دانلود فایل های دانشگاهی - تحقیق - پایان نامه - پروژه
دانلود فایل های دانشگاهی -متن کامل- تحقیق - پایان نامه - پروژه - همه رشته ها -فرمت ورد-نمونه رایگان
دانلود فایل های دانشگاهی -متن کامل- تحقیق - پایان نامه - پروژه - همه رشته ها -فرمت ورد-نمونه رایگان
پنجشنبه 99/09/06
(S) Specific : به معنای مخصوص، معیّن، مشخص، واضح، قابل فهم و چالشی است. یعنی شاخص، جامع، مانع، شفاف و ساده باشد به طوری که برداشت یکسانی از مفاهیم ایجاد نماید.
(M) Measurable : به معنای قابل اندازه گیری بودن است. یعنی سنجش شاخص به سادگی مقدور باشد و علاوه بر عملکرد کمّی، قابلیّت تعریف عملکرد کیفی شاخص در قالب های متغیر کمّی را نیز داشته باشد.
(A) Achievable : به معنای قابل دستیابی است.
® Realistic : به معنای واقع گرایانه است. یعنی شاخص باید با فعالیّتها، مأموریّتها و خطمشی و راهبردهای واقعی سازمان و با حوزه های حساس و کلیدی عملکرد سازمان مرتبط باشد.
(T) Time frame : به معنای چهارچوب و محدوده زمانی است. یعنی شاخص باید دوره ارزیابی معیّن داشته باشد.
(D) Data Base : به معنای بانک اطّلاعاتی است. یعنی داده ها، اطّلاعات لازم و مربوط به شاخص باید وجود داشته باشد.
هر شاخص عملکرد از یک عدد دارای واحد اندازه گیری تشکیل شدهاست. عدد، میزان اهمیّت (مقدار) و واحد، معنای آن عدد را به ما نشان میدهد و همواره به یک هدف متّصل اند. شاخص ها میتوانند توسط واحدهای یک بعدی مثل ساعت، متر، نانو ثانیه، دلار، تعداد گزارشات و … نشان داده شوند. واحدهای اندازه گیری چند بعدی نیز میتوانند مورد استفاده قرار گیرند. این ها شاخص هایی هستند که به صورت نسبت دو یا چند واحد پایه بیان می شوند. اکثر شاخص های عملکرد جزء یکی از شش گروه زیر قرار میگیرند:(عفتی داریانی و دیگران،۱۳۸۶،ص ۱۳)
همچنین باید در نظر داشت شاخص های عملکرد و اهمیّتشان باید در راستای مقولههای زیر تعیین شود :
با بررسی متون میتوان دریافت که شاخص ها و سنجههای ارزیابی عملکرد میتوانند دارای سرفصلهای کلی ذیل باشند : (آرمسترانگ،۱۳۸۵،صص ۶۳-۶۲)
مالی – مانند درآمد، ارزش صاحبان سهام، ارزش افزوده، نرخهای بازده، هزینه ها
خروجی – مانند واحدهای تولید یا پردازش شده، ظرفیت پذیرش، حسابهای جدید
اثر گذاری – دستیابی به یک استاندارد (کیفیت، سطح خدمات و غیره)
تغییرات رفتار – در قبال مشتریان داخلی و خارجی مانند تکمیل کار، پروژه، سطح استقبال از خدمات، نوآوری واکنش – مانند قضاوت دیگران، همکاران، مشتریان داخلی و خارجی
زمان – مانند سرعت پاسخگویی یا گردش کار، دستاوردها در مقایسه با جدول زمانبندی، میزان کار عقب افتاده ، زمان بازاریابی، زمان های تحویل.
تعیین اهمیّت هر کدام از ابعاد و محور شاخص ها سبب مشخص شدن شاخص های دارای بیشترین و کمترین اهمیّت میگردد. برای تعیین ضرایب و اوزان شاخص ها، روشهایی از جمله روش لیکرت، روش گروه غیرواقعی[۳] (NGT) ، روش بوردا[۴]، روش انتخاب نظریات کارشناسان[۵]و روش تحلیل سلسله مراتبی[۶] (AHP) را میتوان نام برد.
روش تحلیل سلسله مراتبی یکی از روشهای مهم قابل استفاده در این زمینه که در علم مدیریت نیز کاربرد زیادی دارد، به حساب میآید که از اصول اساسی تفکّر منطقی زیر تبعیت می کند: (رحیمی،۱۳۸۵،ص ۴۳)
تصمیم گیری بر اساس روش AHP از مزیّتهای بسیاری از جمله الگوی واحد قابل فهم، تکرار فرایند اجماع و تلفیق قضاوتها، بده و بستان بین عوامل تشکیلدهنده گزینه، ترکیب مطلوبیت گزینه ها، رویکرد تحلیلی و سیستمی، عدم اصرار بر تفکّر خطی، ساختار سلسله مراتبی و اندازه گیری موارد نامشهود در تدوین و تعیین اولویت ها برخوردار است.
روش AHP با طبقه بندی سلسله مراتب ساختاری و وظیفه ای بر اساس مقایسات زوجی اولویتها بنا شده است، که تصمیم گیرنده، به ترسیم درخت سلسله مراتب تصمیم که عوامل مورد مقایسه و گزینه های رقیب مورد ارزیابی در تصمیم را نشان میدهد پرداخته و سپس مقایسات زوجی صورت میگیرد.
همین مقایسات، وزن هر یک از عوامل را در راستای گزینه های رقیب مشخص میسازد و در نهایت یک الگوریتم ریاضی به گونهای ماتریسهای حاصل از مقایسات زوجی را با هم دیگر تلفیق میسازد که تصمیم بهینه به منظور اختصاص ضرایب به بهترین وجه ممکن حاصل می شود. البته نرخ سازگاری تصمیم با قضاوتها در این مرحله واجد اهمیّت خاصی بوده وسازگاری مقایسات را مشخص می کند.
تعیین معیار عملکرد و مقدار تحقّق شاخص به صورت کمّی یا کیفی و نرخ رشد عملکرد در سالهای گذشته به صورت میانگین و یا میانگین متحرک برای دو یا چند گذشته با در نظر گرفتن اهداف خاص تعیین شده برای آن دوره و پدیدههای مؤثّر در نحوه تحقق آن شاخص، استخراج و معیّن میگردد. در تعیین وضعیّت مطلوب عملکرد شاخص، باید واقع گرایانه و غیر بلندپروازانه عمل کرد و توافق واحدهایی که وظیفهی انجام و عمل به آن شاخص را برعهده دارند جلب نمود.
برای هر شاخص، عملکرد واقعی را با بهره گرفتن از مجموعه واقعیّتهای موجود، مشخص و با استاندارد عملکرد مطلوب مقایسه کرده و نسبت به وضعیّت تحقق اهداف آن شاخص، بررسیهای لازم انجام میگردد.
در نهایت تحلیلهای لازم انجام شده، و در صورت لزوم، اقدامات اصلاحی جهت بهبود عملکرد در آن شاخص را معین مینمایند. یک نکته اینکه در نتایج عملکرد معمولاً رویکرد و دیدگاه حاکم در ارزیابی عملکرد مورد توجّه خاص قرار میگیرد. مثلاً اگر ارزیابی عملکرد یک فرایند مورد توجه باشد، نتایج این اندازه گیری منتهی به تعیین وضعیّت مطلوب یا نامطلوب بودن عملکرد آن فرایند میگردد. اگر فرایند موجب افزایش ارزش افزوده برای سازمان شود، عملکرد مطلوب وگرنه علّت منفی بودن عملکرد فرایند را باید بررسی کرد(رحیمی ، ۱۳۸۵،ص ۴۳).
عملکرد اشاره به ماهیّت و کیفیّت عملی دارد که سازمان برای هدایت مأموریتش به سمت سودآوری انجام میدهد. توانایی مالی یک سازمان در بهرهوری ،فروش و سودآوری، عملکرد مالی نامیده می شود. عملکرد مالی در شرایط و متغیرهای مختلفی مورد بررسی قرار میگیرد. بسیاری از سیستمهای اندازه گیری عملکرد، عملکرد مالی سازمان را اندازه گیری می کنند، مانند: فروش،سود، هزینه، بازده سرمایه گذاری(ROI)و… .این روشهای اندازه گیری عملکرد بیشتر بر نتایج قبلی فعالیّت ها تأکید دارند و سازمانها از آنها برای درک و تشخیص تأثیر استراتژیها و برنامه هایی که اجرا شده است، استفاده می کنند(Shahin,2011,p.107).
ارزیابی موقعیّت مالی یک شرکت در فرایند تصمیم گیری امری حیاتی و ضروری است، چرا که عملیات یک شرکت ممکن است با وجود تولید محصول خوب، کنترل کیفیّت منظّم و ساختار تشکیلاتی منسجم و هماهنگ، به خاطر بحران مالی دچار ورشکستگی شود(حسن زاده و همکاران،۱۳۸۸،ص ۱۹۰).
معیار مطلوب ارزیابی عبارت است از شاخص یا شاخص هایی که در یک نگاه کلّی بتوان آن را مبنای ارزیابی عملکرد قلمداد کرد. معیار مطلوب، وضعیت مؤسسه یا سازمان را به صورت کمّی و کیفی برای ذینفعان سازمان بیان می کند استفاده از معیارهای مطلوب، همان روش ارزیابی عملکرد براساس شاخص های تعریف شده علمی است. لازم به ذکر است که در لیست رتبه بندی صد شرکت برتر کشور که هر ساله توسط سازمان مدیریت صنعتی ارائه میگردد، از شاخص های اصلی زیر برای مقایسه عملکرد شرکتها و رتبه بندی آنها استفاده میگردد، که عبارتند از:
v رشد فروش | v بازده فروش |
v رشد سود | v بازده دارایی |
v نسبت مالکانه | v بازده ارزش ویژه |
اهداف مالی معمولاً با قابلیّت سوددهی شرکت مرتبط است و اندازه گیری می شود؛ برای مثال سود عملیاتی، بازده سرمایه، رشد سریع فروش، ایجاد جریانهای نقدی و اخیراً ارزش افزوده اقتصادی از معیارهای مالی هستند(روحی و همکاران،۱۳۸۹،ص ۱۰۷).
پانیگراس و تئودوریدیس[۷] ضمن تعریف اندازه گیری عملکرد تحت عبارت: نظارت و برقراری فرایندی که اطمینان میدهد، استراتژی های اتّخاذ شده توسط سازمان منجر به دستیابی به اهداف کلّی آن میشوند، بیشتر مدلهای اندازه گیری عملکرد را بر دستیابی به تعدادی از سنجهها(معیارهای) مالی کلیدی نظیر بازده سرمایه گذاری(ROI)، بازده دارایی ها(ROA) و بازده سرمایه بکار گرفته شده(ROCE)متمرکز میدانند و آنها این مسئله را نیز اعلام کرده اند که این معیارها به دلیل اینکه در اندازه گیری ابعاد چندگانه عملکرد از قبیل درجه چگونگی سازگار شدن با محیط در مقایسه با موفقیّت آن، شکست خوردهاند، مورد انتقاد قرار گرفتهاندPanigyrakis et al,2007,pp138-139)).
بنیتو[۸] از سه معیار عینی عملکرد به نامهای فروش، سود و نرخ بازده دارایی ها(ROA)استفاده کرد که فروش، تمرکز بر اثربخشی شرکت در جذب تقاضا داشت که این امر میتوانست شاخصی برای موقعیت بازار باشد ولی این مطلب را که چگونه میتوان به طور کارا به چنین موقعیتی دست یافت، منعکس نمینماید. سود، از طریق کارایی در محاسبهی حاشیه سود ناخالص نمایش داده می شود و نرخ بازده دارایی بوسیله مقایسه سود در ازای منابع مورد استفاده، تأثیرات اندازه را از بین میبرد(Gonzalez-benito et al,2005,p80).
شوهام و دیگران[۹]معتقد بودند که بطور سنّتی عملکرد از راههای زیادی عملیاتی میشد که مثلاً شامل سهم بازار، سودآوری، بازگشت دارایی یا بازگشت سرمایه گذاری، موفقیت محصول جدید و اندازه گیری ترکیبی از این قبیل متغیرها بود(Consuegra et al,2007,p384)
مهمت دمیربگ[۱۰] (۲۰۰۵)، کریستس بی فوتوپولاس[۱۱] و اونجلس ال پوسماس[۱۲] (۲۰۰۹) معتقد بودند که شرکت هایی که بر بهبود کیفیت محصولات و فرایندهایشان تأکید دارند به بهبود درآمدها و کاهش هزینه ها دست می-یابند. بنابراین عملکرد مالی یک شرکت می تواند بوسیلهی افزایش سطح فروش، درآمد، سطح هزینه عملکرد، بازگشت سرمایه گذاری و دارایی ها وافزایش سهم بازار اندازه گیری شود(Waqas Raja,2011, p112).
چیکوان[۱۳] مؤلفه های عملکرد را در دو دسته قرار داده است که عبارتند از:
۱)عملکرد بازار- مشتمل بر مؤلفه های حفظ مشتری، جذب مشتری جدید
۲)عملکرد مالی- مشتمل بر مؤلفه های نرخ بازگشت دارایی(ROA)، سهم بازار، رشد فروش(بختیاری،۱۳۸۵،ص ۳۸).
هالت، توماس، کتچن و اسلی تر[۱۴] بازده سرمایه گذاری، بازده دارایی ها و بازده حقوق صاحبان سهام را به عنوان معیارهای عملکرد به کار گرفتند(Taylor et al,2008,p3).
فورچون[۱۵] (۱۹۹۹)به دنبال یک مجموعه گستردهتری از معیارهای عملکرد مالی بود:درآمد، سود(حاشیه سود خالص × ۱۰۰)، دارایی ها، حقوق صاحبان سهام، ارزش بازار، درآمد هر سهم، درآمد هر سهم در طی ۱۰ سال، کلّ بازگشتی ها، کلّ بازگشتی ها در طی ۱۰ سال.
معیارهای کاپلان و نورتون[۱۶] (۱۹۹۲) بر مبنای کارت امتیاز متوازن(چشم انداز مالی) قرار داشت که بوسیله جریان وجوه نقد، رشد فروش سالانه، درآمد عملیاتی، سهم بازار و بازده حقوق صاحبان سهام اندازه گیری میشد(Kenneth M. York et al, 2004, p29).
جانسون و سو ئنن[۱۷] در مطالعه ای که بر روی ۴۷۸ شرکت در دوره زمانی۱۹۹۸-۱۹۸۲داشته اند ۱۰ شاخص را به عنوان شاخص های شرکت های مؤفّق در نظر گرفتهاند که سودآوری و نقدینگی از بین این شاخصها مرتبط با سرمایه در گردش میباشد. سودآوری یکی از شاخص های مهم در ارزیابی عملکرد مالی شرکتها محسوب می-شود، که با استفاده و سود عملیاتی (ROA) از معیارهایی همچون بازده داراییها ناخالص و … محاسبه میگردد(Johnson
[۱]. Vision
[۲].mision
[۳] .Nominal Group Technics
[۴] .Borda
پنجشنبه 99/09/06
ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻋﻤﻠﮑﺮﺩ ﻧﻴﺮﻭﻱ ﻓﺮﻭﺵ ﺑـﺮ ﻣﺒﻨـﺎﻱ ﺗﻘـﺴﻴﻢ ﺑﻨـﺪﻱ ﺑﻬﺮﻣﺎﻥ ﻭ ﭘﺮﻭﻟﻮﺕ ﺑﻪ ﺩﻭ ﻗﺴﻤﺖ ﺍﺻـﻠﻲ: ﺭﻓﺘـﺎﺭﻱ ﻭ ﻧﺘﻴﺠـﻪﺍﻱ(ﻋﻤﻠﮑـﺮﺩ ﻋﻴﻨـﻲ ﻓـﺮﻭﺵ)ﺗﻘﺴﻴﻢ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﻋﻤﻠﮑﺮﺩ ﺭﻓﺘﺎﺭﻱ ﻧﻴﺰ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺩﻭ ﻃﺒﻘـﻪ: ﻋﻤﻠﮑـﺮﺩ ﺭﻓﺘـﺎﺭﻱ ﻭ ﻋﻤﻠﮑـﺮﺩ ﺍﺭﺍﺋﻪ ﻓﺮﻭﺵ ﺗﻘﺴﻴﻢ ﺑﻨﺪﻱ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﻣﻌﻤﻮﻻ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻣﻲﺭﻭﺩ ﮐﻪ ﻋﻤﻠﮑﺮﺩ ﺭﻓﺘﺎﺭﻱ ﺑﺎﻻ ﺑـﻪ ﻋﻤﻠﮑﺮﺩ ﻧﺘﻴﺠﻪﺍﻱ ﺑﺎﻻ ﻣﻨﺘﺞ ﺷﻮﺩ(پیرسی ،۱۹۹۹)[۲]
ﺍﻟﻒ) ﻋﻤﻠﮑﺮﺩ ﺭﻓﺘﺎﺭﻱ ﻓﺮﻭﺵ
ﺭﻓﺘﺎﺭﻫﺎﻱ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺳﺎﺯﻩ ﻋﻤﻠﮑﺮﺩ ﺭﻓﺘﺎﺭﻱ ﺷـﺎﻣﻞ ﻓﻌﺎﻟﻴﺘﻬـﺎﻱ ﻣﺮﺑـﻮﻁ ﺑـﻪ ﺗـﺄﻣﻴﻦ ﻭ ﺍﻧﺠــﺎﻡ ﻣــﺴﺌﻮﻟﻴﺘﻬﺎﻱ ﻧﻴــﺮﻭﻱﻓــﺮﻭﺵ ﺍﺳــﺖ ﻛــﻪ ﻋﺒﺎﺭﺗﻨــﺪﺍﺯ: ﺍﻃــﻼﻉ ﺍﺯ ﻣﺸﺨــﺼﺎﺕ ﻭ ﮐﺎﺭﮐﺮﺩﻫﺎﻱ ﮐﺎﻻ، ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻋﻠﻞ ﺷﮑﺴﺖ ﻭ ﻣﻮﻓﻘﻴﺖ ﮐﺎﻻ ﺩﺭ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻭ ﺑﻪﺭﻭﺯ ﻧﮕـﻪﺩﺍﺷـﺘﻦﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﺧﺼﻮﺹ ﺍﻃﻼﻋﺎﺕ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺷﺮﮐﺖ ﻭ ﺑﺎﺯﺍﺭ. ﻋﻤﻠﮑـﺮﺩ ﺭﻓﺘـﺎﺭﻱ ﻓـﺮﻭﺵ ﺯﻣﻴﻨـﻪ ﺳﺎﺯ ﺑﺮﻭﺯ ﻋﻤﻠﮑﺮﺩ ﻋﻴﻨﻲ ﻭ ﻧﺘﻴﺠﻪﺍﻱ ﻓﺮﻭﺵ ﻣﻲﺷﻮﺩ. ﺍﮔﺮ ﻧﻴﺮﻭﻱ ﻓﺮﻭﺵ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﮐﺎﻻ ﻭ ﺷﺮﮐﺖ ﺍﻃﻼﻋﺎﺕ ﮐﺎﻓﻲ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﻬﺘﺮ ﻣﻲﺗﻮﺍﻧﺪ ﻓﺮﻭﺵ ﺭﺍ ﺑﻪﺻـﻮﺭﺕ ﻣﻮﻓـﻖ ﺑـﻪ ﭘﺎﻳـﺎﻥ ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ.
ﺏ) ﻋﻤﻠﮑﺮﺩ ﺍﺭﺍﺋﻪ ﻓﺮﻭﺵ
ﺗﻤﺎﻡ ﺗﻼﺷﻬﺎﻱ ﻧﻴﺮﻭﻱ ﻓﺮﻭﺵ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﻳﺖ ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﻋﻤﻠﮑـﺮﺩ ﻭﻱ ﺩﺭ ﺣـﻴﻦ ﻓـﺮﻭﺵ ﺑـﻪ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻧﻬﺎﻳﻲ ﻳﻌﻨﻲ ﻋﻤﻠﮑﺮﺩ ﻋﻴﻨﻲ ﻓﺮﻭﺵ ﻣﻨﺠﺮ ﻣﻲﺷﻮﺩ. ﺭﻓﺘﺎﺭﻫﺎﻳﻲ ﮐﻪ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﺩﺭ ﺣﻴﻦ ﻓﺮﻭﺵ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﻲ ﺩﻫﺪ ﺗﺎﺛﻴﺮ ﮐﻠﻴﺪﻱ ﻭ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺳﺎﺯﻱ ﺑﺮ ﺧﺮﻳﺪ ﮐﺎﻻ ﻭ ﺧﺪﻣﺎﺕ ﺍﺯ ﺳـﻮﻱ ﻣـﺸﺘﺮﻱ ﺩﺍﺭﺩ. ﺷـﻨﻮﺩ ﺩﻗﻴـﻖ ﺑـﺎ ﻫـﺪﻑ ﺷـﻨﺎﺧﺖ ﻭ ﺩﺭﮎ ﺩﻏﺪﻏـﻪﻫـﺎﻱ ﺍﺻـﻠﻲﻣﺸﺘﺮﻳﺎﻥ، ﺗﻮﺍﻥ ﺍﺭﺍﺋﻪ ﻓﺮﻭﺵ ﺑـﻪ ﺻـﻮﺭﺕ ﺷـﻔﺎﻑ ﻭ ﻣﺨـﺘﺺ، ﺍﺭﺍﺋـﻪ ﺭﺍﻫﮑﺎﺭﻫـﺎﻳﻲ ﺑـﺮﺍﻱ ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ ﺳﻮﺍﻟﻬﺎ ﻭ ﺍﻋﺘﺮﺍﺿﻬﺎﻱ ﻣﺸﺘﺮﻱ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭﻫﺎﻱ ﺍﺭﺍﺋﻪ ﻓﺮﻭﺵ ﺍﺳﺖ.
در جهان امروز که رشد وتوسعه اقتصادی هر کشوری جایگاه بین المللی آن را رقم می زند ، کشور ها برای آنکه بتوانند در عرصه بین المللی حرفی برای گفتن داشته باشند در صدد بر می آیند تا شاخص های توسعه یافتگی خود را بهبود بخشند و از این طریق در چرخه بهبود وضعیت اقتصادی و بالطبع افزایش نقش موثر خود موجب تقویت اقتصاد و ایفاء نقش تأثیرگذاری در صحنه جهانی شوند .
صنعت بیمه به عنوان یکی از شاخص های توسعه یافتگی از سویی به عنوان یکی از عمده ترین نهاد های اقتصادی مطرح بوده و از دیگرسوی فعالیت دیگر نهاد ها را پشتیبانی می کند.
به عبارتی صنعت بیمه با گرد آوری حق بیمه های دریافتی[۳] در توسعه اقتصادی دارای نقش است واز طرف دیگر با ایجاد امنیت و اطمینان برای فعالیت های خدماتی، تولیدی و… در جامعه روند سازندگی، پیشرفت و ترقی را تسهیل می کند.
شاید کسی را کمترین گمانی نباشد که پیشرفت بیمه با توسعه اقتصادی کشور همواره ملازم است .وبه ترمیم وضع اقتصادی یک کشور ، افزایش مبادلات ، ترقی سطح زندگی و توسعه سرمایه گذاری، موجب پیشرفت و نیز به بهبود وضع معیشت افراد کشور، حفظ ثروت ملی و تشکیل پس انداز های بزرگ کمک می کند.
شاید بتوان با قطعیت گفت اگر اقتصاد یک کشور به بیمه و حمایت های ناشی از آن متکی نباشد ، در معرض خطرهای بزرگ وجبران ناپذیری قرار می گیرد.
مقدمه پایه ریز ی بیمه وجود ریسک یا عدم قطعیت در فعالیت های اقتصادی است و آن را می توان در مقابل شانس که احتمال وقوع خوشایند و مطلوب حوادث آینده است ، احتمال وقوع حوادث زیان آور و نامطلوب در آینده دانست.
اما صرف نظر از تعریف ریسک می توان نقش بیمه را جبران آثار مالی ناشی از تحقق خطر بیمه شده برای آحاد جامعه تعریف کرد.
علاوه بر آن که بیمه می تواند تأمین کننده امنیت مالی برای فعالیت های بازرگانی باشد ، می تواند موجب افزایش کارآیی بازرگانان ، توزیع صحیح هزینه ها ، افزایش اعتبار بیمه گذار ، تأمین سرمایه برای درآمد بالقوه آینده و حتی پس انداز دانست و به طور خلاصه آن مفهوم همیشگی ایجاد امنیت خاطر برای تولید کنندگان و سرمایه گذاران را برای بیمه تداعی کرد. (امیری ،۱۳۸۹،صص۱۰ -۷)
باید توجه داشت که توانمندیهای مدیریتی در بقای هر شرکتی به ویژه شرکت های بیمه عاملی تعیینکننده و بحرانی بوده و ضروری است مورد توجه بیشتر شرکت ها قرار گیرد.
لوینتال و مایات[۴] (۱۹۹۴) اظهار کردند: شرکتی که در داخل یک صنعت رقابتی کار می کند، تمایل دارد تا چندین انتخاب استراتژیک را که مربوط به رشد و بقای خودش است داشته باشد، با چنین کاری « انتخابها یک جهت مدیریتی در سرتاسر مسیر تکامل فراهم می کند که توانمندی[۵] شرکت را به وجود میآورد»
توانمندیهای مدیریتی شامل:
توانمندی های مدیریتی :
توانمندی بازاریابی
توانمندی مالی
توانمندی فناورانه |
عملکرد فروش
عملکرد عینی فروش
عملکرد ارائه فروش
عملکرد رفتاری فروش |
قابلیّتهای بازاریابی به عنوان فرایند یکپارچهای تعریف شدهاست که در آن یک شرکت منابع محسوس و نامحسوس را برای درک پیچیدگی نیازهای خاص مشتریان، دستیابی به یک تمایز نسبی محصولات برای برتری رقابتی و در نهایت دستیابی به یک کیفیت برند مناسب به کار میبرد(Song, Benedetto et al., 2007,p4). تمرکز اصلی توانمندی بازاریابی[۶] بر روی تخصیص مناسب و هماهنگ کردن منابع و فعّالیّتهای بازاریابی به منظور تأمین هدفهای شرکت از حیث یک محصول- بازار خاص میباشد. بنابراین، مسأله حیاتی مربوط به توانمندی بازاریابی، عبارت است از تعیین بازارهای هدف خاص برای یک خانواده محصول یا یک محصول خاص. سپس مدیران شرکتها از طریق طراحی و اجرای برنامه مناسب عناصر آمیخته بازاریابی طبق نیازها و خواسته های مشتریان بالقوّه در آن بازار هدف، به دنبال کسب مزیّت رقابتی و ایجاد هم افزایی میباشند. یک شرکت قابلیّتهای بازاریابیاش را زمانی می تواند توسعه دهد که توانایی ترکیب مهارتهای فردی و دانش کار کنانش را با منابع در دسترسش داشته باشد(Vorhies & Morgan, 2005,p80). توانمندی بازاریابی یک تصویر قوی از برند ایجاد می کند که به شرکت اجازه داشتن یک عملکرد مالی عالی را می دهد(Ortega & Villaverde, 2008,p332).
توانمندی بازاریابی شامل: تبلیغات، معرفی محصولات، قیمت گذاری می باشد.
در کتابها و متون مختلف، تعاریف متفاوتی از تبلیغات آمده است. اما در تمامی این تعاریف، وجوه مشترک زیر وجود دارد:(حسینی،۱۳۸۷،ص۱۱۰)
– تبلیغ یک ارتباط غیرشخصی است؛
– باید برای تبلیغ پول پرداخت شود؛
– تبلیغ از طریق رسانه های مختلف انجام میگیرد؛
– تبلیغات برای متقاعد کردن یا تأثیر بر اذهان افراد صورت میگیرد.
تبلیغات در کلّی ترین معنی، فنّ اثرگذاری بر عمل انسانی از راه دستکاری نمودگرهاست. این نمودگرها ممکن است شکل گفتاری، نوشتاری، تصویری یا موسیقایی بگیرد(سورین و تانکارد،۱۳۸۱،ص۱۶۱).
توانمندی بازاریابی تعیین می کند که مؤسسه چگونه با بازار هدف ارتباط برقرار میسازد. در این توانمندی مدیران باید درباره استفاده و ترکیب تبلیغات و ارتقای محصول توانایی لازم را داشته باشند. این مؤلفه باید با سایر مؤلفه های توانمندی بازاریابی هماهنگ باشد و به علّت ضرورتهای مالی، با توانمندی مالی به درستی ادغام شود)پیرس ورابینسون،۱۳۸۹،ص۳۵۹).
فعالیّتهای بازاریابی را میتوان در آمیخته بازاریابی (قیمت، مکان، محصول و ترفیعات)خلاصه کرد و یکی از اجزای این آمیخته، ترفیعات و به طور خاص تبلیغات است. تبلیغات یکی از ملموسترین و گرانترین فعالیّتهای بازاریابی است. هم متخصصان بازاریابی و هم متخصصان حسابداری و مالی میخواهند بدانند که آیا تبلیغات مؤثّر واقع میشود؟(Conchar
پنجشنبه 99/09/06
این رویکرد برخاسته از ملاحظات مالی است که در آن با یک سود برابر روی بهای تمام شده تولید، هر محصول قیمت گذاری می شود (رضوانی و طالب نژاد،۱۳۸۹،ص۴). استراتژی های قیمت گذاری بر مبنای هزینه به شرح زیر هستند :
الف. قیمت گذاری اضافه بها
ب . بر اساس منحنی تجربه
ج. بر اساس بازده سرمایه گذاری
د. قیمت گذاری خروج از بازار
در رویکرد مبتنی بر مشتر ی )بازار(، قیمت را مبلغی که مشتری مایل به پرداخت آن است، تعیین می کند .
استراتژی های قیمت گذاری مبتنی بر مشتری عبارتند از: قیمت گذاری گران، نفوذی، پرستیژی و بخشی.
الف. قیمت گذاری گران
ب. قیمت گذاری نفوذی
ج. تشخصی یا پرستیژی
د. قیمت گذاری بخشی
بر اساس این رویکرد، قیمتها به گونهای تعیین می شوند که سطح مورد نظر از سهم بازار به دست آید. دیدگاه مبتنی بر رقابت، شرکت را از سهم بازار مطمئن می کندCollins and Parsa, 2006,p 94)).
الف. قیمت گذاری رهبری زیان
ب. قیمت گذاری موضع یابی
ج. نرخ های جاری
د. قیمت گذاری پیرو
ه.قیمت گذاری ریزشی
مدیریت از دیدگاه بزرگان علم مدیریت مدیریت عبارتست از:
هنر انجام دادن کار به وسیله دیگران(فالت۱۹۲۴).
۲٫ فراگرد هماهنگ سازی فعالیّتهای فردی و گروهی برای تحقق هدفهای گروهی(دانلی و همکاران۱۹۷۱ ).
۳٫ ایجاد محیطی مؤثّر برای افرادی که در گروههای رسمی سازمانی فعالیّت می کنند(کونتز و اودانل۱۹۷۲).
۴٫ کار کردن با و به وسیله افراد و گروهها برای تحقق هدفهای سازمانی(هرسی و بلانچارد ۱۹۷۲).
۵٫ هماهنگ سازی منابع انسانی و مادّی در جهت تحقق هدفها(کاست و رزنزویگ۱۹۷۴).
۶٫ فراگرد تصمیم گیری و برنامه ریزی و سازماندهی و رهبری و کنترل منابع انسانی مالی و مادی و اطلاعاتی سازمان بهمنظور تحقق اثر بخش و کارآمد هدفهای آن(گریفین ۱۹۸۷).
کارکردهای مدیریت
کارکردهای مدیریت به صورتهای متفاوتی طبقه بندی شده اند. این تفاوتها معمولاً ناشی از میزان اهمیّت کارکردهای در نزد صاحبنظران است یا غالباً ناشی از اصطلاحات مختلفی است که برای توصیف آنها بکار برده می شود. نخستین بار هنری فایول مدیریت را به کار کردهای پنجگانه زیر تفکیک و تعریف کرد:
۱٫ برنامه ریزی: یعنی پیشنگری و تدارکات وسایل برای عملیات آینده.
۲٫ سازماندهی: یعنی ترکیب و تخصیص افراد و منابع دیگر بهمنظور انجام دادن کار.
۳٫ فرماندهی: یعنی هدایت و جهتدهی افراد در انجام دادن کار.
۴٫ هماهنگی: یعنی وحدت و یگانگی بخشیدن به همه کوشش ها و فعالیت ها.
۵٫ کنترل(نظارت): یعنی رسیدگی به اینکه آیا کلیّه امور و فعالیّتها مطابق با مقررات و دستورات صورت میگیرند یا نه.
هر شرکتی دارای مجموعهای از منابع است اما هر شرکت، منابع خود را به بهترین وجه به کار نمیگیرد. قابلیّتهای مالی به توانایی شرکت در بهرهبرداری از منابعاش بستگی دارد. لذا منابع در داخل شرکت همگن نبوده و تدارککنندگان خدمات، دارای تواناییهای منحصر به فردی هستند. این منابع سرچشمهی سود اقتصادی بوده و میتوانند به عنوان یک بسته محسوب شوند(فرد آر.دیوید،۱۳۷۹،ص۳۱۴). اغلب از نظر سرمایه گذاران، توانمندی مالی به عنوان تنها عامل یا معیار تعیینکننده وضع رقابتی سازمان به حساب میآید.
توانمندی مالی شامل:مدیریت مالی و مدیریت عملیات می باشد.
از دیدگاه جیمز ون هورن[۷] مدیران واحد حسابداری یا امور مالی باید سه تصمیم اتخاذ نمایند: تصمیم گیری در مورد سرمایه گذاریها، تصمیم گیری درباره تأمین مالی و تصمیم گیری در مورد تقسیم سود(J.Van Horn, 1974,p10) توانمندیهای این حوزه، استفاده از منابع مالی را برای حمایت از فعالیّتهای کسب و کار جهت می دهند. با وجود فعالیّتهای همزمان بخشهای مختلف سازمان، هنوز دو فعالیّت مهم و اساسی مالی و استراتژی در بیشتر بخشهای سازمان، به صورت منفرد و جدای از هم شکل میگیرد. در بحثهای جدید استراتژی و مالیه شرکتها، مدیران و استراتژیستها به دنبال تلفیق این دو حوزه اند تا با توانایی ایجاد استراتژی مالی و از طریق ایجاد ارتباط بین استراتژی های مهمّ سازمان و فعالیّتهای مالی در یک شرکت، به هدف اجرای تصمیم گیریهای بهتر و مؤثّرتر در سازمان نزدیک شوند. نتایج قابل انتظار از این رویکرد عبارت است از:
به طور کلّی «مالیه»، با تخصیص منابع کمیاب در شرکت سروکار دارد، درحالی که «استراتژی» با متمایز ساختن یک شرکت از رقیبان خود در یک صنعت در ارتباط است(بقایی،موسوی و وثوق،۱۳۸۸،ص۱۳۱).
تصمیم گیری برای سرمایه گذاری[۸] که آن را بودجهبندی سرمایه ای[۹] هم مینامند، عبارت است از تخصیص سرمایه و منابع به طرحها، محصولات و واحدهای وظیفه ای سازمان. برای اینکه فعالیّتهای مزبور به شیوهای موفقیّت آمیز به اجرا در آیند مدیران، باید در ارتباط با بودجهبندی سرمایهای تواناییهای لازم را داشتهباشند. نظر به اینکه اولویتها در طول زمان تغییر می کنند، فعالیّتهای مالی باید راهنمای نحوه به دست آوردن سرمایه باشند(فردآر.دیوید،۱۳۷۹،ص۳۱۲).
یکی دیگر از فعالیّتهای مالی پراهمّیت، تخصیص سرمایه است. استراتژی های اصلی رشدگرا معمولاً به سرمایه گذاریهای متعدد و مکرّر در تجهیزات، پروژه ها، خرید سایر شرکتها و یا استخدام کارکنان جدید نیازمند است. این سرمایه گذاریها را نمیتوان فوراً و یکجا انجام داد علاقهای هم به یکباره انجام دادن آنها نیست. بلکه استراتژی تخصیص سرمایه اولویتها و زمانبندی این سرمایه گذاریها را مشخص می کند. این استراتژی به حل وفصل اختلاف اولویتها در میان مدیران عملیاتی که برای منابع سرمایه رقابت می کنند نیز یاری میرساند.
استراتژی تخصیص سرمایه غالباً یک جنبه دیگر را هم در بر میگیرد، و آن میزان اختیار هزینه کردن سرمایه توسط مدیران عملیاتی است. اگر مؤسسهای علاقهمند به رشد سریع باشد، برای پاسخ دادن بموقع به بازار در حال تغییر، ضروری است که مدیران عملیاتی آن در هزینه های سرمایهای انعطاف و توانایی داشته باشد. از سوی دیگر، اگر استراتژی کاهش پیش گرفتهشده باشد، هزینه های سرمایهای باید به دقت کنترل شوند(پیرس و رابینسون،۱۳۸۹،ص۳۶۳).
این فعالیّت بخش جدا نشدنی تأمین مالی داخلی مؤسسه است. چون سود از محل درآمد پرداخت می شود، تقسیم سود کمتر، وجوه بیشتری را برای رشد باقی میگذارد، و تأمین مالی داخلی نیاز به تأمین مالی خارجی غالباً به صورت وام را کاهش میدهد. بنابراین توانایی مدیریت سود باید از وضعیّت مؤسسه در بازار سرمایه حمایت کند(فرد آر دیوید،۱۳۷۹،ص۳۱۳).
این فعالیّت برای عملیات روزمره مؤ سسه اهمیّت به سزایی دارد، و سرمایه های مورد نیاز مستقیماً تحت تأثیر تغییرات فصلی و دورهای، اندازه مؤسسه، و الگوی دریافت و پرداخت میباشند. مؤلفه سرمایه در گردش فعالیّت مالی بر پایه پیش بینی دقیق گردش نقدی تدوین می شود و باید رهنمودهای لازم برای مصرف و تأمین مجدد وجو نقد لازم عملیات روزانه را ارائه نماید(پیرس و رابینسون،۱۳۸۹،ص۳۶۳).
مدیریت عملیات، اعمال مدیریت بر انجام درست کارها در سازمانها است; در شرایطی سازمان با پیچیدگی های زیادی دست و پنجه نرم می کند.
مدیریت عملیات ، فرایند مدیریت بهره ور سیستم ها است که منابع را به محصولات کامل شده تبدیل می کند.
فعالیّت دایره عملیات[۱۰] یک شرکت شامل همه کارهایی میشود که اقلام ورودی را به کالاها و خدمات تبدیل می کند. مدیریت عملیات با اقلام ورودی با داده ها، فرایند تبدیل و اقلام خروجی سروکار دارد، و این فرایند در صنایع و بازارهای گوناگون، مختلف است. راجر شرودر[۱۱] بر این باور است که مدیریت عملیات شامل ۵ وظیفه یا حوزه تصمیم گیری می شود: فرایند، ظرفیت، موجودی، نیروی کار و کیفیت
اغلب، فعالیّتهای واحد عملیات در برگیرنده بیشترین بخش داراییهای سرمایهای و انسانی سازمان است(فرد آر دیوید؛۱۳۷۹،ص۳۲۱).
Adapted from R.Schroeder,Operation Management(New York;McGraw-HillBook Co,1981):12.
جدول۲-۳) وظایف اصلی مدیر عملیات
وظیفه | شرح |
۱٫فرایند
|
تصمیم گیریهای مربوط به فرایند تعیین کننده سیستم تولید می شود.
|
۲٫ظرفیت
|
تصمیم گیریهای مربوط به ضرورتها، سطح مطلوب تولید سازمان را
مشخص می نماید. |
۳٫موجودی کالا
|
تصمیم گیری درباره ی موجودی کالا. باید در مورد میزان مواد اولیه،
کالای در جریان ساخت و کالای ساخته شده تصمیماتی گرفته شود. |
۴٫نیروی کار
|
تصمیمات مربوط به نیروی کار شامل تصمیماتی می شود که باید
درباره کارکنان ماهر، نیمه ماهر، دفتری و مدیریتی گرفت. |
۵٫کیفیت
|
تصمیمات مربوط به کیفیت از این بابت گرفته می شود که سازمان
اطمینان حاصل کند کالاها و خدمات تولیدی دارای مرغوبیت لازم است. |
همه سازمانها به یک روش یا روش های دیگر بایستی بر چالشهای مدیریت عملیات فائق آیند و با بهره گرفتن از مدیریت سیستم ها موجب انجام کارها شوند به گونهای که سازمانها منابع را به محصول تمام شده ( کالاها و خدمات به مشتری و ارباب رجوع ) تبدیل کنند.
مدیریت عملیات نه تنها برای تولید کنندگان محصول بلکه در همه انواع سازمانها مورد استفاده قرار میگیرد.
علاوه بر این، حوزه های سنّتی، تعداد دیگری از اقدامات مدیریتی مورد توجه قرار گرفتهاند که باید در رابطه با شرکتهای کوچک مد نظر باشند که از این فعالیّتها به توانمندی فنّاورانه یاد می شود. مؤسسات عصر اطّلاعات نیاز دارند تا بتوانند قابلیتّهای فنّاورانه را به خوبی به کار گیرند. برای این منظور، باید کارها را به جای این که به صورت وظایف جداگانه و غیر متّصل به هم سازماندهی کنند، به صورت فرایندهای به هم پیوسته ای سازماندهی کرد(Kotey& Meredith,1997,p43). توانمندی سازمان در بکارگیری فنّاوری
پنجشنبه 99/09/06
فنّاوری تمام دانشها، محصولات، ابزارها و روشها و سیستمهایی است که به خدمت گرفته می شود تا محصول یا خدمتی ارائه شود. فنّاوری فرایند انتقال و تبدیل منابع به محصولات از طریق دانش، تجربه، اطلاعات و ابزار است(خمسه،۱۳۹۰،ص۶۱).
اطّلاعات یکی از منابع عمده مزیّت یا مضرّت رقابتی میباشد. هدف سیستم فنّاوری اطلاعات این است که از طریق بهبود کیفیت تصمیمات مدیریت، عملکرد سازمان را بهبود بخشد(فرد.آر دیوید،۱۳۷۹،ص۳۳۰).
فنّاوری اطلاعات برای شکستن موانع ارتباطی بین کارکردهای شرکتها، به منظور توانمند کردن کارگران خط و توانایی اجرای مهندسی مجدد فرایند مورد استفاده قرار گرفته است( Attaran, Mohsen, 2004,p588). استفاده از فنّاوری اطّلاعات به عنوان یکی از اقدامات اساسی سازمان های پیشرو، بخشی مهم از تحقیقات فنّاوری اطّلاعات در طول بیش از دو دهه بوده است و پیش بینی می شود شرکتهایی که فنّاوری اطّلاعات را به کار میگیرند، مزیّت رقابتی مناسبی را کسب کنند(Steven, Michael C,2007,p172). امروزه توسعۀ روزافزون و سریع فنّاوری اطّلاعات تعامل تأمین کنندگان، کارکنان، مشتریان و شرکا را بسیار تسهیل کرده است. به مدد این فنّاوری همکاریهای چندوظیفه ای در توسعۀ محصول، بازاریابی، توزیع و خدمات مشتریان میّسر گردیده است(زنجیر چی،الفت،۱۳۸۹،ص۲۰).
بودجه بندی اهداف اصلی زیر را دنبال می کند:
۱. ارزیابی دوره ای سیاستهای مدیریت
۲. ایجاد مبنائی برای بررسی دستاوردهای صنعت
۳. کنترل هزینهها در بخش های مختلف
۴. ایجاد برنامهای برای پیشرفت سیستماتیک
۵. اتخّاذ مبنائی برای هزینه کردن سرمایه
۶. ایجاد مبنائی برای کنترل کارکرد بخشهای مختلف مربوط به سازمان تجاری از طریق بازبینی بازدهی و صرفه اقتصادی آنها .
مسئولیّت عملکرد بخشها تثبیت می شود. بنابراین کنترل لازم راروی تغییر و تحوّل مسئولیّت اعمال می کند. موقعیّت اقتصادی سازمان مربوطه مشخص و روشن می شود. کنترل عملکرد و بازدهی صنعت انجام می شود. با کنترل تمام سطوح سازمان، مدیریت بهبود مییابد. بنابراین بازدهی نیز بهبود مییابد. در هنگام دریافت وام از بانکها نشان دادن بودجه اهمیّت زیادی دارد به طوریکه ما میتوانیم از موقعیّت مالی سازمان مربوطه آگاه شویم، به سیاست گذاریهای دوره های آتی کمک میرساند و در تعیین نمودن قیمت محصول مفید است.
محصولات به دو صورت فیزیکی و غیر فیزیکی مجموعه ای از احتیاجات و خواسته های مصرف کنندگان نهایی را برآورده میسازد. محصولات فیزیکی نتیجه طراحی و تولید کارخانجات هستند و همان چیزی است که در بازار کالا مورد معامله قرار میگیرد. محصولات غیر فیزیکی خدماتی میباشند که ماهیّت نامشهود دارند و ویژگی متمایز کننده آنها از محصولات فیزیکی، نبود قابلیّت نگهداری در انبار و توزیع این محصولات می باشد. همچنین فاصله بین تولید خدمات تا مصرف آنها عمدتاً کوتاهتر از فاصله زمانی تولید محصولات فیزیکی تا مصرف آنها میباشد و سرانجام محصولات فیزیکی نیاز به مواد اولیّه، سیستم پردازش و توزیع دارند در حالیکه محصولات غیرفیزیکی یا خدمات بر پایه قوه تفکّر و دانش استوار می باشند(سعیدی،۱۳۸۰،ص۵).
اکثر مردم برای تعریف محصول یا کالا مشکل چندانی ندارند، و لیکن برای تعریف خدمت دچار مشکل هستند .در اینجا تعاریفی چند از خدمت ارائه می گردد:
مفهوم تصویر سازمانی در عرصه های پژوهشی و نیز فعالیّتهای اجرایی حوزۀ روابط عمومی، موضوعی اساسی و بنیادین به شمار میآید. بنا به گفتۀ فلاناگان[۱] (۱۹۶۷)، از متصدّیان اجرایی تبلیغات، شرکت AT&T از سال ۱۹۰۸ درگیر خلق تصاویر برای خود بوده است؛ اما با این حال، درک و تعریف مفهوم تصویر سازمانی، سالیان بسیار برای صاحب نظران ارتباطات سازمانی و نیز رشتههای کسب و کاری مرتبط با آن یعنی تبلیغات، بازاریابی، مدیریت و روابط عمومی، موضوعی مبهم به شمار می آمد(Lee,2004,p4).
با مطالعۀ ادبیات تصویر سازمانی، میتوانیم به جوانب و ابعاد بسیاری دربارۀ آن برسیم. نخست اینکه، تصویر، مقولهای فردی و شخصی است. بنا به گفتۀ کاتلر و فاکس[۲] (۱۹۸۸)،”تصویر، ادراکی شخصی از هر موضوع یا شیء است که می تواند میان یک فرد با فرد دیگر بسیار متفاوت باشد”. باید توجه داشت که تصویر سازمانی، دقیقاً بازتاب هر سازمان نیست، بلکه این دریافت کنندۀ تصویر است که آن را از پیش خود شکل میدهد و مدیریت می کند. از آنجا که هر سازمانی به جوامع مختلفی خدمات میدهد و هر یک ار این جوامع و گروهها روابط مختلفی با سازمان دارند، غالباً هر گروهی تصویر متفاوتی از آن سازمان خواهد داشت. بنابراین، هر سازمان صرفاً تصویر معیّنی ندارد، بلکه این جوامع مرتبط با آن سازمان هستند که هر کدام نزد خود تصویری از آن دارند(Oh,2001,p8).
دوّم اینکه، هر تصویر، از تجربه مستقیم یا غیر مستقیم افراد، از طریق برقراری ارتباط با دیگران یا از طریق رسانه های جمعی خاصی می شود. برنستین[۳] (۱۹۸۴)، تصویر سازمانی را نتیجه بر هم کنش تمامی تجربهها، احساسها و برداشت هایی که جامعه از هر سازمان دارد، توصیف کرده است.
سوّم اینکه، تصویر هر سازمان می تواند تا حدودی با هویّت آن سازمان هم پوشانی داشتهباشد. تصویر در حقیقت، نماینده و گویای چگونگی تجربه شدن هویّت هر سازمان است. اما به معنایی، تصویر سازمانی مشابه هویّت سازمانی است؛ آنجا که برگ[۴] (۱۹۸۵) بدین گونه به آن اشاره می کند:«تصویر سازمانی عبارت است از درکی مشترک از اینکه ماهیت هر سازمان بطور کلّی چیست؛ در چه حیطهای فعالیّت می کند و عملکرد آن چگونه باید باشد». با این حال، تصویر بیشتر ثمره و خروجی ادراکهای احتیاطآمیز و آزمایشی مخاطبان سازمان است و «در مقایسه با هویّت، کمتر جنبه بنیادین و ثابت دارد»(Oh,2001,p9).
در نهایت، تصویر مشتمل بر فرایندی شناختی است. به گفته باسکین و ارونوف[۵] (۱۹۸۸)، تصویر سازمانی عبارت است از «فرایند تولید و خلق تصویر سازمانی و دریافت و به کارگیری آن از سوی مخاطبان». داولینگ[۶] (۱۹۸۶) نیز شکل گیری تصویر را فرایندی میداند که سازمان آغاز می کند و جامعه آن را دریافت می کند.
تصویر سازمانی روشن و پر قدرت می تواند باعث افزایش اعتماد مصرف کنندگان به سازمان شود و زمینه را برای خرید محصولات آن مهیّا سازد. بنابراین، تصویر هر سازمان عاملی با اهمیّت برای بهبود و ارتقای عملکرد آن سازمان و نیز حضوری پایدار در صحنه رقابت محسوب می شود(Oh,2001,p9).
اوناریوس[۷] (۱۹۹۳) یکی از معدود افرادی است که تصویر سازمانی را بر اساس مؤلفّهها و اجزای نهفته در آن تعریف کرده است. طبق تعریف وی، تصویر سازمانی از سه مؤلفّه تشکیل شده است:
لی بلانگ و ان گین[۸] (۱۹۹۶) نیز با مطالعه متون حوزه تصویر سازمانی، مجموعه ای از ۵ عامل را مشخص کرده اند که قابلیّت و توان بالقوّهای برای متأثّر ساختن ادراکها و برداشتهای مشتریان از تصویر سازمانی شرکتهای خدماتی دارند.این عوامل عبارتند از:
پنجشنبه 99/09/06
بازاریابی رابطه مند:بازاریابی رابطه مند عبارت است از مجموعه روش های اتخاذ شده توسط شرکت با هدف حفظ و توسعه ارتباطات سودمند با مشتری برای منتفع شدن هر دو طرف درگیر دررابطه[سفیانیان۱۳۸۴]
مشتری کلیدی:تعریف مشتری کلیدی تعریفی نسبی است وبه صنعت وسازمان موردنظربستگی دارد.دراینجا تعریف مشتری کلیدی از دید بانک کشاورزی ارائه می گرددهر چند بر این موضوع واقف هستیم که این تعریف نمی تواند تعریفی جامع باشد.
طبق تعریف بانک کشاورزی مشتریان کلیدی آن دسته از مشتریانی هستند که دارای منافع قابل توجهی نزد بانک بوده واز آنجا که بانک کشاورزی جزء بانک های خصوصی کشور می باشد وتأمین هزینه های آن بر عهده خود بانک می باشدلذا از طرفی مشتریان کلیدی این بانک،مشتریان اعتباریشناخته شده در شبکه بانکی نیز می باشند.
رضایت مشتری:رضایت احساس مثبتی است که در فرد پس از استفاده ازکالا یا دریافت خدمت ایجاد می شود؛احساس موردنظر از تقابل انتظارات مشتری و عملکرد عرضه کننده به وجود می آید.
اگر کالا یا خدمت دریافت شده از جانب مشتری هم سطح انتظارات ارزیابی شود،در او احساس رضایت ایجاد می شود،درصورتی که سطح خدمت و کالا از سطح انتظارات مشتری بالاتر باشد موجب ذوق زدگی و سطح پایین تر خدمت و کالا نسبت به انتظارات منجربه نارضایتی مشتری می شود درجه رضایت،نارضایتی و ذوق زدگی افراد در هر زمان و در هر مورد متفاوت بوده وهمواره به میزان فاصله سطح انتظارات و عملکرد عرضه کننده در قالب کیفیت کالا و خدمات مربوط می شود.[جاوید موید،۱۳۸۴]
۱-۱۰-۲-تعریف عملیاتی
۱-۱۰-۲-۱- بازاریابی(Marketing)
بخشی از فعالیت های بازرگانی است که شامل شناسایی تقاضا برای کالاها و خدمات و فراهم کردن تسهیلات و کانال توزیع و فروش انها می شود (زاهدی ،۱۳۷۹) در بازار یابی هدف نهایی ،مشتری است (روحی ،۱۳۸۲)
به عبارت دیگر جلب نظر و تامین رضایت مشتریان اولین اولویت بازار یابی است. فرایند بازاریابی مجموعه ای از فعالیت های انسانی و اقتصادی در جهت ارضای نیازها و خواسته های افراد است ،که از طریق مبادلات انجام می شود. عامل اصلی در بازار یابی اطلاع داشتن از نیاز های بالقوه مشتریان و رفع آن ها از طریق تامین کالاها و خدمات مورد نیاز است (اسماعیل پور ۱۳۸۲). به طور خلاصه می توان گفت که فرایند بازاریابی به صورت یکسیستم اقدام به شناسایی و رفع نیاز های مشتری می کند.
۱-۱۰-۲-۲-عوامل بازار یابی
در نظریه ی بازاریابی صاحبنظران عوامل مختلفی را مهم و ویژه تلقی می کنند چرا که انتخاب استرتژی های بازاریابی با توجه به ان عوامل شکل می گیرند ،یکی از این عوامل محصول است.
دررابطه با بازاریابی رابطه مند تحقیقات زیادی توسط افراد مختلف صورت گرفته که در ادامهاین بخش به چند نمونه آن اشاره گردیده است ومدل نظری این پژوهش تحقیقاتی است که توسطمارک اسپیس و استامن سو که در سال۲۰۰۰انجام گرفته ومتناسب با جامعه ایران است می باشد.
۲-۲- مبانی نظری پژوهش
۲-۲-۱- بازاریابی
۲-۲-۱-۱-تعریف بازاریابی
واژه بازاریابی،با توجه به دیدگاه های اندیشمندان مختلف دارای تعاریف گوناگون اما مشابهی است که بررسی همه این تعاریف در این نوشتار نمی گنجد.به چند تعریف و تفسیر که دارای اهمیت بیشتری می باشند پرداخته می شود.
۱) دستیابی به اهداف شرکت از طریق ارضای نیازهای مشتریان به نحوی بهتر از رقبا [Jobber,2004]
۲) بازاریابی عبارت است از فعالیتی انسانی در جهت ارضای نیازها و خواسته ها از طریق فرایند مبادله [روستا و همکاران،۱۳۸۳]
۳)مدیریت بازاریابی عبارت است از تجزیه و تحلیل،برنامه ریزی،اجرا و کنترل فعالیت هایطرح ریزی شده به منظور ایجاد ، ساخت و حفظ مبادلات و روابط مفید متقابل با بازارهای مورد نظرمهم ترین وظیفه بازاریابی،ارضای نیازها و خواسته های مشتریان از طریق فرایند مبادلهاست.[ابراهیمی و مهدیه،۱۳۸۴]
۴)بازاریابی فرایندی اجتماعی ومدیریتی است که بدان وسیله،افراد وگروه ها می توانندازطریق تولید،ایجادومبادله محصولات و ارزش ها با دیگران،نیازها و خواسته های خود را برآورده سازند.[کاتلر و آرمسترانگ،۱۳۸۳]
۲-۲-۱-۲-فلسفه های بازاریابی
بازاریابی بنا به شرایط محیطی به ویژه شرایط اقتصادی،اجتماعی و تکنولوژیک،دوره های مختلف تکامل خود را سپری نموده است و درهر یک از این دوره ها،موضوعی خاص،مورد توجه وتمرکز مؤسسات و مدیران بازاریابی قرارگرفته است.
دراین خصوص می توان به گرایش های تولید ، محصول ، فروش، بازاریابی ، بازاریابی اجتماعی ، بازاریابی راهبردی و بازاریابی رابطه مند اشاره نمود. هرچند صاحب نظران مختلف،طبقه بندی های گوناگونی را ارائه نموده اند.
فلسفه های بازاریابی عبارتند از:[روستا و همکاران،۱۳۸۳]
۱)گرایش تولید:
گرایش تولید براین اصل بنا شده است که مصرف کنندگان خواهان محصولاتی هستند که در دسترس بوده و استطاعت خرید آن را داشته باشند؛بنابراین مدیریت باید فعالیت های خودرا بربهبود کارایی تولید و توزیع متمرکز کند.این گرایش در زمانی شکل می گیرد که تقاضا نسبت به عرضه فزونی داشته،بهای تمام شده محصول زیاد باشد.در این مرحله افزایش تولید و کاهش هزینه هامورد نظر بوده و تلاش می شود به متقاضیان بیشتری عرضه شود.در این فلسفه که در شرایط غیررقابتی شکل می گیرد به دلیل اینکه مشتری حق انتخاب ندارد،رضایت مشتری مورد توجه نیست.
۲)گرایش محصول:
گرایش محصول براین اصل بناشده است که مصرف کنندگان محصولاتی راکه بهترین کیفیت،کارکرد وشکل رادارندخواهند خرید؛بنابراین سازمان باید انرژی خود را به بهبوددائم محصول اختصاص دهد.تمرکز اصلی این فلسفه بربهبود مستمرکیفیت است.پیروان این گرایش،بهبیماری نزدیک بینی مبتلا شده و از تغییرات خواسته های مشتریان بالقوه به دلیل تحولات محیطی،جامانده و از بازار حذف می شوند.
۳)گرایش فروش:
گرایش فروش براین اصل استواراست که مشتریان مقدارکافی ازمحصولات شرکت را نخواهند خرید،مگر اینکه برای فروش،تبلیغات و فعالیت های ترفیعی چشمگیری صورتگیرد.در واقع با اوج گیری رقابت و پیشی گرفتن عرضه از تقاضا،تولیدکنندگان تلاش می کنند بربرنامه های تشویق و ترغیب به ویژه تبلیغات تمرکز کنند تا حجم تقاضای مشتریان را افزایش دهند.این گرایش با رشد فضای رقابتی و گذر از مراحل تولید و محصول محوری ایجاد می شود.در این مرحله فروش بیش از رضایت مشتری مورد توجه قرار می گیرد.
۴)گرایش بازاریابی:
گرایش بازاریابی براین اساس است که وظیفه اصلی هرسازمان تعیین نیازها، خواسته ها ، ارزشهای بازارهدف وتطبیق سازمان برای ارضای آنها به گونه ای مؤثرتر و مفیدتر از سایر رقبا است.این گرایش زمانی که رقابت دراوج است شکل می گیرد ،زیرا در حضور رقبای زیاد و جنگ رقابتی گرایش های پیشین کارساز نیست،دراین گرایش،نقطه شروع کسب و کار،تمرکز بربازار و نیاز مشتری و تأکید بر جلب رضایت مشتری بوده و از آمیخته بازاریابی استفاده می شود.
در این گرایش ، افزایش منافع مشتری و شرکت،مورد نظراست و اعتقاد بر این است که جلب رضایت مشتری،منجر به وفاداری او و تکرار خرید وتوصیه به دیگران برای خرید است.
۵)گرایش بازاریابی اجتماعی:
برخی صاحب نظران معتقدند که گرایش بازاریابی برخواسته های مشتریان منتخب،بیش از حد تأکید می کند و رفاه اجتماعی را به حساب نمی آورند.در بازاریابی اجتماعی،رضایت مشتری و افزایش منافع شرکت به تنهایی مناسب نیست بلکه باید منافع اجتماع نیزمد نظر قرار گیرد.به عبارت دیگرمشتری،اجتماع و شرکت سه رأس مثلثی هستند که بایستی موردتوجه قرار گیرند.
۶)گرایش بازاریابی راهبردی:
بنابراین دیدگاه که از ابتدای دهه ۱۹۹۰توسط بیشتر کشورها به ویژه کشور های پیشرفته،مورد توجه قرار گرفت،تمرکز بازاریابی از ارضاء نیازهای مشتریان وعرضه مطلوب کالا به محیط خارجی شرکت تغییر یافت و آگاهی کامل درمورد مشتری دیگر کافینبود.مدیران بازاریابی بایستی آگاهی های لازم درمورد مشتریان را با توجه به محیط خارجی که شامل رقابت،قوانین و مقررات دولتی،عوامل سیاسی،اجتماعی،فرهنگی،اقتصادی و تکنولوژیکی است،کسبنمایند تا موفق شوند.[ابراهیمی و مهدیه،۱۳۸۴]
۷)گرایش بازاریابی رابطه مند:
پس از توسعه فناوری،افزایش رقابت،تغییر و تحولات سیاسی واقتصادی،همگرایی فرهنگ ها و تبدیل شدن جهان به دهکده جهانی،بیشترین دغدغه شرکت ها وسازمانها،حفظ مشتریان و ایجاد وفاداری در آنهاست.همچنین روابط بلند مدت با شرکای تجاری نیزاهمیت خاصی پیدا کرده است.
به عقیده فلیپ کاتلر وهمکاران(۲۰۰۱)تمرکز بازاریابی معاملاتی بر معاملات سودآوراست درحالیکه تمرکز بازاریابی رابطه مند بر روابط سودآور.
کاتلر(۲۰۰۱)،سطوح بازاریابی رابطه مند را براساس تعداد مشتریان و توزیع کنندگان و میزانسود حاصل از آنها متفاوت می داند.وی در این مورد پنج نوع بازاریابی ابتدایی یاسنتی،واکنشی،مسئولیت پذیر،نیاز آفرین ومشارکتی را مطرح می کند.درصورتی که تعداد مشتریان در بازار،زیادومقدار سود،کم باشد اغلب شرکت ها از بازاریابی سنتی یا اولیه استفاده می کنند یعنی فقط سعی میکنندتا محصولات خود را به فروش برسانند.در مقابل،هنگامی که تعداد مشتریان کم و مقدار سود بالااست از بازاریابی مشارکتی استفاده می شود.
در جدول زیر،سطوح بازاریابی رابطه مند،بسته به تعداد مشتریان و میزان حاشیه سود،نشانداده شده است.
(جدول۲-۱).سطوح بازاریابی رابطه مند
میزان حاشیه سود | ||||
پایین | متوسط | بالا | ||
ابتدایی یا واکنشی | واکنشی | مسئولیت پذیر | زیاد | تعداد مشتریان
و توزیع
کنندگان |
واکنشی | مسئولیت پذیر | نیازآفرین | متوسط | |
مسئولیت پذیر | نیازآفرین | مشارکتی | کم |
Source:Kotler(2001),”A Framework for marketing managemenet”,
Upper Saddle River,New Jersey:Prentice Hall,P.30
ـ سطح ابتدایی:
سازمان محصول خود را می فروشد،اماهیچ اقدامی پس از فروش نمی کند.
ـ سطح واکنش:
سازمان محصول خود رامی فروشد ومشتری را تشویق می کند تادرصورتداشتن هرگونه سؤال،نقطه نظر ویا شکایتی با او تماس بگیرد.
ـ سطح مسئولیت پذیر:
نماینده سازمان درفاصله کوتاهی پس از خرید،باخریدار تماس می گیرد تاچنانچه سوالی وجود داشته باشد پاسخ دهد.فروشنده از مشتری می خواهد هرگونه پیشنهاد اصلاحی جهت بهترشدن خدمات سازمان ارائه کند.این اطلاعات کمک می کند تاموسسه به طورمستمرعملکردخود را بهبود بخشد.
ـ سطح فعال(نیازآفرین):
فروشنده یادیگر افراد موسسه گهگاه بامشتری تماس گرفته ودرموردپیشرفت های حاصل شده ویا درمورد محصولات جدید،پیشنهاداتی را به او ارائه می کند.
ـ سطح مشارکت:
سازمان به طورمستمربامشتری خود ودیگرمشتریان تماس می گیرد،تاراه هاییراکه باعث می شودکه بتواند ارزش بیشتری به آن هاارائه دهدشناسایی کند.[ونوس وصفاییان،۱۳۸۴]
کاتلر برای بازاریابی رابطه مند چهار ویژگی اصلی را بیان می دارد:
۱)بازاریابی رابطه مند به جای محصولات،برشرکا ومشتریان تمرکز می کند.
۲)بازاریابی رابطه مند به جای جذب مشتریان جدید به حفظ مشتریان موجود و رشد آنها تأکیددارد.
۳)بازاریابی رابطه مند به جای کارهای بخشی بر تیم های تخصصی چندمنظوره متکی است.
۴)بازاریابی رابطه مند بیشتر به شنیدن و یادگیری اهمیت می دهد تا حرف زدن.[کاتلر،۱۳۸۵]