند که قبل از آن تجربه نشده اند.با این حال ، گلستان این دوره زندگی مصون از خطر آفات و سموم نیست.در این بخش مبانی نظری رفتارهای پرخطر و انواع رفتارهای پرخطر به طور مختصر توضیح داده می شوند.
بر پایه تعریف سازمان جهانی بهداشت ،[۱](WHO) دوره نوجوانی از ۱۰ سالگی که متوسط سن بلوغ جسمی و جنسی دختران و پسران است تا ۲۰ سالگی که سن متوسط دستیابی به استقلال، خودکفایی و شکل گیری هویت فرد است درنظر گرفته میشود. از آنجا که برای نوجوان، یکالگوی دقیق، روشن و همه جانبه برای رفتار مناسب تعریف نشده است، او به سبک سنگین کردن رفتارها، آزمایش نقشها، ابراز تمایز از بزرگسالان و در برخی موارد نادیده گرفتن قواعد دست میزند (شفرز،۲۰۰۴) این امور معمولاً با رفتارهای پرخطر همراه است، بنابراین دوره نوجوانی در بیشتر موارد با خطرپذیری هم معنی گرفته می شود.
خطر پذیری به رفتارهایی اطلاق می شود که احتمال نتایج منفی و مخرب جسمی،روان شناختی و اجتماعی را برای فرد افزایش دهد(کارگرگ و گرور[۲]،۲۰۰۳). خطر پذیری و انجام رفتار پرخطر دقیقاً معادل یکدیگر نیستند. خطر پذیری علاوه بر اینکه انجام رفتارهای پرخطر را در بر می گیرد، به آسیب پذیری و در معرض خطر بودن فرد از سوی محیط و نزدیکان و نیز گرایش ها، تمایلات و باورهای نادرست و تهدید کننده فرد در مورد رفتارهای پرخطر اشاره دارد(زاده محمدی و احمد آبادی، ۱۳۸۷).
تغییرات روانی اجتماعی ، شناختی و بیولوژیکی در دوره نوجوانی ، فرصت های تحولی بی شماری را برای نوجوان فراهم می کند تا در رفتارهایی درگیر شود که به طور ضمنی، دراتخاذ سبک زندگی همراه با سلامت و یا به خطر انداختن سلامت اهمیت دارد(هریس و همکاران،۲۰۰۲)از طرفی، نوجوانان به کشف موقعیت های مخاطره ای تمایل دارند و این امر ظرفیت آنها را برای نداشتن زندگی طولانی و حتی مرگ بالا برده است (استویبر وگاد،۱۹۹۵؛کرکمر و گرین[۳]،۲۰۰۰)مخاطره جویی را تمایل برای درگیر شدن دررفتارهایی می دانند که تهدید آمیز است یا به سلامت ذهنی و فیزیکی شخص آسیب می رساند.
بسیاری از محققان و روان شناسان موافق هستند که مخاطره جویی در نوجوانی نه تنها طبیعی است، بلکه قسمت ضروری برای یادگیری و رشد شخصی است. اگر ریسکی وجود نداشته باشد، رشدی وجود ندارد (کوربین[۴]، ۲۰۰۱). با در نظر گرفتن تفاوت ها در اعمال مخاطره آمیز بعضی ذاتاً کم تر از بعضی دیگر خطر دارد و در صورت تکرار یا گسترش آن، بسیاری از اعمال مخاطره آمیز مانند استفاده از الکل و داروهای غیر قانونی می تواند ایجاد خطر کند.
جسور[۵] (۱۹۸۷) با ارائه اصطلاح سندروم رفتار مشکل ساز، مقولات رفتارهای پرخطر را شامل سیگار کشیدن، مصرف مواد مخدر، الکل، رانندگی خطرناک و فعالیت جنسی زود هنگام دانسته است.
چندین مطالعه، انواع رفتارهای مخاطره آمیز را که نوجوانان در آن درگیر هستند، فهرست کرده اند که عبارتند از استفاده از مواد مخدر و نوشیدن الکل، رفتارهای نامشروع جنسی،درگیری های فیزیکی و خشن، حمل اسلحه، بزه، شکست تحصیلی، مشکلات عاطفی ورفتارهای مربوط به رژیم غذایی شدید (براس و دارت[۶] ،۲۰۰۱؛آندروز[۷]،۲۰۰۰).
سوء مصرف مواد مخدر و اعتیاد در حال حاضر به عنوان یکی از چالش های مهم اجتماعی، بهداشتی و سیاسی در سراسر جهان مطرح است. جوانان به دلیل بحران هویت، بحرانهای روانی ناشی از مشکلات اجتماعی، ماجراجویی، لذت جویی، و تنوعطلبی بیش از سایر گروههای اجتماعی در معرض استفاده از مواد مخدر قرار میگیرند(سوث[۸]، ۱۹۹۵). ارتباط سوء مصرف مواد همراه با سایر رفتارهای ناسالم و پیوند ناگسستنی آن با مشکلاتی مانند اختلالات روانی، فرار از منزل، پرخاشگری و خشونت در رفتارهای اجتماعی، افت تحصیلی، بی علاقه شدن به تحصیل، اقدام به خودکشی و فحشا، گویای اهمیت مسأله است(طارمیان،بوالهری، پیروی، قاضی طباطبایی،۱۳۸۶).طبق گزارش دفتر پیشگیری از مصرف مواد و جرم سازمان ملل متحد در سال ۲۰۰۵، کشور ایران داری بیشترین تعداد سوء مصرف کنندگان مواد افیونی به نسبت جمعیت در جهان است و بالاترین شیوع سوء مصرف با ۲٫۸ درصد در بین افراد در ایران وجود دارد(ضیایی،۱۳۸۸).
با نگاهی واقع بینانه به مسأله اعتیاد به مواد مخدر به راحتی در می یابیم که سوء مصرف مواد افیونی از قرن ها پیش وجود داشته است و اکنون نیز تقریباً کشوری وجود ندارد که از گسترش سوء مصرف این گونه مواد در امان مانده باشد. اگرچه ازدیرباز در تمام جوامع بشری سوء مصرف مواد افیونی به عنوان عادتی غیراجتماعی و نامقبول تلقی شده است، اما با وجود این عدم مقبولیت، طبقات مختلف اجتماع با این مساله به صورت جدی درگیر می باشند به طوری که هم اکنون مردان و زنان زیاد، خصوصاً از سنین نوجوانی تا میانسالی مواد مخدر مصرف می کنند و به آن وابسته شده اند این معضل یکی از آسیب های مهم اجتماعی است به طوری که نه تنها سلامت فرد و جامعه را به خطر می اندازد بلکه موجبات انحطاط روانی و اخلاقی افراد را نیز فراهم می آورد (چیریلو[۱۰] و همکاران، ۲۰۰۱ ؛ نقل از مولوی و رسول زاده، ۱۳۸۳)
اعتیاد، نیاز اجباری به استفاده از مواد مخدر، ایجاد عادت وخاسته های مقاومت ناپذیر در رفتاراست.دو ویژگی مهم اعتیاد تحمل ، نیاز رو به افزایش بیشتر از مصرف مواد برای به دست آوردن همان اثر و علائم ترک که علائم ناخوشایند است که معتاد برای جلوگیری کردن از آن مواد مخدررا استفاده می کند(موسسه ملی سوءاستفاده از داروی آمریکا[۱۱]، ۲۰۱۰)
در سال ۱۹۶۴ سازمان بهداشت جهانی به این نتیجه رسید که اصطلاح “اعتیاد” دیگر یک اصطلاح علمی نیست و اصطلاح ” وابستگی دارویی[۱۲]” را به جای آن توصیه نمود. مفهوم وابستگی به مواد در طول چند دهه معانی رسمی و معانی معمول بسیاری داشته است. اساساً برای تعریف جنبه های مختلف وابستگی از دو مفهوم وابستگی رفتاری و وابستگی جسمانی استفاده شده است. در مفهوم وابستگی رفتاری بر فعالیتهای موادجویی و شواهد مربوط به الگوهای مصرف بیمارگونه تاکید میشود. در حالیکه وابستگی جسمی به اثرات جسمانی (فیزیولوژیک) دوره های متعدد مصرف مواد اطلاق میشود. آن دسته از تعاریف وابستگی که بر وابستگی جسمی تاکید کردهاند، در ملاک های طبقه بندی از وجود تحمل و اثرات ترک استفاده کرده اند(سادوک و سادوک[۱۳] ، ۲۰۰۷).
در جدیدتربن تقسیم بندی اختلاف روانیDSM- IV از اختلالات مرتبط با مواد نام برده شده است. منظور از اختلالات مرتبط با مواد دامنه ای از مشکلات مرتبط با استفاده و سوء استفاده از داروهای مانندالکل ، کوکائین ، هروئین و دیگر موادی است که افراد برای تغییر در نحوه تفکر، احساس و رفتار خود، استفاده می کنند. این مشکلات هزینه های فوق العاده انسانی، مادی واقتصادی دارند ( دوراند و بارلو[۱۴] ،۱۹۹۷؛ به نقل از رجایی، ۱۳۷۹). در تعریف سوء استفاده از مواد دوراند و بارلو (۱۹۹۷) چنین عنوان ، کردند الگویی از استفاده از مواد روان گردان که منجربه آشفتگی یا ضایعۀ مهمی در نقشهای اجتماعی و شغلی و موقعیتهای حساس گردد( رجایی، ۱۳۷۹)
براساس تخمین سازمان های بین المللی درحدود ۲۰۰میلیون نفرازمردم دنیا دچارسوء مصرف مواد هستند. شایع ترین ماده مورد سوء مصرف، گروه حشیش می باشدولی مهمترین انواعی که دردنیا مشکل سازشده اند، موادمخدروسپس کوکایین است. سوء مصرف حشیش ومواد محرک آمفتأمین ها دردنیا درحال افزایش است. مصرف هرویین دربسیاری مناطق درحال کاهش بوده ولی درکشورهای مسیر قاچاق مواد ازافغانستان به سمت اروپا، مصرف آن افزایش یافته است. با وجود کاهش تولید مواد مخدردراسیای جنـــوب شرقی، تولید آن درافغانستان افزایش یافتــه است درحال حاضر افغانسـتان عمده ترین کشورتولید کننده مواد مخدراست. این دومنطقه اصلی تولید مواد مخدربه مثلث طــلایی آسیـای جنوب شرقی وهلال طـــلایی محدوده افغانستان شهرت دارند. کشور ما ایران به لحاظ جغرافیایی در همسایگی افغانستان و پاکستان قرار داشته که قسمتی از مواد مخدر تولیدی آن در آزمایشگاه های غیر مجاز محدوده مرزی به هروئین تبدیل می شود.کشورهای پاکستان و آسیای میانه نیز نقش محدود تری در تولید تریاک دارند، تولید حشیش نیز در این مناطق رواج دارد. آمارهای بین المللی بیان می کند در ایران یک میلیون دویست تا یک میلیون هشتصد نفر که ۷/۱ تا۸/۲ درصد جمعیت بالای ۱۵ سال کشور سوء مصرف کننده مواد مخدر می باشند.با اینکه این میزان، درصد کمی از جمعیت کشور را تشکیل می دهند ولی جزء بالاترین آمارهای مصرف موادمخدر در دنیا می باشند. اطلاعات دیگر بیا ن کننده افزایش مصرف حشیش در ایران است. گزارشها از افزایش شیوع مصرف غیر مجاز اکستاسی، مواد آمفتامینی وداروهای انرژی زا در کشوررا دارد. در ایران شایع ترین مواد مورد سوء مصرف مخدرها(تریاک، شیره هروئین) و حشیش است. همچنین سن شروع در اکثر مطالعات در دوره نوجوانی و جوانی بوده است. اکثریت مصرف کنندگان مواد مخدر مردان هستندودرصد کمی زن هستند.(رفیعی فرو همکاران، ۱۳۸۹).
اعتیاد یک بیماری زیست شناختی، روانشناختی و اجتماعی است عوامل متعددی در اتیولوژی سوء مصرف و اعتیاد موثر هستند که در تعامل با یکدیگر منجر به شروع مصرف و سپس اعتیاد می شوند. عوامل مخاطره آمیز مصرف مواد شامل عوامل فردی، عوامل بین فردی و محیطی و عوامل اجتماعی است.
دوره نوجوانی: خاطره آمیز ترین دوران زندگی از نظر شروع به مصرف مواد دوره نوجوانی است. نوجوانی دوره انتقال از کودکی به بزرگسالی و کسب هویت فردی و اجتماعی است. در این دوره، میل به استقلال و مخالفت با والدین به اوج می رسد و نوجوان برای اثبات بلوغ و فردیت خود ارزشهای خانواده را زیر سوال می برد و سعی در ایجاد و تحلیل ارزشهای جدید خود دارد. مجموعه این عوامل، علاوه بر حس کنجکاوی و نیاز به تحرک، تنوع و هیجان، فرد را مستعد مصرف مواد می نماید.
ژنتیک: شواهد مختلفی از استعداد ارثی اعتیاد به الکل و مواد وجود دارد. تاثیر مستقیم عوامل ژنتیکی عمدتاً از طریق اثرات فارماکوکینتیک و فارکودینامیک مواد در بدن می باشد که تعیین کننده تاثیر ماده بر فرد است. برخی از عوامل مخاطره آمیز دیگر نیز تحت نفوذ عوامل ژنتیکی هستند مانند برخی اختلالهای شخصیتی و روانی و عملکرد نامناسب تحصیلی ناشی از اختلالهای یادگیری.
صفات شخصیتی: عوامل مختلف شخصیتی با مصرف مواد ارتباط دارند. از این میان، برخی از صفات بیشتر پیش بینی کننده احتمال اعتیاد هستند و به طور کلی فردی را تصویر می کنند که با ارزشها یا ساختارهای اجتماعی مانند خانواده، مدرسه و مذهب پیوندی ندارد و یا از عهده انطباق، کنترل یا ابراز احساسهای دردناکی مثل احساس گناه، خشم و اضطراب بر نمی آید. این صفات عبارتند از: عدم پذیرش ارزشهای سنتی و رایج، مقاومت در مقابل منابع قدرت، نیاز شدید، احساس فقدان کنترل بر زندگی خود، اعتماد به نفس پایین، فقدان مهارت در برابر پیشنهادهای خلاف دیگران، فقدان مهارتهای اجتماعی و انطباقی. از آنجا که اولین مصرف مواد، معمولاً از محیطهای اجتماعی شروع می شود هر قدر فرد قدرت تصمیم گیری و مهارت ارتباطی بیشتری داشته باشد، بهتر می تواند در مقابل فشار همسالان مقاومت کند.
اختلالهای روانی: در حدود ۷۰ درصد موارد، همراه با اعتیاد اختلالهای دیگر روانپزشکی نیز وجود دارد. شایع ترین تشخیصها عبارتند از: افسردگی اساسی، اختلال شخصیت ضد اجتماعی، فوبی، دیس تایمی، اختلال وسواسی- جبری، اختلال پانیک، مانیا، اسکیزوفرنی.
نگرش مثبت به مواد: افرادی که نگرشها و باورهای مثبت و یا خنثی به مواد مخدر دارند، احتمال مصرف و اعتیادشان بیش از کسانی است که نگرشهای منفی دارند. این نگرشهای مثبت معمولاً عبارتند از: کسب بزرگی و تشخص، رفع دردهای جسمی و خستگی، کسب آرامش روانی، توانایی مصرف مواد بدون ابتلا به اعتیاد.
موقعیتهای مخاطره آمیز فردی: بعضی از نوجوانان و جوانان در موقعیتها یا شرایطی قرار دارند که آنان را در معرض خطر مصرف مواد قرار می دهد. مهمترین این موقعیتها عبارتند از: در معرض خشونت قرار گرفتن در دوران کودکی و نوجوانی، ترک تحصیل، بی سرپرستی یا بی خانمانی، فرار از خانه، معلولیت جسمی، ابتلا به بیماریها یا دردهای مزمن. حوادثی مانند از دست دادن نزدیکان یا بلایای طبیعی ناگهانی نیز ممکن است منجر به واکنشهای حاد روانی شوند. در این حالت فرد برای کاهش درد و رنج و انطباق با آن از مواد استفاده می کند.
تاثیر مواد بر فرد: این متغیر وقتی وارد عمل می شود که ماده حداقل یک بار مصرف شده باشد. چگونگی تاثیر یک ماده بر فرد، تابع خواص ذاتی ماده مصرفی و تعامل آن با فرد و موقعیت فرد مصرف کننده است. تاثیر مواد بر فرد مصرف کننده، به میزان قابل توجهی، به مشخصات او بستگی دارد. این مشخصات عبارتند از: شرایط جسمی فرد، انتظار فرد از مواد، تجربیات قبلی تاثیر مواد و مواد دیگری که هم زمان مصرف شده اند. مواد مختلف نیز تاثیرهای متفاوتی بر وضعیت فیزیولوژیک و روانی فرد دارند، مثلاً: هروئین و کوکائین سرخوشی شدید، الکل آرامش و نیکوتین مختصری هشیاری و آرامش ایجاد می کند.
[۱] World Health Organization
[۲] . Carr-Gregg & Grover
[۳] . Krcmar & Greene
[۴] . Corben
[۵] . jessor
[۶] . Bruce & Dart
[۷] . Androws
[۸] . South
پنجشنبه 99/09/06
عوامل مربوط به خانواده: خانواده اولین مکان رشد شخصیت، باورها و الگوهای رفتاری فرد است. خانواده علاوه بر اینکه، محل حفظ و رشد افراد و کمک به حل استرس و پاتولوژی است، منبعی برای تنش، شکل و اختلال نیز می باشد. نا آگاهی والدین، ارتباط ضعیف والدین و کودک، فقدان انضباط در خانواده، خانواده متشنج یا آشفته و از هم گسیخته، احتمال ارتکاب به انواع بزهکاریها مانند سوء مصرف مواد را افزایش می دهد. همچنین والدینی که مصرف کننده مواد هستند باعث می شوند فرزندان با الگوبدا رری از رفتار آنان مصرف مواد را یک رفتار بهنجار تلقی و رفتار مشابهی پیشه کنند.
تاثیر دوستان: تقریباً در ۶۰ درصد موارد، اولین مصرف مواد به دنبال تعارف دوستان رخ می دهد. ارتباط و دوستی با همسالان مبتلا به سوء مصرف مواد، عامل مستعد کننده قوی برای ابتلای نوجوانان به اعتیاد است. مصرف کنندگان مواد، برای گرفتن تایید رفتار خود از دوستان، سعی می کنند آنان را وادار به همراهی با خود به خصوص، در شروع مصرف سیگار و حشیش بسیار موثر هستند. بعضی از دوستیها، « همسالان » نمایند. گروه صرفاً حول محور مصرف مواد شکل می گیرد. نوجوانان به تعلق به یک گروه نیازمندند و اغلب پیوستن به گروه هایی که مواد مصرف می کنند، بسیار آسان است. هر چند پیوند فرد با خانواده، مدرسه و اجتماعات سالم کمتر باشد، احتمال پیوند او با این قبیل گروه ها بیشتر می شود.
عوامل مربوط به مدرسه: از آنجا که مدرسه بعد از خانواده، مهم ترین نهاد آموزشی و تربیتی است، می تواند از راه هایی زیر زمینه ساز مصرف مواد در نوجوانان باشد: بی توجهی به مصرف مواد و فقدان محدودیت یا مقررات جدی منع مصرف در مدرسه، استرسهای شدید تحصیلی و محیطی، فقدان حمایت معلمان و مسئولان از نیازهای عاطفی و روانی به خصوص به هنگام بروز مشکلات و طرد شدن از طرف آنان.
عوامل مربوط به محل سکونت: عوامل متعددی در محیط مسکونی می تواند موجب گرایش افراد به مصرف مواد شود: فقدان ارزشهای مذهبی و اخلاقی، شیوع خشونت و اعمال خلاف، وفور مشاغل کاذب، آشفتگی و ضعف همبستگی بین افراد محل و حاشیه نشینی از جمله این عوامل هستند.
از جمله عوامل مخاطره آمیز اجتماعی می توان به،۱) فقدان قوانین و مقررات جدی ضد مواد مخدر ۲) بازار مواد ۳) مصرف مواد به عنوان هنجار اجتماعی۴) کمبود فعالیتهای جایگزین ۵) کمبود امکانات حمایتی، مشاوره ای و درمانی ۶) توسعه صنعتی ۷) محرومیت اجتماعی – اقتصادی نام برد. )ستاد مبارزه با موادمخدر، (۱۳۸۹
وقتی فردی، مصرف مواد را امتحان کرد، اکنون گاهگاهی وبه طور نامنظم مصرف کننده مواد است. او به غلط معتقد است که اراده وی مانع از اعتیاد وی می شود او قبلا به علت عدم رشد شخصیت به این دام افتاده است و درنتیجه به انکار و دروغ گویی می پردازد. بعضی افراد و عوامل محیطی که فرد را احاطه کرده اند ممکن است با عدم واکنش یاحتی همراهی با او باعث شوند که رفتارهای مصرف مواد و اعتیاد وی بیشتر تقویت شود.(رفیعی فر و همکاران، ۱۳۸۹).
به تدریج، فردبه مصرف مواد وابسته می گردد.عواطف، علایق، تجارب ونگرش های فرد به علت مصرف مواد تغییر می کند. درارتباط خود با دیگران دچارمشکل می شود و نمی تواند علت این مشکلات ومشکلات دیگرایجاد شده، علت مصرف مواد راببیند.کماکان اعتیاد خود را انکار می کند و حتی به صورت هذیانی (باور غیر ممکن) معتقد است که توانایی کنترل مصرف خود رادارد.به دنبال آن دوستان خود را از دست می دهد و با خانواده اش دچار مشکلات زیادی می گردد، درکار و تحصیل ناموفق و احساس تنهایی و انزوا کرده و فشار عاطفی شدیدی را تحمل می کند در یک چرخه معیوب مجدداً برای حفظ دوستان جدید دوستان مصرف کننده مواد و فرار ازمشکلات ایجاد شده بیشتر در دام اعتیاد گرفتار شده و اصرار به باقی ماندن در این حالت را دارد.
فرد در دام اعتیاد گرفتارشده وازخانواده ودوستان قدیمی طرد شده است. درکاروتحصیل ناموفق بوده وهزینه های زیادی رابرای مصرف مواد صرف می کند. مصرف مواد باعث ایجاد بیماری دروی می گردد وشاید نیاز به بستری شدن در بیمارستان نیز پیدا کند. به علت مشکلات ناشی از مصرف مواد و هزینه های آن، دچار مشکلات قانونی می گردد و حتی زندان نیز دور از انتظار نیست، پیامد نهایی گرفتاری درچنین مسیری می تواند حتی به مرگ نیز بیانجامد (اسعدی و اسعدی، ۱۳۸۹).
براساس تحقیقات به عمل آمده درکشور، مهم ترین دلایل شروع مصرف مواد به شرح زیراست. (پیشگیری نوین، ۱۳۹۰).
کنجکاوی | ۸/۲۲ درصد | کارسنگین | ۷/۴ درصد |
کسب لذت | ۴/۱۸ درصد | اختلافات خانوادگی | ۳/۴ درصد |
تفریح | ۲/۱۳ درصد | دردسترس بودن | ۸/۲ درصد |
رفع مشکلات روحی | ۱۴ درصد | رفع مشکلات جنسی | ۴/۳ درصد |
رفع درد | ۳/۱ درصد | فشاردوستان | ۱/۵ درصد |
کاهش یک بیماری جسمی (به جزدرد) | ۳/۲ درصد | هیچکدام | ۵/۲ درصد |
سایر | ۵ درصد |
دیدگاه های روان پویشی به چشم اندازهای روانشناختی وابستگی دارویی کمک کردهاند در اینجا عقیده بر این است که مصرف دارو وسیلهای است برای جبران عملکرد معیوب خود(تریس و خانتزیان[۱] ۱۹۸۶، به نقل از روزنهان و سلیگمن، ۱۳۸۵ ). قرن بیستم با تولد روان تحلیلگری و رشد سریع نظریه های روان تحلیلگرانه آغاز شد. نظام های روانشناختی براساس اطلاعات جمع آوری شده در جلسات تداعی آزاد و تفاسیر آنها شکل گرفت. اما خانتزیان در سال ۱۹۷۴ بیش از هر نظریه پرداز دیگری توصیف های رهنمودگری در مورد اعتیاد ارائه کرده است. وی بر عاطفه و دفاعهای کشاننده متمرکز می شود و در صدد است که شخص چگونه با عاطفه و کشاننده های خود رفتار می کند. او با توجه به تفسیر کات( ۱۹۷۱ ) عقیده دارد که مواد مخدر با جابه جایی دفاع ها در ساختار روانی به فرد معتاد کمک می کند تا با خشم- شرم- آسیب و تنهایی کنار بیاید. او این دفاعها را به منزله نقصهای من در مراقبت از خود و خود نظم دهی می داند. نیاز های شخص سرکوب و انکار می شود تا از خطر آسیب و خود شیفتگی اجتناب ورزد. و قتی خواسته ها رد یا مورد غفلت قرار می گیرد شخص معتاد احساس پوچی و خالی بودن می کند. در این حال نحوه درمان متضمن کنترل بر اعتیاد و رفتار تخریبی حاصله با بهره گرفتن از دارو و روان درمانی خواهد بود. طبق نظر خانتزیان روان درمانی بر خود کمبودی متمرکز است.زیرا این نقص معتاد را مستعد استفاده از مواد برای درمان خود می کند(خانتریان، ۱۹۷۴ ؛ به نقل از روزنهان و سلیگمن، ۱۳۸۵)
در دهه ۱۹۴۰ هاری تای باوت یکی از مولفان مشهور در زمینه روانشناسی الکلیسم دو مشخصه اصلی را در افراد معتاد بررسی کرده است. او در تالیفات خود هنوز به نقش دفاعهای ناهشیار در حمایت از هسته خود بر علیه حس خالی بودن، در افراد معتاد را مورد تاکید قرار می دهد. این دفاعها از ورود تکانه ها به هسته خود جلوگیری می کنند. از سوی دیگر تای باوت مبارزه طلبی را خصلت اصلی الکلیها می داند. این خصلت برعکس حس خالی بودن احساس قدرت – همه چیز را در اختیار داشتن و پر انرژی بودن ایجاد می کند. مبارزه طلبی همراه با پرخاشگری یا خصومت ورزی است. در حالی که حس خالی بودن دارای مشخصه انجماد و هراس زدگی است.
فروید که به صورت پراکنده در آثار خود راجع به معتادان اظهارنظر کرده، معتادان را دارای ویژگیهای رفتار بازگشتی به خاطر تثبیت در مرحلۀ دهانی می داند. به این ترتیب معتادان افرادی معرفی می شوند که به دلیل عدم ارضاء دهانی، در مرحلۀ دهانی تثبیت شده، در بزرگسالی به طور افراطی این ارضاء را در مصرف مواد مخدر جستجو می کنند (چیریلو [۲] و همکاران، ۱۳۷۸ ؛ به نقل از غفوری، ۱۳۸۵)
گروه دیگری از روان تحلیلگران از جمله اولوین اشتین[۳] و تایبوت[۴]معتقد هستند که افراد معتاد به دلیل رشدنایافتگی شخصیتی، در هنگام بلوغ خود را چنان ناکام و ضعیف تجربه می کنند که دستیابی به استقلال فردی و هویتی منسجم را غیرممکن دانسته و به شکل افراطی از مکانیس مهای انکار و فرافکنی استفاده میکنند(چیریلو و همکاران، ۱۳۷۸ ؛ به نقل از غفوری، ۱۳۸۵)
اختلال در رشد اولیه، به ویژه در خصوص روابط با دیگران میتواند آسیب پذیری را افزایش دهد نیاز به داروها به صورت انعکاس کمبودهای شیء یا موضوع نیز در نظر گرفته شده است در این دیدگاه دارو به عنوان یک کمک کنندهی بیرونی یا موضوع موقت برای حفظ کردن احساس بهزیستی عمل میکند. اگر در مدت سالهای رشد، در برقراری روابط مثبت تجربهی کمی وجود داشته باشد برقرار کردن رابطه صمیمی در بزرگسالی میتواند به ویژه استرس زا باشد. مصرف داروها برای کنار آمدن با اضطراب مربوط به صمیمیت، به خصوص در مدت نوجوانی مورد توجه بسیاری از پژوهشگران قرار گرفته است(هندین[۵]، ۱۹۷۴ ؛ به نقل از روزنهان و سلیگمن، ۱۳۸۵)
برخی از روان تحلیلگران علت گرایش به مواد را فرامن تنبیه گر میدانند. این گروه اعتقاد دارند که معتادان به دلیل اضطرابی که حاصل تعارض میان مسائل اخلاقی و تمایلات جنسی است (اضطراب اخلاقی) تلاش می کنند با مصرف مواد با این اضطراب مقابله کنند. ویژگی های افراد با فرامن تنبیه گر، شامل احساس تنهایی و خجالتی بودن، بی حوصلگی، تحریک پذیری، بسیار حساس و از نظری جنسی سرکو بگر می باشد. در این دسته از افراد، مواد قادر است برای مدتی بخشی از مشکلات آنها را رفع نماید(کاپلان و سادوک،۲۰۰۳)
افراد ممکن است به خاطر عوامل زیستی که میتوانند ارثی باشند در خطر ایجاد وابستگی به مواد قرار داشته باشند. اغلب این شواهد از دیدگاه پژوهش درباره الکلیسم به دست آمدهاند. فرزندان الکلی چهار برابر بیشتر از افراد کل جمعیت به الکل وابسته میشوند (روزنهان و سلیگمن، ۱۳۸۵)
قرائن محکم به دست آمده از مطالعه فرزند خوانده ها و دوقلوهایی که جدا از هم بزرگ شده اند حاکی از آن است که در علت سوء مصرف الکل یک جزء ژنتیک وجود دارد، امادر سایر انواع سوء مصرف مواد یا وابستگی به مواد وجود یک الگوی ژنتیک چندان قطعیت ندارد با وجود این در بعضی از مطالعات یک پایه ژنتیک برای وابستگی و سوء مصرف مواد غیرالکلی یافت شده است (پور افکاری، ۱۳۸۳)
نظریه فرایند متضاد[۶] هیجان اکتسابی قویاً بر دیدگاه های مربوط به رفتار اعتیاد آور تأثیر گذاشته است(سولومون و کوربیت[۷]، ۱۹۷۴ ؛ به نقل از روزنهان و سلیگمن، ۱۳۸۵ ) . دیدگاه فرایند متضاد بر این نظریه استوار است که دستگاه ها به وسیله مقابله کردن با آثار اولیه محرکها به آنها واکنش مکینند و با آنها سازگار میشوند. نظریه فرایند متضاد افزایش انگیزش برای ادامه دادن مصرف دارو را بر اساس سه پدیده مهم توضیح میدهد، پدیده اول این است که اثر دارویی بعد از مصرف اولیه داروها موجب حالت لذتی(هیجانی) مشیود که به لذت عاطفی معروف است .
پدیده ی دوم این است که با مصرف مکرر، تحمل عاطفی ایجاد میشود بدین معنی که احساسهای لذت بخش به همان شدت مصرف اولیه دارو نیستند برای رسیدن به همان اثر ذهنی، مصرف کننده باید به تدریج مقادیر بیشتری دارو مصرف کند. پدیده ی سوم که به تحمل مربوط است ترک عاطفی است، بدین معنی که این حالت که در اثر حذف تقویت کننده دارو ناشی میشود از نظر لذت با لذت عاطفی مغایر است. نظریه فرایند متضاد عمدتاً بر پایه مفهوم تقویت منفی قرار دارد افراد برای رهایی از حالتهای ناخوشایند داروها را مصرف نموده و به آنها معتاد میشوند(روزنهان و سلیگمن، ۱۳۸۵)
الگوهای تقویت مثبت بر آثار لذت بخش و وجدآور داروها تأکید میکنند و اعلام میدارند که این آثار بسیار تقویت کننده، علت اصلی مصرف داروست. پژوهشیهایی که این الگوهای تقویت مثبت را به کار میبرند نشان میدهند که حیوانات بسیاری از داروهایی که توسط انسانها سوء مصرف میشوند، خود به کار می-برند(تامپسون و شاستر[۸] ،۱۹۶۴؛ دنو،یاناگیتا و سیورز[۹] ۱۹۶۹ ؛ به نقل از روزنهان و سلیگمن، ۱۳۸۵ ). تصور براین است که چند دستگاه مغز نقش مهمی در تقویت دارویی ایفا میکنند: دستگاه دوپامین و شبه مورفین و هسته لمیده .
براساس این نظریه افراد نه تنها چگونگی مصرف مواد را از طریق فرایندهای درگیر در یادگیری مشاهدهای (توجه، یادسپاری، بازتولید حرکتی و انگیزش) فرا میگیرند، بلکه بر اساس آن ممکن است مصرف مواد را به عنوان یک شیوه ی مقابله با فشارهای دنیای اطراف و صرفاً از طریق مشاهدهی پیامدهایی که از مصرف مواد عاید دیگران میگردد فرا بگیرند. به همین دلیل داروها و مواد نه تنها به دلیل اثرات مطلوب مانند سرخوشی که مستقیماً تجربه میشوند مورد مصرف قرار میگیرند، بلکه میتوانند از طریق تقویت اجتماعی گروه های همسال که غالباً بر اساس استفاده از مواد، افراد را مورد توجه قرار میدهند، به صورت مثبت نیز تقویت کننده باشند (بندورا، ۱۹۸۶ ؛ به نقل از طارمیان، ۱۳۸۴ ).این نظریه معتقد است که افراد باورهای خود را در مورد رفتارهای بزهکارانه از الگوی نقش[۱۰] به ویژه از دوستان نزدیک و والدین خود کسب میکنند. بر اساس دیدگاه یادگیری اجتماعی شناختی بندورا ( ۱۹۸۶ ) نوجوانانی که تصور میکنند فواید مصرف مواد بیشتر از پیامدهای منفی آن است، در معرض خطر مصرف مواد قرار دارند. در این دیدگاه فرض بر این است که مواجهه و ارتباط با دوستان و والدینی که مصرف کننده مواد هستند، دو باور ویژه را در فرد شکل میدهند که به سوء مصرف مواد میانجامد: اول آن که مشاهدهی الگوهایی که ماده مخدر مصرف میکنند، مستقیماً سبب شکل گیری انتظار پیامد در نوجوانان میشود که به معنی باور آنها در مورد آثار بلافاصله اجتماعی، شخصی و فیزیولوژیک سوء مصرف مواد است. دوم اینکه این دیدگاه با افزودن مفهوم خود کارآمدی فراتر از نظریه یادگیری اجتماعی معتقد است الگوهای نقش میتوانند خودکارآمدی مصرف و خودکارآمدی امتناع را به وجود آورند. مثلاً افراد با مشاهدهی همسالانی که حشیش میخرند و آن را می کشند اطلاعات و مهارت لازم را برای به دست آوردن و مصرف حشیش کسب میکنند و با مشاهدهی افرادی که از مصرف سر باز میزنند مهارتهای امتناع و خودکارآمدی خود را تقویت میکنند زیرا توانستهاند مهارتهای ضروری برای پرهیز از مصرف مواد را بیاموزند (پتریتیس و دیگران، ۱۹۹۵ ؛ به نقل از طارمیان، ۱۳۸۴)
[۱] TreeceG.,KhantazianEJ
[۲] Chirillo et al.
پنجشنبه 99/09/06
شرطی قدرتمندی می شوند و میتوانند به از سرگیری رفتار دارو خواهی کمک کنند. ویلکر[۱](۱۹۷۳) اعلام داشت که محرکهای محیطی از طریق شرطی سازی کلاسیک توانایی فراخوانی نشانه های ترک دارو را کسب می کنند به علاوه این نشانه های دارو یا یادآوری دارو، موجب اشتیاق مصرف دارو شده و نقش مهمی در ایجاد برگشت ایفا میکنند (ویلکر، ۱۹۷۳ ؛ اوبرین، چایلدرس، مک للان و ارمن[۲] ۱۹۹۲،۲ ؛پولس،هینسون، وسیگل[۳]، ۱۹۸۱،۳ ؛ به نقل از روزنهان و سلیگمن، ۱۳۸۵)
از نظر روان کاوان، شخصییت فرد در طول رشد خود از سه مرحله تکاملی عبور میکند: الف) نهاد[۴]: آن بخش از شخصیت است که با تولد فرد بوجود می آید و تابع اصل لذت است. نهاد همواره در تلاش است تا خواسته ها تمایلات خودش را ارضا نماید. از آنجایی که رفتارهای اعتیادی مرکز پاداش(لذت) را فعال می کنند،اعتیاد با این بخش از شخصیت رابطه ی نزدیکی دارد. معتادان در پی ارضای فوری خواسته های نهاد هستند لذا اعتنایی به مقتضیات موقعیت خودندارند. ب) خود[۵]:با تکامل شخصیت، بخش واقع گرای آن رشد می یابد. خود در ارضای خواسته های نهاد بطور واقع بینانه عمل می کند. بدین معنی که اگر امکان برآورده سازی این خواسته ها عملی نباشد، نهاد را کنترل می نماید تا ارضای آن خواسته را تا زمان تحقق شرایط آن، به تاخیر بیندازد. کارکرد دیگر خود اینست که به عنوان واسطه ای بین تمایلات سیری ناپذیر نهاد و سختگیری آرمانگرایانه بخش دیگر شخصیت (فراخود) عمل می کند و بدینوسیله باعث ایجاد تعادل در ساختار شخصیت می گردد. خود در واقع مدیر اجرایی شخصیت است زیرا تصمیمی می گیرد کدام یک از خواسته های نهاد بایستی ارضاء شود. در یکی از تبیین های روانکاوی، اعتیاد بازتاب اختلال خود تلقی می گرددکه در اثر ناتوانی فرد برای مدارا با واقعیت بوجود آمده است. وقتی این بخش از شخصیت مختل شود، فرد نمی تواند تکانه هایی که رفتارهای اعتیادی را برمی انگیزد، کنترل کند. ج) فراخود[۶] : علاوه بر آسیب دیدگی خود، عامل دیگری که در تکامل شخصیت می تواند باعث گرایش به اعتیاد گردد فراخود سختگیر است. فراخود بخش آرمانگرا و اخلاقی شخصیت را تشکیل می دهد. این بخش از شخصیت تقریبا معادل وجدان اخلاقی است که در اثر امر و نهی ها و بایدها و نبایدهایی که از سوی والدین برای کودک صادر می شود، تقویت می گردد. فراخود همواره مخالف ارضای خواسته های نهاد است و چنانچه رفتاری از سوی فرد صادر شود که مغایر با دستورات فراخود باشد احساس گناه و اضطراب بوجود می آورد. از آنجائیکه مصرف مواد در رفع اضطراب فرد موثر است، روانکاوان معتقدند کسانی که فراخود سختگیرتری دارند و خود تنبه گر هستند برای کاهش استرس های ناشی از آن، ناخود اگاه به مصرف الکل روی می آورند تا بدینوسیله از فشارهای فراخود رهایی یابند. یکی از جملات روانکاوی این است که سوپرایکو در الکل قابل حل است (ناجی و زارعی، ۱۳۸۸ ؛ ص ۱۳۷)
مخاطره آمیز ترین دوران زندگی از نظر شروع به مصرف مواد دوره ی نوجوانی است. نوجوانی دوره انتقال از کودکی به بزرگسالی و کسب هویت فردی و اجتماعی است. در این دوره، میل به استقلال و مخالفت با والدین به اوج می رسد و نوجوان برای اثبات بلوغ و فردیت خود ارزشهای خانواده را زیر سوال می برد و سعی در ایجاد و تحلیل ارزشهای جدید خود دارد. مجموعه این عوامل، علاوه بر حس کنجکاوی و نیاز به تحرک، تنوع و هیجان، فرد را مستعد مصرف مواد می نماید. آسیب پذیری جوانان در دوران بلوغ افزایش می یابد. فرد با تضادها و کشمکشهای متعدد درونی مواجه می گردد. در این زمان او بخوبی احساس می کند که به مرحله ای جدید از زندگی می بایستی وارد شود و مسئولیتی در قبال خود و جامعه اش اتخاذ نماید. مرحله ای که او را با نگرانی، اضطراب و مشکل تصمیم گیری روبرو می سازد و او سعی می کند بگونه ای بر مشکلات خویش فائق آید. عدم توجه به اعضای خانواده توقعات بیجا و بی مورد اطراف یان، بدون در نظر گرفتن حساسیت این دوره و توقعات و ارزشهای متضاد اجتماعی اختلالات تطابقی در خانواده و زمینه های نامطلوب شخصیتی فرد به سهولت وی را در این دوره در مقابل انحرافات مختلف آسیب پذیر می سازد (همان منبع، همان صفحه)
طبق نظریه ی فروید در نوجوانی، بیداری مجدد و تعارض هایی روی می دهد که یکی از آن پیامد ها، شورش نوجوان در مقابل والدین و دیگر نماد های قدرت است. تییین فروید از این پدیده، این بود که شورش با نیازهای نوجوان برای رهایی از وابستگی عاطفی به والدین خود رابطه دارد . به نظر آنا فروید، نوجوان بین ۱۳ تا ۱۹ سالگی تجدید فعالیت خطر ناک احساس ادیپی را می آزماید. هنگامی که نوجوان برای نخستین بار جوشش احساسات ادیپی را می آزماید اولین تکانۀ او فرار کردن است. نوجوان در حضور والدین خود احساس اضطراب و تنش می کند و تنها وقتی از آنها جدا شود احساس امنیت دارد. گاهی نوجوان می کوشد با توهین و تحقیر نسبت به والدین از آنها بگریزد ( کرین،۱۳۸۳؛ ترجمۀ فدایی) که خود این امر می تواند زمینه ساز گرایش به مواد مخدر و در نهایت اعتیاد شود.
شخصیت [۷]عبارت است از الگوی نسبتاً پایدار صفات، گرایشها، یا ویژگیهایی که تا اندازه ای به رفتار افراد دوام می بخشد. و صفات[۸] یا آمادگیهای شخصی دایمی، از نظر ریموند کتل و هانس آیزنگ[۹]، متغیر های مهمی، برای شناخت رفتار هستند (فیست و فیست [۱۰]،۲۰۰۲ ترجمۀ سید محمدی، ۱۳۸۶ ، صفحات ۱۲ و ۴۴۲)
صفات شخصیتی مختلفی با اعتیاد ارتباط دارد. از این میان، برخی از صفات بیشتر پیش بینی کننده اختمال اعتیاد ارتباط دارد و به طور کلی فردی را تصویر می کنند که از عهده انطباق، کنترل یا ابراز احساسهای دردناکی مثل احساس گناه، خشم و اضطراب بر نمی آید. این صفات عبارتند از: ماجراجویی، بی خیالی، خیالپردازی، خطرکنندگی، اضطرابی، کناره جویی، زودباوری، وابستگی، ناخودداری، منفی گرایی و کنجکاوی.
علاوه بر صفات شخصیتی، برخی اختلالا ت شخصیتی نیز، فرد را در برابر اعتیاد آسیب پذیر می سازد. سپس اعتیاد به نوبه خود اختلالهای موجود را تشدید می کند و دایره معیوب ادامه می یابد. اختلالات شخصیتی الگوهایی از رفتار غیر انطباقی هستند. وقتی ویژگی های شخصیت چنان انعطاف ناپذیر و غیر انطباقی شوند که کارکرد فرد را به میزان چشمگیری مختل می کنند در این صورت به اختلالات شخصیتی تبدیل می شوند. اختلالات شخصیتی در واقع شیوه های نادرست و نامناسبی برای حل مسئله و کنار آمدن با فشار روانی هستند اگرچه تاکنون هیچ تیپ شخصیتی خاص معتادان شناسایی نشده اما علت اعتیاد افراد، قصد رسیدن به هدف هایی است که به شخصیت فرد مربوط می شود. در حدود ۷۰ درصد موارد، همراه با اعتیاد اختلالهای دیگر روانپزشکی نیز وجود دارد. شایع ترین تشخیص ها عبارتند از: افسردگی اساسی[۱۱]، افسرده خوئی[۱۲]، اختلال وسواس- اجباری[۱۳]، اختلال هراس[۱۴]، شیدایی[۱۵]، اسکیزوفرنی[۱۶]، اختلال شخصیت ضد اجتماعی[۱۷] و فوبی[۱۸]. اعتیاد معمولاً با بسیاری از اختلالهای روانی نظیر اختلال سلوک[۱۹] در نوجوانان نیز همراه است. در کل، شخصیتهای، روان نژند و روان پریش را می توان در برابر اعتیاد آسیب پذیر دانست. شخصیتهای نوروتیک یا روان نژند[۲۰] کسانی هستند که دارای بیماریهای روانی خفیف همچون، ضعف روانی، اضطراب، وسواس، ترس یا بی تصمیمی می باشند. افراد روان پریش[۲۱] ، افرادی هستند که به علت عدم رشد کافی، در سازش اجتماعی دچار اشکال هستند. و دارای خلق و خوی متغیر و قضاوت ناپایدار می باشند. روان پریشها دارای رفتارهای ضد اجتماعی و اختلال خلقی هستند و توانایی کافی برای پیروی از قوانین و مقررات را ندارند و روابط آنها با دیگران سطحی است. سابقۀ این افراد نشان می دهد که در دوران کودکی، ناآرام و مشکل ساز بوده و در مدرسه قدرت سازش نداشته و در محیطهای دیگر نیز فاقد سازس اجتماعی بوده اند. روان پریشهایی مهاجم که دارای اختلال رفتاری شدید هستند و به انجام اعمال تهاجمی، جنایت و آدم کشی دست می زنند از جمله کسانی هستند که بیش از همه به طرف اعتیاد گرایش دارند. در عین حال روانپریشی های غیر فعال و نالایق نیز که معمولاً به دزدی، دروغگویی، تقلب و آزار دیگران می پردازند، مواد مخدر را وسیلۀ خوشی و آسایش خود بشمار می آورند. بنا براین با توجه به مطالب ذکر شده مبتلایان به اختلالهای شخصیت آسان تر به مواد مخدر گرایش می یابند و معتاد می شوند. البته بسیاری از این بیماران هم معتاد نمی شوند (ناجی و زارعی، ۱۳۸۸؛ ص ۱۴۱)
مارتین [۲۲]و همکارانش ( ۱۹۷۳ ) نشان دادند که افراد دارای وابستگی به مواد، نشانه های آسیب شناختی، مانند حالات هیپو کندری [۲۳]را هم از خود نشان می دهند. باری، باری و بلان[۲۴] ( ۱۹۶۹ ) در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که تقدم و تأخر در تولد بر الکلی شدن افراد نیز تأثیر دارد.(باری و همکاران،۱۹۶۹)
در دین مبین اسلام اعتیاد و شُرب تمام نوشابه های الکلی به شدت نکوهش شده است. برای مثال در قرآن مجید چنین مقرر گردیده است که:
یااَیُّهاالذین آمنوانَّماالخَمروَالمیسروَالانصاب وَالازلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبولعلَّکم تُفلِحون ….ای اهل ایمان شراب و بت پرستی و تیرهای گروبندی (که رسمی در دوره جاهلیت بود) همه اینها پلید و از اعمال شیطان است از آن البته دوری کنید تا رستگار شوید. شیطان قصد آن دارد که به وسیله شراب و قمار میان شما عداوت و کینه برانگیزد و یا شما را از ذکر خدا و نماز باز دارد. پس شما آیا از آن دست برمی دارید تا به فتنه شیطان گرفتار نشوید.(قرآن مجید، سوره مائده آیات، ۹۰،۹۱،۹۳،۹۴ و سوره بقره آیۀ ۲۱۷)
خداوند، در قرآن فرموده است:ولاتُلقُوا بأیدیکم اِلی التّهلُکته …؛ با دست های خود خویشتن را به هلاکت نیفکنید (سوره بقره، آیه ۱۹۱)
علاء الدین علی بن حسام معروف به متقی هندی، در کتاب معروف خود کنزل العمال می نویسد،رسول خدا(ص) فرمودند: ( هر مست کننده و هر تخدیرکننده حرام است و هر آنچه که بیشترش حرام است، کمش نیز حرام است و آنچه عقل را تخدیر نماید مطلقاً حرام است)
سیگار شایع ترین ماده مورد سوء استفاده در جهان است. جزء مواد غیر قانونی نمی باشد ولی قوانینی برای کاهش مضرا ت آن برای دیگران و پیشگیری وضع شده است. سیگار یکی از تهدیدهای جدی سلامت است که سالانه حدود ۵ میلیون نفر را در جهان به کام مرگ می کشد و حاصلی جزء به هدر رفتن منابع اقتصادی و بیماریهای خطرناک در پی ندارد(رفیعی فر و همکاران، ۱۳۸۹).
[۱] Wilker A
[۲] Obrien CP.,Childress AR.,Mcllan AT.,Ehrmam R
[۳] Poulos CX.,Hinson RE.,Siegel S
[۴] Id
[۵] Ego
[۶] Super Ego
[۷] Personality
[۸] Trail
[۹] Cattell Raymond & Eysenck Hans.