دانلود فایل های دانشگاهی - تحقیق - پایان نامه - پروژه
دانلود فایل های دانشگاهی -متن کامل- تحقیق - پایان نامه - پروژه - همه رشته ها -فرمت ورد-نمونه رایگان
دانلود فایل های دانشگاهی -متن کامل- تحقیق - پایان نامه - پروژه - همه رشته ها -فرمت ورد-نمونه رایگان
و مىتوان به آسانى در مورد اندازه قدرت افراد و مقایسه کمى آن ها نظر داد؛ این در صورتى است که افراد به آثار مشترک و مطلوبى که از جهت مقدار متفاوت باشد دست یابند. از اینرو، در مواردى که به آثار متفاوت دست یافتهاند، راهى براى اندازهگیرى قدرت وجود ندارد و این امر منشأ نوعى تردید و ابهامگویى راسل در قابلیت اندازهگیرى قدرت شده است. وى در عین آنکه اظهار مىدارد: «اگر دو نقاش مایل باشند تابلوهاى زیبا بکشند و ثروتمند شوند و از این میان یکىشان به تابلوهاى زیبا و دیگرى به ثروت دست یابند، هیچ راهى براى تشخیص اینکه کدام یک از آن دو، داراى قدرت بیشتر است وجود ندارد» (همان: ۵۵).
پارسنز مىگوید: «قدرت عبارت است از قابلیت تعمیمیافته براى تضمین اجراى تعهدات الزامآور واحدهایى در نظام سازمان جمعى» (لوکس،۱۳۷۰: ۱۴۷ و ۱۴۸). وى در توضیح به دو عامل مهم اشاره مىکند: نخست مشروعیت تعهدات مذکور است از جهت تأثیر مثبتى که در تأمین اهداف اجتماعى هماهنگ با باورها و اعتقادات مردم دارد که این خود، تا حد وسیعى، منشأ پذیرش آن ها از سوى مردم خواهد بود و این مصداق روشنى است براى «قابلیت اجراى تعهد» که در تعریف آمده
است.
دوم عامل وجود ضمانت اجرایى دولتى است که در قالب پاداش و کیفر و به طور کلى احکام جزایى تجلى پیدا مىکند و در موارد تمرد و عصیان که عامل نخست به تنهایى تأثیرى در اطاعت افراد ندارد، این عامل پشتوانه دیگرى براى اجراى تعهدات نامبرده و پذیرش قهرى آن از سوى این قشر خواهد بود.
بر اساس دو عامل نامبرده، دو سطح از قدرت ظهور و بروز پیدا مىکند. سطح نخست به زمینه اعتقاد و باور مردم به مشروعیت قانون و مدیران و مجریان آن مربوط مىشود، چرا که مردم بر اساس باورشان، خود به خود، از قوانین اطاعت مىکنند و تعهدات را به کار مىبندند. دوم به مواردى مربوط مىشود که افراد یا به لحاظ اینکه مشروعیت قوانین را باور ندارند و یا به هر علت دیگر، دست به تمرد و عصیان بزنند که قوانین جزایى ـ به عنوان پشتوانه اجراى قوانین مدنى و حقوقى و به عنوان یک ضمانت اجرایى دولتى ـ افراد متخلف را به اطاعت از آن وا مىدارد.
مک آیور قدرت اجتماعى را قابلیت به اطاعت درآوردن دیگران در هر گونه رابطه اجتماعى مىداند (مکآیور، ۱۳۵۴: ۱۰۱). او در ادامه تأکید مىکند قدرت اجتماعى قابلیت نظارت بر رفتار دیگران است، خواه مستقیما به صورت امر و خواه غیرمستقیم و از راه تمهید وسایل موجود» (همان: ۱۰۶). ماکسوبر به جاى واژه «قابلیت» از کلمه «فرصت» استفاده کرده است. به عقیده وى «قدرت عبارت است از فرصتى که در چارچوب رابطه اجتماعى به وجود مىآید و به فرد امکان مىدهد تا ـ قطع نظر از مبنایى که فرصت مذکور بر آن استوار است ـ ارادهاش را حتى علىرغم مقاومت دیگران بر آن ها تحمیل کند» (وبر،۱۳۶۷: ۱۳۹). از دیدگاه وبر «قدرت، مجال یک فرد یا تعدادى از افراد است براى اعمال اراده خود حتى در برابر مقاومت عناصر دیگرى که در صحنه عمل شرکت دارند» (فروند،۱۳۶۲: ۲۳۲).
قدرت به گونههای مختلف با الزام، نفوذ، شهرت، شایستگی یا توانایی، سلطه، زور و یا اقتدار یکسان قلمداد شده است. از آنجا که واژهای برای بیان مفاهیم متعدد به کار برود معنای آن دقت کمتری دارد، ضروری است قدرت از بعضی مفاهیم متمایز شود.
۲-۴-۱۷- قدرت و الزام
الزام را میتوان چنین تعریف کرد: “هر واقعیتی که انسان را وادار به انجام دادن یا پذیرش چیزی کند که تمایلی به آن ندارد الزام مینامیم”. و با قائل شدن تمایز بین دو مبنا یا دو گونه رابطه در قدرت می کوشیم از برابری قدرت و الزام احتراز کنیم (استیرن،۱۳۸۱: ۷۱).
دو مبنا: زور یا قانون که هر کدام نیز معرف حقوق اند بایداصل زیر را مدنظر قرار دهیم در حالی که قانون آزادی را ممکن میگرداند، زور الزامآور میشود، زیرا “اطاعت از قانونی که توصیه شده است آزادی نام دارد” یعنی این که بر اساس توافقی دو جانبه و طی قراردادی گزینش میشود. پس آزادی و پیروی از قانون، خود، آزادی اساسیتری را میطلبد و آن آزادی برگزیدن قوانین است (همان: ۷۲).
قانون- قرارداد، بدین معنی است که هر فردی، به الزام جمع، مجبور به محترم شمردن قرارداد میشود و هرکس به دیگران اجازه میدهد تا در صورتی که یکی از مفاد قرارداد را نپذیرفت او را وادار به پذیرش کنند، روسو این التزام به پیمان را به خوبی نشان داده است:
پس به منظور آنکه پیمان اجتماعی دستورالعملی بیحاصل نباشد به صورت ضمنی تعهدی را در خود نهفته دارد که به دیگران قدرت میدهد تا در صورتی که کسی از اراده عمومی سرپیچی کرد توسط سایرین ناگزیر به فرمان بردن شود و این بدان معنی است که او را وادار به آزاد بودن میکنند (همان: ۷۲).
۲-۴-۱۸- نفوذ و قدرت
نفوذ مبتنی بر ویژگی نیروهای شخصی است. منبع نفوذ، غیررسمی است؛ یعنی فرد توانایی تغییر رفتار دیگران را بدون داشتن مقام یا موقعیت رسمی داراست. در نفوذ نقش عامل معنویت مهمتر از عامل اجبار است. قدرت و نفوذ خیلی نزدیک به هم هستند ولی نفوذ بیشتر جنبه تشویق و ترغیب دارد. نفوذ توانایی متقاعد کردن است در حالی که قدرت توانایی وادار کردن، تنبیه کردن یا متعهد کردن افراد به انجام کاری است. نفوذ، قدرت ترغیبی است و فرد داوطلبانه آن را نمیپذیرد. شخصی که بدون در اختیار داشتن یک سمت رسمی میتواند بر رفتار دیگران تاثیر گذارد، صاحب نفوذ به شمار میآید. بر خلاف اقتدار که سرچشمهای رسمی دارد، نفوذ از یک سرچشمه غیر رسمی آب میخورد(کوئن،۱۳۷۰: ۳۰۱).
قدرت متمایز از نفوذ و مستلزم کنترل معینی است که با اِعمال ضمانت اجرایی بر کنشهای دیگر افراد بهدست میآید. نفوذ دربردارندهی قدرت نیست هر چند هیچ قدرتی بدون نفوذ نیست. رابرت بیرشتات[۱]میگوید: «نفوذ متقاعدکننده است و قدرت، مجبورکننده»(کوزر و روزنبرگ، ۱۳۷۸: ۱۷۹).
۲-۴-۱۹- قدرت و اقتدار
اقتدار، قدرت مشروعیت یافته است؛ قدرتی که پذیرفته میشود و معمولا این پذیرش و اطاعت داوطلبانه است. « قدرت مشروعیت یافته، کارکرد بیشتری از قدرت مشروعیت نیافته دارد. قدرت مشروعیت نیافته در بعضی مواقع اثراتی را به دنبال دارد که درست متضاد آن چیزی است که مد نظر بوده است.» پس، مساله اصلی در اقتدار، پذیرش است. برنارد این موضوع را مورد تاکید قرار میدهد و بیان میکند که « افسانه و خیال است اگرتصور کنیم اختیار از بالا به پایین و از کل به جزء جاری میشود». افراد زیادی ادعا میکنند که اقتدار دارند ولی وقتی با زیردستان مواجه میشوند در کسب اطاعت آن ها شکست میخورند. اقتدار به صلاحیت شخص یا مقام بستگی ندارد بلکه به پذیرش و اطاعت همراه با رضایت زیردستان بستگی دارد. در روابط قدرت بین واحدهای اجتماعی، پذیرش قدرت عامل بسیار مهمی است (همان).
۲-۴-۲۰- قدرت و زور
زور در جوامع امروزی بسیار مشهودتر از جلوههای دیگر قدرت است. زور قدرت آشکار است. برای به کارگیری زور در یک موقعیت اجتماعی، قدرت لازم است. قدرت، زور را ممکن میسازد و مقدم بر آن است. هر عاملی که قدرت داشته باشد، میتواند اعمال زور کند. هر قدرتی به نظر ملزم کننده میآید و به نظر میرسد که قدرت از زور، یعنی قابلیت ملزم کردن جدایی ناپذیر است، البته قدرت به صورت مداوم از این زور بهره نمیجوید، اما نمیتوان از این موضوع این گونه نتیجه گرفت که بهره جستن از زور نشانه شکست قدرت است، چون قدرت مدام زور را مهار میکند و بر آن نظارت دارد و همین تفوق است که قدرت را تعریف میکند (همان: ۷۸).
هم چنین باید پذیرفت که هر قدرتی، نابرابری در سازمان سلسله مراتبی، احتمال توسل جستن به مجازات یا به گفته دیگر، نوعی “تحدید کردن طیف فعالیتهایی که بر روی دیگران گشوده است، را در پی دارد” (همان).
۲-۴-۲۱- قدرت وخشونت
خشونت آشکارترین، بدترین و انعطاف ناپذیرترین جلوه قدرت، خشونت است. فرق بین قدرت و خشونت در این است که قدرت همیشه بر تعداد متکی است و در حالت افراطی، قدرت یعنی همه در برابر یک نفر؛ در حالی که خشونت ممکن است وابسته به تعداد نباشد و بر ابزار و لوازم متکی است و درحالت افراطی، خشونت یعنی یک نفر در برابر همه. هر چند خشونت و قدرت با هم تفاوت دارند، ولی معمولا با هم ظاهر می شوند. خشونت در جایی ظاهر میشود که قدرت در معرض خطر باشد و به مخاطره بیافتد. خشونت اگر کنترل نشود به نابودی قدرت می انجامد (همان).
۲-۴-۲۲- قدرت و سلطه
آبوت و والاس، قدرتی که یک فرد یا گروه بر فرد یا گروهی دیگر اعمال میکند، سلطه مینامند. این اِعمال قدرت صرفا اقتصادی، فنی یا نظامی نیست بلکه جنبهی عاطفی، فرهنگی و روانی دارد که در افراد زیرسلطه نوعی احساس حقارت و عدم امنیت ایجاد میکند(آبوت و والاس،۱۳۸۳: ۳۱۹).
شاید لازم باشد سرانجام تعریفی کلی و موجز از قدرت به دست داد که فراگیرندهی همهی تعریفهای گفته شده یا مفاهیم نهفته در آن ها باشد، بنابراین در تعریف قدرت میتوان گفت قدرت عبارت است از: «توانایی فکری و عملی برای ایجاد شرایط و نتایج مطلوب». شکلها و سطوح این “توانایی” متفاوت است: هم تحمیل اراده را دربرمیگیرد، هم به رابطه کسانی که میخواهند نتایج مطلوب به بار آورند و کسانی که باید آن نتایج را به بار آورند اشاره می کنند، و هم انواع مشارکتهای سیاسی مسالمتآمیز یا غیرمسالمتآمیز افراد، گروهها و احزاب، حکومتها و دولتها را دربر میگیرد. توانایی هرکدام از این نیروهای اجتماعی، سیاسی، برای ایجاد شرایط و نتایج مورد خواست خود در عرصه سیاستهای داخلی و خارجی قدرت مربوط به آن نیرو محسوب می شود. بنابراین از قدرت فرد، قدرت گروه، یا حزب، قدرت یک حکومت، یا از قدرت یک دولت میتوان نام برد، این نیروها توانایی فکری و عملی خود را در عرصه مبارزهی سیاسی، داخلی یا خارجی، در برابر نیروهای دیگر که آن ها هم میتوانند افراد، گروهها و احزاب، حکومتها و دولتها باشند به کار میبندند تا به هدفی که دارند و به نتیجهای که میخواهند برسند (عبدالرحمان،۱۳۷۳:۹۱).
بر اساس تعاریف قدرت، چند عنصر اساسی در آن ملحوظ است:
۲-۴-۲۳- ویژگیهای قدرت
قدرت دارای ویژگیها و مشخصاتی است که در زیر به بعضی از آن ها اشاره می شود:
الف) عمومی بودن دامنهی قدرت
در هر نوع رابطهای میتوان جلوههایی از قدرت را مشاهده کرد، روابط بین افراد، گروهها و کشورها بدون علت نیست، علت برقراری روابط یا کسب منفعت است یا دفع ضرر(مدنی، ۱۳۷۲: ۱۰۳). البته در منطق اسلام بسیاری از مواقع، هدف از برقراری روابط بین افراد، نه سودجویی مادی، بلکه نوعی ایثار است که در ارتباط با طرف مقابل، هدف، رساندن نفع به اوست (خدادادی، ۱۳۸۲: ۶۴ ).
ب) روانی و ذهنی بودن قدرت
قدرت رابطهای روانی بین کسانی است که آنرا به کار میبرند و آن هایی که در معرض اقدام قرار میگیرند. در واقع در فرایند اعمال قدرت، ایجاد تصور روانی مرحله ای قبل از اعمال قدرت است، بهاین ترتیب، ایجاد تصور روانی قدرت مرحله ای قبل از اعمال قدرت است، قدرت هر ملت به تصور ملتهای دیگر نسبت به آن ها و تصور آن ها نسبت به قدرت ملتهای دیگر بستگی دارد (همان).
ج) دو قطبی بودن قدرت
اعمال قدرت توسط افراد، گروهها و کشورها می تواند مانند شمشیری دو لبه باشد، یعنی، قدرت در جهت مصلحت انسان می تواند در ترغیب به انجام کاری یا باز داشتن از انجام عملی در جهت نیل به اهداف مطلوب موثر باشد، مانند اعمال قوانین و مقررات یک جامعه یا اطاعت از قوانین راهنمایی و رانندگی که در این صورت به “قدرت مثبت” معروف است و از طرف دیگر، اعمال قدرت در جهت خلاف مصلحت می تواند جنبه بازدارنده و پیشگیرنده داشته باشد. قدرتی کهاستکبار جهانی در جهان امروز علیه ملتهای تحت ستم اعمال میکند از نوع “قدرت منفی” است (خدادادی، ۱۳۸۲:۶۵).
د) قدرت نسبی و وابسته به موقعیت
قدرت مطلق نبوده و نسبی است. اگر یکی دارای قدرت است، باید یکی دیگر آماده باشد که قبول کند آنرا به کار ببرد. رابطه قدرت با گذشت زمان هم دگرگون می شود (عبدالرحمان،۱۳۷۳: ۹۱). مثلا قدرت کشوری نسبت به زمان، نسبت به مسألهای که قدرت متوجه آن هاست، نسبت به قدرت کشورهای دیگر و نسبت به کشوری که بر علیه آن اعمال می شود در نظرگرفته و سنجیده می شود، مانند کشور انگلیس که در زمان جنگ جهانی اول از قدرت بالایی برخوردار بود ولی همین کشور نسبت به شرایطی که جنگ جهانی دوم بهوجود آورد، تا اندازه زیادی قدرتش را از دست داد (مدنی، ۱۳۷۲: ۱۰۴).
ه) عدم اندازه گیری قدرت
با توجه به عناصر کیفی که در شگلگیری قدرت وجود دارند و نیز با عنایت به ظریف و حساس بودن کاربرد قدرت، اندازه گیری آن کاری بس مشکل است (خدادادی،۱۳۸۲: ۶۶). به ویژه آنکه شاخص و معیار خاصی برای اندازه گیری قدرت وجود ندارد؛ ولی کسانی خواستهاند که با ارائه راهکارهایی به اندازهگیری قدرت بپردازند. از جمله کسانی که در این باب تلاش هایی نموده، رابرت دال است که وی اندازه گیری قدرت را در حیطهی فعالیت عقل سلیم و شهود و یا درونبینی میداند (مطهرنیا، ۷۹: ۱۷۰). به عقیدهی او، قدرت را بر پایه عظمت، توزیع، عرصه و جامعیت میتوان توصیف کرد. او چهار روش برای اندازه گیری قدرت برشمرده است:
علاوه بر دال، بشیریه نیز درباره اندازه گیری قدرت میگوید: «برای اندازه گیری قدرت از روشهای آماری نیز میتوان استفاده کرد. هر عامل قدرت برای اعمال قدرت خود باید بهایی بپردازد، مثلا اگر پلیس تظاهراتی را سرکوب میکند، یا دادگاه حکمی را صادر میکند، بهایی پرداخت می کنند، وقتی بهای قدرت به حداکثر برسد، مانند حالتی که ارتش به خیابانها بریزد و تظاهرات را سرکوب کند، گفته می شود زور کامل اعمال شده است، بهای زیاد در این حالت به میزان وقت، مخارج صرف شده و به خطر افتادن مشروعیت دولت، بستگی داشته و بر آن استوار است. در مقابل در حالت اقتدار، بهای قدرت به حداقل میرسد، مثلا رأیی که یک دادگاه صالح صادر میکند ناشی از مشروعیت و اقتدار آن دادگاه است که دارای قدرت بیشتری است، به عبارتی، اقتدار، قدرتی است که بهای کمتری برای آن پرداخت می شود، درحالیکه زور قدرتی است که بهای زیادی برای آن پرداخت می شود؛ زیرا مشروعیت آن کمتر است، این اندازه گیری در مفاهیمی دیگر چون نفوذ، اعتبار و… نیز استفاده می شود.»(بشیریه، ۱۳۶۶: ۱۷۸ ). اما این روشها، تنها روشهایی نیستند که پژوهشگران به آن ها اتکا کنند. در واقع اندازه گیری دقیق قدرت یک فرد بسیار دشوار است، زیرا قدرت در تحلیل نهایی توصیفی است. همیشه در فراسوی قدرت فشارهای ناپیدایی وجود داشته است و درحالیکه فرمانروا فقط رئیس اسمی کشور بوده است، یک سرمایهدار یا یک نظامی قدرت واقعی را اعمال میکرده است.
۲-۴-۲۴- قدرت و ساختار آن در خانواده
معنای عام قدرت، توانایی کنترل بر اعمال سایر افراد بهرغم میل آن ها است. جامعه شناسان قدرت را رابطهای اجتماعی میدانند که فرد در موقعیتی میتواند خواست خود را
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط فاطمه کرمانی در 1399/09/06 ساعت 10:05:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |