دانلود فایل های دانشگاهی - تحقیق - پایان نامه - پروژه
دانلود فایل های دانشگاهی -متن کامل- تحقیق - پایان نامه - پروژه - همه رشته ها -فرمت ورد-نمونه رایگان
دانلود فایل های دانشگاهی -متن کامل- تحقیق - پایان نامه - پروژه - همه رشته ها -فرمت ورد-نمونه رایگان
پنجشنبه 99/09/06
گاه دیده میشود مرد یا زن دائماً در صدد هستند خود را با رفتارها و انتظارات همسر، چه غلط و چه صحیح، سازش و تطبیق دهند. این حالت با وضعیف سازگاری مثبت، صبر و بردباری که لازمه هر زندگی جمعی و گروهی است، تفاوت دارد (کر، ۲۰۰۳؛ به نقل از لورانس لیتواک، ۲۰۰۶).
گاه دیده میشود در خانواده ای روابط اعضا نسبت به یکدیگر توام، با تحقیر و سرزنش و رفتارهای تند و خشن و اهانت آمیز است. بعضی اوقات در خانواده اشتباهات و خطاهایی از اعضا سر می زند و یا ما تصور میکنیم همسر و فرزندانمان آن گونه که مورد انتظارمان بوده رفتار نکردهاند، در چنین مواقعی سرزنش کردن فرد خاطی باعث میشود که در اعضای خانواده احساس حقارت به وجود آید و این روند ایجاد شده باعث وجود تنش و جنجال در خانواده میشود (مانکینی، ۲۰۰۱؛ به نقل از لورنز، ۲۰۰۳).
ازجمله موانع بر سر راه تغییر زندگی زناشویی این است که گرفتاریها را بهعنوان صفت و خصیصه همسر تلقی کرده و گناه را برگردن او می اندازیم. وقتی همسر خود را مسئله قلمداد میکنیم ممکن است که نتیجه گرفته شود که کاری از شما ساخته نیست و بعد برای آنکه وضع را از آنچه هست وخیم تر کنید، احتمالا مسئله را به قدری بزرگ میکنید که حتی فکر امکان اصلاح شرایط به نظر شما غیر ممکن میرسد (بک، ترجمه قرچه داغی، ۱۳۸۵).
تعارض میتواند به علل زیر بوجود آید:
۱-تفاوت در تصور و برداشت از ا طلاعات حسی
۲-مخالفت باورها، تغییرها، توقعات و ارزشها
۳-آشفتگی احساسات، رقابت بین خواستهها و رغبت ها
۴-تخطی رفتارها. (میلر و همکاران، ترجمه بهاری، ۱۳۸۵).
منابع عمده تعارض عبارتاند از:
۱-بافت اجتماعی: تغییر یک فرایند غیر قابل اجتناب است که میتواند هم فرصتهایی را برای رشد و سازگاری ایجاد کند یا منجر به حالت تدافعی و انزوا شود. به هر حال تغییر در ابتدا برای افراد و روابط استرس زاست. تغییر روابط و نقشها برای زوجین امروزی چالش انگیز است. تغییرات اجتماعی مثل دو شغله بودن، تقسیم مسئولیتهای والدین، عوامل استرسزای اقتصادی، بی ثباتی اجتماعی، منابع بالقوه تعارض میباشند. (لانگ و یانگ،۱۹۹۸).
۲-استرس موقعیتی: گاهی اوقات، وقایع پیش بینی شده و پیش بینی نشده احتیاج به سازگار شدن دارند و ممکن است ایجاد تعارض کنند. بیماریهای مزمن، مرگ والدین سالمند، بحرانهای مالی، مشکلات مربوط به فرزندان، اغلب ایجاد کننده تعارض هستند. درجه و شدت اثر این عوامل بستگی به مهارت زوجین در چگونگی مواجه با این عوامل دارد (شریعتمداری، ۱۳۸۳).
۳- نظریه تفاوتهای ادراکی: یک منبع ایجاد تعارض این است که طرفین یک موقعیت را بهطور متناوب موردتوجه قرار میدهند. تعارض با تفاوت ادراک و فهم و مو ضوع شروع و بهصورت رفتاری و هیجانی اشکار میشود. بهطورکلی دو دیدگاه با نظریه ادراکی وجود دارد: مدل متمرکز به هیجان و مدل متمرکز بر عمل. در الگوی متمرکز برهیجان علت تعارض و حالتهای روانشناختی را در نظر میگیرند، در حالیکه در الگوی متمرکز بر عمل رفتار را بهعنوان کانون اساسی و مهم در نظر میگیرد (لانگ و یانگ،۱۹۹۸).
۴-نظریه برابری: درک افراد از برابری در روابط، بوسیله ارزیابی از نتایج مشخص میشود؛ به عبارت دیگر شخص به آنچه که از روابط به دست آورده و آنچه همسرش دریافت کرده است، توجه میکند. اگر یکی از آن ها احساس کند روابط غیر عادلانه و نابرابر شده است منجر به تنشهای روانشناختی میشود و این تنشها باعث بروز تعارض میشود. برای مثال در یک زوج دو شغلی، یک شخص ممکن است در توزیع مسئولیتهای منزل، احساس بیعدالتی کند (همان منبع).
تئوری برابری فرض میکند که اشخاص در روابط غیرمنصفانه مشارکت میکنند احتمالا از آن روابط ناراضی هستند هنگامی که فرد در شرایطی قرار میگیرد که برای یکی از قواعد برابری بی فایدگی را تجربه میکند احساس نارضایتی کرده و بیشتر بر پایان رابطه توجه دارند (دهقان،۱۳۸۰).
۵-نظریه تبادل (معاوضه): تئوری مبادله درزمینهی تعارض، تحلیلی شبه اقتصادی از تعامل بین دو نفر ارائه میکند. تعامل در قالب هزینه ها وپاداشتهایی که این دو نفر برای یکدیگر بوجود میآورند نگریسته میشود و جنبه دو طرفه پاداشها، تنبیهها یا هزینهها توجه میشود (برنشتاین؛ به نقل از پور عابدی و منشی،۱۳۸۰).
تعارض و اختلافات زناشویی، از ابتدا بهعنوان تابعی از نرخهای تقویت و تنبیه مفهوم سازی میشود. شاید مناسبترین واژه برای تقویت یا پاداش واژه رضایت و برای تنبیه یا هزینه واژه نارضایتی باشد؛ بنابراین نظریه مبادله بر این باور است که افراد میکوشند تا میزان رضایت (پاداش) را به حداکثر و میزان نارضایتی (هزینه) را به حداقل برسانند. بعضی از پاداشتهایی که زوجها مبادله میکنند شامل پول، اجناس، عشق، مقام اجتماعی و اطلاعات است (فورن هام،۱۹۸۳؛ به نقل از یانگ،۱۹۹۸).
فرضیه کلی این تئوری این است که افراد در جستجوی موقعیتهایی هستند که در آن پاداشها از هزینه ها بیشتر باشد و از رفتارهایی که مستلزم هزینه زیاد است اجتناب کنند ؛ بنابراین فرد A تاجایی نسبت به فردB قدرت دارد و میتواند بر رفتارهای او تأثیر بگذارد که قادر باشد پاداشها و هزینههایی که برای فرد B وجود دارد کنترل یا تعیین کند. آنچه که یک شخص در یک رابطه دریافت می دارد. با آنچه در آن رابطه هزینه کرده است باید تا حدودی برابر باشد. عدم تعادل هزینه ها و دریافت ها باعث تعارض و عدم رضایت فردی که سهم کمتری از منابع را میبرد میشود و میتواند وضعیت کل خانواده را به مخاطره بیاندازد (ریچر،۲۰۰۰؛ به نقل از ذوالفقارپور،۱۳۸۰).
۶-نظریه اسناد : این نظریه نشانگر آن است که واکنش مردم به یک مشکل، بر مبنای عقایدشان در مورد علت مشکل است. در زندگی زناشویی علت مشکل را به همسر نسبت دادن و مسئولیت شخصی را برای ایجاد تعارض نپذیرفتن یک روش معمولی است تا شخص نسبت به خود احساس بهتری داشته باشد بدون اینکه تعارض را حل کند (بوکام، پستین، ۱۹۹۰؛ به نقل از یونگ،۱۹۹۸).
جاکوبسن و دیگران دریافتند که زوجهای درمانده، رفتار منفی و همراه با عدم همکاری همسران خود را به عوامل درونی اسناد میدهند و از این طریق حداکثر برخورد منفی خود را تضمین میکند. بالعکس احتمال میرود که زوجهای غیر درمانده رفتارهای پاداش دهنده و مثبت همسران خود را بیشتر به عوامل درونی نسبت دهند (برنشتاین؛ به نقل از پور عابدی، ۱۳۸۰).
درواقع زوجهای درمانده بر رفتار منفی همسران خود تاکید میکنند و رفتار مثبت آنان را به حساب نمیآورند در حالی که زوجهای غیر درمانده بر اعمال مثبت تاکید می نمایند و اعمال منفی که ممکن است انجام شود را موردتوجه قرار نمیدهند.
گاهی بهجای تلاش برای تغییر رفتار نامطلوب همسر، باید انتظارات و باورهای همسر ناراضی دوباره بررسی و احتمالا اصلاح شوند. مطلاعات میدانی و پژوهشهای آزمایشگاهی روی تعارض نشان داده که وقتی افراد بدانند در حل مسایل کنترل دارند، بهطور موثرتری با حوادث و رویدادهای منفی زندگی سازگار میشوند.
۷-نظریه رفتاری : در مقابل تئوری اداراکی، تئوری رفتاری تعارض معتقدند که فهم و درک عمل و رفتار همسر در زمان تعارض و نیز جستجوی رفتارهای جدید برای کنترل تعارض مهم است (یونگ، ۲۰۰۰).
کنترل و مدیریت موفق آمیز موارد زیر را شامل میشود: روشن شدن وظایف و تعهدها، تعیین مرزهای بین شخصی، کمک به سهیم شدن در تصمیم گیری ها و استفاده از رابطه باز.
موقعیتی که این نظریه را روشن میسازد این است که همسری که دیگری را تحقیر میکند و مورد انتقاد قرار میدهد و او بجای اینکه با رفتار کلامی برخورد کند خانه را ترک میکند و این ترک خانه منجر به افزایش تعارض میشود تا حل آن. تمرکز تئوریهای رفتاری بر تغییر رفتار در هر دو همسر است.
۸- نظریه رشد: مطابق این نظریه، تعارض نتیجه تجارب زوجین درزمینهی استرس پیش بینی شده و پیش بینی نشده در مراحل تکامل هست. بدین معنی که در جریان انتقال از یک مرحله رشدی به مرحله دیگر مشکلاتی بروز پیدا میکند. تولد و پرورش یک کودک تغییرات زیادی در ساختار و استقلال درون خانواده ایجاد میکند که این مستلزم سازگاری در تمام اعضای خانواده است (دوفی، ۱۹۹۹).
گذر از یک مرحله رشدی به مرحله دیگر پیشرفت خانواده را در بالاترین سطح استرس قرار میدهد. این استرسها و تغییرات برای سازگاری موفقیتآمیزساختار جدید مورد نیاز است. انتقال ها لزوما استرس زا نیستند و در محدوده طبقه بندی مراحلی که شخص در دوره زندگی اتخاذ میکند قرار نمیگیرند. سازگاری با استرس بر این مسئله تکیه دارد که خانواده در برخورد با شرایطی که با آن مواجه میشود چگونه می اندیشد و چه میکند و نحوه سازگاری با موقعیتهای استرس آور تحت تأثیر ارزیابی ضرورتها، وظایف آن ها و نیز منابع موجود (منابع مادی، فیزیکی، روانی، اجتماعی) قرار دارد (السون،۱۹۹۹؛ به نقل از شفیعی نیا، ۱۳۸۱).
۹-نظریه مذاکره : نظریه گفتگو مربوط به درک علت تعارض زوجهاست. نظریه گفتگو تعارض را درنتیجه شکست استراتژی گفتگو می داند. استراتژی گفتگو و نحوه عمل مثل تشویقهای کلامی در رابطه میتواند مؤثر باشد؛ بنابراین شیوه ها و رفتارهای گفتگو بجای نیازهای واقعی علت تعارض میشود؛ مثلا زن دوست دارد که شوهرش عصر در خانه باشد، بنابراین او شوهر را با فعالیت جنسی به خاطر ماندن در خانه پاداش میدهد. زن تلاش میکند که نیازهای شوهرش را برآورده کند و او را بازی فعالیت جنسی بیشتر بعنوان راه حلی که به نفع هر دوی آنهاست در خانه نگه می دارد. اگر موفق نشود وقتی شوهرش با دوستانش بیرون میرود شروع به شکایت و انتقاد میکند و درنتیجه شوهر بیشتر به دوستانش تمایل پیدا میکند، زن نیز ممکن است با کاهش فعالیت جنسی رفتار شوهرش را تلافی کند و با این روش او را وادار به پذیرفتن راهحل خویش کند (یونگ،۲۰۰۰).
پنجشنبه 99/09/06
متخصصان علوم اجتماعی کشف کردهاند که عشق، تنها زمانی تداوم می یابد که با اختلاف عقیده ها بهطور باز برخورد شود. کوپر اسمیت درزمینهی مزایای تعارض عقیده دارد: نخستین مزیت تعارض آنست که، برخی که اختلاف سلیقه و عدم توافق خود را بهطور آشکار بیان میکنند و کودکانی به بار میآورند که از خصوصیات بسیار ارزشمند اعتمادبهنفس بالا برخورددارند. فایده دیگر تعارض آن است که از رکود جلوگیری میکند. علاقه و کنجکاوی را برمیانگیزد و خلاقیت را پرورش میدهد جان دیویی می گوید:«تعارض، خرمگس تفکر است، تعارض ما را به حرکت وا میدارد تا مشاهده کنیم و به خاطر بسپاریم. تعارض ابتکار را برمی انگیزد. ما را از انفعال مطیعانه بیرون میراند و وادار میسازد که به توجه و ابداع روی آوریم. تعارض جزء لاینفک نبوغ و تفکر است» (بولتون، ترجمه سهرابی،۱۳۸۴).
انواع تعارض:
همه اختلافهای زناشویی، از آزردگی های روزمره تا جنگهای بی امان، درواقع در یکی از این طبقات جای میگیرند:
مشکلات دائمی:
متأسفانه اکثر اختلافات زناشویی یعنی ۶۹ درصد در این طبقه قرار میگیرند. اینها مشکلاتی هستند که علیرغم وجود آن ها، زوجها از زندگی زناشویی خود بسیار راضی اند، زیرا برای کنار آمدن با مشکلات راهی پیدا کردهاند. آنان آموخته اند که این مشکل را در جای خود نگه دارند. این زوجها بهطور مشهودی درک میکنند که این مشکلات جزء گریز ناپذیر روابط اند. درست مانند کسالتهای جسمی مزمن که بالا رفتن سن گریز ناپذیر میشوند. ممکن است از این مشکلات خوششان نیاید اما با اجتناب از موقعیتهایی که آن ها را بدتر میکند و یا به کار گرفتن راهکارها و اموری که در مواجهه با آن ها یاری می رساند، با آن ها مقابله میکنند (گاتمن، ترجمه مصباح و همکاری،۱۳۸۵).
-مشکلات حل شدنی:
این مشکلات ممکن است در مقایسه با مشکلات غیر قابل حل، نسبتا ساده بنظر برسد اما میتواند به رنج بسیار میان زن و شوهر منجر شود. قابل حل بودن یک مشکل به معنای حل آن نیست. وقتی یک مشکل حل شدنی به تنش بسیار می انجامد، به دلیل این است که زوجها روش های کارآمد برای غلبه بر آن نیاموختهاند (گاتمن، ترجمه مصباح و همکاران،۱۳۸۵).
-تعارض میان احساسات:
ازآنجاکه وجود تفاوت میان انسانها امر اجتناب ناپذیری است. در هر روابط مهمی ممکن است احساسات خصمانه نیرومندتر، تعارضهایی بوجود آورند که معمولاً با بکارگیری شیوه حل مسئله قابل حل است (بولتون، ترجمه سهرابی،۱۳۸۴).
۲-۱۶-۳- فرایند تعارضات زناشویی:
۱-مرحله ابتدایی: مشخصه این مرحله، نومیدی فزاینده، سرخوردگی، احساس ضربه و خشم است و افکار یک همسر یا هر دو بر ویژگی منفی شریک دیگر آن چیزی نبوده که قابل انتظار بوده است. همسران هنوز درباره آینده ازدواجشان و تلاش برای حل مشکل از طریق ابراز احساسات و یا تلاش برای خشنود سازی همسر دیگر خوش بین هستند (میلر، ترجمه بهاری،۱۳۸۵).
۲-مرحله میانی: طی این مرحله خشم و آزار افزایش و شدت می یابد، زوجین انتظار دارند شریکشان به شیوههای منفی مشخص رفتار کنند. در این مرحله شروع بی تفاوتی فزاینده گزارش میشود. بعضی از همسران شروع به سبک و سنگین کردن مزایا و معایب ازدواج خود میکنند و تصمیم میگیرند که آیا به ازدواج خود ادامه بدهند یا آنرا فسخ کنند. تلاش برای خشنود سازی همسر کمتر دیده میشود اما تلاش برای حل مسئله افزایش می یابد (میلر، ترجمه بهاری،۱۳۸۵).
۳-مرحله پایانی: در این مرحله احساس و ابراز خشم زوجین به خود، دیده میشود. احساس اعتماد کاهش یافته و احساس بی تفاوتی و درماندگی افزایش می یابد. رایج ترین افکار طی این مرحله مربوط به خاتمه ازدواج و تعیین دقیق نحوه انحلال آن است. به هر حال هنوز ممکن است ابهاماتی وجود داشته باشد. قبل از این مرحله مشاوره به ندرت دنبال میشود؛ اما در این مرحله بسیاری از ازدواجها به آخرین تلاش خود برای نجات ازدواج یا ترک آن، به زناشویی درمانی اقدام میکنند (میلر، ترجمه بهاری،۱۳۸۵).
فرایند حل تعارض:
میلر و همکاران معتقدند: قبل از رسیدن به هر نتیجه ای، زن ها و شوهرها فرایند تلاش برای برخورد کردن با مشکلات را طی میکنند. شیوه عمل آن ها معمولاً یکی از موارد زیر است:
۱-اجتناب کردن: در رویارویی با مسئله ای بالقوه تعارض انگیز، برخی زن و شوهر ها سعی میکنند از طریق پرحرفی از کنار آن گذشتن، یا تغییر موضوع، آن را تلطیف کنند. آن ها برای اجتناب از تعارض، سعی میکنند اهمیت موضوع را نادیده بگیرند یا حتی انکار کنند.
۲-ترغیب کردن: گاهی مواقع زن و شوهرها میکوشند یکدیگر را به فکر کردن درباره روش برخورد با مسئله ترغیب کنند. یکی از همسران ممکن است باقدرت بیشتر و با زور کلک، دیگری را راضی یا ترغیب و طرف مقابل نیز سرانجام اطاعت کنند. این روش برخورد میتواند مسئله را حل و فصل کند اما حاصل آن (غالباً) احساسات منفی دو طرفه است.
پنجشنبه 99/09/06
طبق نظریه خودتعیینگری همه افراد در سه نیاز بنیادین روانشناختی خودمختاری، شایستگی و ارتباط سهیم هستند (رایان و دسی، ۲۰۰۸). خودمختاری با خودسازماندهی[۱]، تایید رفتار خود و حق انتخاب داشتن در اعمالی که فرد انجام میدهد (رایان و کنل[۲]، ۱۹۸۹؛ به نقل از دسی و رایان، ۲۰۰۸) شایستگی با احساس مؤثر بودن در اعمالی که فرد انجام میدهد (وایت،[۳] ۱۹۵۹، دسی، ۱۹۷۵، اسکینر،[۴] ۱۹۹۵؛ به نقل از دسی و رایان، ۲۰۰۰) و ارتباط با احساس مرتبط بودن با دیگران و داشتن حس تعلق به اجتماعی که فرد در آن است (دسی و رایان؛ ۱۹۹۱؛ ریس و پاتریک[۵]، ۱۹۹۶؛ به نقل از دسی و رایان، ۲۰۰۰)، تعیین می شود.
ارضا سه نیاز بنیادین روانشناختی تا حد زیادی بستگی به محیطی دارد که در آن فعالیت انجام میشود. نظریه خودمختاری بین دو نوع از محیطهای بین شخصی تمایز قائل میشود (دسی و رایان،۲۰۰۰). محیطی که گفته میشود حامی خودمختاری است و آن موقعی است که دیگران مهمی چون مدیران و معلمان با بهره گرفتن از یک زبان غیر تحکمآمیز در یک تبادل اطلاعات فرد رابه انتخاب کردن و شرکت درفرایند تصمیم گیری تشویق میکنند (مثال استفاده از مدلهای عملکننده مانند ممکن است، میتوانید و غیره) که نوعاً جو خوبی را جهت درگیرشدن فرد در فعالیت فراهم میکند و از گرایش به فعالیت فرد تقدیر به عمل میآورد. برعکس هنگامی که گفته میشود محیط کنترل کننده است دیگران مهم با بهره گرفتن از یک زبان تحکمآمیز در یک تبادل اطلاعات به فرد فشار میآورند تا به شیوه مشخصی عمل نماید (مثال استفاده از مدلهای عملکننده مانند باید و میباید). ارضا نیازهای بنیادین روانشناختی قویاً با انگیزش خودمختارانه و بهزیستی در حوزه های متعدد مرتبط است. پیش بینی میشود جنبههای از محیط که باعث ارضا نیازهای بنیادین روانشناختی میشوند نتایج مثبتی را در بر دارند در حالی که جنبههای از محیط که موجب بلوکه شدن ارضا نیازهای بنیادین روانشناختی میشوند نتایج منفی به همراه دارند (دسی و رایان، ۲۰۰۸).
نظریه خودمختاری اهمیت نیازهای بنیادین روانشناختی را به دلایل زیر میداند. الف) پرداختن به چالشهای بهینه و تجربه کردن رهبری یا سودمندی در جهان اجتماعی و جسمانی ب) جستجوی دلبستگیها و تجربه احساس ایمنی، تعلق و صمیمیت با دیگران ج) خوسازماندهی و تنظیم رفتار خود فرد (و اجتناب از کنترل دیگر پیرو) که تمایل برای کارکردن برای یکپارچگی و بهم پیوستگی درونی میان اهداف و تقاضاهای تنظیمی را شامل می شود بیان می کند.
سه نیاز بنیادین روانشناختی تحت شرایط مناسب، افراد را به سوی اشکال شایستهتر، حیاتیتر و به لحاظ اجتماعی یکپارچه شده رفتار راهنمایی می کنند. اگرچه ظرفیت آگاه بودن از ارضا این نیازها البته برای دستیابی به آن ها مهم است، گرایشهای کلی با این سه نیاز ارتباط دارند و فواید انطباقی را همانطور که اکنون ما بهطور خلاصه بحث میکنیم را میرسانند.
۲-۱۷-۱- نیاز به شایستگی
در نیاز به شایستگی به دلیل ایجاد یک یادگیری مورد علاقه آشکار، ارگانیزم بهتر می تواند با چالشهای جدید در بافتهای متغیر انطباق پیدا کند. نیاز برای شایستگی که در فعالیت برانگیخته شده بهطور درونی آشکار می شود می تواند رشد شناختی، حرکتی و اجتماعی را تحریک کند (الکایند[۶]، ۱۹۷۱؛ وایت[۷]، ۱۹۵۹؛ به نقل از دسی و رایان،۲۰۰۰). تمایل کلی شایستگی بازی حرکتی اولیه، دستکاری کردن اشیا و اکتشاف پیرامون، به سوی عمل و فعالیتهایی که بهطور خاصی با تعامل اجتماعی مؤثر و بقای جسمانی مرتبط هستند توسعه یافته و متمایز می شود. ذات تعاملی نیاز برای شایستگی است که، این چنین یک خصیصه انطباقی و بهطور عمیقی ساختمند ذات انسان را ایجاد می کند. این تمایل گسترده فواید کارکردی نیز دارد تا جاییکه اجازه میدهد تا استعدادهای منحصر به فرد افراد در یک گروه حداکثر شود و این تمایز می تواند بهطور سازگاری فوایدی را برای تمامی اعضای گروه تولید کند. در حقیقت تلاش برای شایستگی بهعنوان یک گرایش نسبتاً کلی می تواند بهعنوان ریشه واقعیت بخشیدن به شایستگیهای انطباقی خاص و کارکرد منعطف گروههای انسانی در تقاضاهای محیطی تغییرکننده بافت نگریسته شود؛ اما بهطور کنایه دارتری انگیزش شایستگی که هدف مجاور لذت بردن در مؤثر بودن را دارد (وایت، ۱۹۵۹؛ به نقل از دسی و رایان، ۲۰۰۰) یک مکانیزم محتوای خاص نیست بکه بیشتر یک تمایل نسبتاً غیراختصاصی انسانها است.
۲-۱۷-۲- گرایش به ارتباط
شبیه به شایستگی، گرایش به ارتباط، یک خصیصه طراحی شده عمیق را، از ارگانیزمهای اجتماعی، بیشتر از یک پیوند ساده ژن-رفتار بازتاب میدهد. در انسانها نیاز برای ارتباط، اشکال ابراز گونه خاص خود را دارد. اشکالی که بهطور واضحی دستخوش بسط (پیچیدگیهای) پی در پی تکامل زیستی و فرهنگی قرارگرفتهاند، اما نگرش ما این است که خود نیاز، در سرتاسر این تغییرات نسبتاً ثابت باقی مانده است. در مدت دوره انطباق تکاملی، ارتباط انسانی، یک صفت برآیند شده (معلول) تازه نبود بلکه عنصری از یک ساختار عمیق بود که بهطور فزایندهای بسط داده شد و تحت تحمیلهای انتخابی اصلاح شد. تمایل به تماس نسبتاً وسیع با دیگران یک نتیجه از تمایلات موجود قبل از این، برای مراقبت و حمایت کردن فرزندان بود. برای PESTAN(به خاطر محدودیت سایت در درج بعضی کلمات ، این کلمه به صورت فینگیلیش درج شده ولی در فایل اصلی پایان نامه کلمه به صورت فارسی نوشته شده است)داران که قبلاً یک دوره وابستگی طولانی و یک تمایل پیش از تولد برای نوع دوستی دو جانبه را داشتند ضرورت اجتماع برای شکار و چالشهای تازهای که آن ارائه کرده بود بسطی از احساس بنیادین دلبستگی و ارتباط با اعضای گروه غیرخویشاوند را لازم کرد (ویلسن[۸]، ۱۹۹۳؛ به نقل از دس و رایان، ۲۰۰۰)، تمایل به رابطه داشتن با گروه، برای تماس داشتن و مراقبت، برای درونیسازی نیازها و ارزشهای گروه، برای هماهنگی با دیگران. در چنین شرایطی، یک گروه بهمپیوسته، بهطور واضحی، حمایت قابل توجهتری را نسبت به یک سازمان اجتماعی کمتر بهم پیوسته، فراهم میکرد (استیون و فیسک[۹]، ۱۹۹۵؛ به نقل از دسی و رایان، ۲۰۰۰). بهعلاوه برای ارزش انطباقی، اشتراک منابع و حمایت متقابل بود که ارتباط حاصل شد، نیاز برای تعلق داشتن یا ارتباط، یک مبنای انگیزشی را برای درونیسازی فراهم میکرد. ارسال موثرتر دانش، هدایت گروه را به سوی فرد و یک سازمان اجتماعی بهم پیوسته تر، تضمین میکرد. بدینسان فایده انطباقی ارتباط در سطح فردی، تحلیل تکاملی آشکار است و نیز ممکن است در سطح انطباق و بقا گروهی، نیز مناسب باشد (شلدون[۱۰]، ۱۹۹۹، به نقل از دسی و رایان، ۲۰۰۰).
از دیدگاه ارگانیزمی، ارتباط، بخشی از تمایل سازماندهی کلیتر آشکار، در زندگی جاندار است به این دلیل که، همچون ارگانیزمهای اجتماعی، وقتی که افراد بهطور بهینه عمل می کنند توسط هویت اجتماعی بزرگتر، سازماندهی شده اند و نیز خودشان را سازماندهی کرده اند (رایان، کال[۱۱] و دیگران، ۱۹۹۷؛ به نقل از دسی و رایان، ۲۰۰۰). چیزی که بهطور پویا، مورد تمرکز و توجه ارائههای بالینی است این حقیقت است که نیاز برای ارتباط می تواند گاهگاهی با تمایلات خود سازماندهی رقابت کند یا متعارض شود. محصول غنی روان انسان بر اثر تقابل تمایلات انطباقی عمیق، برای خودمختاری (یکپارچگی فردی) و ارتباط (یکپارچگی فرد درون یک کل اجتماعی بزرگتر) که بخشی از میراث قدیمی ما هستند، طوری بنا شده است که تحت شرایط بهینه مکمل خواهند بود، اما میتوانند تحت شرایط کمتر بهینه متضاد شوند.
[۱]- Self-organizing
[۲] – Connel
[۳] -White, R. W.
[۴]- Skinner, E. A.
[۵]- Reis, H. T., & Patric, B. P.
[۶] -Elkind, D.
[۷] -White, R. W.
پنجشنبه 99/09/06
(میر[۱]، ۱۹۸۲؛ به نقل از دسی و رایان، ۲۰۰۰) و شاید هم خیلی موافق مسیر اصلی آن نباشد (ادلمن، ۱۹۸۷؛ به نقل از دسی و رایان، ۲۰۰۰). شاید برای انسان، تمایل بنیادین برای کارکرد یکپارچه شده، بنیادیترین ویژگی موجودات زنده باشد (جاکوب[۲]، ۱۹۷۳؛ به نقل از دسی و رایان، ۲۰۰۰). خودمختاری بهعنوان یک مشخصه انسانی، بسطی از تمایل بشدت آشکار شده، در زندگی موجودات (زنده) است و گرایشاتی را به سوی خودتنظیمی عمل و بهمپیوستگی در اهداف رفتاری ارگانیزمها توصیف می کند.
در یک سطح پدیدار شناختی، خودمختاری انسان در تجربه یکپارچگی، اراده و سرزندگی که همراههای عمل خودتنظیم شده هستند منعکس شده است (رایان، ۱۹۹۳؛ به نقل از دسی و رایان، ۲۰۰۰). این تنظیم خودمختار با تنظیم مبتنی شده بر فشارهای اجباری یا اغواهای تحمیل کننده که کارکردها، احساسات و فرایندهای درونی مهم را ابطال می کند درتضاد است. تنظیم دیگر پیرو، نیز یک بعد پدیدار شناختی دارد به معنی، تجربه فشار و کنترل. این حقیقت که خودمختاری بهعنوان یک صفت کارکردی در انسانها که می تواند در موارد پدیداری بهخوبی ساختاری توصیف شده باشد یک تناقض نیست، بلکه با یک نقطه نظر ارگانیزمی که تصور می کند که آگاهی از علیت دریافت شده یک نشانه فرعی (ثانویه) نیست بلکه همچون یک حساسیت است که به انطباق خدمت می کند کاملاً سازگار است. زمانی که آگاهی سد شده یا بازداری شده است فرد کمتر قادر است که به خودتنظیمی مؤثر عمل بپردازد که این یکی از دلایلی است که آگاهی، این چنین نقش کلیدی را در فرایند کارکرد یکپارچه شده سالم، بازی می کند.
خودمختاری که در (SDT) بکار رفته است اشاره به خودسازماندهی و خودتنظیمی دارد که فواید انطباقی قابل توجهی را منتقل می کند. همچنان که ماترانا و وارلا[۳] (۱۹۹۲)، به نقل از دسی و رایان (۲۰۰۰) بیان کردند، در خودمختاری اعمال فرد، در یک روش آزاد، نیازهای شخصی را، بیشتر در ارتباط با نتایج محیطی مشخص، پردازش و سلسلهمراتبی کرده است. هنگام خودمختاری، اعمال فردی با توجه به شرایط درونی و بیرونیشان بهجای صرفاً راهنمایی شدن یا تسریع شدن توسط فرایندهای غیریکپارچه شده و فشارهای بیرونی، خودسازماندهی شده اند؛ به عبارت دیگر برای اینکه انسانها بهطور موثری در شرایط متغیر عمل کنند مکانیزمهای خاص، به سادگی نمیتوانند، بهطور خودکار، توسط عوامل بافتاری، استخراج شده باشند بلکه، باید برای ارتباط با مجموعه ای از فرایندها، نیازها و مکانیزمها، بهطور سلسلهمراتبی سازماندهی شده باشند. درحقیقت زمانی که رفتار توسط فرایندهای غیریکپارچه دیگر پیرو، تنظیم شده است زیانها میتوانند چند برابر باشند. برای مثال پژوهش اکنون توسط گلد[۴] (۱۹۵۸)، به نقل از دسی و رایان (۲۰۰۰) نشان داده شده که موشها وقتی رفتارشان توسط درخواست بیرونی پاداشها که در تحریک الکتریک مغز مبتنی شده بود کشیده شده بود برای تشنگی و گشنگی تلاش کرده بودند و بدینسان از اهمیت نیازها و ارضاء های ارگانیزمی غفلت کردند.
تسلط رفتار از طریق فشارهای غیریکپارچه شده از قبیل، اجبارهای بیرونی و پاداشهای اغوکننده بدینسان می تواند پردازش کلنگر (کال و فارهمن[۵]، ۱۹۹۸؛ به نقل از دسی و رایان، ۲۰۰۰) و خودچسبندگی (رایان و دسی، ۲۰۰۰) را مسدود کند. بهطور متفاوتی فرض شده است که ظرفیت نمو یافته برایخودمختاری، ابزاری است که بدین وسیله افراد میتوانند از اینکه رفتارشان به آسانی به طرف راه های غیر انطباقی (ناسازگار) و حتی مصیبتآمیز کشیده شود اجتناب کنند. بعلاوه از طریق خودمختاری افراد بهتر میتوانند اعمالشان را در توافق با ظرفیتهای در دسترس و احساس نیازهای کاملاً منظم، تنظیم کنند و بدینسان فرایندها را برای خودنگهداری موثرتر، هماهنگ کرده و اولویت دهند.
در یک معنی گسترده، خودمختاری فواید انطباقی را انتقال میدهد به این دلیل که، آن برای تنظیم رفتاری مؤثر میان حیطهها و مراحل تحولی، بسیار اساسی است. بدینسان خودمختاری نمی تواند بهطور معناداری، بهعنوان مکانیسم محدود یا حیطه خاص نگریسته شود. در حقیقت، خودمختاری، عهدهدار بسیاری از کارکردهای خودتنظیمی از قبیل هماهنگی تقاضای متعدد در حیطههای گوناگون است. خودمختاری یک خصیصه طراحی شده بهطور وسیعی قابل اجرا است که در سراسر تاریخچه گونه ما پیچیده و پر از جزییات شده است. بهخصوص بهعنوان افزایش دهنده قشر تازه مخ که مسوول ظرفیتهای نمادین است (سدیکیدز و اسکرونسکی[۶]، ۱۹۹۷؛ به نقل از دسی و رایان، ۲۰۰۰)، تحقق یافته است. بدینسان تحول یک خود یکپارچه شده، بازتابی از طرح درونی عمیق ارگانیزم انسانی، به سوی خودانسجامی و اجتناب از خودگسستگی است.
تحقیقات انجام گرفته توسط دسی، رایان و بارد (۲۰۰۰) نشان داد که ارضا نیاز هم با عملکرد شغلی و هم سازگاری روانشناختی در محیط کار رابطه دارد. علاوه بر این، انگیزش خودمختارانه بهعنوان یک میانجی بین ارضا نیاز و بهزیستی عمل می کند به دیگر سخن، ارضا نیاز موجب انگیزش خودمختارانه و انگیزش خودمختارانه باعث بهزیستی فرد می شود (میلیواسکایا و کاستنر[۷]، ۲۰۱۰).
وقتی بهجای کنترلکردن رفتار دیگران، از خودمختاری آن ها حمایت میکنیم به آن ها فایده میرسانیم و همچنین موجب تجربه انگیزش درونی بیشتر، ادراک شایستگی، انگیزش تسلط و هیجان مثبت در آن ها میشویم و ضمناً افراد یادگیری، عملکرد و پایداری بیشتری را نشان می دهند (دسی و رایان، ۱۹۸۷؛ گرولنیک[۸] و رایان، ۱۹۸۷؛ پاتریک، اسکینر و کانل، ۱۹۹۳؛ ریو، ۲۰۰۲، گای[۹]، ۱۹۹۷؛ به نقل از ریو، ۲۰۰۵). بر اساس این چهارچوب در سی سال گذشته تحقیقات متعددی نشان دادهاند که رفتارهای معلمان پیش بینیکننده مهمی برای رفتار دانش آموزان بوده است (ریو، ۲۰۰۲).
۲-۱۸- خودشناسی انسجامی
ازنظر منطقی خود را نمیتوان تعریف کرد، به این دلیل که در تعریف خود باید از مشتقات مفهومی آن بهرهمند شد که البته این کفایت نمی کند (کلیستروم و کلاین[۱۰]، ۱۹۹۷؛ به نقل ازطهماسب، قربانی، پورحسین). در کل خود به دو صورت موردبررسی قرارگرفته است، از دیدگاه شناختی کلیستروم خود را بهعنوان بازنمایی ذهنی خویش یا به بیانی دیگر بیانگر شناخت ما نسبت به خود است و از نگاهی دیگر خود را میتوان بهعنوان تمامیت وجودی و گونهای سازمانیابی وسیع، شامل تمام فعالیتهای روانی در قالب واحدی یکپارچه، در نظر گرفت. خودشناسی، یعنی آگاهی نسبت به حالات ظاهری و روانی و توان احساس تمایز، تداوم وپیوستگی ونسبت دادن آن ها نسبت به خویشتن هست (پورحسین،۱۳۸۳).
درباره خود نظرات زیادی وجود دارد که میتوان کلیت آن را بهعنوان روانشناسی خود قلمداد نمود. قربانی وهمکاران (۲۰۰۳؛ به نقل ازمشهدی و طهماسب، ۱۳۸۵) خودشناسی را نوعی فرایند روانشناختی پویا، سازشیافته وانسجام بخش میدانند که ماهیتی زمانی دارد. درپژوهشهای اولیه این سازه به دو وجه تجربهای وتاملی تقسیم میشد. خودشناسی تجربهای، پردازش پذیرنده اطلاعات مرتبط باخود است که برحسب تغییرات لحظهبهلحظه وپویای آن درزمان حال صورت میپذیرد. خودشناسی تجربهای دروندادی بلافصل ازتجارب فردی فراهم میآورد که برای مقابله با چالشها ودستیابی به اهداف پیشروی، الزامی است وهمچنین ازصورخودکار وبیاختیار پاسخدهی جلوگیری میکند. ازسویی دیگر، خودشناسی تاملی عبارت است از پردازش شناختی اطلاعات مربوط به خود که مرتبط با گذشته است. درخودشناسی تاملی، فرد ازطریق کنشهای شناختی عالی وپیچیدهتر به تحلیل تجارب فردی می پردازد و از این رهگذر به طرحهای ذهنی پیچیدهتری دست مییابد که سازشیافتگی او را تسهیل میکنند.
خودشناسی تجربه ای و تاملی با گستره وسیعی از متغیرها به گونه ای مشابه همبسته میباشند. در مواجهه با شرایط دشوار و چالش برانگیز که نیازمند توجه دقیق به خود، در زمان حال است، خودشناسی تجربه ای غلبه دارد. در این گونه وضعیت ها متکی شدن به خودشناسی تاملی میتواند موجب پاسخ دهی عادت گونه که ارتباط اندکی را با واقعیات دارد موجب شود، برعکس، خودشناسی تجربه ای بدون بهره گیری از خودشناسی تاملی به ناکامی در بهره گیری از بینش ها و تجارب گذشته در جهت تحلیل و شناخت شرایط کنونی خواهد انجامید. بدین سبب این دو نوع خودشناسی، ارتباط تنگاتنگ دارند و در هم تنیده هستند. مشاهدات قربانی و واتسون (۲۰۰۶) تمایل این دو وجه خودشناسی را در یک انسجام نشان میدهد.
خودشناسی تجربهای و تاملی بایکدیگر ارتباط تنگاتنگی دارند ومجموعا سازهای یکپارچه، واحد ومنسجم راتشکیل میدهند و با گستره وسیعی ازمتغیرها به گونهای مشابه همبستهاند. این سازه رامیتوان “خودشناسی انسجامی” قلمداد نمود که ناظر به کوششی سازمانیافته برای فهم تجارب خود درخلالزمان ودرجهت دستیابی به فهم بهتری ازخویشتن هست.
مطالعات درزمینه خودشناسی نشان دادهاند که خودشناسی بالا، هوش هیجانی بالاتر، نیاز به شناخت، اسناد درونی کنترل، خودشکوفایی، ارزشهای فردگرایانه و ارزشهای جمعگرایانه را پیش بینی می کند، همچنین با خودشیفتگی نیز ارتباطی منفی دارد (قربانی و همکاران، ۲۰۰۳). خودشناسی با سالمترین اشکال دینداری در آمریکا و ایران (قربانی و همکاران، ۲۰۰۳؛ به نقل از محمدی، ۱۳۸۶) با تفکر سازنده مدیران ایرانی (قربانی و همکاران، ۲۰۰۵؛ به نقل از محمدی، ۱۳۸۶) با هوش هیجانی مدیران ایرانی (قربانی و همکاران، ۲۰۰۵؛ به نقل از محمدی، ۱۳۸۶) همبستگی مثبت داشته و در ارضا سه نیاز بنیادین روانشناختی نقش دارد (قربانی، ۲۰۰۵؛ به نقل از محمدی، ۱۳۸۶). با سوء مصرف مواد و اختلالات شخصیت (نصرتی، ۱۳۸۵) ارتباطی منفی داشته و سازگاری روانشناختی (طهماسب، قربانی و واتسون، ۲۰۰۸؛ قربانی و همکاران، ۲۰۱۰) حرمتخود بالاتر، اتخاذ نظرگاه بالاتر و
پنجشنبه 99/09/06
هیچ وجه مطابقت ندارد. اسلوب نوشتن هرچه باشد، نسخ یانستعلیق، کتابی یا چاپی و یا بر اساس سرمشقهای خوشنویسی، نویسنده برحسب خلق و خوی و یا طبع و سرشت خود، کم کم از آن دور میشود. خلق و خوی یک فرد در ((من)) که وی به هنگام صحبت بکار میرود خلاصه می شود و آن ثمره سخت پیچیدهای است که از میراث ها و عوامل فیزیولوژی، قبل و بعد از تولد و همچنین تجربهها، دانش آموزیها و دانش اندوزیها در او به وجود آمده است. یک خط شناس برای راهیابی و پیشبرد کار خود باید به خواص اصلی خلق و خوی و قوانینی که آنها را بهم مربوط میسازد، علم داشته باشد.
سه نوع گروه بندی که امروز مورد استفاده در خط شناسی میباشد به شرح زیر میباشد:
قدیمیها خون را ترکیبی از چهار خلط میدانستند و طبایع بشر را بر حسب تسلط یا برتری یکی از آن چهار خلط در خون طبقه بندی میکردند. این چهار گروه عبارتند از:
الف: تسلط صفرای سبز یا صفراوی مزاج ها: این افراد مردمانی با اراده، با انرژی، مقاوم، با شهامت، پیگیر، بلند پرواز و سختگیر برای خود و سایرین هستند.
ب: عصبی مزاج ها: بیش از اندازه حساس و بیش از حد تاثیر پذیرند.
ج: دموی مزاج ها: مردمانی با چهره ای گشاده، خوش خوی، خوش بین، خوش حال، خوش رفتار و پر تحرک میباشند.
د: لنفاوی مزاج ها: افراد این گروه معمولا دارای حرکاتی کند و بیانی یکنواخت اند، دیر تصمیم میگیرند، حساسیت آنها قوی نیست و تحرک چندانی ندارند .
خلق و خوی افراد به ندرت با یکی از حالات ذکر شده، بطور کامل، تطبیق می کند. معمولا شدت یکی از این طبایع به وسیله سه تای دیگر تا اندازه ای تعدیل و تصیح می شود.
مکتب خلق و خوی شناسی ((هلندی- فرانسوی))، خلق و خوی اشخاص را برحسب سه ویژگی تشکیل دهنده آن طبقه بندی می کند: حساسیت، فعالیت، عکس العمل در مقابل مشاهدات.
الف: حساسیت: حساسیت یک منبع انرژی روانی است. همی ما به درجه ای حساس هستیم و در مقابل لرزش های روانی کم و بیش واکنش نشان میدهیم ولی فرد حساس از لحاظ خلق و خوی با فرد غیر حساس از لحاظ زیادی ارتعاشات روانی و یا از ضعف موضوع و یا موردی که آن را تولید می کند تشخیص داده می شود.
ب: فعالیت: کسی را فعال میدانیم که با اراده درونی خود و برحسب آن عمل کند . فرد غیر فعال بر خلاف نیروی باز دارندهاش دست به کاری میزند و آنهم موقعی که دیگر چارهای ندارد در این مرحله هم فقط آنچه باید بکند انجام میدهد نه بیشتر.
ج: واکنش مشاهدات: هر چیزی که ما میبینیم دو نوع اثر در ما میگذارد. یکی اثر فوری یا آنی و دیگری اثر عمیق یا دائمی و در این زمینه افراد را میتوان به دو گروه تقسیم کرد :
با ترکیب این سه ویژگی اصلی که یاد شد (حساسیت ، فعالیت، واکنش مشاهدات) می توان هشت نوع خلق و خوی در نظر گرفت. خلق و خوی شناسان برای هر نوع نامی را در نظر گرفتند، بدین قرار:
۱- حساس – غیر فعال- گروه اولی ها یا عصبی ها
۲- حساس – غیر فعال- گروه ثانوی ها یا احساساتی ها
۳- حساس –فعال- گروه اولی ها یا کج خلق ها – زود خشم ها
۴- حساس –فعال- گروه ثانوی ها یا مشتاقان – شیفتگان
۵- غیرحساس –فعال- گروه اولی ها یا دموی ها – واقع بین ها
۶- غیرحساس –فعال- گروه ثانوی ها یا بلغمی ها- بی جوشش ها
۷- غیرحساس – غیر فعال- گروه اولی ها یا بی حالتها – بی شکلها
۸- غیرحساس – غیر فعال- گروه ثانوی ها یا بی حس ها – سست ها
یونگ با در نظر گرفتن وضع دو گونه ای : برون گرایی- درون گرایی، دو جهتی را که انرژی روانی می تواند انتخاب کند را توصیف کرده است.
برون گرایی: حرکتی است که ما را به سوی جهان برون از خویشتن میراند و برای تسخیر دنیای بیرون که شامل اشیاء و افراد جاندار می شود، مجهز و آماده میسازد.
درون گرایی: برعکس ما را از حرکت باز می دارد و در درون خودمان نگاه می دارد.
برون گرا را معمو لا با صدای بلندش و حرکات دست وپا و ولخرجی اش میشناسند و درون گرا را با گوشه گیری ، عجب و خجالتش. البته درون گرا و برون گرای کامل وجود ندارد. به غیر از دو جهت اصلی درون گرایی و برون گرایی که انرؤی روانی در آنها جریان پیدا می کند. این انرژی در مردم به چهار شکل مختلف ظاهر می شود که یونگ آنها را عوامل روانی مینامد و عبارتند از : اندیشه – احساس – تاثیر(دریافت به وسیله حواس پنجگانه) – مکاشفه(احساس پیش از وقوع)
اندیشه: عاملی است روانی که بین افکار و اشیاء روابطی منطقی و درخور انطباق ایجاد می کند.
احساس : عاملی است که قبول یا رد یک شی را تشخیص میدهد بی آنکه دلیلی برای خوش بینی یا بد بینی ارائه دهد.
تاثیر : عاملی است که سبب درک احساس می شود.
مکاشفه : در این مورد انسان آنچه را هست نمی بیند، بلکه آنچه را که باید باشد ادراک می کند.
یونگ اندیشه و احساس را عوامل اصلی نام نهاده است این دو نمی توانند برتخیل ها متفقاً تاثیر داشته باشند. زیرا زمانی که استدلال میکنیم، نمی توانیم احساسی باشیم و اگر در مقابل چیزی روی خوش نشان می دهیم و یا از آن روی برمی گردانیم، دلیلی برای این خوشی یا نفرت نمیتوانیم ارائه دهیم. یونگ مکاشفه و تاثیر را عوامل غیر اساسی میداند و این دو را مانند اندیشه و احساس در برابر یکدیگر قرار میدهد.
هر یک از انواع خلق و خوی به دوگونه درونی و برونی مورد بررسی قرار میگیرد و شش گروه زیر را تشکیل میدهد:
۱- متفکر برون گرا ۲- متفکر درون گرا ۳- احساساتی برون گرا ۴- احساساتی درون گرا
۵- تاثیر پذیر و برون گرا ۶- تاثیر پذیر و درون گرا ۷- با مکاشفه و برون گرا ۸-مکاشفه گر و درون گرا
هر فرد در تقاطع چند نوع خلق و خوی مختلف قرار میگیرد و در عین حال به یکی از آنها تعلق بیشتری دارد.
مهارت یک خط شناس عبارتست از : تشخیص خطوط اصلی خلق و خوی یک فرد و تعیین قوایی که در درون او باعث تقویت و یا ضعف نفسانی اش میشوند و تعادل یا ناپایداری او را به وجود میآورند. خلاصه باعث تعیین شخصیت و موجودیت او هستند.
در میان افراد یک نفر به سمت چپ و دیگری به سمت راست منحرف میشود. یک نفر روبه بالا مینویسد و یکی روبه پایین. بعضیها تودرتو مینویسند و بعضی با فاصله. یکی تند و سریع مینویسد در حالیکه دیگری با خودداری مینویسد. این تفاوتها را در هنگام نوشتن به گرایشهای مختلف خلق و خوی نویسنده نسبت میدهند. چون خط فارسی از راست شروع میشود و به طرف چپ پیش میرود، سمت راست مبدأ و سمت چپ کاغذ مقصد عمل است. در هر نقطه از خط که قلم بایستد، آنچه در طرف راست واقع میشود مانند گذشتهاست و نمایشگر خود نویسندهاست و آنچه در طرف چپ قرار دارد مانند آیندهاست و نمایشگر آنچه در بیرون قرار دارد که افکار نویسنده به آن متوجهاست. پس نتیجه میگیریم که هر حرکتی که مسیر نوشته را به سمت چپ شدت میبخشد، علامت آن است که نویسنده تمایل دارد از لاک خود خارج شود و یا به سوی فرد دیگری گرایش دارد. در واقع نوشته پیش رونده اثر فعال بودن و برون گرایی نویسنده را منعکس میسازد.
از ابتدای کار خط شناسان دریافته بودند که خط افرادی که شهرت طلب بودند و یا جنب و جوش، تمایل شدید به چیزی یا کسی و خود پسندی داشتند هنگام نوشتن در قسمت وسط به بالا پهن تر و گشادتر می شود بر عکس قوه غریزه های مربوط به حیات یا زندگی با تمایلات مادی باعث میگردد که منطقه پایین نوشته (از وسط به پایین ) توسعه پیدا می کند و گشادتر و یا فراخ تر نوشته می شود و به اصطلاح قلم از بالا به پایین شیرجه میزند.
توسعه یافتن منطقه میانه با تالمات، تاثرات خاطر در ارتباط میباشد. حرکات دست و قلم که به طرف چپ و بالا پرتاپ شده اند دلیل بر استقلال شهامت و برائت از همه ناهنجاریها بی نظمی و طغیان میباشد. اگر حرکات قلم به طرف چپ و پایین باشد دلیل بر لجاجت و خود سری و گهگاه بدبینی و دلسردی میباشد.
اگر حرکت قلم به طرف راست و سمت بالا باشد، نویسنده آن دارای طبع ستیزه جویی و مخالفت یا لجبازی درونی و دور ساختن هوسها میباشد در صورتیکه حرکت به طرف راست و پایین دلیل بر خودخواهی و تمایل به احتکار است .
توجه به مراتب زیر و مراعات آنها در موقع ارزیابی خط ضروری است.
الف: درجه راحتی آن : یعنی این خط در شرایط عادی و بدون تکلف و آزادانه نوشته شده است ؟ یا نه
ب: درجه پویایی: انرژی روانی و معنوی نویسنده نوشته را پر مایه و مستحکم و پویا می سازد. پویایی خلق و خوی در شدت حرکات دست او در هنگام نوشتن به خارج بروز می کند. برعکس ضعف و بی قیدی در نوشته به شکل پهن و بدون بر جستگی و وارفتگی مشاهده می شود.
درجه هماهنگی:
تناسب، نظم، واضح نوشتن، سادگی نشان دهنده هماهنگی در تمایلات، خلق و خویی متعادل و اجتماعی بودن است و بی تناسبی ها، درهم و برهم بودن، درشتی ها و پیچیدگی نوشته، عدم هماهنگی در تمایلات و سلیقه و احساسات پیش پا افتاده را نشان میدهد.
درجه موزون بودن و ابتکار آن: