موضوع: "بدون موضوع"

پایان نامه : اشکال عمده اعتماد

اعتماد بنیادی basic trust :

 

یکی از انواع اعتماد، اعتماد بنیادی است. اعتماد بنیادی نگرشی است نسبت به خود و دنیای پیرامون که رفتار و اعمال ما را متاثر می سازد و موجب تقویت تفکری می گردد که افراد و امور جهان قابل اعتماد هستند و بر استمرار CONTINUITY)  (  و ثبات consistency)  ) آن صحه می گذارد. اریکسون معتقد است که اعتماد بنیادی در مراحل اولیه زندگی (شیرخوارگی انسان) شکل می گیرد. به اعتقاد او، کودک معمولا نخستین رابطه را با مادر برقرار می سازد. کودک باید بتواند در کنار مادر احساس امنیت می کند، اگر مادر به نیازهای جسمانی کودک پاسخ دهد و محبت، عشق و امنیت کافی برای او تامین کند، از آن پس کودک شروع به پرورش دادن حس اعتماد خواهد کرد، نگرشی که نظر کودک درباره خودش و دیگران را مشخص خواهد کرد ما یاد می گیریم که از مردم و موقعیت های موجود در محیط انتظار «ثبات، تداوم و یکنواختی» داشته باشیم. اعتماد بنیادی ما را به مفهومی رهنمون می سازد که آنتونی گیدنز از آن تحت عنوان امنیت هستی شناختی یاد می کند منظور از امنیت هستی شناختی security ontological ، اطمینانی است که اغلب موجودات انسانی از پیوستگی و استمرار هویت خود self-identity و محیطهای اجتماعی و مادی اطراف خود دارند و به اعتقاد گیدنز امنیت هستی شناختی یک پدیده شناختی نیست، بلکه یک پدیده احساسی است و در ناخودآگاه ریشه دارد. آنچه مسلم است پاسخگویی به سوالاتی از قبیل : آیا من واقعا وجود دارم؟ آیا من امروزی همان کسی هستم که دیروز بودم؟ آیا مردم واقعا وجود دارند… را نمی توان از طریق بحث عقلی و به شکل بی چون و چرا پاسخ گفت گیدنز در تبیین این موضوع معتقد است که باید در این زمینه مراحل و عوامل جامعه پذیری مورد بررسی قرار گیرند. به اعتقاد او منشا امنیت در افراد بالغ، در همه زمانها، در تجربیات دوران کودکی نهفته است. افراد طبیعی میزان بالایی از اعتماد را در اوایل زندگی دریافت می دارند افراد بالغ مایه کوبی با تلقیحح احساسی emotional inoculation  که آنها در برابر نگرانیها و اضطرابها حفاظت می کند در طفولیت بدست می آورند و عامل این تلقیح برای اکثریت مردم و در تمامی جوامع مادر می‌باشد. (امیرکافی، ۱۳۸۰ : ۱۴-۱۳)

 

 

 

 

اعتماد بین شخصی Interpersonal Trust  :

 

اعتماد متقابل بین شخصی شکلی از اعتماد است که در روابط چهره به چهره خود را نشان می‌دهد و اعتماد حداقل بین دو نفر است. اعتماد متقابل بین شخصی را می توان به معنی داشتن حسن ظن فرد نسبت به سایر افراد جامعه (اعضای شبکه) تعریف کرد که این امر موجب گسترش و تسهیل هرچه بیشتر روابط اجتماعی فرد با آن ها و در نتیجه تقویت و تداوم رابطه می گردد. برای سنجش اعتماد از سه معرف صداقت، تعهد و پذیرش استفاده شده است. صداقت به معنی تطابق و هماهنگی میان اعمال و گفتار با اعتقادات و گرایش های درونی و عدم تظاهر به رفتار یا گفتاری است که به نظر شخص، درست و مورد قبول نیست. تعهد به معنی پایبندی به قول و وعده ها و عمل به آن ها بر مبنای انتظارات متقابل است. پذیرش به معنی احترام و ارزش برای طرف مقابل و اظهارات وی و باور به توانایی ها و شایستگی ها لازم برای حل و فصل مطلوب مسایل در موقعیت کنونی است (جانسون، ۱۹۹۳)

 

به اعتقاد جانسون اعتماد همانند رابطه از دو بعد تشکیل می‌شود. اینکه شما نسبت به شخصی دیگر چگونه رفتار می کنید و اینکه آن شخص نسبت به شما چه رفتاری دارد. اعتماد از طریق رشته ای از کنش ها و اعمال حاکی از اعتماد کردن و قابل اعتماد بودن ایجاد می گردد. اگر شخص A این دیسک را بکشد که خود افشاء باشد ممکن است مورد تأیید یا تکذیب واقع شود که بستگی به این دارد که شخص B با  حالت پذیرش یا عکس العمل نشان دهد. اگر شخص B مخاطره پذیر بودن، حامی بودن و همکاری کننده بودن را تقبل کند بسته به اینکه شخص A خود افشاء یا غیر خود افشاء باشد ممکن است مورد تأیید یا تکذیب واقع گردد. اعتماد بین فردی از طریق مخاطره و تأیید ایجاد و از طریق مخاطره و عدم تأخیر نابود گردد. بدون مخاطره ( risk ) اعتمادی وجود ندارد و رابطه نمی تواند پیش رود. مراحل ایجاد اعتمادعبارتند از: ۱- شخص A با افشای افکار، اطلاعات، نتیجه گیری ها و احساسات و عکس العمل های خود نسبت به موقعیت موجود و نسبت به شخص B خود را به مخاطره می اندازد. ۲- شخص B با حالت پذیرش، حمایت و همکاری جویی پاسخ می گوید و با افشای افکار، اطلاعات ، نتیجه گیری ها و احساسات و عکس العمل های خود نسبت به موقعیت موجود و نسبت به شخص A پاسخ متقابل مساعدی به شخص A می‌دهد. راه جانشینی برای ایجاد اعتماد عبارتند از: ۱- شخص B حالت پذیرش، حمایت و همکاری جویی را نسبت به شخص A ابراز می دارد. ۲- شخص A با افشای افکار ، اطلاعات، نتیجه گیری ها و احساسات و عکس العمل های خود را نسبت به موقعیت موجود و به شخص B عکس العمل خود را نشان می‌دهد. (امیر کافی، ۱۳۸۰: ۱۸ )

 

تفاوت اعتماد بین شخص و اعتماد اجتماعی

 

میان اعتماد بین شخصی و اعتماد اجتماعی تفاوت وجود دارد و نباید این دو را با هم یکی دانست « اعتماد بین شخص  interpersonsl می‌باشد که اعتماد بین حداقل دو نفر است. ولی اعتماد اجتماعی، به منزله اعتماد در روابط بینابین افراد است. یعنی interpersonal که منظور اعتماد بین افراد نسبت به یکدیگر است یا اعتماد فرد نسبت به گروه یا اعتماد گروه نسبت به فرد می‌باشد. در هر حال انسان موجودی است با ظرفیتی جهت اعتماد کردن، اما این ظرفیت را در تجربه اجتماعی می آموزد. لذا اعتماد امری است آموختنی که در جریان جامعه پذیری و تجربه اجتماعی آموخته می‌شود. » (گیدنز به نقل ازمحسنی تبریزی، ۱۳۸۰: ۶ )

 

لحاظ نظری در یک رابطه مبتنی بر اعتماد حداقل دو نفر حضور دارند، اعتماد کننده و فرد مورد اعتماد. در این رابطه، فرد مورد اعتماد (امین) بالقوه می‌تواند واکنشهای متفاوتی از خود بروز دهد، که می توان آنها را به دو دسته کلی تقسیم نمود:

 

واکنشهای مثبت و واکنشهای منفی.

 

چنانکه در جدول شماره ۲-۲ملاحظه می کنید هنگامی فرد اعتماد می کند که احتمال انجام واکنشهای مثبت بیشتر باشد و در مقابل اطلاعات مربوط به احتمال انجام واکنشهای منفی نادیده گرفته می‌شود.

 

 

 

 

 

 

 

 

واکنشهای مثبت طرف مقابل (امین)  واکنشهای منفی طرف مقابل (فرد امین)

طرف مقابل به احساسات مثبت پاسخ می‌دهد.
طرف مقابل به نیازهای سایرین توجه دارد.
طرف مقابل به رفاه سایرین علاقمند است.
طرف مقابل به آنچه می گوید صادق است.
طرف مقابل به قولهایش عمل می کند.

 

 

 

طرف مقابل به احساسات مثبت پاسخ نمی دهد.
طرف مقابل تنها به فکر ارضای نیازهای خود می‌باشد.
طرف مقابل تنها به رفاه خود علاقمند است.
طرف مقابل فریب کاری می کند.
طرف مقابل به وعده هایش عمل نمی کند.

 

 

جدول شماره ۲-۴ واکنشهای احتمالی طرف مقابل در برابر اعتماد کننده

 

بررسی دیدگاه های مختلف نشان می‌دهد که روابط اجتماعی در ایجاد اعتماد بین شخصی نقش اساسی ایفا می نماید. اعتماد بین شخصی در روابط و تعاملات اجتماعی معنا پیدا می کند، توسعه می یابد و تقویت می‌شود.

 

 

 

– اعتماد عام یا تعمیم یافته

 

اعتماد عام یا تعمیم یافته را می توان داشتن حسن ظن نسبت به افراد جامعه جدای از تعلق آنها به گروه های قومی و قبیله ای تعریف نمود. تعریف فوق بیانگر چند نکته اساسی می‌باشد. ۱- اعتماد تعمیم یافته تنها به افرادی که با هم تعامل دارند و روابط چهره به چهره برقرار می سازند محدود نمی شود. ۲- اعتماد تعمیم یافته تنها به افرادی که با هم تعامل دارند یا بالقوه می توانند تعامل داشته باشند در بر می گیرد. ۳- اعتماد تعمیم یافته مرزهای خانوادگی، همسایگی، قومی  و محلی را درمی نوردد و در سطح ملی گسترش می یابد. ۴- اعتماد تعمیم یافته پدیده نسبتا جدیدی است که همراه با شکل گیری دولتهای مدرن یا دولت –ملت مطرح می‌شود. ۵- اعتماد تعمیم یافته لازمه همکاری و مشارکت میلیونها شهروندی است که جوامع پیچیده و مدرن امروزی را شکل می‌دهند. دلایل متعددی وجود دارد که در جوامع سنتی و بسته نیاز چندانی به اعتماد تعمیم یافته نیست. از جمله اینکه تعداد افرادی که در این جوامع زندگی می‌کنند اندک است. در یک محیط طبیعی و جغرافیایی احاطه شده اند و ارتباط چندانی با هم ندارند. شبکه حمل و نقل گسترش نیافته – از وسایل ارتباط جمعی استفاده نمی شود. میزان آموزش و سواد پائین است به علت جمعیت اندک و مجاورت فیزیکی – معمولا اعضاء جامعه یکدیگر را می شناسند اغلب میان آنها مناسبات و آمیزشهای خونی برقرار است. همه به یک زبان صحبت می‌کنند. در آئین و مراسم خاصی شرکت می‌کنند و همین امر  پیوند میان آنها را تقویت می کند دارای فرهنگ مشترکی هستند. اغلب به شکل واحدی می اندیشند. عوامل فوق موجب می‌شود که اعضای اینگونه جوامع بهتر بتوانند یکدیگر را درک کنند و به تفاهم برسند. در چنین جامعه ای خطوط مشخصی بین خودی و بیگانه و همچنین بین دوست و دشمن وجود دارد اعتماد محدود به کسانی است که به آن جمع تعلق دارند و هرکس خارج از آن قرار گیرد مظنون و مشکوک است. با تغییر از جوامع سنتی به جوامع صنعتی و مدرن حرکت در جهت توسعه و خودسازی نظام گذشته (نظام قبیله ای و

رشته روانشناسی : نظریات صاحب‌نظران در مورد اعتماد

– دورکیم

 

پرسش دورکیم در کتاب تقسیم کار اجتماعی این است که چگونه مجموعه ای از افراد می توانند جامعه ای را تشکیل دهند و چگونه افراد تشکیل دهنده جامعه می توانند شرط لازم برای هستی اجتماعی، یعنی اجتماع اجتماعی را تحقق بخشند.
پایان نامه

 

دورکیم برای پاسخ به این پرسش بنیادی، دو شکل همبستگی را از هم تفکیک می کند:

 

همبستگی موسوم به ساختگی یا مکانیکی و همبستگی موسوم به اندامی یا ارگانیکی (آرون، ۱۳۷۰: ۳۴۵)

 

شکل ۲-۱

 

می توان نظریه دورکیم را چنین خلاصه نمود:

 

وحدت گروه              همبستگی اجتماعی                              مکانیکی                             تشابه وجدانها

 

ارگانیکی                       تقسیم کار

 

 

 

در ادبیات جامعه شناسی اعتماد غالبا دیدگاه دورکیم را به عنوان دیدگاهی که در آن جامع یک اجتماع اخلاقی است به تصویر می کشد. این رهیافت با ثنویت گرایی دورکیم یعنی مساله ویژگی خصوصی و جمعی کنش ها مواجه است. چنین گفته می‌شود که در یک نظم کاملا منسجم یک شخص می‌تواند به دیگری اعتماد داشته باشد. اگر صادق و راستگو باشد و به خواسته های دیگران به خاطر اخلاقیات مشترک و هم نوایی مشترک با هنجارها احترام گذارد منتهی نقش اعتماد در شرایطی که ما همگی به شیوه صحیح اخلاقی رفتار می کنیم چیست و بنابراین اعتماد چه میزان از اطمینان را در کنشهای افراد می‌تواند پیش بیینی نماید؟ مسلما در چنین شرایطی هیچ نیازی به اعتماد نیست چرا که از قبل متصور شده است.( میزتال، ۱۳۸۰ : ۶۲)

 

ضمنا بنابر نظر دورکیم اعتماد به عنوان یک کردار اخلاقی دارای دو صفت خیر و تکلیف می‌باشد. خیر است ازآن جهت که برای افراد خانواده خواستنی است و موجب دوام و بقای خانواده می‌شود و تکلیف است ازآن جهت که زن و شوهر را ملزم می کند که خارج از آن عمل نکنند. در نتیجه:

 

شکل ۲-۲

 

وحدت گروه                               همبستگی اجتماعی                                  پایبندی به اعتماد

 

بنابراین نظریه دورکیم پیامدهای اعتماد را به ما می نمایاند ولی در مورد عوامل موثر بر آن تنها لزوم پایبندی به آن اشاره می کند.

 

 

 

– گیدنز

 

گیدنز ضمن اینکه برخی از ویژگیهای روانشناختی اعتماد را عام یا تقریبا عامه می داند، با این وجود به عوامل ایجاد کننده اعتماد اشاره می کند که در این خصوص میان فرهنگهای جوامع سنتی و صنعتی اختلاف اساسی وجود دارد و به اعتقاد او در فرهنگهای سنتی سه زمینه محلی در ارتباط با اعتماد غالب است. ۱- اولین زمینه اعتماد سیستم خویشاوندی است. ۲- دومین زمینه اعتماد اجتماع محلی است ۳- و نهایتا سومین زمینه اصلی مبتنی بر اعتماد در فرهنگهای ماقبل مدرن سنت است. به اعتقاد گیدنز منابع اصلی اعتقاد در جوامع سنتی اهمیت خود را در جوامع مدرن صنعتی از دست داده اند. وابستگی های خویشاوندی در این جوامع عملا محدود به چند نفر نزدیک شده است و بیشتر مردم آگاهی اندکی از خویشاوندان دورتر دارند. علاوه بر آن در جوامع مدرن اجتماعی محلی کارکرد گذشته خود را از دست داده است.

 

گیدنز در پاسخ به این سوال که چه منبع یا منابعی در جوامع مدرن جانشین نظام خویشاوندی ، اجتماعی –محلی و سنت شده است به نظامهای انتزاعی اشاره می کند. اعتماد به نظام انتزاعی مهمترین بخش نظریات گیدنز است و بیانگر اعتماد افراد به اصول غیرشخصی می‌باشد و با پیشرفت های علمی و تکنولوژیک سبز فایل در ارتباط است و نشان دهنده رابطه عقلی انسانها با این دسته از امور و افرادی است که در این زمینه فعالیت می‌کنند. گیدنز معتقد است در جوامع تحت تسلط نظامهای انتزاعی و فاصله گیری زمانی –مکانی اعتماد بسیار مهم است. نیاز به اعتماد با این فاصله گیری ارتباط دارد.

 

دیگرنیاز نداریم به کسانی اعتماد کنیم که پیوسته در معرض دیدمان هستند و فعالیتشان را مستقیما می توان بازنگری کرد. اعتماد هنگامی ضروری می‌شود که در نتیجه فاصله گیری روزافزون زمانی و مکانی دیگر اطلاع کاملی از پدیده های اجتماعی نداشته باشیم.برخلاف جوامع سنتی و پیشرفته اعتماد به علائم و نشانه ها و همچنین اعتماد به دانش تخصصی ایجاد می گردد و پدیده (از جاکندگی) یا انتزاعی بخش اتفاق می‌افتد. امروزه مردم به دنبال علائم و نشانه ها هستند و به مارک توجه می‌کنند در حالیکه نمی دانند وسایل و ابزارها را چه کسانی ساخته اند. کجا ساخته اند و…

 

گیدنز در پایان مسئول اصلی چنین روندی را علم و دانش می داند و به اعتقاد او پیشرفت ها علمی و تکنولوژیک و ایمان مردم به این پیشرفت ها مسئولیت اصلی را در این زمینه به عهده دارد و علاوه بر آن در تقویت این امکان نمی توان نقش نهادهایی چون آموزش و پرورش و وسایل ارتباط جمعی را نادیده گرفت. (گیدنز، به نقل از امیرکافی، ۱۳۸۰ : ۲۱-۲۰)

 

گیدنز در توضیح چگونگی هویت شخصی در جامعه مدرن به بررسی روابط اجتماعی در این جوامع می پردازد و در این راستا اهمیت خاصی برای «رابطه ناب» قائل است.

 

رابطه ناب

 

این یکی از ویژگیهای نظام اجتماعی مدرن است که در آنها ارتباطهای دوستانه  و خصوصی با افرادی برقرار می‌شود که می توان آنها را از میان امکانات گوناگون انتخاب کرد…. در دنیای جدید، هرگاه شخصی مایل باشد که خارج از آداب و اصول سنتی انتخاب هایی برای برقراری ارتباطهای دوستانه و شخصی با دیگران به عمل بیاورد، امکانات گوناگون در پیش راه خود خواهد یافت. تنها هنگامی که پیوندهای دوستی و صمیمیت به طرزی کم و بیش آگاهانه انتخاب شده باشند، ما می توانیم از «رابطه» به مفهومی که امروزه در زبان مردم عادی جاا افتاده است، یاد کنیم. در حقیقت، ازدواج ها، روابط دوستانه و صمیمیت های پایدار امروزه بیش از پیش به صورت نوعی رابطه ناب (Pure relationship ) در می آیند. در طی دوره کنونی دنیای متجدد…، رابطه ناب (که هیچ ارتباطی با مسائل جنسی ندارد) اهمیت خاصی در امر «خود» سازی یافته است (همان: ۹-۱۲۸)

 

نظر گیدنز را در مورد اعتماد می توان به شکل زیر خلاصه نمود:

 

 

 

 

 

شکل ۲-۳

 

تجربه اعتماد بنیادین                                                                                           احساس رضایت عاطفی

 

اهمیت نفس رابطه

 

بازبودن رابطه و تداوم آن

 

شرمندگی                                            اعتماد                             رابطه ناب                         تعهد

 

صمیمیت و خودمانی بودن

دانلود پایان نامه درباره نظریه پردازان مبادله

فردگرایانه متکی بر روانشناسی رفتاری است که در عین حال در مباحث عملی مردم شناسی قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم ریشه دارد (توسلی، ۱۳۷۱ : ۳۸۱)

 

 

 

– هومنز

 

او اساسا بر این نظر بود که مردم هر کاری را که در گذشته از آن پاداش دیده باشد، ادامه می‌دهند. بر عکس از دست زدن به هر کاری که از آن زیان دیده باشند، سرباز می زنند. برای فهم رفتار، نیاز به فهم سابقه فردی پاداشها و خسارتها داریم. یه همین دلیل، جامعه شناسی نباید بر آگاهی و یا ساختار و نهادهای اجتماعی، بلکه باید بر روی الگوهای ترغیب تاکید داشته باشد.

 

دانلود مقاله و پایان نامه

 

همچنان که از نام این نظریه برمی آید، نظریه تبادل نه تنها با رفتار فردی بلکه با کنشهای متقابل انسانها که در برگیرنده تبادل پاداشها و خسارتها است، سرو کار دارد. فرض بر این است که کنشهای متقابل تنها تا وقتی ادامه می یایند که تبادل پاداشها در کار باشد. برعکس، کنشهای متقابلی که به زبان یکی از دو طرف انجامد، کمتر احتمال می رود که ادامه یابند (ریتزر، ۱۳۷۴ : ۹۲)

 

هومنز بر مبنای یافته های اسکینر در مورد کبوتران، قضایای گوناگون را پرورانده است. همین قضایا مبنای نظریه تبادلی اش را درباره رفتار اجتماعی تشکیل می‌دهند.

 

قضیه موفقیت: در مورد همه اعمالی که اشخاص انجام می‌دهند، غالبا این گونه است که هر عملی از یک شخص اگر که مورد پاداش قرار گیرد، احتمال تکرارآن عمل به وسیله همان شخص افزایش می یابد.

 

قضیه محرک: اگر در گذشتهه وجود محرک خاصی، یا یک رشته از محرکها، باعث شده باشد که شخص با کنش خود پاداش گرفته باشد، محرکهای کنونی و آتی هر چه به محرک گذشته شباهت بیشتری داشته باشند، احتمال بیشتر می رود که آن شخص در برخورد با این محرکها آن کنش یا همانندش را انجام دهد.

 

قضیه ارزش: هر چه نتیجه یک کنش برای شخص با ارزش تر باشد، احتمال بیشتری دارد که همان کنش را دوباره انجام دهد.

 

قضیه محرومیت ، سیری: یک شخص هرچه در گذشته نزدیک پاداش معینی را بیشتر دریافت کرده باشد، همان پاداش در آینده برایش کم ارزشتر خواهد شد.

 

قضایای پرخاشگری – تایید:

 

قضیه (الف): هرگاه یک شخص از کنش خود پاداشی را که انتظار دارد به دست نیاورد و یا تنبیهی را دریافت دارد که انتظارش را ندارد، خشمگین خواهد شد و در چنین موقعیتی، احتمال بیشتری دارد که از خود رفتار پرخاشگرانه نشان دهد، در ضمن، نتایج یک چنین رفتاری برایش ارزشمندتر خواهد شد.

 

قضیه (ب): هرگاه شخصی پاداش مورد انتظارش را به دست بیاورد، به ویژه بیش از حد چشمداشتش باشد، یا با تنبیه مورد انتظارش روبرو نشود، احساس خرسندی خواهد کرد، در این صورت، احتمال بیشتری می رود که آن شخص رفتار تایید آمیزی از خود نشان دهد و نتایج رفتارش نیز برایش ارزشمندتر می‌شود (ریتزر، ۱۳۷۴: ۳۱-۴۲۷). به این ترتیب نظریه هومنز را می توان به عنوان نظری خلاصه کرد که کنشگر را یک سودجوی عاقل می انگارد.

 

 

بطور خلاصه می توان گفت از نظر هومنز :

 

شکل ۲-۴

 

بقای گروه                                   استمرار کنش متقابل                         تبادل پاداشها
در رابطه با اعتماد،

 

بقای گروه خانواده                                   عمل به اعتماد                                      تبادل پاداشهای ناشی از عمل به اعتماد

 

– پیتر بلا

 

در سطح فردی، هومنز و بلاو به فراگردهای مشابهی علاقمندند. اما مفهوم دگرگونی اجتماعی بالو، محدود به کنشهای مشروط است و بستگی به کنشهای مشروط است و بستگی به واکنشهای پاداش دهنده دیگران دارد- کنشهایی که اگر واکنشهای مورد انتظار در پی نداشته باشند، متوقف می شوند. انسانها به دلایل گوناگونی که آنها را به همگروهی اجتماعی سوق می‌دهند، جذب یکدیگر می شوند. همین که نخستین پیوندها برقرار می شوند، پاداشهای متقابلی که این پیوندها برای اعضای گروه به ارمغان می آورند، باعث نگهداشت و تقویت آنها می شوند. موقعیت عکس این قضیه نیز امکان پذیر است و با پاداشهای ناکافی، رشته همگروهی سست یا از هم گسیخته می‌شود. پیتر بلا پاداش هایی را که رد و بدل می شوند درون ذاتی (مانند عشق، محبت و احترام) یا برون ذاتی (مانند پول و کار جسمانی) می داند و معتقد است که چون طرفین همیشه نمی توانند پاداش های برابری به یکدیگر بدهند، تفاوت قدرت در داخل گروه پدیدار می‌شود (ریتزر، ۱۳۷۴ : ۴۳۵).

 

فرد نیازمند کمکهایی است که دیگری قادر است آنها را انجام دهد اما شخص نخست قادر به جبران آن نیست. بلا می نویسد «ممکن است فرد نخست با تشکر و امتنان بخواهد از فرد کمک دهنده دلجویی کند، اما هرگز نتواند در مواقعی که دیگری نیازمند کمک است عملا آن را جبران کند.» بنابراین برخلاف هومنز که تمایل دارد این مبادله را برابر بداند، بلاو به نابرابری طرفین در ایم مبادله و عدم تعادل قدرت در آن تاکید می ورزد به عنوان مثال اگر کسی نیازمند خدمات دیگری باشد اما نتواند آن را به شکل مشخص پاسخ گوید سه راه در پیش دارد: ۱) او ممکن است دیگری را مجبور به این کار کند، ۲) درصدد جلب کمک از دیگری برآید، ۳) راه هایی بیابد که بتواند بدون چنان کمکی به کار خود ادامه دهد. اگر به هر رو این سه راه به بن بست بینجامد برای شخص یک راه بیشتر نمی ماند . «او باید خود را تسلیم دیگری کند و از خواستهای دیگری متابعت کند و بنابراین با پذیرش قدرت دیگری و متبعت از آن درصدد جبران کمکهای وی برآید. و بدین ترتیب در فرایندهای مبادله … منجر به تمایز و تفکیک قدرت می‌شود. (توسلی، ۱۳۷۱: ۴۲۰).

 

هرچند که در بحث از نظریه مبادله اجتماعی، انسانها به عنوان موجودات خودمدار تلقی می شوند که  در کنش متقابل خویش در تلاشند به سودمندترین نتایج دست یابند، با وجود این بلاو اظهار می دارد که مبادله اجتماعی متضمن اعتماد می‌باشد که به عنوان یکی از شریفترین خصایص انسانی در نظر گرفته می‌شود. بلاو معتقد است که مبادله اجتماعی از جهات خاصی از مبادله اقتصادی محض متفاوت است. مهمترین اختلاف بین این دو مربوط به تعهدات نامشخص (unspecified- obligations ) است. در مبادله اقتصادی کمیت های دقیقی که باید مبادله گردد، مشخص می شوند، اما در مبادله اجتماعی تنها این انتظار وجود دارد که اگر شخصی به دیگری محبت و احسان می کند از برخی جهات در آینده برگشت آن احسان و محبت وجود دارد اما ماهیت دقیق آن قید و تصریح نشده است (wiggins 1994، ۱۳۷۵: ۷۴).

 

مبادله اجتماعی برخلاف مبادله اقتصادی، اعتماد را در میان مردم ایجاد می کند و افراد را در درون گروه ها منسجم می سازد، مبادله اجتماعی تمایل دارد از چیزهای کوچک شروع و به تدریج ظاهر شود. این تمایل از طریق این حقیقت که در مبادله اجتماعی تعهد نمی تواند مشخص و از پیش بسته شود، تقویت می گردد.

 

به اعتقاد بلاو در مبادله اجتماعی بخاطر اینکه افراد هیچ منبع رسمی در دست ندارند که مبادلات بسط یافته آنها را همراهی کند، ادامه مبادله تنها از طریق رشد موازی اعتماد متقابل ممکن می‌شود، از این رو در فرایند مبادله اجتماعی که ممکن است به شکل منابع مشخص ظاهر شود اعتماد را در رابطه اجتماعی از طریق دوباره جریان یافتن و توسعه تدریجی آنها ایجاد می کند (Wallace ، ۱۹۸۶، به نقل از امیرکافی، ۱۳۷۵: ۷۴).

 

در واقع بلاو اعتقاد دارد بخاطر اینکه مبادله اجتماعی ماهیتا فاقد دقت در ارزش و فاقد دقت در قیمت است و همچنین زمان مبادله مشخص نیست …. به همین دلیل اعتماد ظاهر می‌شود تا جای ارزش، قیمت، زمان را پراکند (چلبی، امیرکافی، ۱۳۷۴).

 

شکل۲-۵
انسجام                  دوستی            اعتماد                    مبادله اجتماعی
اجتماعی

 

در واقع پیتر بلاو نقش اعتماد را در مبادله اجتماعی آشکار می کند که موجب دوستی و در نتیجه انسجام اجتماعی می‌شود.

 

– جیمز کلمن

 

جیمز ساموئل کلمن نظریه پرداز، پژوهشگر و استاد جامعه شناسی در دانشگاه های آمریکا جامعه شناس برجسته نسل خود بود. کلمن با آنکه بر پیوند سطح خرد و کلان تاکید می ورد، اما این کار را در چهارچوب الزامها و اصطلاحات نظریه کنش و کارکردگرایی ساختاری انجام می‌دهد. کلمن می کوشد تا نظریه کنش را به ریشه های خرد آن و تاکید بر کنشگر بازگزداند. او تحلیلش  را منحصر به کنش هدفدار می سازد (ریتزر، ۱۳۷۴ : ۶۱۳). کار بزرگ او کتاب نظریه اجتماعی است که حاصل سالها کوشش و تلاش فکری او است. کلمن در این کتاب به ویژه به روابط متقابل میان کنترل کنشگران بر رویدادها و منافعی که آنها در آن رویدادها دارند و مفاهیم ارزش و قدرت ناشی از آن توجه زیادی نشان داده است. همچنین یک یاز مسائل اساسی که در این کتاب مطرح می‌شود نظریه انتخاب عقلانی است که در تبیین رفتارهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و رفتارهای دیگر به کار گرفته می‌شود کلمن فرض اساسی نظریه انتخاب عقلانی را آنگونه در اقتصاد پدید آمده است مطرح می کند، یعنی اینکه افراد آن کنشهایی را انتخاب می‌کنند که با در نظر گرفتن سود و زیان آنها فایده یا سودمندی شان را به حداکثر می رسانند (کلمن، ۱۳۷۷: پیشگفتار مترجم). کلمن بحث خود را در مورد اعتماد یا «روابط اجتماعی» آغاز می کند و در این خصوص تفاوت معاملاتی که کنش اجتماعی را به وجود می آورد با معاملات کلایک بازار کامل را اینگونه توضیح می‌دهد:

 

یکی از وجوه تفاوت معاملاتی که کنش اجتماعی را بوجود می آورد با معاملات کوچک بازار کامل در نقشی است که زمان بازی می کند. در مدل بازار کامل، معاملات هم بدون هزینه و هم فوری است. اما در دنیای واقعی، معاملات تنها در یک دوره زمانی انجام می‌شود. در برخی موارد این بدان معنا است که تحویل کالاها و خدمات توسط یک طرف، تنها پس از آنکه طرف دیگر آن را تحویل داد، صورت می گیرد. در موارد دیگر به این معناست که تحویل توسط هر دو طرف به تدریج در طول یک دوره زمانی رخ می‌دهد. بالاخره در موارد دیگر بازدهی سرمایه گذاری کنند اما هیچکدام تا مدتی بعد منفعتی دریافت نمی کنند. سرانجام در موارد دیگری کنشگری به طور یکجانبه کنترل بر منابع معینی را به کنشگر دیگر انتقال می‌دهد، با این امید یا انتظار که کنشهای دیگری بهتر از کنشهای خودش، منافعش را تامین کند. با وجود این او فقط مدتی پس از آنکه این انتقال را انجام داد، می‌تواند از درستی آن اطمینان حاصل کند (همان : ۱۴۵)

 

او سپس واژه «اعتماد» را از کاهش احتمال خطر فوق چنین نتیجه می گیرد:

 

گاهی ممکن است با بهره گرفتن از قراردادهایی که پشتوانه قانونی دارند، احتمال خطر را کاهش اد، اما به دلایل گوناگون، قراداد همیشه نمی تواند این منظور را برآورده کند، به ویژه در معاملات غیر اقتصادی که ارزش دقیقا محاسبه نمی شود و پول وجود ندارد …. برنامه معمول، صرفا گنجاندن احتمال خطر در تصمیم گیری برای دست زدن یا دست نزدن به کنش است. وارد کردن احتمال خطر در تصمیم را می توان تحت عنوان کلی بررسی کرد. این عنوان می‌تواند با واژه «اعتماد» توصیف شود. وضعیتهای متضمن اعتماد، طبقه های فرعی از وضعیتهایی را در بر می گیرند که متضمن خطر است. در این وضعیتها خطری که فرد می پذیرد، به عملکرد کنشگر دیگری بستگی دارد (همان: ۱۴۶)

 

در رابطه اعتماد، حداقل دو طرف وجود دارند: اعتماد کننده و امین. من فرض خواهم کرد که هر دو هدفمندند و هدف آنها تامین منافعشان است، صرفنظر از اینکه این منافع چه باشند…. تصمیم اعتماد کننده بالقوه، تقریبا همیشه مسئله برانگیز است تصمیم برای اینکه آیا به امین بالقوه باید اعتماد کرد یا نه؟…

 

تنها اعتماد کننده بالقوه نیست که تصمیماتش را باید در نظر گرفت. در بسیاری موارد، امین، امکان انتخاب بین حفظ اعتماد یا گسستن اعتماد را دارد (همیشه چنین نیست، گاهی

پایان نامه روانشناسی در مورد اعتماد زناشویی: جانیس آبراهام اسپیرینگ و دکتر مایکل اسپیرینگ

در بین جستجوهایی که برای یافتن موضوعاتی در مورد اعتماد به همسر به عمل آمد کتابی از دکتر جانیس آبراهام اسپرینگ و دکتر مایکل اسپرینگ پیدا شد که تحت عنوان After the affair منتشر شده بود. این کتاب تحت سرعنوان به فارسی برگردانده شده است: اعتماد در زناشویی، خیانت در زناشویی و پیوند زخم خورده. نویسندگان این کتاب روانشناس بالینی بوده اند و کتاب را به منظور کمک به زن و شوهرها برای دوام پیوند زناشویی شان (د رمواردی حتی پس از خیانت یکی از آنها) نوشته اند علی رغم موارد فوق این کتاب در مواردی در امر این تحقیق راهگشا باشد.

 

 

مقدمه کتاب با این سوال شروع می‌شود آیا یک زوج می توانند بر بی وفایی غلبه کنند؟ و پاسخ می‌دهد که: من روانشناس بالینی هستم و بیش از بیست سال است که به رفع بحرانهای زناشویی مشغول هستم. برای همین می توانم با قاطعیت به این سوال جواب مثبت بدهم به شرط آنکه طرفین زناشویی صادقانه موقعیت خود را ارزیابی و بازبینی کنند و برای رفع بحران زناشویی به مهارتهای ویژه ای مسلح شوند. (اسپرینگ و اسپیرینگ، ۱۳۸۰: مقدمه) در ادامه آماری از جدیدترین و معتبرترین پژوهشها (مربوط به جامعه آمریکا) ارائه می شوند: بر اساس آخرین تحقیقات ۳۷% مردان متاهل خارج از چهارچوب زناشویی به ایجاد ارتباط با سایر زنان می پردازند این میزان در مورد زنان ۲۰ تا ۳۰ درصد می‌رسد. هرچند استفاده کامل به نتایج این پژوهشها ممکن نیست اما در ایالات متحده از هر سه زوج یکی از آنها گرفتار این مشکل خانمانسوز هستند. به عبارت دیگر در آمریکا، بیش از ۲۰ میلیون نفر از بی وفایی و خیانت شریک زندگی خود رنج می برند (همان: مقدمه) در ادامه این سوال مطرح می‌شود که رابطه چگونه تعریف می‌شود؟ آیا می توان روابط دوستانه را در زمره رابطه جنسی خارج از زناشویی قلمداد کرد؟ آیا مغازله و معاشقه در این توصیف می گنجد یا اینکه باید رابطه بصورت ارتباط جنسی باشد؟

 

به این سوالها پاسخ نمی دهم چون هر زن و مردی در این دیدگاه های خاص خود را دارند و به تعریف ویژه ای از رابطه زناشویی پای بند هستند. شاید زوجی ابراز احساسات عشقی را خیانت و بی وفایی تلقی کنند بسیاری از زن و شوهرها هرگونه علاقه سطحی و یا عمقی یکی از طرفین زناشویی را نسبت به فردی بیرون از پیوند نوعی زناشویی نوعی خیانت و پیمان شکنی تلقی می‌کنند.

 

نوع دیگر رابطه خارج از پیوند زناشویی به افرادی مربوط می‌شود که در آمیزش جنسی گرفتار اختلال رفتاری بوده و به دنبال تنوع جنسی هستند… . این اشخاص از ناهنجاریهای شخصیتی رنج می برند و برای دستیابی به عزت نفس و خودباوری کاذب تن به به این نوع رفتارهای غیرمتعارف می‌دهند (همان: مقدمه)

 

زن و مرد در برابر ایم مساله چگونه نشان می‌دهند؟ واکنش زنان و مردان درگیر با این مشکل متفاوت است:

 

اولین تفاوت جنسیتی: زنان برای حفظ پیوند اولیه تلاش می‌کنند در حالی که مردان تلاش می‌کنند رابطه زناشویی خویش را متلاشی کنند…

 

تفاوت جنسیتی دوم: زنان افسرده می شوند در صورتی که مردان ابراز خشم می‌کنند.

 

تفاوت جنسیتی سوم: زنان در مقام شریک و همراه احساس بی کفایتی می‌کنند در حالی که مردان می پندارند که در رابطه زناشویی مواجه با کاستی های محسوسی هستند… .

 

تفاوت جنسیتی چهارم: زنان پیله می‌کنند و آویزان می شوند در حالی که مردان از علت آشفتگی فاصله می گیرند… اگرچه تفاوتهای جنسیتی اساسی بوده و قابل استناد هستند. لیکن همه را با یک چشم نمی شود دید. به عبارت دیگر هر زن و مرد آسیب دیده ای طبق الگوهای ویژه جنسیت خویش عمل نمی کنند. بارها پیش آمده است که زن قربانی در یک انفجار آنی و آشفتگی عقلانی اقدام به کشتن بچه ها و حتی شوهر خویش کرده است… . به علاوه اینطور نیست که مردان جریحه دار شده در همه حالات اقدام به ترک خانواده خویش کنند زیرا موارد عدیده ای بوده است که مرد علیرغم بی وفایی زنش سعی در حفظ پیوند زناشویی کرده است (اسپرینگ و اسپیرینگ، ۱۳۸۰: ۲۳-۲۴)

 

زمانی که خطای یکی از طرفین زناشویی آشکار می‌شود فورا ذهن ما متوجه کاستی های شخص قربانی کننده می‌شود. این امر سبب می‌شود که متوجه تعارضات و کشمکشهای درونی خود نشویم. تعارضات اولیه ای که در ابتدا آسیبهای خود را متوجه خود ما کرده و پیامد آن منجر به تعارضات زناشویی گشته و به واسطه این اختلافات و تنشها نهایتا کلیت پیوند متزلزل شده است…… ذیلا به برخی از مسائل روان شناختی اشاره خواهیمم کرد:

 

    • این احتمال وجود دارد که این مشکل ناشی از آسیب ها و تجارت ناخوشایند دوره خردسالی فرد باشد اگر این عوارض و آسیبها محسوس باشند بدون تردید زمینه ساز مشکلات زناشویی می شوند.

 

    • کم و کیف رابطه نامشروع در خانواده خودتان چگونه بوده است؟

 

    • این احتمال وجود دارد که فرد کیفیات و ویژگیهای خاصی را در همسر خود نپسندد. به احتمال قوی این ویژگیها همانهایی هستند که فرد از آنها محروم بوده است و نسبت به آنها احساس حقارت و غبطه می کند.

 

  • شخص باید با خودکاری دقیقا روشن کند که در مقطع زمانی شکل گیری ارتباط نامشروع با چه تنشها و استرسهایی مواجه بوده که این مشکل را بوجود آورده است (همان: ۳-۱۴۱) فرد در دوره خردسالی فرایندهای رشدی متفاوتی را پشت سر می گذارد. بنابراین اگر فرایندهای رشدی شخص هنجار و متعارف نباشد گرفتار اختلالات شخصیت می‌شود. فرضا اگر شخص مراحل رشدی زیر را پشت سر نگذاشته باشد از شخصیت سالمی برخوردار نخواهد بود:

۱-چنانچه فرد از احساسات ایمنی و آرامش محروم باشد.

 

۲-اگر فرد فرایندهای خوداتکایی و خودباوری را تجربه نکرده باشد.

 

۳-چنانچه فرد از اختلال محرومین عاطفی رنج ببرد.

 

۴-چنانچه فرد نتوانسته باشد که با سایرین روابط مثبت عاطفی برقرار سازد.

 

۵-چنانچه فرد گرفتار کاستیهای خودباور می‌باشد.

 

۶-اگر فرد بطور طبیعی از تفریحات سازنده شخصیت محروم باشد. چنانچه فرد وضعیتهای بالا را پشت سربگذارد گرفتار اختلالات شخصیتی می‌شود و نمی تواند با دیگران وارد تعاملات سازنده شود (اسپرینگ و اسپیرینگ: ۶-۱۴۵)

 

کسی که در خردسالی گرفتار عارضه کمبود محبت باشد نمی تواند روابز کارامد و درستی را با دیگران شکل دهد. این کاستی سبب می‌شود که برای رفع این نیاز خویش بطور افراطی و غیر عادی به همسرش آویزان شود و چون روی آوردن به همسر از حدمتعارف فراتر می رود و همسر شخص اعتراضات خویش را آشکار می کند. فرد گرفتار مشکلات مبتلا به سوظن می‌شود… این امر سبب می‌شود که زمینه های عصیان و سرکشی باطنی شان فراهم شود و چون فاقد قدرت ابراز وجود هستند این عصیانها را متوجه درون خود می‌کنند و نفرتی ناکارامد با همسر و شریک زندگی خود را شکل می‌دهند. از سویی دیگر این اشخاص برای اینکه ماهیت آشفته و عصیانگر خویش را تا حدی آرام کنند متوسل به یک سری هنجارشکنی زناشویی می شوند، این واکش سبب می‌شود که تعارضات و کشمکش های زناشویی تشدید شده و پیامد این امر بیشتر از طرف شریک خود دفع شود. به علاوه چون این اشخاص همواره در معرض هراس شوندگی و خرد شوندگی هستند، تزلزل این چنانی شان نهایتا کار دستشان داده و گرفتار پیوندهای بحرانی می شوند (اسپرینگ و اسپیرینگ: ۵۰-۱۴۹).

 

اشخاصی که در خانواده شان مساله بی وفایی یکی از والدین وجود داشته است به احتمال قوی خود در رابطه شان گرفتار این مشکل می شوند (همان: ۶-۱۶۵).

 

شواهد و قراین حکایت از این دارد که فرد خاطی احساس قدرت و سلطه محسوسی می کند. این احساسات قدرت کاذب سبب می‌شود که حقارت های دوره خردسالی خود را فراموش کند. این اشخاص بحران زده براین باورند که عشق بی غل و غش موجبات افسردگی و درماندگی شان را سبب خواهد شد…

 

البته درهمه موارد اینگونه نیست که فرد در اثر پیمان شکنی حاکم در خانواده خویش داخل ارتباط نامشروع با شخص دیگر شود به عبارت دیگر ضرورتی ندارد که این گناهکاری صرفا ناشی از اعلام انزجار از وضعیت و موقعیت پیشین باشد، بلکه نمود بی وفایی سبب می‌شود که قبح این عمل زشت در بین اعضای خانواده از بین برود و حساسیت لازمه خویش را ازدست بدهد. این نوع تغافل و چشم پوشی سبب می‌شود که فرد این گونه ارتباطات را بی اهمیت تلقی کند و راحت مرتکب اشتباه و لغزش شود (اسپرینگ و اسپیرینگ: ۷-۱۶۶).

 

در این کتاب عوامل دیگری را که می‌تواند موجب لغزش زوجین شود ذکر نموده است:

 

بررسی زمانی- دقیقا روشن کنید که فرد در چه مقطع زمانی دستخوش لغزش شده است. حسن این نگرش این است که فرد عوامل زمینه ساز لغزش می‌شود و با هشیاری و دفع عوامل لغزش آفرین در آینده مانع از تکرار این عمل نامطلوب می‌شود. منظورم از حوادث بحرانی زندگی عواملی هستند که سبب می شوند فرد بطور غیرارادی و ناخواسته مرتکب لغزش شود، زیرا حوادث بحرانی ممکن است تعادل و توازن عاطفی طرفین را مختل کنند و بدین واسطه چگونگی ارتباط زوجین را دگرگون سازند… .

 

بیماری و حادثه- ممکن است خود فرد و یا شخص محبوبش دستخوش یک بیماری صعب العلاج و یا تصادفی شدید شود. این امر سبب می‌شود که فرد خودش را آسیب پذیر تلقی کند و فانی و میران بپندارد…

 

مرگ- احتمال دارد که فرد شدیدا شخص دیگری غیر از همسرش را دوست داشته باشد و به داوریهای او اهمیت بدهد. زمانی که این شخص مهم می میرد، فرد وابسته تکیه گاه عاطفی خویش را از دست می‌دهد و بدین ترتیب به احساس “رهاشدگی” می‌رسد. این امر سبب می‌شود که خود را فارغ از قید و بندهای ارزشی این شخص ببیند و بدین واسطه بوطر باری به هرجهت عمل می کند…

 

تغییر محل زندگی- زمانی که فرد به منطقه جدیدی منتقل می‌شود طبیعی است که محیط آشنا و دوستان و نزدیکان خویش را به واسطه این جایجایی از دست می‌دهد. این امر سبب می شود که فرد عامل کشش های دیگری را جایگزین این محرومیت کند. از سویی دیگر این امکان وجود دارد که شخص در خود غرقه شود و در دام افسردگی گرفتار آید و نتواند بطور مثبت با همسرش وارد تقابل و ارتباط شود و نهایتا موجبات تزلزل ارتباط را فراهم می آورد…

 

تغییر موقعیت اجتماعی فرد- این احتمال وجود دارد که رابطه دو شخص به صورت فرادست-فرودست یا مستقل- وابسته باشد. زمانی که موقعیت فرادست از یک پیوند متحول می‌شود و به جهش نایل می آید این توازن ارتباطی خدشه دار می‌شود و چون فرادست موقعیت خویش را متزلزل می بیند به این دلیل به شخص دیگری روی می آورد تا بتواند قدرت و توانایی خود را به رخ طرف مقابل خویش بکشد، زیرا همه انسانها از شخصیتی سالم و طبیعی برخوردار نیستند پس لازم است که زوجین متوجه این موقطع زمانی خاص باشند تا گرفتار تنشهای زناشویی نشوند…

 

شکست شخصی- این احتمال وجود دارد که فرد در مقطعی خاص احساس کند که در امری با شکست واجه شده است، فی المثل کارش را از دست داده و یا اینکه ورشکسته شده است. این امر تاثیرات مخربی روی رویحه فرد برجای می گذارد، این حالت نیز می‌تواند برای پیوند زناشویی بازدارنده و مخرب باشد، زیرا احتمال دارد که فرد شکست خورده برای دستیابی به اعتماد به نفس کاذب دچار لغزش شود و توجهات خویش را معطوف به خارج از پیوند کند تا شکستن را تحت الشعاع قرار دهد.

 

 

تاثیرات دگرگونیهای زمانی- در گذر زمان ارتباط دو شخص تحولات چشمگیری را از سر می گذراند ازجمله این تحولات اساسی می توان به بارداری، تولد فرزند و رفتن اعضای

خرید پایان نامه روانشناسی : اعتماد به همسر

اطلاعات اقتصادی/مالی بین طرفین و اطمینان از سوء استفاده نکردن از اطلاعات اقتصادی است  برای توضیح بیشتر اعتماد به همسر از مباحث چلبی و کلمن بیشترین استفاده را نموده ایم.

 

 

طبق مبحث چلبی در مورد نظم، وابستگی عاطفی تولید تعهد می کند و تعهد و علاقه اجتماعی نیز عناصر اصلی تشکیل دهنده هنجارخای اجتماعی و اخلاقی هستند. پس بدون نوعی وابستگی عاطفی، نظم هنجاری غیر ممکن است. پایه نظم هنجاری جامعه عاطفه است. احساس تعلق به جمع، اعتماد اجتماعی متقابل، دوستی متقابل که از مشخصه های اصلی همبستگی اجتماعی اند، همگی ریشه در وابستگی عاطفی دارند. وابستگی عاطفی یکی از ارکان اصلی اجتماع است.

 

 

به نظر چلبی هرگاه تعامل، بخصوص تعامل اجتماعی، تداوم پیدا کند به رابطه اجتماعی تبدیل می‌شود و این رابطه باعث وابستگی عاطفی می گردد، پس رابطه اجتماعی وابستگی عاطفی تولید می کند و وابستگی عاطفی ایجاد شده نیز به نوبه خود حافظ این رابطه می گردد. علاوه بر رابطه اجتماعی که خود فی نفسه تولید وابستگی عاطفی و علاقه اجتماعی می نماید، در بستر تعاملات اجتماعی، نوعی جامعه پذیری یا اجتماعی کردن صورت می گیرد. بدین ترتیب که فرد می آموزد که عضو چه گروه (هایی) یا ما (هایی) است و همزمان به عنوان عضو آن (ها) مورد خطاب قرار می گیرد.

 

در حقیقت به نظر می‌رسد که سعه صدر فرد بستگی به نوع وابستگی عاطفی او دارد. اگر فرد میل به وابستگی عاطفی تعمیم یافته را در نظام شخصیتی خود کسب کرده باشد، همه انسانها را از خود می داند و در قبال همه احساس تعهد و تکلیف می کند. همه افراد در تعریف او از ذوستی جای می گیرند. (چلبی، ۱۳۸۲ : ۱۰۲- ۱۰۱)

 

ما در این تحقیق از متغیرهای مورد نظر چلبی در مورد اعتماد که عبارتند از تعلق عاطفی، معاشرت پذیری، تعهد، صمیمیت و هنجارهای اجتماعی که همگی بر روی نظم اجتماعی و در آخر اعتماد به همسر تأثیر گذار است، برای تبیین مولفه اعتماد به همسر استفاده نمودیم.

 

دیگر نظریه پردازی که در زمینه اعتماد از نظریاتش بهره بردیم، جیمز کلمن است. جیمز کلمن به طور مفصل تر، مشروح تر و واضح تر از بقیه اعتماد را مورد بررسی قرار داده است. ما در این تحقیق از متغیرهایی که به نظر کلمن  بر روی اعتماد تأثیر گذار هستند استفاده نمودیم. این متغیرها به نظر او عبارتند از: مدت رابطه (طولانی بودن آن)، گستردگی روابط، تعهدات و انتظارات. همچنین از آنجا که به نظر کلمن غلبه جنبه های عاطفی بر رفتار همسران، برای بررسی موضوع اعتماد و بخصوص اعتماد به همسر کفایت نمی کند، این موضوع نیز در مورد متغیرهای مورد بررسی از نظریه های ایشان مورد استفاده قرار گرفت که البته منظور کلمن از غلبه جنبه های عاطفی بر رفتار همسران و تاثیرش بر اعتماد آنها به یکدیگر اینگونه توضیح داده می‌شود:  به عنوان مثال، شاید برای یک فرد، در صورت نقض اعتماد از جانب همسرش، در پیش گرفتن رفتار متقابل آسان نباشد. یعنی فرد عدم وفاداری همسرش را با عدم وفاداری خودش پاسخ ندهد. حتی مواردی دیده شده است که فردی که از نقض پیمان همسرش آگاهی یافته است، به دلایل مختلفی چون عشق، حفظ منافع فرزندان و… عکس العمل شدیدی از خود بروز نداده است.

 

همانطور که قبلا گفته شد منظور از اعتماد به همسر در این تحقیق میزان حسن ظن فرد نسبت به همسر خود در ارتباط  با دیگران اعم از غیر همجنسان او، پایبندی و تعهد جنسی، تبادل اطلاعات اقتصادی/مالی بین طرفین و اطمینان از سوء استفاده نکردن از اطلاعات اقتصادی است  برای توضیح بیشتر اعتماد به همسر از نظریه نظم چلبی و کلمن بیشترین استفاده را نموده ایم. برای مفهوم سازی هریک از این ابعاد اعتماد از تحقیقات قبلی انجام شده سود جستیم. برای مفهوم سازی بعد اعتماد جنسی از تحقیق صورت گرفته توسط میرزامحمدی (۱۳۸۳) در دانشگاه الزهرا سود جستیم که میزان اعتماد جنسی زنان به همسرانشان را در شهر تهران سنجیده بود و برای مفهوم سازی بیشتر این بعد از اعتماد به همسر از نظریه اسپیرینگ و اسپیرینگ تحت عنوان اعتماد در زناشویی استفاده کردیم. همچنین برای روشن سازی بعد اعتماد بین شخصی همسران، از تحقیق انجام شده توسط سفیری و میرزامحمدی (۱۳۸۵) استفاده کردیم و در آخر برای مفهوم سازی بعد اعتماد اقتصادی از تحقیق انجام شده توسط امیری و تهرانی (۱۳۸۶) و همچنین نظریه گروتات (۲۰۰۱) سود جستیم.

 

مولفه دوم در این پژوهش احساس امنیت بین همسران است.

 

از آنجا در سال های اخیر، احساس امنیت، آرامش و روابط صمیمانه میان مرد و زن به سستی گراییده است و کانون خانواده دستخوش فرایندهای ناخوشایند شده است (ستوده، ۱۳۷۹) برای توضیح بیشتر این مفهوم و از آنجا که میزان احساس امنیت در بین همسران به احساس آرامش و همبستگی عاطفی زن و شوهر در خانواده و برآوردن نیازها و انتظارات یکدیگر در محیط خانواده -که بیشتر به معنای فراغت همگانی از ترس و اضطراب درمورد مال، تداوم زندگی زناشویی و همچنین داشتن امنیت روانی است- منجر می‌شود، از نظریات ویور، باری بوزان و پارسونز بیشترین استفاده را نموده ایم.

 

از مفاهیم و متغیرهای  کلی احساس امنیت  ویور که جزء نظریه پردازان امور امنیت وامنیت اجتماعی است، استفاده کرده ایم. این مفاهیم و متغیرها عبارتند از : احساس امنیت در مورد عدم تعارض به هویت انسانی و همچنین در مورد نیازهای اساسی انسان در درون خانواده. از آنجایی که متغیر وابسته این تحقیق احساس امنیت همسران نسبت به یکدیگر است، منظور از مولفه های مورد نظر در نظریه امنیت ویور، عدم تعارض به هویت انسانی همسران در درون خانواده و میزان توجه همسران در طول زندگی به یکدیگر است.

 

 

 

باری بوزان دیگر نظریه پرداز حوزه احساس امنیت است که از مفاهیم و متغیرهای موجود در نظریات او نیز در چهارچوب نظری تحقیق استفاده نمودیم. به نظر بوزان هر عامل و پدیده ای که باعث ایجاد اختلال در احساس تعلق و همبستگی اعضاء یک گروه گردد، در واقع هویت آن گروه را به مخاطره انداخته و تهدیدی برای امنیت اجتماعی آن قلمداد می گردد. بنابراین ما از این تعریف بوزان برای توضیح احساس امنیت در بین همسران استفاده نمودیم. بصورتیکه منظور ما از همبستگی اعضای یک گروه در تعریف بوزان،  احساس خشنودی از تعلق به خانواده و نسبت به همسر و دلبستگی میان آنها است که در نتیجه ممکن است منجر به افزایش احساس امنیت بین آنها بشود.

 

همانطور که در بالا نیز آمد در این پژوهش متغیر وابسته یعنی احساس امنیت را به سه بعد احساس امنیت مالی، روانی و تداوم زندگی زناشویی  تقسیم کردیم.

 

برای توضیح احساس امنیت مالی بین همسران از تحقیقات انجام شده قبلی – هرچند به صورت مستقیم به موضوع احساس امنیت مالی نپرداخته بودند- استفاده کرده و از درون آنها مفاهیم مورد نظرمان در مورد این بعد احساس امنیت را تثبیت نمودیم. تحقیقی که بیش از همه مورد استفاده ما قرار گرفته است، پژوهشی است که توسط صمدی بگه (۱۳۸۴) صورت گرفته است و بر طبق این تحقیق منظور ما از احساس امنیت مالی در این پژوهش این است که دارایی و اموال افراد تا چه حد در امنیت است و این داراییها مورد تهدید قرار نمی گیرند. همچنین نداشتن اضطراب و داشتن آرامش درباره اموال شخصی در مقابل همسر، برای مفهوم سازی این بعد از احساس امنیت مالی مورد استفاده قرار گرفته است.

 

بعد دیگر احساس امنیت بین همسران در این تحقیق، احساس امنیت همسران نسبت به تداوم زندگی مشترک است که منظور ما از آن احساس امنیت همسران از عدم طلاق عاطفی و واقعی و همچنین تداوم زندگی مشترک بین آنهاست. برای مفهوم سازی این بعد از  احساس امنیت، از نظریه های دلزدگی زناشویی استفاده نموده ایم. از آنجا که وجود و یا عدم دلزدگی از رابطه همسری می‌تواند بر روی احساس امنیت همسران نسبت به تداوم زندگی مشترک تاثیرگذار باشد، از نظریه های دلزدگی زناشویی استاکرت و بورسیک (۲۰۰۳) استفاده نموده ایم. مهمترین متغیرهای مورد بررسی در نظریه آنها رابطه بین باورهای ارتباطی و سبک وابستگی همسران به یکدیگر همچون احساس امنیت، اشتیاق دو سویه و کناره گیری است که ما نیز در این پژوهش از این مفاهیم برای سنجیدن میزان احساس امنیت همسران نسبت به تداوم زندگی مشترک استفاده نمودیم.

 

 

 

برای شفاف سازی مولفه احساس امنیت روانی، از نظریات انسجام خانوادگی، تعارض زناشویی، رضایت زناشویی استفاده کرده ایم.

 

از آنجایی که احساس انسجام خانوادگی با توجه به اینکه تعهد عاطفی و همبستگی بین زن و شوهر را می رساند، می توان از آن برای شفاف سازی  مفهوم احساس امنیت در زندگی مشترک همسران که بیانگر احساس آرامش بین زن و شوهر در زندگی خانوادگی است، استفاده نمود. برای توضیح این نظریه از نظریه های نظم و به خصوص پارسونز که یکی از نظریه پردازان مهم در مورد انسجام خانوادگی است، بیشترین استفاده را نموده ایم.

 

پارسونز: مسئله ی  اساسی نظریه ی تحلیلی کنش پارسنز،نظم اجتماعی است . (چلبی، (۱۴:۱۳۷۵ که گویای مفهوم امنیت نیز می‌باشد. در این تحقیق از نیازهای کارکردی پارسونز که در قالب فرایندهای داخلی خانواده بر انسجام خانوادگی تأثیر می گذارد استفاده نمودیم . پارسونز به نکات عاطفی  موجود بین همسران در خانواده توجه دارد و خانواده را به عنوان تنها نهاد موجود در جامعه در نظر می گیرد که می‌تواند عشق و محبت و مراقبت مورد نیاز را برای رشد شخصیت انسانی در بهترین حد ارائه دهد. پارسونز یافته های زیر را عوامل موثر بر نظم و ثبات بیشتر در درون خانواده می داند:

 

–     هرچه رضایت افراد کمتر باشد خانواده بی نظم و ثبات است .

 

    • بین توجه به خواسته های اعضاء خانواده و نظم رابطه مثبت وجود دارد.

 

  • بین رضایتمندی و نظم در خانواده رابطه مستقیم وجود دارد.

همچنین از آنجا که انسجام به عنوان یکی از ساختارهای پرنفوذ خانواده، احساس همبستگی، پیوند و تعهد عاطفی است، می توان آن را به صورت احساس نزدیکی عاطفی با افراد دیگر تعریف کرد و آن را با احساس امنیت روانی بین همسران که به نوعی آرامش و همبستگی عاطفی بین زن و مرد را بیان می کند، مرتبط دانست.

 

 

 

همچنین نظریه های تعارض زناشویی نیز  از آنجا که بیانگر نیازهای زناشویی، انتظارات و کشمکش های زناشویی است می‌تواند به مفهوم سازی احساس امنیت روانی بین همسران کمک کند. از آنجاکه احساس امنیت روانی در زندگی مشترک بیانگرآرامش و روابط صمیمانه میان مرد و زن، انتظارات و نیازهای زناشویی است، برای توضیح بیشتر آن از نظریه تعارض زناشویی که به معنی درگیریها و کشمکشهای موجود در بین زوجین است – درگیریهایی که منجر به طلاق نشده است-  بهره بردیم.

 

در این تحقیق از متغیرهای مطرح شده در  نظریات برنشتاین و یونگ و لانگ برای توضیح تعارض زناشویی بیشترین استفاده را نموده ایم. از  نظر این دو نفر تعارض زناشویی ناشی از واکنش نسبت به تفاوت های فردی است و زمانی که آن قدر شدت یابد که احساس خشم، خصومت، کینه، نفرت، حسادت و سوء رفتار کلامی و فیزیکی در روابط آن ها حاکم شود و به حالات تخریب و ویرانگری درآید، نشان دهنده حالتی غیرعادی است و در نتیجه همسران نسبت به یکدیگر احساس خشم، ناامیدی، نارضایتی می‌کنند.

 

بنابر این ما نیز از این متغیرها برای توضیح تعارض زناشویی و رابطه اش با احساس امنیت روانی استفاده کردیم.

 

 

 

همانطور که هاوکینز (۱۹۸۶) رضایت زناشویی را  (به نقل از اندرسون، راسل و شوم، ۱۹۸۳) «احساس ذهنی رضایت، خشنودی، و لذت تجربه شده در هریک از زوجین وقتی جنبه های مختلف زندگی مشترک خود را در نظر می گیرند» می داند. می توان این مفهوم را بیانگر  بعد احساس امنیت روانی که یکی از ابعاد  احساس امنیت در زندگی مشترک است، دانست. زیرا یکی از مفاهیم احساس امنیت روانی همسران در زندگی مشترک، رضایت و احساس آرامش از زندگی مشترک است.