دانلود فایل های دانشگاهی - تحقیق - پایان نامه - پروژه
دانلود فایل های دانشگاهی -متن کامل- تحقیق - پایان نامه - پروژه - همه رشته ها -فرمت ورد-نمونه رایگان
دانلود فایل های دانشگاهی -متن کامل- تحقیق - پایان نامه - پروژه - همه رشته ها -فرمت ورد-نمونه رایگان
پنجشنبه 99/09/06
مینوچین (۱۹۷۴، به نقل از نیکولز و شوارتز،۲۰۰۴، ترجمه دهقانی و همکاران،۱۳۸۷) عنوان میکند که خانواده، یک کل ساختاری است؛ یک واحد کل که عناصر درون، یک واحد بهم وابستهاند و عملکرد هر فرد درون سیستم خانواده بر تداوم و تغییر رفتارهای سایر اعضای خانواده تأثیر میگذارد. کودکان کم توان ذهنی نه تنها بر والدین تأثیر دارند، بلکه سایر اعضای خانواده یعنی دیگر فرزندان را هم تحت تأثیر قرار میدهند. بنابراین اختلال یکی از اعضای خانواده بر کارکرد سایر اعضا تاثیرگذاشته و در نتیجه میتواند موجب اختلال در کارکرد خانواده شود. کودک کم توان ذهنی نیز به دلیل ویژگیها و نیازهای مراقبتی خاص و مشکلات مربوط به آن، باعث برهم زدن تعادل خانواده میشود. وجود کودک کم توان ذهنی اغلب ضایعات جبران ناپذیری را بر پیکر خانواده وارد میکند. میزان آسیب پذیری خانواده در مقابل این ضایعه گاه به حدی است که وضعیت سلامت روانی خانواده دچار آسیب شدیدی میشود. در این زمان، آرامش خانواده به هم خورده و تمام نگاهها به سوی کودک معلول متوجه میشود (احمدپناه، ۱۳۸۰؛ به نقل از معتمدین و همکاران، ۱۳۸۷). شواهد متعددی وجود دارد که نشان میدهد والدین کودکان کم توان ذهنی به احتمال بیشتری با مشکلات اجتماعی، اقتصادی و هیجانی که غالباً ماهیت محدود کننده، مخرب و فراگیر دارند، مواجه میشوند (خمیس، ۲۰۰۷؛ به نقل از نادری وهمکاران، ۱۳۹۰).
تولد کودک معلول حادثه ای است که بر تمام اعضای خانواده و ارتباطات داخلی و خارجی آن اثر می گذارد و نیازمند بررسی مجدد عملکرد خانواده است. پرورش کودکان معلول موجب پرورش کودکان معلول موجب چالش های زیادی می شود. والدین این کودکان با مراقبت از آن ها، نظارت طولانی مدت، هزینه های اضافی پزشکی و بدنامی مواجهند و به خاطر مراقبت ویژه از کودک کشمکش های فیزیکی و روان شناختی را تجربه می کنند؛ این افراد نسبت به والدینی که مراقبت از چنین کودکانی را ندارند، بحران بزرگ تری را تجربه می کنند. شواهد نشان می دهد که بعضی از خانواده ها هرگز به طور کامل نسبت به این حادثه تطابق پیدا نمی کنند. معلولیت یکی از فرزندان، بر یکایک اعضای خانواده و کارکردهای مختلف آن تأثیر منفی می گذارد. اما جبران و یا کاهش این تأثیرات مستلزم داشتن شناخت علمی از آن هاست. به طور کلی، والدین نسبت به وضعی که پیش آمده خشمگین هستند و در همان حال کودک را نیز دوست دارند؛ این تضاد و دوگانگی عواطف می تواند بهداشت روانی والدین را مختل کند (شکور و همکاران، ۱۳۸۸).
آموزش والدین نوعی رویکرد روانی آموزشی، است که به والدین تکنیک های اجرایی رفتاری شناختی را آموزش میدهد که می تواند در خانه و در برخورد با مشکلات رفتاری کودک مورد استفاده قرار بگیرد (اسمیت و بارت[۱]،۲۰۰۲). فرایند تربیت کودک عادی و سالم برای والدین هم لذت بخش و هم دارای مشکلات و نگرانی های فراوانی است. این مشکلات در مورد خانواده های کودکان دارای نیازهای ویژه به مراتب مشکل تر و فشار زا تر می باشد. پدران و مادران درباره کودکان خود که هنوز به دنیا نیامده اند، رویاها و تخیلاتی دارند. آنان ویژگی های کودک دلخواه خود را در حد بسیار مطلوب و مطابق میل خویش تصور می کنند اما تمام این رویاها با به دنیا آمدن یک کودک معلول فرو می ریزد و یکی پس از دیگری محو می شود (سیف نراقی و نادری، ۱۳۸۴).
آگاه شدن از وجود هر گونه مشکل، تاخیر رشدی یا متفاوت بودن کودک ضربه ای بسیار سخت به والدین وارد می کند. بنابراین، والدین زمانی که متوجه ناتوانی فرزندشان می شوند با هیجانات شدیدی روبه رو می گردند. شارپلی، بیستکا و دیگران (۱۹۹۷، به نقل از رافعی ،۱۳۸۴) بیان می کنند که مادران معمولاً به خاطر نقش ویژه شان در تولد و مراقبت از یک کودک معلول فشار روانی بیشتری را نسبت به پدران تجربه می کنند. پدرها معمولاً به اندازه مادران احساسات خود را آشکار نمی سازند، در حالی که مادران طیف گسترده ای از هیجانات مانند خشم، غمگینی، گریه و سوگ را نشان می دهند .
مولاس و مولاس (۱۹۸۵، به نقل از هرینگ و همکاران[۲]،۲۰۰۶) واکنش اعضای خانواده را زمانی که با تولد یک کودک معلول مواجه می شوند را مطالعه کردند و دریافتند کودک معلول در چرخه عادی زندگی خانواده مداخله می کند و منجر به ایجاد بحران در خانواده می شود، به خصوص اگر معلولیت کودک شدید یا کودک دارای معلولیتهایی چندگانه باشد. در چنین موقعیتی گرچه همه اعضای خانواده و کارکرد آن آسیب می بیند اما مادران به علت داشتن نقش مراقب، مسئولیت های بیشتری در قبال فرزند خود دارند و در نتیجه با مشکلات روانی بیشتری مواجه می شوند.
تحقیقات نشان می دهد والدین، به ویژه مادر در خطر ابتلا به مشکلات مربوط به سلامت روانی قرار دارد(اولسون و هوانگ[۳]،۲۰۰۱). همچنین بررسی ها نشان داده اند مادران دارای کودک ناتوان در مقایسه با مادران کودکان سالم سطح سلامت عمومی پایین ترو سطح شادکامی کمتری دارند (آیزنهاور و دیگران، ۲۰۰۵، به نقل از سیف نراقی و نادری،۱۳۸۴).
استرس شاید عمومیترین مسئله زندگی روزمره انسان باشد. استرس امروزه چنان همگانی وهمه گیر شده است که آن راجزء لاینفک و مشخصه اصلی زندگی انسانها دانستهاند به طوریکه همه انسانها در زندگی روزمره خود ودر تمام ابعاد وحوزه های حیات خود در معرض استرسهای زیادی قرار دارند. در واقع انسان بدون استرس قادربه ادامه حیات نخواهدبود. فانتا (۱۹۸۱، به نقل از زهراکار،۱۳۸۷) متعقد است زندگی بدون استرس مرگ است. استرس روی افراد و زندگی آن ها هم تأثیرمثبت دارد هم تأثیر منفی استرس درحد طبیعی عملکرد وکارایی افراد را درهمه زمینه ارتقاء می دهد ولی اگرمیزان استرس ازحد طبیعی بیشتر شود یا به صورت مزمن در آید موجب اختلالات جسمانی وروانی متعددی
پنجشنبه 99/09/06
مردم اغلب چنان به استرس عادت کردهاند که از وجود آن درخود بی خبرند. بسیاری از ما به رغم این که عصبی وهیجان زده نمیشویم از تأثیرات وعوارض ضعیف کننده ومخرب استرس در امان نیستیم حتی در صورتی که احساس یأ س واضطراب نکنیم استرس کنشگری فرد را در قلمرو اجتماعی، روانشناختی، جسمانی وخانوادگی دچار اختلال میکند به دلیل تغییرات روانشناختی مانند تحریک پذیری اضطراب، تنش، حالت عصبی وناتوانی در مهار خود، روابط اجتماعی وخانوادگی مختل می شود و فرد در ابقاء نقش پدر و مادری دچار ضعف و سستی میشود.
الف) واکنش هیجانی: احساسهایی شامل تحریک پذیری، خشم و خشونت، اضطراب، احساس ناامیدی و افسردگی، نوسان خلق، سرخوشی و افسردگی.
ب) اختلال در فرایند فکر: ناتوانی در فکر کردن به طور واضح، که نمود آن در فرایندهای دریافت اطلاعات حل مسئله و تصمیم گیری، خلاقیت و بازیابی اطلاعات شخص آشکار میشود.
ج) نشانگان رفتاری: در رفتارهایی از قبیل اختلال در خوابف پرنوشی الکل، افراط یا تفریط در خوردن، اجتناب از تماس با مردم، تغییر در وضع زندگی خود را نشان میدهد.
د) واکنشهای جسمانی: شامل زخم دهان، کلیت، اسهال، یبوست، سوء هاضمه، احساس فشار در ناحیه قلب، زخم معده، دیابت، تنش پیش از قاعدگی ناتوانی و… (دوئل، ۲۰۰۳؛ به نقل از زهراکار، ۱۳۸۷).
تربیت بعضی از کودکان به قدری سخت است که والدین را دچار استرس می کند. گاهی، والدین به قدری دچار استرس وعصبانیت می شوندکه نمیتوانند انضباط لازم را درمورد کودکان خویش به کار ببرند. اگر والدین به این صورت منفعل گردند مشکلات فرزندانشان دو چندان خواهد شد(حسینی قمی و سلیمی بجستانی،۱۳۹۱).
۲-۳- سازگاری با استرس
استرس اگرخارج ازسطح تحمل باشدسلامت موجودزنده رابه مخاطره میاندازد. بنابراین، حل آن مستلزم کوششهای خودبه خودو مصرانه بوده، فردرا برای انجام دادن کارهائی دربارهی آن تحت فشار قرار میدهد. آنچه راکه فردانجام میدهد، به عوامل بسیاری بستگی داردکه عبارتنداز: چهارچوب، مراجعه، انگیزهها شایستگیها، تاب تحمل استرس، محدودیتها یا پشتیبانی های محیطی شرایط آنی وزودگذر مانند خستگی یاحالت روانی قبلی. البته هرواکنش استرسی پاسخی است به ترکیبی از این تعیین کنندهها که ممکن است بعضی از مؤثرتر باشند، ولی همگی باهم به صورتی که فرد واکنش نشان میدهد، عمل میکنند (دان و همکاران،۲۰۰۱).
۲-۴- پیامدهای استرس
نتایج بسیاری از تحقیقات روانشناسی حاکی از این است که بین استرس و اختلافات عاطفی رابطه مستقیم وتنگاتنگی وجود دارد. دیسترس یا استرس بد روی تفکر وشناخت، توجه وتمرکز علایق ورغبت ها، خلق وخو، و نیزارتباط عاطفی فرد با دیگران تأثیر منفی داشته ودر بروز ویا شدت بخشیدن به اختلافات عاطفی و روانی نقش مهمی را ایفا میکند .استرس روی جسم وروان انسان تأثیر داشته وبه تبع باعث بروز رفتارهای نامناسب واختلالات رفتاری نیز میشود. برای مثال، اختلال خواب (استورا،۱۹۸۵،ترجمه دادستان،۱۳۸۷).
۲-۵-انواع استرس
زهراکار (۱۳۸۷) در تقسیم بندی انواع استرس به سه نوع استرس اشاره می کند:
اوسترس یا استرس مثبت وخوب: این استرس به افراد جنب وجوش می دهدو عملکرد آنرا بهبود میبخشد. این استرس زمانی است که فرد میزان مناسبی تحت فشارقرار می گیرد و به عملکردبهینه دست پیدا میکند.
نئواسترس: این نوع استرس نه خوب است ونه بد: مثل استرس ناشی از شنیدن خبر وقوع زلزله در یک نقطه دور افتاده جهان .
دیسترس یا استرس منفی وبد: این نوع استرس وقتی رخ می دهدکه بین ساختهای فرد ومنابع موجود دردسترس او منابع شخصی یا منابعی که به وسیله سازمان مهیا میشوند برابر نباشد و یا نیازها وانگیزه های فرد ارضا نشود .
۲-۶-حمایت اجتماعی ضعیف
والدین که احساس تنهایی وانزوا میکنند احساس تنش روانی شدیدتری در مقایسه با والدینی دارند که از حمایت اجتماعی (دوستان و خانواده وغیر…) بر خوردارند. مطالعات به
پنجشنبه 99/09/06
این نظریهی که به دفعات مورد آزمون قرار گرفته، سه مؤلفه دارد: حوزهی والد (P=. شامل جنبههایی از استرس والدینی است که از خود والدین ناشی میشود)، حوزهی فرزند (C=. شامل جنبههایی از استرس والدینی است که از رفتارهای کودک ناشی میشود)، و حوزهی رابطهی میان والد و فرزند (R=. شامل جنبههایی از استرس والدینی است که از رابطهی میان والد و فرزند ناشی میشود). بر طبق نظریهی P-C-R، درجهی بالای استرس در حوزههای والد- فرزند- رابطه در خانوادههایی دیده میشود که استرس والدینی بالاست و وجود مشکلات میان والدین و فرزندان شایع تر است (لیتل[۱]،۲۰۰۳).
استرس حوزهی والدینی به میزان زیادی با مشکلات کارکردی خود والدین در ارتباط است (به عنوان مثال، افسردگی و اضطراب)، استرس حوزهی فرزند به میزان زیادی با ویژگیهای کودک مرتبط است (مانند مشکلات رفتاری)، و بدکاری در حوزهی والد– فرزند به میزان تعارض موجود در رابطهی والد- فرزندی بستگی دارد این سه حوزهی استرس والدینی، هر کدام به نوبهی خود باعث کاهش کیفیت و اثربخشی رفتار والدین در بسیاری از جنبههای خود میگردند: به عنوان مثال منجر به کاهش اظهار گرمی و عاطفه، افزایش سختگیری در زمینهی نظم و انضباط، افزایش خصومت نسبت به فرزند، کاهش انعطاف پذیری در رفتار والدین، و یا کناره گیری کامل از نقش والدینی میشوند. کاهش کیفیت رفتار والدین (که در بدترین حالت، با عنوان سوء رفتار یا سوء استفاده از کودک نامیده میشود) منجر به افزایش مشکلات رفتاری و عاطفی در فرزندان میگردد؛ از قبیل پرخاشگری، سرکشی، اضطراب و غم و اندوه مزمن (دیاتر دکارد، ۲۰۰۴).
نظریهی P-C-R پیش بینی میکند که والدین و فرزندان بطور متقابل از هم تأثیر میپذیرند. بر این اساس، هنگامی که مشکلات رفتاری و عاطفی کودک در طول زمان افزایش مییابد، استرس والدینی نیز بالا میرود؛ و نتیجه افزایش مشکلات در بهزیستی والدین و فرزندان آن هاست. در عین حال، والدینی که در زمینهی سلامت روان و عملکرد خود مشکلاتی دارند (از قبیل افسردگی، اضطراب یا سوء مصرف مواد)، در ایفای نقش خود دچار اختلال میشوند و در نتیجه، مشکلات رفتاری و هیجانی فرزندان خود را افزایش میدهند، که این نیز به نوبهی خود منجر به بالا رفتن سطوح استرس والدینی میشود. اگرچه مکانیسم عمل استرس والدینی هم شامل والدین و هم فرزندان میشود، اما استرس پدر و مادر هنگام مواجهه با تقاضاهای نقش والدینی، نقش کلیدی تری در افزایش استرس والدینی دارد. بنابراین، هنگامی که استرس والدینی افزایش مییابد کیفیت کار والدین پایین میآید و مشکلات رفتاری و هیجانی فرزندان بیشتر میشود. زمانی که استرس والدینی کاهش مییابد، کیفیت کار والدین بهبود یافته و فرزندان از بهزیستی اجتماعی– عاطفی بالاتر برخوردار میشوند (تومانیک و همکاران[۲]،۲۰۰۴).
مطالعات انجام شده در طول چندین دهه گذشته قویاً از نظریهی P-C-R حمایت کردهاند. همزمان، این نتیجه گیری حاصل ادبیات پژوهشی گسترده ای است که شامل تقریباً تمام مطالعات همبستگی (در مقابل آزمایش) است که در آن ها تنها منبع جمع آوری دادهها، گزارش خود والدین است، لازم است تحقیقات بیشتری صورت گیرد و از طرحهای تجربی و منابع چندگانهی جمع آوری دادهها در سطوح مختلف اندازه گیری استفاده شود؛ مانند گزارشهای والدین، مشاهده، و ارزیابی مؤلفههای بیولوژیکی استرس (دیاتر، و دیکارد، ۱۹۹۸).
۲-۸- نظریهی تحلیل رفتگی روزانه (DH)
بسیاری از پژوهشهای انجام شده در زمینهی استرس والدینی بر پیامدهای ناشی از شرایط یا رویدادهای پرس استرس زندگی مانند بیماری کودک یا وضعیت وخیم اقتصادی تمرکز کردهاند (وبستر استراتون، ۱۹۹۰). در بسیاری از مطالعاتی که با استناد به نظریهی P-C-R صورت گرفته، پژوهشگران از نمونههای والدین و فرزندانی استفاده کردهاند که دچار اختلالات رفتاری و هیجانی تشخیص داده شده بودند (مانند افسردگی و اختلال سلوک). با این حال، میان اختلال استرس والدینی و استرس والدینی معمولی و بهنجار یک تمایز مهم وجود دارد. دسته ای از عوامل در برخی از والدین به حدی استرس ایجاد میکند که دچار افسردگی و اضطراب مزمن میشوند، همین عوامل در بین والدینی که از اختلالات رفتاری و هیجانی رنج نمیبرند نیز مشاهده میشود. جالب است که مقیاس رایج استرس والدینی، تقریباً همیشه برای مطالعهی والدین بالینی (مانند مادران افسرده) مورد استفاده قرار گرفته است. اگرچه این ابزار برای استفاده در نمونههای بزرگی از والدین و فرزندان ایجاد شده– بسیاری از آن ها فاقد مشکلات جدی عملکرد یا سلامت روان بودهاند (شافر[۳]،۲۰۱۲).
دانستن چگونگی ایجاد استرس والدینی در طول زمان، چگونگی تأثیر آن بر رشد والدین و کودک، و اثرات آن بر سلامت جسمی و روانی والدین نیازمند این است که به استرس معمولی والدین که به طور روزانه یا هفتگی ایجاد میشود، توجه کنیم. این موضوع، محور نظریهی خستگی روزانه است و آن را از نظریهی کلی تر P-C-R متمایز میکند (بوید،۲۰۰۲). والدین باید یاد بگیرند از عهدهی عوامل استرس زای روزانه در تربیت فرزند برآیند، سازش، بخشی از کار است که در عملکرد خانواده و کودک اهمیت بسیاری دارد و مسلماً معادل موفقیت در فرزند پروری است. در نظر گرفتن استرس والدینی به عنوان نشانهی بیماری روانی یا آسیب شناسی خانواده باعث میشود پژوهشهای روانشناختی صورت گرفته در چند دهه اخیر را نادیده بگیریم. استرس والدینی تقریباً هر روز رخ میدهد. خوشبختانه، برای بسیاری از والدین مقدار روزانهی این استرس کم است؛ با این حال، اگر روشهای کنار آمدن غیر مؤثر باشد، این عوامل استرس زای کوچک به تدریج قوی و مزمن میشوند (دیاتر و دکارد، ۲۰۰۴).
پژوهشگرانی که رشد والدین و کودک را مورد مطالعه قرار دادهاند، از اهمیت این منابع استرس زای روزانه خبر میدهند. در نتیجه، ادبیات پژوهشی به میزان فزاینده ای بر استرسهای روزانه و تأثیر آن بر سیستم خانواده تمرکز کردهاند(بوید[۴]،۲۰۰۲).
تحلیل رفتگی روزانهی والدین در مقایسه با طلاق یا از دست دادن شغل، عامل استرس زای مهمی نیست؛ اینها رویدادهای پرتنش جزئی هستند که در بسیاری از خانوادهها رخ میدهند و ممکن است در طول زمان تأثیراتی به جا بگذارند. این استرسهای معمولی زمانی ایجاد میشوند که نیاز است با مشکلات یا سوء رفتارهای جزئی کودک مقابله شود، وظایف مادی مربوط به مراقبت از کودک انجام شود، و برنامههای پیچیده و معمولاً متضاد مربوط به کار و زندگی خانوادگی اداره شود. استرس والدینی پایین و مزمن که ناشی از عمل اولیه است، نشان دهندهی الگوی مشابهی است که به استرس و سلامت روانی در بزرگسالی منتج میشود. بنابراین، برای بسیاری از بزرگسالان، رویدادهای تنش زایی که هر روز رخ میدهند، روی هم انباشته میشوند و ممکن است منجر به مشکلاتی در زمینهی سلامت روان و بهزیستی فرد گردند (بروملی وهمکاران[۵]،۲۰۰۴).
در عین حال، استرس والدینی باید از نارضایتیهای روزانه ای که همهی پدر و مادرها آن را تجربه میکنند، تمییز داده شود. خستگی روزانه بخشی از فرایند استرس والدینی است (و تنها آزارنده نیست)، و اثرات اشکال افراطی آن باید جدی گرفته شود زیرا ممکن است تهدیدی بالقوه برای نقش یا هویت والدینی باشد (ویتر، ۲۰۰۳). زمانی که متوجه میشوید این رویدادها خستگی زا برای پدر و مادرهای مختلف، معانی متفاوتی در بر دارد، تمایز قائل شدن بین رویدادهای استرس زا و آزارنده پیچیده میشود. برای مثال، وضعیت رایج کودکی را در نظر بگیرید که نمیخواهد لباسی را که مادر درخواست کرده بپوشد و این کار را مرتباً تکرار میکند. مادری ممکن است این رفتار را به عنوان نشاه ای از لجاجت دخترش در نظر بگیرد که قویاً میخواهد ترجیحات خودش را دنبال کند، و این موضوع را به توانایی خود در والد مؤثر بودن برای دختر خود مربوط نمیکند. مادر دیگری، این نافرمانی دختر خود را به عنوان نشانهی بی احترامی و خواستهی عمدی او برای تضعیف اقتدار مادر قلمداد میکند. در مورد مادر دوم، این رویداد و رویدادهای مشابه روزانه منجر به استرس والدینی میشود. در مورد مادر اول، رنجش زودگذری بوجود میآید که احتمالاً خیلی زود رفع میشود (دیاتر و دکارد، ۲۰۰۴).
این حوزه استرس والدینی هر کدام به نوبه خود باعث کاهش کیفیت واثر بخشی رفتار والدین در بسیاری از جنبه خودمی گردد. به عنوان مثال منجر به کاهش اظهار گرمی، عاطفه، افزایش سختگیری در زمینه نظم و انضباط، افزایش خوصمت نسبت به فرزند، کاهش انعطاف پذیری دررفتار و یا کناره گیری کامل نقش والدینی میشوند.
کاهش کیفیت رفتار والدین (که در بدترین حالت با عنوان سؤ رفتار یا سؤاستفاده ازکودک نامیده میشود) منجربه افزایش مشکلات رفتاری عاطفی درفرزندان میگردد از قبیل پرخاشگری، سرکشی، اضطراب وغم و اندوه مزمن (دیاتر و دکارد،۲۰۰۴).
استرس والدین شامل یک برداشت در مورد اینکه تغییرات ونیازهای مرتبط با نقش والدین فراتر از امکانات موجود برای حل وفصل این نیازهاست که احساسات والدین نسبت به این نیازها را در بر میگیرد. احساس از پای در آمدن، بی کفایتی درنقش والدین یا ناشادی دائمی در زندگی یک فردهمه میتواند نشانههای تنیدگی والدین باشد. داشتن فرزند با اختلالات رفتاری، معلولیت از جمله عوامل استرس زایی است که ممکن است برای عده ای از والدین در طول زندگی ایجاد گردد تجربه داشتن چنین فرزندی در واقع یک بحران پیچیده زندگی است که از لحاظ روان شناختی تهدیدکنند وتنش زا میباشد و پیامد یک چنین تنش گسترده ای میتواند کاهش عزت نفس واحساس کارآمدی این والدین باشد.
پنجشنبه 99/09/06
خانواده صرفاً حضور تعدادی از افرادی که در یک فضای فیزیکی روانشناختی در کنار هم قرار دارند نیست، خانواده به عنوان یک سیستم اجتماعی ـ فرهنگی تلقی می شودکه در کنار همهء خصوصیات دیگرش دارای مجموعه ای از قواعد است که هر یک از اعضایش نقش خاصی دارند (نظری،۱۳۹۰). یکی از راهبردهای افزایش ارتباط والدین با فرزندانشان، استفاده از آموزش رفتاری والدین است. منظور از آموزش رفتاری والدین آن است که مهارتهایی به مادران آموزش داده شود که نتیجهاش تغییر رفتار فرزندان است. در این برنامه درمانگر از طریق اندیشه و رفتار عمل میکند. این نوع درمان ماهیت خطی دارد و درمانگر در طی یک شیوه ثابت و دقیق و رهنمودی است. شیوههای تعلیم شامل روشهای کلامی و غیرکلامی است (حسینی،۱۳۹۰).
آموزش والدین به معنی در نظر گرفتن والدین به عنوان تغییر در زندگی فرزندانشان و رفع مشکلات آن ها می باشدواین امر چیز عجیبی نیست. در طول تاریخ معمولاً این والدین بوده اند که مراقب آموزش دهنده، تربیت کننده، مدیر و عامل اولیه تغییر و اجتماعی کردن فرزندانشان بودهاند. معمولاً این والدین هستند که ماهیت ساختار و محتوی محیط زندگی کودک را تعیین می کنند آنها هستند که تصمیم میگیرند کودک به چه مدرسه ای برود آنها هستندکه بیشترین تأثیر رادر روابط کودک باهمسالانش دارند وآنها هستندکه تعیین میکنند چه رفتارهای باید در تشویق تحمل یا نفی شود. آموزش والدین به معنی درنظر گرفتن والدین به عنوان عامل تغییر در زندگی فرزندانشان رفع مشکلات آن ها میباشد (بارلو و استووارت براون[۱]،۲۰۰۰).
آموزش رفتاری والدین یکی از مداخلات رفتاری است که به طور گسترده برای کودکان دارای مشکلات رفتاری استفاده میشود.در آموزش رفتاری والدین با وجود درمانگران، به والدین آموزش میدهند تا بتوانند با دقت به تعریف مشکلات رفتاری بپردازند. نتایج حاصل از تجزیه و تحلیل دادهها، نشان میدهد که آموزش رفتاری، برای اصلاح مشکلات رفتاری کودکان مؤثر است. با وجودی که این اثر به عنوان یک باور قوی نیست (دوما، ۱۹۹۶؛ به نقل از فتحی،۱۳۷۴). آموزش رفتاری والدین براساس الگوی یادگیری اجتماعی تعامل والدین با فرزند می باشد. که در آن والدین یاد می گیرندکه بتوانند به اجرای روش های خاص برای افزایش رفتار در فرزندان وکاهش مشکلات رفتاری بپردازند. این روش برای درمان مشکلات رفتاری کودکان موثر واقع شده است (مگ هان، ۲۰۰۵ به نقل از رجبلو ،۱۳۸۵).
فارلی، آدامز، لاتون و اسکوویل (۲۰۰۵). برنامۀ آموزش والدین را این گونه تعریف کرده اند: برنامه های آموزش والدین، برنامه هایی استاندارد، با مداخله های کوتاه مدت هستند که راهبردهای تخصصی، از جمله توجه مثبت، نادیده انگاری ، کاربرد مؤثر پاداش و تنبیه، اقتصاد پته ای (ژتونی) و محروم کردن را به والدین آموزش می دهند تا از آنها برای مشکلات آموزش والدین از روش های مرجح در درمان رفتاری قابل ملاحظۀ بالینی استفاده کنند. اختلال نارسایی توجه/ بیش فعالی و اختلال نافرمانی مقابلهای است و شواهدی وجود دارد که نشان می دهند آموزش والدین برای خانواده های دارای فرزند با اختلال نارسایی توجه / بیش فعالی باعث بهبود رفتار فرزندپروری والدین، کاهش استرس والدینی و کاهش رفتار آزارشی کودک می شود (دنفورث،۲۰۰۶). همچنین، راهبردهای شناختی نهفته در درون برنامه ها ی آموزش والدین، باعث تغییر نگرش اعضاء خانواده نسبت به کودک دارای اختلال نارسایی توجه/ بیش فعالی می شود . یعنی پذیرش و تحمل را که شرایط لازم برای برقراری تعامل مثبت است، در والدین این کودکان افزایش می دهد (بارکلی،۲۰۰۶). حتی روش آموزش والدین نسبت به روش مشاوره مزیت هایی دارد. اگر چه هر دو روش دانش والدین را در ارتباط با اختلال نارسایی توجه/ بیش فعالی افزایش می دهند ولی آموزش والدین به نسبت مشاوره این مزیت را دارد که آگاهی والدین از اصول مدیریت رفتار را افز ایش می دهد و مهارت های فرزندپروری کارآمد را در آنها بهبود می بخشد (آناستاپولوس و بارکلی،۱۹۹۰ به نقل از بارکلی،۶ ۲۰۰).
مزیت دیگر رویکرد آموزش والدین بر سایر روشها آن است که بر جنبه های مختلفی از عملکرد وادینی و خانوادگی تاثیر گذار است (اناستاپوس و شافر،۲۰۰۱). نشان دادند این نوع درمان، استرس والدین اینگونه کودکان را کاهش و اعتماد به نفس آنها را افزایش می دهد.
در آموزش والدین، بر کل واحد خانواده و تأثیر آن بر کودک تأکید و درباره نگرانیهایی که والدین راجع به علل، درمان و پیش آگهی اختلال فرزندشان دارند بحث می شود و اطلاعات و حمایت لازم برای والدین فراهم می آید. در پرتو اطلاعات جدید، والدین فهم بهتری نسبت به مشکلات کودک پیدا می کنند و آموزش مهارتهای کنترل رفتار کودک، احساس کارآمدی والدین را افزایش می دهد (زرگری نژاد و یکه یزدان دوست،۱۳۸۶).
شواهد پژوهش حاکی از آن است که آموزش رفتاری والدین اثر مفیدی را داشته است. در افرادی که در جلسه ی آموزش رفتاری بوده اند، مشکلات رفتاری و استرس کمتر، فرصت ها بیشتر و کیفیت زندگی خانوادگی افزایش یافته است. این نتایج نشان داده است که سایر فعالیت های خانوادگی افزایش یافته است. در این جلسات، والدین می آموزند که تقویت رفتار مطلوب و عدم توجه یا ارائۀ پیامد منفی برای رفتار نامطلوب کودک می تواند رفتارهای او را تغییر دهد. پاداشها و پیامدهای منفی برای این کودکان، باید بلافاصله و به طور روزمره و مکرر ارائه شود. تقویت مثبت، به صورت ژتونهایی که تعداد خاصی از آنها به و، جایزه تبدیل می شود می تواند به تنهایی یا همراه با پیامدهای منفی به کاررود (ریچاردسون و جاگین[۲]،۲۰۰۲).
آموزش رفتاری والدین بر تغییر رفتار کودک، با تغییر استراتژیهای والدین متمرکز است. در آموزش رفتاری والدین محدودیتهایی نیز وجود دارد به طوریکه بررسیهای ریزش دادها نشان میدهد که خانوادههایی که از لحاظ اقتصادی ضعیف تر و از نظر اجتماعی در طبقهی پایین جامعه میباشند و همچنین والدینی که افسرده هستند تمایل به رها کردن درمان دارند. در خانوادههایی که بین والدین تعارض وجود دارد در اجرای مهارتهای آموزش رفتاری با مشکل مواجه هستند. در چنین مواردی ما پیشنهاد میکنیم که در رابطه با آموزش والدین به پریشانی خانواده در ارتباط با پدر و مادر و رسیدگی شود. بسیاری از درمان های رفتاری که عموما از الگوی یادگیری اجتماعی تبعیت می کنند، به مشکلات مربوط به مهار و اداره ی کودک در خانواده می پردازند. با اینکه شاید خانواده درمانگرهای غیررفتاری تردید داشته باشند که این اقدامات را بتوان نوعی روش خانواده تلقی کرد، عملا متخصصانی که به رویکردهای نظری گوناگون تعلق دارند، به دفعات مجبورند به خانواده ها کمک کنند تا با مشکلات رفتاری مختلف فرزندانشان کنار بیایند. در سه دهه ی اخیر یا چیزی در همین حدود، به آموزش اصول و فنون رفتاری به والدین توجه فراوان تری می شود به قسمتی که آنها این اصول را در خانه به کار ببرند. برای این کار آنها به خاطر تماس روزانه ای که با فرزند دارند در حکم عامل تغییر ظاهر شده و رفتار نامطلوب کودک را اصلاح می کنند (پترسون ۱۹۸۵؛ به نقل از گلدنبرگ و گلدنبرگ، ۱۹۷۳، ترجمه حسین شاهی برواتی و همکاران،۱۳۸۲).
دنفورث (۲۰۰۶) در بررسی ادبیات آموزشی خود پیرامون والدین، یک اصل ثابت مطرح می کند که روش های آموزشی والدین، گرایش به بدست آوردن نتایج بهتری برای هر دوی والدین و کودکان دارد. این ادبیات والدین را به عنوان واسطه های تاثیرگذار برای تغییرات مثبت بر فرزندانشان از لحاظ اجتماعی، عاطفی، ارتباطی و حوزه های رفتاری تصدیق می کنند. علاوه بر این بسیاری از مطالعات نشان می دهد که شرکت کردن خانواده ها در برنامه ی آموزشی والدین، تعاملات مثبت والدین– کودکان را افزایش و استرس و نگرانی والدین را کاهش می دهد. با وجود این منافع، ادبیات محدودی در رابطه با دسترسی والدین و فرزندانی که دسترسی به این خدمات ندارند، به دلیل اینکه در مناطق دور دست زندگی می کنند و یا در لیست های انتظار طولانی مدت برای این خدمات هستند وجود دارد.
اثرات کوتاه مدت شامل بهبود در رفتار کودک، مانند افزایش پیروی از دستورات پدر و مادر، کاهش رفتارهای مهاجمی و مخالف، همراه با افزایش مهارت های فرزندپروری در والدین، به خاطر صرف بیشتر والدین و پاداش رفتار مثبت کودک، ارائه ی بهتر و مناسب تر دستورات و هشدار نظم و انضباط (وبستر، ۱۹۷۴ به نقل از آسمانی و مکینتاش[۳]، ۲۰۰۲). آموزش رفتاری والدین به عنوان یکی از موفق ترین مداخلات در پیشگیری و درمان مشکلات رفتاری کودکان و نوجوانان(مانند پرخاشگری، عدم انطباق) آمده است (فورهند و کوتچیک[۴]، ۲۰۰۲).
آموزش رفتاری والدین بر تغییر رفتار کودک، با تغییر استراتژی های والدین متمرکز است. در آموزش رفتاری والدین محدودیت هایی نیز وجود دارد به طوریکه بررسی های ریزش دادها نشان می دهد که خانواده هایی که از لحاظ اقتصادی ضعیف تر و از نظر اجتماعی در طبقه ی پایین جامعه می باشند و همچنین والدینی که افسرده هستند تمایل به رها کردن درمان دارند. در خانواده هایی که بین والدین تعارض وجود دارد در اجرای مهارت های آموزش رفتاری با مشکل مواجه هستند (ویرسون و فورهند، ۱۹۹۴به نقل از خرم
پنجشنبه 99/09/06
این فن توسط اسکینر پایه گذاری شده است. در بسیاری موارد، مشاوران رفتاری امیدوارند نتیجه ای ایجادکنندکه بسیارپیچیده یاشامل مؤلفههایی است که مخالف بامجموعه ی فعلی فرد یا خانواده است که نمی شود به سادگی ازطریق تقویت پاسخهای موجود، به آن دست یافت. درچنین شرایطی، مشاور میتواند ازشکل دهی استفاده کند، یعنی دست یافتن به رفتار مطلوب از طریق تقویت تدریجی گامهای کوچک به جای ارائه تقویت پس از پاسخ نهایی. برای مثال، ممکن است به والدین آموزش داده شودکه برای ایجاد یک عملکردرفتاری جدیددر کودک شروع کنندبه تقویت پاسخهایی درکودک که شباهتهایی به رفتارمطلوب نهایی دارد. به تدریج، تقویتها از رفتارهایی که شباهت کمتری دارندبرداشته می شودوبر رفتارهایی که شباهت بیشتری دارند، متمرکز میشود. این پیشرفت موجب میشود که رفتار کودک به رفتارمطلوب مورد نظر ما شبیه تر شود (مسترزو همکاران،۱۹۸۷ به نقل از نیکولز و شوارتز،۲۰۰۴،ترجمه دهقانی وهمکاران،۱۳۸۷).
۲-۱۴-آموزش مهارتهای ارتباطی
مشاوران رفتاری وشناختی ـ رفتاری به زوجین آموزش میدهند که گوش کنند پیشنهادهای سازنده بدهند، از عبارات من استفاده کنند، در موردرفتارهای مثبت خاص بلافاصله بعدازانجام آن رفتاربه همسرشان بازخورد مثبت بدهندواز شفاف سازی وسؤال برای بررسی رفتارهای کلامی وغیر کلامی استفاده کنند (کرلسون وهمکاران،۱۹۸۷ به نقل از نیکولز و شوارتز،۲۰۰۴، ترجمه دهقانی وهمکاران،۱۳۸۷).
۲-۱۵- خاموشی
خاموشی زمانی صورت میگیردکه هیچ تقویتی بعداز رفتارصورت نگیرد. نادیده گرفتن یک رفتار، البته در اغلب موارد، بهترین پاسخ به رفتاری است که شما دوست ندرید. دلیل اینکه برخی از افراد در این موردشکست می خورنداین است که امتناع ازپاسخ به ندرت منجربه تقویت فوری رفتارناخواسته میشود. دلیل این است که بیشترمشکلات رفتاری به صورت جزئی و متناوب تقویت شدهاند، بنابراین خاموشی آن ها نیازبه زمان دارد (نیکولز و شوارتز،۲۰۰۴، ترجمه دهقانی وهمکاران،۱۳۸۷).
۲-۱۶-تنبیه
تنبیه نوعی محرک است که به دنبال پاسخ نامطلوب می آید و احتمال وقوع مجدد آن پاسخ را کاهش می دهد. تنبیه نیز به دو صورت مثبت و منفی اعمال می گردد در تنبیه مثبت یک محرک منفی به دنبال یک عمل ارائه می شود. در تنبیه منفی از ارائه ی محرک مثبت به دنبال عمل خودداری می شود (شفیع آبادی و ناصری، ۱۳۸۶).
چنان که گفته شد تقویت (چه مثبت، چه منفی) موجب نیرومند شدن رفتار کنشگر می شود، یعنی احتمال بروز آن را در شرایط همسان آتی افزایش می دهد. در مقابل تنبیه موجب ضعیف شدن رفتار کنشگر یا کاهش یافتن احتمال آن می شود. اگر رفتار ارگانیسم با پیامد نامطلوبی دنبال شود و احتمال انجام آن رفتار در شرایط همسان آتی کاهش یابد، گفته می شود که آن رفتار تنبیه شده است. باید دقت کرد که در تنبیه پیامد نامطلوب رفتار ارائه ی یک محرک آزارنده یا همان تقویت کننده ی منفی به دنبال رفتار ارگانیسم است. پس بنا به تعریف تنبیه عبارت است از ضعیف شدن یا کاهش احتمال بروز یک رفتار پس از ارائه ی تقویت کننده ی منفی یا محرک آزارنده به دنبال آن (سیف و همکاران،۱۳۹۲).
کودک را با بهره گرفتن از دو روش می توان تنبیه کرد. می توان برای او موقعیت ناخوشایند یا دردناک به وجود آورد، مانند سیلی زدن، داد کشیدن، تحقیر کردن، یا می توان او را از امتیازی محروم کرد. مانند گرفتن اسباب بازی از او، محروم کردن او از تماشای تلویزیون هیچ یک از این روش ها توصیه نمی شود، مگر در موارد بسیار نادر، با این همه، بیشتر بزرگسالان تنبیه را زیاد به کار می برند. شاید هم بیشتر به این دلیل که راه دیگری برای جلوگیری از رفتارهای نامطلوب کودکان نمی شناسند. در درمان اجتنابی با بهره گرفتن از یک محرک آزارنده ی غیرشرطی، نسبت به محرکی که قبلاً جذاب بوده در مراجع ترس یا بیزاری کلاسیک ایجاد می شود و به این ترتیب پاسخ اجتناب بوجود می آید یا رفتار عامل نامطلوب یا بی ثمر بازداری می شود. یکی از برنامه هایی که شواهد تحقیقاتی خوبی پشتوانه ی آن است، برنامه ی پترسون در موسسه ی تحقیقاتی اورگون است (تاد و بوهارت، ۱۹۹۴، ترجمه فیروزبخت،۱۳۸۷).
پترسون معتقد است که اختلالات رفتاری کودکان محصول اتکای والدین بر کنترل آزارنده است. یعنی اتکا بر خرده گرفتن، تنبیه، داد و فریاد، غر زدن و مواردی از این قبیل. کودکان نسبتا بی دفاع نیز برای مهار کردن والدین خویش به اخلال ورزی، تلافی کردن و انجام رفتارهای مخرب رو می آورند چون در واقع از کنترل آزارنده ی پدر و مادرشان تقلید می کنند. پدر و مادر مزبور زیاد پاداش نمی دهند. علتش هم این است که یا راه و رسم پاداش دادن را نمی دانند و یا به خاطر فشار روانی و عصبانیت خویش تمایلی به پاداش دادن ندارند. فرزندشان نیز برای جلب توجه والدین خویش به انجام رفتارهای آزارنده و نامطلوب روی می آورد. به این ترتیب یک دور باطل ایجاد می شود. والدین به کمک تنبیه، فرزندشان را کنترل می کنند و با این کار خویش احساسات فرزندشان را جریحه دار و آنها را عصبانی می کنند و به این ترتیب بر احتمال انجام رفتارهای نامطلوب از سوی فرزندشان می افزایند. این جریان نیز به نوبه ی خود موجب استفاده ی هر چه بیشتر والدین از تنبیه می شود(سیف،۱۳۸۵).
یکی از عوامل مهم در به وجود آمدن اختلالات عاطفی، رفتاری و اجتماعی کودکان، بد رفتاری والدین و به کار بردن تنبیه است. در بسیاری از خانواده ها، به ویژه در مواردی که والدین وضع اقتصادی- اجتماعی- فرهنگی پایین تری دارند، تنبیه کودکان معمول است. فشارهای اجتماعی و روحی بر والدین، عامل مهم دیگری در بد رفتاری آنها با کودکان است. هر جا که چنین فشارهایی بر والدین وارد آید، طبیعتاً پرورش فرزندان نیز با دشواری و تلخ کامی همراه خواهد بود. بررسی های واستا[۱] (۱۹۹۹، به نقل از سیف و همکاران، ۱۳۹۲) نشان می دهد که در خانواده هایی که مادر دچار فشار روحی است یا مشکلات زیاد است، کودکان خردسال مورد تنبیه قرار می گیرند که گهگاه این تنبیه بسیار شدید است. در تمام موارد آنچه به کاهش بدرفتاری با کودکان کمک موثری خواهد کرد، آگاهی دادن به والدین و مشاوره در مسائل خانواده و کودک و کمک به آنها برای حل مسئله خانوادگی و ایجاد روابط بهتر اجتماعی با دیگران و همچنین شناساندن ویژگی های رفتاری کودکان در سنین مختلف و چگونگی برخورد صحیح با آنها است .
۲-۱۷-تقویت منفی در مقایسه با تنبیه سه مزیت دارد:
۱- به کودک گفته می شود که چه رفتاری از او انتظار دارند و باید این رفتار را نشان دهد تا موقعیت ناخوشایند پایان پذیرد. بنابراین، کودک باید رفتار مطلوب را دست کم یک بار انجام دهد تا این کار به نتیجه ی خوشایندی بینجامد (یعنی موقعیت ناخوشایند برای او پایان یابد).
۲- کنترل رفتار در تقویت منفی به دست خود اوست، یعنی او آزاد است که هر آن، رفتار مطلوب را نشان دهد و به موقعیت ناخوشایند نشان دهد. برخلاف تنبیه، که کودک کنترلی بر رفتار خود ندارد و صرف نظر از رفتارش، تنبیه در مورد او اعمال می شود.
۳- تقویت منفی کارایی بیشتری دارد. به محض اینکه رفتار کودک به سوی بهتر شدن تغییر جهت می دهد، تنبیه پایان می پذیرد. باید توجه داشت که اگر تقویت منفی هم موثر نباشد، هنوز سه روش دیگر برای به کار بردن هر یک از آنها می توان از به کار بردن تنبیه خودداری کرد. آن سه روش عبارت اند از: اشباع، خاموشی و تقویت رفتار مغایر (کرومبولتز و کرومبولتز،۱۹۸۲؛ ترجمه کریمی، ۱۳۸۸).
تنبیه ممکن است خطرناک باشد:
تنبیه نه تنها از تقویت منفی تاثیر کمتری دارد، بلکه گاهی می تواند دارای خطرهایی جدی برای فرزندان باشد. از آن جمله است:
۱- تنبیه عمدی می تواند در عمل نقش تقویت کننده رفتار نامطلوب را داشته باشد. مثلاً، معلمی که شاگرد مزاحمی را برای تنبیه جلوی کلاس می آورد، یا در کنار خور می نشاند، یا اسم او را به عنوان مزاحم روی تخته سیاه کلاس می نویسد، در واقع توجه همه را به سوی او جلب کرده است. چنین توجهی ممکن است منظور و هدف اصلی آن شاگرد باشد و معلم با این روش، رفتار مزاحمت را در او تقویت کرده است.
۲- تنبیه ممکن است سبب ترس نگرانی های شدید شود که گاه در سرار زندگی آدمی را رها نمی کند.
۳- وقتی که کودک یا نوجوان پی در پی تنبیه شود و راهی برای گریز از آن پیدا نکند، پایه رفتارهای عصبی بعدی او گذاشته می شود.
۴- بیشتر کودکان و نوجوانان در برابر تنبیه واکنش متقابل نشان می دهند. این واکنش ها یا به صورت مقاومت مستقیم بروز می کند یا با بی تفاوتی و بی خیالی همراه است. گریز از خانواده، ولگردی و ناهماهنگی با جامعه پاره ای از اینگونه واکنش ها در برابر تنبیه است. مادر و پدر با کارهای خود به راستی اینگونه واکنش ها را به کودکان تحمیل می کنند.
۵- کودکان و نوجوانان دوست دارند تا آنجا که می توانند از تنبیه کنندگان دوری کنند. کودک یا نوجوانی که پی در پی به وسیله پدر، مادر و یا معلم خود تنبیه شود، میل نخواهد داشت که در کنار آنها باشد. اینجاست که گاهی می شنویم مادرها و پدرهای پیر و سالخورده از اینکه فرزندان با آنها مهر نمی ورزند گله دارند و شکوه می کنند که فرزندانشان به آنها نمی رسند و از آنها گریزانند. این حالت دوری جستن و گریز از مادر و پدر و بزرگترهای دیگر ممکن است واکنشی در برابر تنبیه های مکرر فرزندان به وسیله آنها باشد. بنابراین، مادر یا پدر یا معلمی که مهر دارند مورد توجه فرزند یا شاگرد خود قرار گیرند، باید تا آنجا که برایشان امکان ادرد، برای جلوگیری از رفتارهای نامطلوب فرزندان خود از روش های مثبت استفاده کنند و دست کم آنها را کمتر تنبیه کنند (کرومبولتز و کرومبولتز، ۱۹۸۲، ترجمه کریمی،۱۳۸۸).
با اینکه زندگی انسان آنقدر با تنبیه های گوناگون درآمیخته است که تنبیه عمدی زیادی به نظر می رسد، ولی مواردی هست که کاربرد تنبیه اجتناب ناپذیر و ضروری است. از آن جمله است:
۱- برای اینکه کودک خردسال معنی کلمه «نه» را به عنوان بازدارنده درک کند، همراه کردن تنبیه ملایمی با این کلمه ضروری است. مثلا وقتی که کودک به طرف چیزی با ارزش یا خطرناک دست دراز می کند، گفتن «نه» یا «نه، نه» با صدای تند و بلند یا زدن روی دست او با ملایمت، سبب می شود که ارتباط میان کلمه «نه» و آن تنبیه ملایم در ذهن کودک برقرار شود و در آینده تنها گفتن «نه» برای دست نزدن به چیزهایی که نمی خواهیم او به آنها دست بزند کافی باشد.
۲- در موارد اضطراری به کار بردن تنبیه ممکن است تنها راه نجات کودک از خطری جدی باشد. مثلا زدن واکسن برای کودک ناخوشایند است، اما برای سلامتی او ضروری است. زدن روی سینه کودک و پرتاب کردن او به کناری ممکن است در نظر او تنبیه تلقی شود، ولی اگر با این کار او را از زیر اتومبیل رفتن، یا برخورد چیزی مانند یک سنگ به سرش حفظ کنیم، چنین تنبیهی ضرورت دارد.
۳- ممکن است تنبیه تنها راهی باشد که کودک یا نوجوان را وادار به انجام دادن رفتار دیگری غیر از رفتار نامطلوب کند. امکان دارد که رفتار نامطلوبی در طول زمان آنقدر تحکیم یافته باشد که جز با تنبیه کردن نتوان کودک یا نوجوان را به انجام دادن رفتار دیگری وادار کرد.
بسیاری از مردم به تاثیر مفید برخی از رویدادهای ناخوشایند بر زنگی خود اعتراف دارند. شاگردی که در کلاس مردود شده بود آنقدر به درس و مدرسه پرداخت که سالها بعد شاگرد موفقی شد. بعضی ها که ازدواجشان به شکست و جدایی انجامیده است، همسران بهتری یافته اند. گروهی که از کار خود برکنار شده اند کار بهتری یافته اند. بعضی از کسانی که به حمله قلبی دچار شده اند، سیگار را برای همیشه ترک کرده اند. نمونه های بسیار از اینگونه تاثیرهای مفید در رویدادهای ناخوشایند زندگی می توان یافت. اما جالب توجه این است که حتی کسانی هم که به سبب تنبیه شدن به موفقیت رسیده اند، کاربرد تنبیه را به دیگران توصیه نمی کنند، یا دست کم نمی خواهند خودشان بار دیگر به آن رویداد ناخوشایند رو به رو شوند. البته در مواردی استثنایی موقعیت های ناخوشایندی که از پیش برنامه ریزی شده است می توان به صورت ضربه ای تکان دهنده برای آگاهی دادن به افراد به کار روند تا آنها را متوجه کنند که رفتارشان نیاز به تغییر دارد. اما تنبیه باید همراه با عرضه ی چند رفتار مغایر با رفتار نامطلوب باشد و امکان تقویت کردن رفتار مغایر نیز فراهم باشد. در غیر این صورت، تنبیه تاثیر مثبت خود را نخواهد بخشید (کرومبولتز و کرومبولتز، ۱۹۸۲، ترجمه کریمی،۱۳۸۸).
۲-۱۸- محرومیت
مفهوم محرومیت شامل دورکردن افراد (اغلب بچهها) از یک محیط به خاطربدرفتاری آن هاست. جداکردن ازیک تقویت مثبت یامحروم کردن برای زمانی محدود (تقریبا پنج دقیقه) منجر به توقف رفتار هدف میشود. برای مثال، کودکی که در حین بازی خواهر و برادرش را گاز میگیرد، هربارکه این عمل را انجام داد، به یک اتاق دیگر میرود و برای پنج دقیقه روبروی دیوار مینشیند.
۲-۱۹-اقتصادژتونی
اقتصادژتونی، استفاده ازسیستمی ازنشانه ها یا ستاره ها جهت پاداش دادن به بچه ها به خاطررفتارهای موفقیت آمیز است.برای مثال می توان برای هر کار مطلوبی که بچه انجام می دهد یک کارت به او داد که بعدا او چند کارت را می تواند با یک چیز دلخواه مثل بستنی معاوضه کند (پروچاسکا و نورکراس،۱۹۹۹،ترجمه سید محمدی،۱۳۸۸).
۲-۲۰- قراردادوابستگی
راهبردی است که برای اولین بارتوسط استوارت (۱۹۶۹، به نقل از گلدنبرگ و گلدنبرگ، ۱۹۷۳، ترجمه حسین شاهی برواتی و همکاران،۱۳۸۲) مطرح شد که به فرایند افزایش تبادل دو سویه رفتارهای خوشایند اشاره میکند یک توافق نوشته شده یا یک قرارداد امضاشده بین طرفین (برای مثال، والدین وفرزندان، معلمان ودانش آموزان) که مشخص می شود تحت آن شرایط، یک نفرکاری رابرای دیگری انجام میدهد، درنتیجه، طرفین قرارداد به رفتارهای مثبت یکدیگرپاداش میدهند. در اصطلاحات رفتاری، یک قرارداد رابطه بین نوع خاصی ازرفتار وپیامدهای آنهارامشخص میکند. به این صورت، ابزاری است که به شکل آسان درک میشود، سرراست است، به سادگی طراحی میشود، زورگویانه نیست وثابت شده که این قراردادها درمذاکر دربارهی اختلافات والد فرزندی، مفید میباشد.
۲-۲۱- اصل پریماک
ایدهی نهفته در اصل پریماک این است که اعضای خانواده نخست باید تکالیفی را انجام دهندکه کمترخوشایند است، قبل از اینکه به آنهااجازه داده شود، درگیرفعالیت های خوشایند شود، برای مثال، وقتی بچه هادر خانه برای درس خواندن مشکل دارند، ازآنهاخواسته میشود که اول درسشان را بخوانند تا به آنها اجازه داده شودبرنامه های تلویزیون نگاه کنند (پروچاسکا و نورکراس،۱۹۹۹، ترجمه سید محمدی،۱۳۸۸).
۲-۲۲- مدل سازی و ایفای نقش
روشهای متعددی برای استفاده از مدل سازی ورفتارهای ایفای نقش وجود دارد (بندورا،۱۹۷۷). درموقعیت های خاص، ممکن است از اعضای خانواده خواسته شودنقش اشخاصی را ایفاکنندکه آن ها به شکل ایدال می خواهندآنگونه باشند. اعضای خانواده تعدادی از رفتارها آ اجرا خواهندکرد تا ببینند بهترین آنهاکدام است یک بخش از مدل سازی وایفای نقش، بازخورد و عکس العمل های تصحیحی است که ممکن است توسط مشاور یا سایر اعضای خانواده ارائه شود (پروچاسکا و نورکراس،۱۹۹۹،ترجمه سید محمدی،۱۳۸۸).
۲-۲۳- شرطی سازی کلاسیک
در شرطی سازی کلاسیک، یک محرک غیرشرطی، مثل غذا که منجر به یک پاسخ غیر شرطی مثل ترشح بزاق میشود، بایک محرک شرطی مثل زنگ همراه می شود نتیجه اینکه، محرک شرطی همان پاسخ را فرا میخواند(نیکولز و شوارتز،۲۰۰۴،ترجمه دهقانی و همکاران،۱۳۸۷).
۲-۲۴- شرطی سازی عملی
این نوع شرطی سازی توسط اسکینر (۱۹۵۳) موردتوجه قرار گرفت فرایند آزمایشگاهی استحکام نوع خاصی از رفتارپاسخ در حیوانی مثل موش سفید. برای مثال، فشار ارادی زنگ درجعبه ی اسکینر برای کسب غذاـ به وسیلهی پاداش یا تقویت انتخابی امکان رخ دادن آن رفتاررا بیشتراز سایر پاسخهایی خواهد کردکه پاداش داده نشدهاند. در موردانسان نیزبرخی رفتارهای روزانهی ارادی (مثل پاسخ دادن به زنگ در، بازکردن درفریزر، انتخاب طعم خاصی از ماست یا خرید بلیت برای سینمایاکنسرت) که متداول شدهاند، معمولاً به دنبال یک نتیجه مطلوب درگذشته ایجادشدهاند، بنابراین احتمال بیشتری داردکه نسبت به رفتارهایی که پاداش ندیدهاند، دوباره تکرار شوند مثل وقت ملاقات با دندانپزشک (گلدنبرگ و گلدنبرگ، ۱۹۷۳، ترجمه حسین شاهی برواتی و همکاران،۱۳۸۲).
۲-۲۵- تقویت
تقویت، استفاده از پیامدهای خاص فوری، مشروط ومتعاقب رفتار جهت افزایش توالی رفتاراست. تعریف دیگر اینکه، هر رویداد مشروطی که تعدادهررفتاری راافزایش دهد، تقویت درنظرگرفته میشود. هدف تقویت مثبت، افزایش تعدادپاسخ به دنبال یک رویداد مطلوب (تقویت مثبت یا پاداش). هدف تقویت منفی، افزایش تعدادپاسخ باحذف یاخاتمه دادن به یک رویداد یا محرک انزجارآور، ناخوشایند یا دردناک مداوم است که به صورت فوری بعدازپاسخ مطلوب ایجاد میشود (گلدنبرگ و گلدنبرگ، ۱۹۷۳، ترجمه حسین شاهی برواتی و همکاران،۱۳۸۲). رفتارگرایان معتقدند که ما به خاطر منافعی که تجربه می کنیم (تقویت مثبت) یا به خاطر نیاز به گریختن یا اجتناب کردن از پیامدهای ناخوشایند (تقویت منفی) به شیوه ی قابل پیش بینی پاسخ می دهیم. بعد از اینکه هدف های درمان جویان ارزیابی شدند، رفتارهای خاصی مورد هدف قرار می گیرند. هدف از تقویت، خواه مثبت یا منفی، افزایش دادن رفتار موردنظر است. تقویت مثبت مستلزم افزودن چیز با ارزشی برای فرد (مانند تحسین، توجه، پول یا غذا) به عنوان پیامد رفتار خاص است. محرکی که بعد از رفترا قرار دارد تقویت کننده ی مثبت است. برای مثال کودکی نمرات عالی می گیرد و والدینش او را تحسین می کنند اگر او برای این تحسین ارزش قایل باشد، احتمال دارد که در آینده نیز برای نمرات خوب تلاش کند. زمانی که هدف برنامه ای کاهش دادن یا برطرف کردن رفتارهای ناخوشایند است، از تقویت مثبت برای افزایش دادن فراوانی رفتارهای خوشایند که جایگزین رفتارهای ناخوشایند می شوند، استفاده می شود (کری، ۲۰۰۵، ترجمه سید محمدی،۱۳۸۹).
تقویت مثبت یا پاداش، محرک های خوشایند و لذت بخش را در بر می گیرد که باعث تکرار و افزایش رفتار می شود. تقویت مثبت ارائه ی یک محرک مثبت به دنبال یک عمل است مثلاً افزایش حقوق به دنبال کار اضافی انجام شده، تقویت ممکن است صد در صد باشد و یا اینکه به صورت جزئی و متناوب صورت گیرد در تقویت صد درصد برای هر دفعه عمل تقویت مثبت ارائه می شود، در حالیکه در تقویت جزئی پس از چند مرتبه انجام عمل و یا پس از فاصله ی زمانی معین فرد موفق به دریافت تقویت مثبت می شود. بر طبق اصول شرطی کردن فعال، می توان اکثر رفتارهای انسان را برحسب تقوتی مثبت و یا منفی تبیین کرد. در شناخت رفتار یک فرد و یا در تغییر و تعدیل رفتار او تقویت مثبت، یا منفی و یا هر دوی آنها دخالت دارند. البته، آنچه که برای فرد تقویت مثبت به حساب می آید، ممکن است برای دیگری لزوما تقویت به حساب نیاید و یا اینکه عامل تقویتی