موضوع: "بدون موضوع"

دانلود پایان نامه روانشناسی در مورد مبنای نظری وابستگی به مواد مخدر-دیدگاه های مبتنی بر ویژگی های درون فردی

از نظر کامفر و ترنر (۱۹۹۹) طراحان این دیدگاه، تنیدگی خصوصاً تنیدگی مربوط به مدرسه، اساسی ترین علت مصرف مواد مخدر است. نوجوانان که شرایط مدرسه را نمی توانند تحمل کنند و از مدرسه گریزان هستند، همسالان منحرف را برای رهایی از فشار روانی انتخاب کرده و به مصرف مواد مخدر تشویق می شوند براساس این نظریه، خودرکارآمدی یا خود اثربخشی تحصیلی ضعیف، مهمترین علت فشار روانی نوجوان در مدرسه است. بنابراین، مدل بوم شناسی اجتماعی مدعی است که اگر نوجوان در مورد مهارت های تحصیلی خود دچار تردید شود و  مدرسه را محیطی پر فشار و نامساعد دریابد، ممکن است به مصرف مواد مخدر روی آورد.

 

آدرس سایت برای متن کامل پایان نامه ها

 

۲-۵-۶-۲الگوی تحقیر خود

 

گپلان و همکاران (۱۹۸۴، به نقل از طارمیان، ۱۳۷۸) نظریه ای مطرح کردند که در آن حرمت خود فرد، عامل اصلی در مصرف مواد مخدر و پیشگیری از آن است. در این نظریه فرض بر این است که اگر فرد مکرراً در معرض ارزیابی های منفی و انتقادات دیگران قرار گیرد، حرمت خود او پایین می آید، اغلب خود را تحقیر و احساس عدم کفایت می کند.

 

نوجوانی که احساس می کند از سوی دیگران طرد شده است و عملکرد اجتماعی مقبولی ندارد، برای دفاع و حمایت از من، واکنش هایی را نشان می دهد که عبارتند از:

 

۱)طغیان در برابر معیارها و ارزشهای معمولی حتی اگر تصنعی باشد.

 

۲)از الگوهای نقش پذیری مرسوم، خود را دور می کند.

 

۳)این احساس که خود ارزشمندی او با انجام رفتارهایی به غیر از رفتارهای متداول تقویت می شود، سبب ارتباط با همسالان منحرفی می شود که احساس ارزش خود را در او تقویت می کنند (داوو و همکاران، ۱۹۹۶).

 

۲-۵-۶-۳یادگیری اجتماعی چند مرحله ای

 

در این دیدگاه، سایمن و همکاران (۱۹۹۵) با بسط نظریه یادگیری اجتماعی کوشیدند تا علت گرایش نوجوانان به گروه های همسال مصرف کننده مواد را توضیح دهند. در این دیدگاه فرایندهای یادگیری اجتماعی با چند ویژگی درون فردی ترکیب شده اند. این ویژگی ها عبارتند از: حرمت خود پایین، آشفتگی هیجانی (تنش، اضطراب و خلق افسرده)، مهارتهای ضعیف در مقابله و رویارویی، مهارت های ضعیف در تعاملات اجتماعی و وجود سیستم ارزشی شخصی که بر اهداف فعلی و کوتاه مدت و نه اهداف بلند مدت مرتبط با خانواده، تعلیم و تربیت و مذهب تاکید دارد.

 

۲-۵-۷نظریه تعامل خانواده

 

بروک و همکاران (۱۹۹۰) نظریه پیچده ای را توصیف می کنند که در آن دلبستگی عاطفی به والدین، یادگیری اجتماعی و ویژگی های درون فردی نوجوانان، مستقیماً بر مصرف مواد اثر می گذارد. اساس نظریه تعامل خانواده، ارتباط و پیوند قوی عاطفی میان والدین و کودک، خصوصاً ارتباط مادر با کودک است. براساس این نظریه، دلبستگی میان والد و کودک چهار علت و سه پیامد دارد. علل آن عبارتنداز:

 

الف)ارزشهای مورد قبول والدین، ب)رفتار تربیتی توام با حمایت و عطوفت والدین؛ ج)سازگاری روانی مادر و کودک د) کنترل مادر در مورد کودک (هاونگ[۵]، ۲۰۰۶).

 

۲-۵-۸نظریه های یکپارچه نگر

 

۲-۵-۸-۱نظریه رفتار مشکل

 

این نظریه راجسور و همکاران (۱۹۷۷) مطرح کرده و در آن به تبیین علل رفتارهای مخاطره آمیز نوجوانان پرداخته اند. در این نظریه نوجوانی که رفتار مشکل آفرین دارد (مثلاً بزهکاری) بیشتر در معرض مشکلات روانشناختی دیگر قرار می گیرد.(مثلاً مصرف حشیش) در تایید این نظریه، تحقیقات نشان می دهد نوجوانانی که حشیش مصرف می کنند، احتمال بیشتری برای مصرف الکل دارند و در عین حال از نظر جنسی بی مبالاتند؛ ممکن است کارهای خلاف انجام دهند، فرار و دعوا کنند یا با والدین خود مخالفت ورزند (پرتیتس و همکاران، ۱۹۹۵).براساس مطالعه کاندل آنهایی که در سنین دبیرستان ماری جوانا مصرف می کرده اند، میزان بالاتری از جدایی و طلاق، بزهکاری و تمایلات فزاینده جهت مشاوره با متخصصان بهداشت روانی داشتند. در میان زنان، الگوهای شغلی ناپایداری مشخص شد، گرچه مولف این نکته را هم در نظر دارد که این آثار ممکن است فقط به ماری جوانا وابسته نباشد، بلکه با مصرف الکل و کوکائین نیز مرتبط باشد (دیویس ونیل، ۲۰۰۱، به نقل از بهرامی، ۱۳۸۳).

 

 

 

 

۲-۵-۸-۲نظریه گروه همسالان:

 

اوتینگو بوالیس  نظریه ای را مطرح کردند که برخی مسائل و مفاهیم نظریه جسور و همکاران (۱۹۹۱) را نیز در بر می گیرد. طبق این نظریه، تنها متغییر منفرد و عمده در سوء مصرف مواد در نوجوانان، تاثیر همسالانی است که آنها برای ارتباط انتخاب کرده اند و به طور کلی استفاده از مواد مستقیماً به ارتباط با همسالان مربوط است (موک خلد و کلاتیون، ۱۹۹۵؛ به نقل از بهرامی، ۱۳۸۳).

 

۲-۵-۸-۳ الگوی آسیب پذیری

 

این الگو تلفیقی است از چند نظریه که شر آن را ارائه داده است. به عقیده وی مصرف مواد مخدر ارتباط بسیار زیاد و نیرومندی با انتظارات ویژه درباره مواد در افراد (نظریه های شناختی – عاطفی)، مصرف مواد به وسیله والدین (نظریه یادگیری اجتماعی)، ناکامی و شکست تحصیلی (الگوی بوم شناختی)، آشفتگی های عاطفی و مهارت های سازشی ناکارآمد (یادگیری اجتماعی چند مرحله ای) دارد. وقتی دیدگاه شر را به سایر مواد تعمیم دهیم ممکن است برخی از علل مصرف مواد را در اساس زیست شناختی شخصیت، عملکرد شناختی و تفاوت های فرد در واکنش به مواد جستجو کنیم (طارمیان، ۱۳۷۸).

 

۲-۵-۸-۴نظریه تفسیر انتخاب عقلایی

 

این نظریه معتقد است که افراد به سوی چنین فعالیت هایی رانده نمی شوند، بلکه فعالانه دست به این اعمال می زنند و فکر می کنند که ارزش خطر کردن را دارد. براساس چنین نظریه ای می توان به بعضی از علل فردی گرایش به اعتیاد نیز پی برد. مثلاً کنجکاوی یکی از عواملی است که باعث می شود تا فرد، بویژه در نوجوانی و جوانی به کشف ناشناخته ها تمایل پیدا کند. در چنین مواردی اگر چنین فردی در جمعی از همسالان خود قرار گیرد که دستی در مواد مخدر و اعتیاد دارند، تحت تاثیر تبلیغات مستقیم یا غیر مستقیم آنها و فقط براساس کنجکاوی خود شروع به مصرف مواد خواهد نمود (هاونگ، ۲۰۰۶).

 

[۱] . Kamfer

 

[۲] . Terner

 

[۳] . Gaplan

 

[۴] . Siomn

 

[۵] -Havang

فروش اینترنتی فایل پایان نامه روانشناسی مبنای نظری وابستگی به مواد مخدر-نظریه های زیستی – روانی

براساس این نظریه، وابستگی جسمانی، معتاد را در دام چرخه معیوب دریافت دارو و نشانه های ترک مواد گرفتار می کند. عقیده بر این است که مصرف کنندگان مواد که مصرف آنها تا حد ایجاد وابستگی جسمانی رسیده است، به خاطر اجتناب از نشانه های ترک مواد مجبور به مصرف می شوند. ترک تدریکی در مقایسه با ترک ناگهانی نشانه ای ترک خفیف ترس ایجاد می کند، اما متاسفانه وقتی این افراد پس از سم زدایی از بیمارستان مرخص شدند دوباره به عادت اولیه خود باز می گردند. سم زدایی حالتی است که در آن دیگر مواد در بدن فرد باقی نمی ماند و شخص نشانه های ترک مواد را تجربه نمی کند. همچنین الگوی دریافت مواد برخی از افراد، شامل چرخه متغیر مصرف سم زدایی می شود (ملسو و مندلسون، ۱۹۹۰).

 

۲-۵-۹-۲ نظریه مشوق مثبت اعتیاد

 

ناتوانی نظریه های وابستگی جسمانی در تبیین جنبه های عمده اعتیاد، سبب پیدایش این نظریه شد که دلیل اصلی گرایش معتادان به مصرف مواد، فرار یا اجتناب از پیامدهای ناخوشایند علائم ترک مواد یا علائم شرطی شده ترک مواد نیست، بلکه بیشتر برای حصول آثار خوشایند مواد و ایجاد لذت است (استوارت، دویت و آیکل بوم، ۱۹۸۴ به نقل از بهرامی، ۱۳۸۳).برخی از آثار خوشایند مواد ممکن است به طور صریح و روشن نباشد، با این حال گزارش شده است که اغلب مواد اعتیادزا آثاری بازداری زدایی دارند. اگر شما بر اثر مصرف الکل بتوانید به راحتی اعمال هیجانی مثلاً رفتار عاشقانه خود را به دور از بازداری ابراز کنید، از این امر لذت خواهید برد و این عمل برانگیزاننده مهمی در اعتیاد به الکل خواهد بود (هیگنز، ۱۹۹۸).

 

دانلود پایان نامه

 

 

 

۲-۵-۱۰نظریه های اجتماعی – فرهنگی

 

نظریه هایی که با توجه به ابعاد اجتماعی – فرهنگی اعتیاد، مساله سوء مصرف مواد را تحلیل کرده و سعی در تبیین و توجیه آن نموده است نیز بسیار متنوعند.

 

 

۲-۵-۱۰-۱نظریه بی هنجاری

 

در این نظریه – که ریشه در نظریات اصیل دورکیم، جامعه شناس فرانسوی دارد – به عوامل اصلی تضعیف معیارها و هنجارهای اجتماعی پرداخته و چنین مطرح می شود که سستی ارزشها و هنجارهای اجتماعی- فرهنگی موجب روی آوردن افراد به مواد مخدر و اعتیاد می شود. تحولات سریع صنعتی – اقتصادی و به تبع آن تغییرات سریع و گسترده اجتماعی مانند شهرنشین، نوسازی، ظهور جامعه توده ای، تضعیف باورها، ارزشها و سنت های فرهنگی، مذهبی، ملی و موروثی متزلزل شدن ساختار سنتی خانواده، همه موجب تغییر در هویت افراد شده و باعث می شوند تا رفتار سنتی آنان تغییر کند (بهرامی، ۱۳۸۳)

 

۲-۵-۱۰-۲نظریه انزوا طلبی مرتون

 

این نظریه روایت دیگری از نظریه بی هنجاری است و بی شباهت به نظریه پیرامون گرایی، که اخیراً رواج گسترده ای یافته، نیست. طبق این نظریه چون جوامع مدرن اغلب به موفقیت فردی اصالت داده و کسب آن در گرو مشارکت فعال اجتماعی، داشتن کار مفید، بهره مندی مناسب از ثروت مادی، از موارد متناسب با موفقیت اجتماعی فرد و غیره است، محرومیت ازهر یک از اینها، به پیرامونی شدن و انزوا طلبی فرد منجر می شود. در چنین شرایطی، یا در شرایطی که فرد خود را با نگرشها، باورها، ارزشها و هنجارهای حاکم بر جامعه بیگانه می یابد و یا حداقل خود را با آنها یگانه نمی یابد، از جامعه جدا شده و انزواطلبی پیشه می کند (هیگنز، ۱۹۹۸).

 

۲-۵-۱۰-۳نظریه برچسب زنی

 

این نظریه بیشتر در نوشته های دیگر (۱۹۹۶) به چشم می خورد که به تعامل گرایی یا روابط متقابل نمادین، پرداخته است. این نظریه معتقد است که تفکر و رفتار افراد مبتنی بر پیامهایی است که از محیط اطراف خود و از جمله از مردم کسب می کنند. در زمینه اعتیاد به مواد مخدر چنین مطرح می شود که نمادها، علائم، توقعات و رفتار کسانی که معتاد نیستند و می توانند، به قول گیدنز (۱۹۹۲) تعاریف اخلاقی متعارف را به دیگران بقبولانند و به صورت رسمی یا غیر رسمی، نماینده نیروهای نظم و قانون هستند. منابع اصلی برچسب زنی را فراهم می آورند. مثلاً با بروز علائمی از قبیل رنگ پریدگی، چشمان خمار، سنت راه رفتن، شخص معتاد شناسایی یم شود و اگر تلقی دیگران این باشد که اعتیاد جرم است، شخص معتاد نه تنها از سوی جامعه طرد می شود بلکه از ابتدایی ترین حقوق اجتماعی اش نیز محروم می شود (بهرامی، ۱۳۸۳).

 

۲-۵-۱۱نظریات فیزیولوژیک

 

تاکید عمده نظریه های فیزیولوژیک بر بررسی نقش عوامل مستعد کننده ژنتیکی سوء مصرف مواد، نیز ویژگی های مزاجی، مکانیسم های شیمیایی مغزی و عوامل عصبی درگیر در وقوع تحمل، وابستگی و ترک می باشند.

 

۲-۵-۱۲نظریه ی سیستم انگیزشی

 

مطابق نظریه سیستم انگیزشی ، برای فهم ماهیت وابستگی به دارو نیاز به درک عمیق از سیستم انگیزشی است .در حقیقت،سیستم انگیزشی در پنج سطح پیچیده که عبارتند از :انگیزه ها[۸] ،تکانه ها[۹] ،پاسخ ها[۱۰] ، برنامه ها[۱۱] وارزیابی ها[۱۲] ،در بروز وشکل گیری رفتار های انسان چون وابستگی به مواد یا تداوم آن رفتار دخالت دارد زمانی شخص مواد مصرف می می کند ،به واقع در سیستم انگیزشی او تغییراتی ایجاد می شود وپس از شکل گیری اعتیاد ،سراسر سیستم انگیزشی در حفظ آن دخالت دارند . هرعنصر یا همه عناصر در سیستم انگیزشی از جمله تداعی بین محرک ها ،تکانه ها،انگیزه ها ، ارزیابی ها وبرنامه ها ممکن است وارد عمل شوند .به نظر می رسد که مصرف دارو می تواند نسبت به یک عنصر از این سیستم مانند تکاه ها عمل کند .ارتباط های درونی سیستم منجر به بروز تغییراتی در دیگر عناصر مثل ارزیابی ها می شوند که از رفتار اعتیاد حمایت می کتتد (رابرت وست ،۲۰۰۶،ترجمه پور نقاش تهرانی ،۱۳۸۸)

 

فنیکل[۱۳](۱۹۴۵)معتقد است گرایش به مصرف مواد منحصرا شامل ارضاءجنسی نمی شود بلکه در جهت ارضای احساس امنیت ،اعتماد به نفس وبسیاری ازموارد مشابه می باشد،بنابراین منشاءوماهیت اعتیاد را اثرات شیمیای ماده تعیین نمی کند ،بلکه ساختار روانی شخص است که آنرا مشخص می کند وآنچه بیش از همه در مصرف مواد حائزاهمیت است،افزایش قابل توجه عزت نفس فرد بعد از مصرف مواد می باشد .پس از مصرف مواد ،عزت نفس وخشنودی  های شهوانی وخود شیفته وار درهم می آمیزندو این عامل درست نقطه حساس و اساس تداوم مصرف ماده است.در واقع ،داروهای اعتیاد آور بر سیستم های انگیزشی تاثیر می گذارند. دارو به عنوان یک پاداش یا تقویت کننده ی مثبت عملی می کند و استفاده ی مکرراز آن،موجب تقویت هرچه بیشتر ارتباط محرک ،پاسخ وپاداش میشود .علت اصلی وابستگی به مواد که آثار خوشایند مواد یا ایجاد لذت بعد از مصرف است ،نه بعلت اجتناب از پیامدهای ناخوشایند .

 

ازنظربهرامی ،احسان (۱۳۸۸)،لذت حاصل ازمصرف مواد بخودی خود احساس اعتیاد نیست بلکه لذت مورد انتظار از مصرف مواد (یعنی ارزش مشوق مثبت مواد)است که سبب گرایش به مواد می شود .پاداش حاصل ازرفتارهای مربوط به مصرف مواد ،همچون حذف اضطراب ودرد،کاهش خستگی وافسردگی ،افزایش اقدام به خود در فرد خجالتی وفقد ابراز وجود وفرار از واقعیت می تواند به عنوان تقویت کننده وتداوم بخش مصرف موادباشد(اولیه ری وویلسون[۱۴] ،۱۹۹۱ترجمه پوداث وسیف،۱۳۷۱ به نقل از بزمی ،۱۳۹۱)

 

۲-۶ اهداف درمان وابستگی به مواد

 

اصول مهم واساسی به عنوان اهداف درمانی ،با درنظر گرفتن وضعیت وشرایط فرد وابسته به مواد عبارتند از : ۱-رسیدن به زندگی عاری از مصرف مواد.

 

۲-افزایش انگیزه معتاد برای حفظ پرهیز .

 

۳- کاهش شرایط تحریک کننده ویا بروز وسوسه یا مصرف مجدد درمعتاد.

 

۴-حذف رفتارهای مخرب وضد اجتماعی وبهبود روابط احتماعی معتاد.

 

۵کمک به ارتقای عملکرد های مختلف شخص معتاد در زندگی مثل عملکرد اجتماعی ،زناشویی،ارتباطی ،تحصیلی،شغلی و… .

 

۶-رسیدن به مطلوبترین حالت جسمانی (فیزیکی)مانند توجه کاهش درد وضعف .

 

۷-بالابردن ارزش های معنوی –مذهبی دربیمار .

 

۸-شناسای ودرمان اختلالات جسمانی وروانپزشکی درمعتاد.

 

۹-آموزش وکسب مهارتهای لازم در مواجهه وکنار آمدن با مشکلات زندگی برای مقاومت دربرابر ووسوسه مصرف مجدد ویا استرسهای محیطی.

 

۱۰-کسب وارتقای ظرفیت های لازم برای رشد ،بلوغ شخصیتی وسازگاری .

 

۱۱-پیشگیری از عوداعتیاد وتوجه بیشتربه پیشگیری اولیه نسبت به پیشگیری ثانویه وثالثیه .

 

۲-۶-۱رویکردها ی درمانی وابستگی به مواد

 

 در زمینه ی به درمان وابستگی به مواد بطورکلی دونوع رویکرد وجود دارد که عبارتند از :

 

الف)درما ن مبتنی بر پرهیز کامل ودستیابی به زندگی عاری از مواد

 

ب)درمان کاهش آسیب ها وعوارض ناشی از اعتیاد

 

۲-۶-۲ درمان اعتیاد

 

با در نظر گرفتن اینکه وابستگی به مواد یکی از اختلالات روان پزشکی است بحث درمان نیز مطرح می‌شود. در فرهنگ عامه حاکم در کشور ما چنین نظری قالب نیست اما رویکرد اخیر اجرایی در سالهای اخیر به موضوع اعتیاد از نظرگاه بیماری بوده است و به تدریج تأثیرات خود را در تغییر دیدگاه عمومی خواهد گذاشت با این حال از دوران صفویه تاکنون تفاوت اساسی در این مورد ایجاد نشده است و فعالیت‌های بیشتری را طلب می‌کند که می‌تواند منجر به پیشرفتهای بیشتری نیز بشود. در حال حاضر موضوع درمان اعتیاد و به ویژه آمفتامین ها به نیروی محرکه‌ای تبدیل شده است که می‌تواند مجموعه‌ی روان شناختی و روان شناسی را تحت تأثیر خود به رشد وا دارد. باید توجه داشت در دسترس بودن خدمات و درمانهای متعدد برای اعتیاد باعث کاهش ترس و نگرانی بیماران از شکست شده و در بالا بردن انگیزه‌ی معتادان جهت مواجهه و درمان تاثیر می‌گذارد. این نکته سیاست حال حاضر بخش درمان در کشور است. به هر صورت درمان‌های پیشنهاد شده با توجه به تبیین‌های صورت گرفته به دو دسته دارویی و غیر دارویی تقسیم می‌شوند (کاپلان و سادوک، ۲۰۰۶؛ ترجمه پورافکاری، ۱۳۸۶).

 

[۱] . Melso

مقاله : مبنای نظری وابستگی به مواد مخدر-درمان دارویی

پایان نامه - مقاله

 

۱-روش کم کردن تدریجی ماده مخدر

 

در این روش بیمار معتاد می‌تواند با یک برنامه ریزی منظم و دقیق و با اراده‌ی قوی و محکم، روزانه از ماده مخدری که استفاده می کند کم کند تا آن را در مدت ۲ تا ۳ هفته به صفر برساند. در این روش بیمار نیاز دارد که زیر نظر روان پزشک معالج از داروهای تجویز شده استفاده نماید. داروهای تجویز شده اغلب داروهایی است که در رشته روان پزشکی به کار برده می‌شود و موجب می‌گردد که علایم وابستگی روانی و جسمی بیمار معتاد به آن میزان کاهش یابد که فرد معتاد احساس نیاز به ماده مخدر نداشته باشد. از خصوصیات این روش این است که فرد می‌تواند به فعالیت‌های روزمره خود بپردازد (کاپلان و سادوک، ۲۰۰۶؛ ترجمه پورافکاری، ۱۳۸۶).

 

۲-روش استفاده از داروهای ترک اعتیار به طور سرپایی

 

در این روش فرد معتاد توسط پزشک، درمان خود را شروع می کند و داروهایی برای وی تجویز می‌شود که شامل داروهای اعصاب و داروهایی است که ماده مخدر نیستند، اما اثراتی شبیه ماده مخدر  دارند. در این روش به بیمارتوصیه می‌شود که به هیچ عنوان از ماده مخدر استفاده ننماید. اثرات درمانی داروهای تجویز شده و این که به چه میزان باید تجویز گردد بستگی به نوع ماده مخدر مصرفی و مقدار آن دارد. در این روش اغلب توصیه می‌گردد که بیمار معتاد به مدت چند روز تا یک هفته در منزل استراحت نموده و بعد به کارهای روزمره خود بپردازد.همچنین در این روش از داروهایی استفاده می‌شود که باعث رفع برخی از علائم ترک می‌شوند(مانند کلونیدین، بوپرنورفین، …) به همراه این داروها از داروهای ضد افسردگی، داروهای ضد درد غیر مخدر، داروهای ضد تهوع، داروهای خواب آور نیز استفاده می شود. با توجه به اینکه مصرف هر کدام از داروهای ذکر شده فواید و عوارض خاص خود را دارد، نظارت حرفه ای و تخصصی در طول انجام سم زدایی ضروری است(کاپلان و سادوک، ۲۰۰۶؛ ترجمه پورافکاری، ۱۳۸۶).

 

پایان نامه ها

 

۳-روش استفاده از داروهای ترک اعتیاد با بستری شدن در بیمارستان

 

این روش مانند روش دوم است. با این تفاوت که فرد معتاد در بیمارستان بستری می‌گردد و کلیه امور درمانی با نظارت پزشک معالج انجام می‌شود. از امتیازات این روش این است که بیمار معتاد از نزدیک مورد مراقبت‌های لازم پزشکی و پرستاری قرار دارد و چون در بیمارستان بستری است دسترسی او به مواد مخدر بسیار کم و یا غیر ممکن است و اگر گاهی بیمار نیاز به داروهای خاص خوراکی و یا تزریقی داشته باشد، این داروها به راحتی در بیمارستان به وی داده شده و یا تزریق می‌گردد و لذا هرگونه علایم ناشی از ترک، خواه روانی و یا جسمی، سریع تر درمان می‌گردد (کاپلان و سادوک، ۲۰۰۶؛ ترجمه پورافکاری، ۱۳۸۶).

 

۲-۶-۲-۲درمان های غیر دارویی

 

اصلی ترین مشکل مصرف کنندگان مواد محرک وابستگی روانی است نه جسمانی. به همین دلیلی انواع مداخلات روانی، اجتماعی به درمان‌های رایج افزوده شده و یا به طور جداگانه مورد استفاده قرار می‌گیرند که به آنها اشاره می‌شود. باید گفت درمان با متادون باعث کاهش مصرف مواد و بهبود سلامت روانی معتادان می‌شود. (عارف نسب، ۱۳۸۴) و هر چند که کارکنان آموزش دیده و حمایت کننده می‌توانند موفقیت درمان نگهدارنده را تا ۸۰ درصد بالا ببرند. اما با قطع مصرف متادون احتمال پرهیز دراز مدت بسیار کم است (سلیگمن، ۲۰۰۰؛ ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۷) و لزوم درمان های غیر دارویی آشکار است.

 

۱-درمانهای رفتاری  شناختی

 

در این درمانها که بر مبنای یادگیری شکل گرفته است، بر توانایی انسان بر آموختن رفتارهای سازگار و ناسازگار و چگونگی تغییر آن تأکید می‌شود. این درمانها خط اول درمان اعتیاد به شمار می‌روند و مبتنی بر سبک هایی برای پیشگیری از عود، حل مسأله، آموزشهای ضروری و مهارتهای اولیه بهبودی بر اساس الگوی درمان شناختی – رفتاری می‌باشند. همچنین می‌توان از روش رفتار درمان عقلانی عاطفی نام برد که به بیماران کمک می‌کند باورهای خود را بسنجند. روشی مؤثر نیز توسط مک مالین تحت عنوان بازسازی شناختی ارائه شده است که بیشتر از روش رفتار درمانی عقلانی – عاطفی ریشه گرفته است.

 

در واقع این مداخلات به معتادان کمک می کنندتا مهارتهای مقابله ای موثر دربرابر مشکلات فردی (تفکر وهیجان )واجتماعی (ارتباطات فردی ،استرس و تعارض بین افراد)را بیاموزد ومی توانند وسیله ی موثری برای مقابله با بسیاری از عوامل تشدید کننده وعود باشد.بعبارت دیگر این نوع درمان در شناسایی،اجتناب ومقابله به بیماران کمک می کند،همچنین ، بیماران باید در شناسایی موقعیت های که احتمال مصرف مواد را افزایش می دهند ،دقت کنند وبه موقع از این موقعیت های پرخطر اجتناب ورزند ومقابله موثر با مسایل ورفتار های مشکل آفرین مرتبط با سوء مصرف موادرا آموزش ببینند (بوکستین[۱] ،۱۹۹۵).

 

 ۲-مصاحبه انگیزشیرویکرد روان درمانی در امریکا از سبک مقابله‌ای به سبک مراجع محور تغییر ماهیت داده است و در درمان اعتیاد تکنیک های مصاحبه انگیزشی اهمیت بالایی پیدا کرده‌اند. مواردی همچون گوش دادن فعال، اصول مصاحبه همدلانه، ایجاد ناهماهنگی و مغایرات، لغزیدن بر مقاومتهای بیمار، بازخورد دادن، حمایت از خودکارآمدی از اصول مصاحبه انگیزشی به شمار می‌روند (ابراهیمی، ۱۳۸۱).

 

۳-رفتار درمانی : یکی از مداخلات موجود در درمان اعتیاد مدیریت مشروط است که مبنای آن رفتار درمانی و فرایندهای شرطی سازی عامل است. اثر بخشی این مداخله در مطالعات متعدد و در شرایط مختلف نشان داده شده است.در این روش به ازای انجام تکالیف درمانی و پیشرفت در رفتارهای مثبت تقویت دریافت کرده ودر صورت عدم اجرای قراردادها(مثلاً آزمایش مثبت ادرار) با برخی محدودیتها موجه می شود(مثلاً باید داروی خود را در محل مرکز درمانی استفاده کند) علی‌رغم اثربخشی قابل توجه به دلیلی محدودیتهای موجود در اجرا، عملاً بسیار کم مورد استفاده مراکز خصوصی درمان اعتیاد قرار می گیرد.

 

۴-خانوداه درمانی یا زوج درمانیپیرامون هر فرد معتاد، خانواده‌ای در رنج است. در درمان یا ادامه اعتیاد خانواده نقش بسزایی دارد.خانواده سیستمی اس هریک از اعضای خانواده آن بریکدیگر وبردیگران تاثیر می گذاردواز دیگران نیز تاثیر می پذیرد .در واقع ،هر خانواده بر اساس برآیند این نیروها ی متقابل ،به تعادل می رسد وگاهی این نیروها یا پویایی ها جهت نادرستی دارند ،مثلا تمام نیرو ها در این راستا  قرار می گیرند که یک نفر در خانواده معتاد است واو را مخل سعادت خانواده معرفی می کنند.در حقیقت ،خانواده به یک نتیجه گیری غلط می رسد .مثلا شخص معتاد منحرف باقی می ماند وافراد غیر معتاد خانواده تایید می شوند(چیریلو وهمکاران ،۱۹۹۷؛ترجمه ی پیر مردای ،۱۳۷۸)

 

۵-روان درمانی روانپویشی: در این روش به انگیزه‌های فردی، ارتباطی و اجتماعی که در طی دوران رشد بر فرد حادث شده و زمینه‌ساز پیدایش اعتیاد شده است، اشاره می‌شود.در این روش ،درمانگر به تحلیل شخصیت فرد معتاد وبیرون کشیدن عوامل ناخود آگاه که موجب گرایش ووابستگی به مواد وآگاه کردن بیمار از علت اعتیادش بر طبق روشها واصول این رویکرد می شود ،به درمان می پردازد در روان درمانی پویشی ، ابتدا سوء مصرف مواد به عنوان پسرفت به مرحله ی رشد ی جنسی دهانی تعبیر می شد؛ اما امروزه درمانگران این حوزه،این رفتار را بیشتر یک عمل انطباقی ودفاعی می دانند تا نوعی پسرفت (بزمی ،۱۳۹۱)درحقیقت ،حالات پسرفت ممکناست با مصرف موادعملا معکوس شود؛زیرا مواد دفاع های ضعف را برعلیه عواطفی نظیر شرم وخشم تقویت می کنند .

 

۶جامعه درمان مدار(TC): برنامه‌های اقامتی طولانی مدتی هستند که ۹ – ۱۲ ماه طول می‌کشد و بر مبنای خودیاری‌اند. برنامه‌های درمانی می‌توانند همراه با داروهای اگونیست باشند. همین طور برنامه‌ی بهبودی مراکز اقامتی کوتاه مدت که در برخی کمپ‌ها مورد اجرا قرار می‌گیرد (ابراهیمی، ۱۳۸۱)هدف درمان درTCهمه جانبه است ،هدف اولیه روانشناختی ،عبارت است از تغییر الگوهای منفی در ،رفتار ،افکار واحساساتی که در زمینه مصرف مواد یا دارو وجود دارد.از دیدگاهTC، بهبودی یک فرایند تکاملی است ونیاز به انگیزه ی زیادفرد مقیم ، خودیاری و کمک خواهی از دیگران و یادگیری اجتماعی دارد. اجتماع درمان مدار ،مبتنی بر ۱۲اصل می باشد که رعایت آنها توسط مراجعان الزامی است (داپونت[۸]،۱۹۹۴)

 

۷-گروه درمانی

 

گروه درمانیامکان صحبت در مورد مشکلات و بررسی و بحث و تبادل نظر در مورد مسائل مربوط به فرایند درمان را فراهم می‌کند. بعضی معتقدند گروه درمانی بهترین روش برای درمان معتادان است.روان درمانی گروهی یک نوع درمان کاملاً پذیرفته شده روانشناختی است که از تعاملات سازنده بین اعضاء و مداخلات یک رهبر آموزش دیده جهت تغییر رفتار غیر انطباقی تفکرات و احساسات افراد مبتلا به نارضایتی استفاده می کند. طی دهه‌ های گذشته تعداد قابل ملاحظه‌ای از بیمارن روانی توسط گروه درمانی مداوا شده‌اند. گروه درمانی برای بیماران بستری سرپائی و در خیلی دیگر از موقعیت‌های اجتماعی قابل اجرا می‌باشد. همچنین برخی اصول روان درمانی گروهی با موفقیت زیادی در زمینه‌های اقتصادی آموزشی و به صورت گروه های رویارویی کاربرد داشته است (ابراهیمی، ۱۳۸۱).

 

از گروه درمانی برای درمان اعتیاد استفاده‌ های فراوانی می‌شود. معتادان در گروه ها به بازسازی روابط بین فردی، دریافت حمایت، داشتن یک شبکه‌ی اجتماعی جدید، دریافت

دانلود مقاله مبنای نظری وابستگی به مواد مخدر-سبک های مقابله ای

لازاروس دو راهبرد را برای مقابله را از هم متمایز کرده است: مقابله متمرکز بر مسأله و مقابله متمرکز بر هیجان. در رفتار مقابله ای متمرکز بر مسأله، فرد برای تغییر مستقیم عوامل تنش زا وارد عمل می­ شود. درحالی که در رفتار مقابله های متمرکز بر هیجان، توجه فرد بیشتر به تغییر احساسات معطوف به آن است. در مقابله متمرکز بر هیجان، فرد سعی می کند هیجانات خود را کنترل کند(خدادادی، ۱۳۸۳).

 

دانلود مقاله و پایان نامه

 

الف)  لازاروس، فولکمن [۱](۱۹۸۴) مهارت مقابله‌ای به تلاش‌های شناختی و رفتاری اطلاق می‌شود که به منظور کسب کارآیی، کاهش یا تحمل مسائل درونی یا بیرونی ناشی از فشار به وجود آمده‌اند.

 

ب) مهارت‌های مقابله‌ای شامل مجموعه‌ای از فعالیت‌های ذهنی یا شناختی و رفتاری است که شخص به منظور سنجش محرک‌های فشار زا یا کاهش عوامل فشار زا و تغییر برانگیختگی هیجانی حاصل از فشارها بکار می‌برد(بلینگ، کرونکایت ـ موس، ۱۹۸۳)

 

ج) (سولومون، آویتزور، میکولینسر،۱۹۹۱ به نقل از دافعی، ۱۳۸۶) معتقدند که مقابله دو کنش ابزاری و هیجانی دارد، مقابله ابزاری، همان مشکل مدار است، برای حل مشکل و بکارگیری منابع و به منظور کاهش تهدیدات خارجی عمل می‌کند و مقابله‌ی هیجانی برای رها شدن و خلاصی از تنش و برانگیختگی ناشی از تهدیدهای خارجی کاربرد دارد.

 

۲-۷-۲ مهارتهای مقابله ای :

 

یکی دیگر از عوامل شناختی در رفتار سوء مصرف مواد می باشد بطور طبیعی ،انسان هنگامی که با عوامل فشارزا ی زندگی مواجه می شوند ،سعی در بکار گیری امکانات وتوانایی خود در جهت رفع فشار دارند گاهی روش هاواستراتژی های مقابله ای بکار گرفته برای رفع استرس ها ،بصورت استفاده از مکانیزم های دفاعی آگاهانه وسنجیده است اما گاهی بصورت کاملا ناخود آگاهانه ونسنجیده مورد استفاده قرار می گیرد.زمانی که شخص از روش های مقابله ای نسجیده استفاده می کند،یعنی نیرو وتوان روانشناختی خود را برحل مساله تمرکز می کند وبصورت مسئله مدار با مشکل مزبور برخورد می کند. این روشها موجب در هم شکستگی یا ضعف شخص نمی شود ،اما اگر از روش های نا کارآمد (مثل روش های عاطفی –هیجانی )استفاده کند،این گونه راهکارهای ضعیف باعث در هم شکستن فرد در مقابل عوامل استرس زا می شوند فرد احساس شکست،یاس ،درماندگی وناامیدی خواهد کرد.درحقیقت، این احساس منفی و ناخوشایند ،زمینه ساز سوء مصرف مواد خواهند بود واین گونه افراد برای رهایی از مشکلات ومسایل زندگی ،بطور موقت از طریق مصرف مواد،آرامش را به دست می آورند. از دیدگاه رفتاری –شناختی سوء مصرف مواد ،بعنوان شیو ه مقابله نا کارآمد به حساب می آیدکه درواقع ،نشانه ناتوانی شخص در حل مسئله ،باورها وانتظارات نادرست خود می باشد. در این ارتباط ،سوء مصرف مواد ، مکانسیم مقابله ای نا کار آمد ونسنجیده ای است که از ضعف مهارتهای مقابله ای وحل مسئله سر چشمه می گیرد(بک،۱۹۹۸،نقل از گودرزی،۱۳۸۰)

 

 

در واقع وجود استرس ها وفشارهای  اجتماعی ،سلامت روانی انسان را به خطر می اندازد واورا به سمت اختلالات  روانی وانجام رفتارهای پر خطر مانند سوء مصرف مواد مخدر سوق می دهد . بنابراین در صورتی که فرد راه صحیح مقابله با استرس را نیاموخته باشد وبه عبارت دیگر مهارتهای مقابله با استرس  را نیاموزد ،دچار مشکلات جدی تر خواهد شد . انتخاب راه های مقابله ای مناسب در برابرفشارهای روانی می تواند از تاثیر این فشارها بر سلامت جسمی وروانی فرد بکاهد (رحیمی ،۱۳۸۹).

 

مقابله به عنوان یک فرایند روانشناختی ،به کوششهای شناختی ورفتاری اشخاص برای حل وفصل شرایط استرس زا گفته می شود . مقابله در برگیرنده تلاش ها، اعم از کنش محور ودرون روانی ،برای اداره وتنظیم تقاضاهای محیطی ،درونی وکشمکش میان آنهاست ودو کارکرد مهم دارد: تنظیم هیجانهای ناگوار ودر پیش گرفتن کنشی برای تغییروبهبود مساله ای که باعث ناراحتی شده است (لازاروس وفولکمن ،۱۹۸۴) .

 

در واقع باتوجه به اینکه مصرف کنندگان مواد با سطوح بالاتری از اضطراب ودرماندگی را گزارش می کنند،رفتارسوء مصرف مواد ،خود ممکن است به عنوان شکلی از مقابله ناسازکار باشد که در جهت کاهش عواطف منفی عمل می کند (ویلز وشیفمن[۴]،۱۹۸۵).بنابراین براساس تحقیقات انجام شده فقدان راهبردهای مقابله ای سازگار ،عامل سوق دهندهای به سوی مصرف مواد وبه تداوم مصرف مواد کمک می کند . پژوهش های متعدد نشان داده اند که ابعادراهبردهای مقابله ای برای پیش بینی سوء مصرف مواد،دفعات مصرف ،تکمیل دوره درمان وفرایند عود در میان معتادان اهمیت دارد(بال ،۲۰۰۵).همچنین ارتباط بین راهبرد های مقابله ای ضعیف وشیوه های حل مساله نامناسب ،با مصرف مواد در معتادان گزارش شده است (اپستین ،گریفن،بوتوین،۲۰۰۰؛ابراهیمی).

 

۲-۷-۳ انواع سبک های مقابله

 

الف) مقابله‌ای کارآمد

 

آنچه تحت عنوان مهارت مقابله‌ای مطرح می‌شود همان روش‌های برخورد با مسائل است که از طرف فرد بطور آگاهانه طراحی و به اجرا در می‌آید و نتیجه‌ی آن حل مسئله و یا افزایش ظرفیت روانشناختی فرد برای از سرگذراندن موفقیت‌آمیز بحرانی و دور ماندن از آسیب‌های ناشی از بحران‌های روحی پیش آمده است و این همان مقابله‌ی کارآمد است.

 

ب) مقابله ناکارآمد

 

مقابله ناکارآمد نیز تلاش‌هایی هستند که گرچه برای مقابله با شرایط دشوار به کار گرفته می‌شوند ولی نوعاً به بدتر شدن اوضاع و پیچیده‌تر شدن وضعیت منجر می‌شوند، لذا نمی‌توان از این دسته مقابله‌ها به مهارت تعبیر کرد. مثلاً‌ فردی که برای کاستن از استرس به مواد مخدر روی می‌آورد گر چه نوعی مقابله با استرس و هیجان منفی در کوتاه مدت به وقوع می‌پیوندد ولی باید هزینه‌ی این لذت‌های کوتاه مدت را بصورت تحمل اعتیاد و عوارض شوم آن بپردازد (جان مارشال، ریو، ۱۹۹۷، نقل از مصلایی، ۱۳۸۶).

 

۲-۷-۴انواع مقابله‌ی کارآمد

 

۲-۷-۴-۱مقابله‌ی متمرکز بر مسأله

 

مقابله متمرکز بر مسئله یا مسأله مدار، کوششی است برای انجام عملی سازنده، در شرایطی خارجی، یا عملکرد‌های مستقیم فکری و رفتاری فرد می‌باشد که به منظور تغییر و اصلاح شرایط تهدید کننده محیطی انجام می‌شود، به بیان دیگر مقابله‌ی متمرکز بر مسئله به تلاش‌های فرد برای تغییر وضعیت و گلاویزی مستقیم با مشکل مربوط می‌شود (لازاروس، فولکمن،۱۹۸۴). و فرد با روش‌هایی نظیر ایجاد تغییرات در زندگی، تعیین هدف‌ها، تصمیم‌گیری در مورد اولویت‌ها، مشورت جزئی و ابراز وجود، به حل مسأله می‌پردازد به عقیده‌ی (موس و بیلینگز، ۱۹۸۵) کنار آمدن متمرکز بر مسئله شامل گردآوری اطلاعات از محیط و راهنمایی خواستن از یک صاحب نظر است. این نوع کنار آمدن با مقابله، علاوه بر اخذ پاداش که جانشین حالات مرضی خواهد شد، به وجود آورنده‌ی اعمالی است که در جهت حل مشکل اتخاذ می‌شود.

 

در واقع فرد به جمع آوری اطلاعات مربوط به حادثه فشار زا می پردازد وبا بهره گرفتن از منابع طرح ونقشه ای برای حل مساله بکار می رود .(هارن ومیچل[۸]،۲۰۰۳)

 

در مقابله‌ی متمرکز بر مسئله افراد تدابیری را به کار می‌گیرند که به چند مورد از این تدابیر اشاره می‌شود:

 

۱ـ مقابله‌ی فعال: فرایندی است که شخص در طی آن بطور فعالانه برای تغییر منبع فشار روانی تلاش می‌کند.

 

۲ـ مقابله‌ی مبتنی بر برنامه‌ریزی‌: در این نوع مقابله فرد برای کنترل و حل مشکل با تکیه بر فکر و اندیشه خود، به ارزیابی راه ‌حل ‌های مختلف می‌پردازد و بعد از آن با انتخاب بهترین شیوه به حل مسئله اقدام می‌کند.

 

۳ـ مقابله‌ی بردبارانه: عبارت است از خویشتنداری و اجتناب از فعالیت‌های ناپخته‌ای که منجر به پیچیده‌تر شدن مسئله و ایجاد اختلال در روند حل مسئله می‌شود.

 

۴ـ مقابله‌ی جستجوی حمایت اجتماعی کارآمد: هنگامی که فرد خود را برای حل مسئله ناتوان می‌بیند به راحتی از کمک‌های یاورانه افراد دیگر استفاده می‌کند، این کمک به تناسب نیاز و نوع مشکل می‌تواند کسب اطلاعات از طریق خدمات راهنمایی، مشاوره و جذب امکانات مادی یا معنوی از دیگران باشد (لازاروس، فولکمن ۱۹۸۴).

 

۲-۷-۴-۲مقابله‌ی متمرکز بر هیجان

 

شامل کلیه‌ی فعالیت‌ها یا افکاری می‌شود که فرد به منظور کنترل و بهبود احساسات نامطلوب ناشی از شرایط فشارزا به کار می‌گیرند که در واقع منجر به نظم عمومی، پذیرش مجدد و تخلیه‌‌ی هیجانی می شود. در مقابله هیجان مدار فرد بیشتر‌ به تخلیه‌ی هیجانی خود از طریق گریه کردن و دعا کردن، پرخاشگری، مصرف داروها و مواد آرامبخش می‌پردازد که در دراز مدت می‌تواند باعث اعتیاد، افسردگی، بیماری جسمی و کشیدن سیگار و  . . . شود. در این روش فرد آنچه را اتفاق می‌افتد درست تشخیص نمی‌دهد و درک نمی‌کند. از جمله این که موفقیت‌ها را بطور غیر منطقی و به غلط بیش از حد فاجعه‌آمیز تفسیر می‌کند لذا در خود توان مقابله با مشکل را نمی‌بیند و سعی در فراموش کردن مشکل و تخلیه هیجانی  خود دارد (لازاروس، فولکمن، ۱۹۸۴).

 

راهبرد های مقابله ای هیجان مدار شیوه ای توصیف می منند ککه براساس آن فرد برخود متمرکز می شود وتمام تلاش او متوجه کاهش احساسات خویش است .از سوی راهبردهای مقابله ای اجتنابی[۹] نیز ممکن است به شکل روی آوردن به اجتماع وافراد دیگر ظاهر شود .بعبارتی فرد با فاصله گرفتن از مشکل اقدام به فرار واجتناب می کند (هارن ومیچل،۲۰۰۳).

 

در مقابله‌ی متمرکز بر هیجان فرد از مقابله‌های ذیل استفاده می‌کند:

 

۱ـ مقابله‌ی مبتنی بر جستجوی حمایت عاطفی: تلاش‌های فرد برای بدست آوردن حمایت اخلاقی، همدلی، همدردی و وجود تفاهم و احساس درک شدن توسط دیگران را شامل می‌شود.

 

۲ـ مقابله‌ی مبتنی بر تفسیر مجدد مثبت: ارزیابی مثبت از حوادث و موقعیت‌ها که مبتنی بر نگرش خوشبینانه رویدادهای زندگی است، این مقابله بیشتر برای اداره و کنترل عواطف و آشفتگی روان به کار می‌رود یا مربوط به منابع استرس می‌باشد.

 

۳ـ مقابله مبتنی بر مذهب: در این مقابله فرد برای رهایی از ناراحتی‌های خود با انجام اعمال مذهبی مثل دعا، نیایش، توکل، و توسل به خدا و معصومین(ع) روی می‌آورد، یافته‌های پژوهش (مک کری و کوستا) نشان می‌دهد که این نوع مقابله برای همه‌ی مردم مفید واقع می‌شود. زیرا بعنوان منبع حمایت عاطفی و هم وسیله‌ای برای تغییر مثبت عمل می‌کند و لذا مقابله‌های بعدی را تسهیل می‌کند.

 

۴ـ مقابله مبتنی بر پذیرش: عبارت است از یک پاسخ مقابله‌ای کنشی، که در آن شخص واقعیت شرایط فشارزا را می‌پذیرد. این امر در شرایطی است که منبع فشار قابل تغییر نیست مانند (فوت یکی از عزیزان) (کارور  ـ شییر، وین تراب، ۱۹۸۹‌؛ به نقل از کلاینگ، ۱۹۹۱).

 

این که فرد برای مقابله با فشار کدامیک از این ۲ راهبرد را مورد استفاده قرار دهد بستگی به عوامل موثر بر مقابله دارد (تری، ۱۹۹۱) معتقد است اگر چه بر اساس نظریه(فولکمن و لازاروس، ۱۹۸۴) هر دو راهبرد مقابله‌ای در موقعیت‌های فشارزا کارآیی دارند. اما شواهد موجود حاکی از آن است که دو نوع مقابله‌ی مذکور آثار متفاوتی برای مقابله با چالش‌ها و مشکلات دارند وی در تأیید نظر (فولکمن، لازاروس، ۱۹۸۴‌) و همچنین اظهار می‌دارد چون راهبردهای مقابله‌ای مسئله مدار با حل مشکل بطور کامل همراه‌اند تأثیر آن بر روی فرد مثبت‌تر است، اگر چه پژوهش‌ها گویای آن نیست که راهبردهای هیجان مدار با سلامتی ارتباط ندارند. فلتون و رونسون معتقدند که مقابله‌ی هیجان مدار با سازگاری ضعیف با فشار همراه است، فرد در موقعیت‌هایی که نمی‌تواند مشکل و فشار را حل کند یا توان اداره آن را ندارد به منظور تسکین خود به راهبرد هیجان‌مدار روی می‌آورد(همان منبع).

 

۲-۷-۵مقابله‌ی ناکارآمد و غیر مفید

 

مجموعه‌ای از شیوه‌های مقابله‌ای را در بر می‌گیرد که اگر چه برای تغییر منبع فشارها و بهبود احساسات ناشی از موقعیت فشارزا بکار گرفته می‌شود، ولی متأسفانه این شیوه وضع را بدتر می‌کند و لذا نمی‌توان از این عوامل مقابله‌ای به مهارت مقابله‌ای تعبیر نمود این مقابله عبارتند از:

 

در مقابله‌ی ناکارآمد افراد از تدابیر ذیل استفاده می‌کنند:

 

۱ـ پرداختن به احساسات دردناک از طریق تفکر آرزومندانه: این مقابله‌ شیوه‌ای برای خنثی کردن آنچه اتفاق افتاده، می‌باشد. این افکار، نوعاً با عباراتی از قبیل « اگر فقط . . . یا ای کاش حقیقت نداشته باشد که . . . شروع می‌شود. گاهی اوقات این افکار به شکل «آنچه باید اتفاق می‌افتد»، اگر فقط… بعنوان یک روش مقابله‌ای مسکن برای طفره رفتن موقتی از رنج ناشی از حقیقت است، زیان این حالت آن است که هیچ مقدار از آرزوها جای حقایق را نخواهد گرفت و دیر یا زود واقعیت، چهره‌ی خود را نمایان خواهد کرد. در این حالت زمان و فرصتی که می‌توانست برای یافتن راه‌های جدید مواجهه با واقعیت و مشکل اتفاق افتاده مورد استفاده قرار بگیرد به هدر می‌رود(کارور  ـ شییر، وین تراب، ۱۹۸۹‌؛ به نقل از کلاینگ، ۱۹۹۱).

 

۲ـ استفاده از دارو برای فرار از رنج: گاهی اوقات برای رهایی از رنج ناشی از استرس‌ها و بحران‌ها از داروهایی مانند الکل، نیکوتین، تریاک، هروئین و مسکن‌های خواب آور و ضد افسردگی، بدون تجویز پزشک استفاده می‌کنند. استفاده از این نوع داروها و داروهایی که اخیراً به این عامل افزوده شده و با نام‌های مختلف به بازار وارد می‌شود مانند اکستازی که خطرات زیادی را به همراه می‌آورد و ضمن مشکل‌تر کردن روند بازسازی روانی، اکثراً خود منبع جدیدی برای افزایش رنج برای فرد استفاده کننده می‌شوند» مثلاً الکل موجب از دست رفتن نیروی مهار درونی یا خویشتن داری می‌شود و فرد به هنگام خشم به خشونت روی می‌آورد. استفاده نادرست از مواد، بر فرایندهای ذهنی هم که قبلاً‌ توسط استرس و هیجان شدید بی‌کفایت شده است بطور جانبی اثر می‌گذارد و توانائی‌هایی مانند قضاوت، برنامه‌ریزی، استدلال و تمرکز که برای حل مشکل لازم است آسیب مضاعف می‌بیند (لازاروس و فولکمن، ۱۹۸۴).

 

۳ـ تفکر منفی: در این حالت فرد بطور غیر واقع‌گرایانه‌ای به موارد منفی مشکل تأکید کرده و مشکلات را بیشتر از آنچه هست و بطور غیر قابل، حل ارزیابی می‌کند (پی‌ستین، می‌یرد ۱۹۸۹، به نقل از ال کلاینگ، ۱۹۹۱).

 

۴ـ رفتارهای تکانشی: به شیوه‌ی خاصی از مقابله اطلاق می‌شود که طی آن فرد بدون تفکر و اندیشه و ارزیابی درست، از آنچه رخ داده یا رخ خواهد داد فوراً‌ دست به اقدام می‌زند و نوعاً‌ منجر به بدتر شدن وضعیت می‌شود.

 

۵ـ عدم درگیری ذهنی و رفتاری: در این مقابله فرد با انجام رفتارهای متنوع و مختلف، خود را مشغول می‌کند و به این وسیله سعی می‌کند به مسئله فکر نکند، مثلاً‌ سرگرم شدن با یک فرد دیگر، پناه بردن به رویاهای روزانه، فرار از مسئله بصورت خوابیدن و یا تماشای تلویزیون و دیدن فیلم می‌پردازد(لازاروس و فولکمن، ۱۹۸۴).

 

۶ـ مقابله به صورت انکار: در این مقابله فرد به گونه‌ای برخورد می‌کند که انگار مسئله‌ای روی  نداده است و در واقع انکار واقعیت رخ داده و حادثه پیش آمده، بر وخامت مسأله می‌افزاید و مانع مقابله‌ی موثر بعدی می‌شود(لازاروس و فولکمن، ۱۹۸۴).

 

۲-۷-۶عوامل موثر بر انتخاب راهبردهای مقابله‌ای

 

۲-۷-۶-۱عوامل مربوط به منبع مقابله‌

 

عوامل مربوط به منبع مقابله: فردی که به مقابله می‌پردازد دارای ویژگی‌های اختصاصی خویش بوده و در محیطی ویژه و تحت شرایط خاص با حادثه روبرو شده است. چند متغیر شخصیتی که بر انتخاب عوامل مربوط به منبع مقابله اثر می‌گذارند عبارتند از:

 

الف) عقاید و باورهای مربوط به کنترل: فلیشمن، پارکز  معتقدند که یکی از متغیرهای پیش بینی کننده نوع مقابله؛ اعتماد فرد در مورد داشتن کنترل بر حوادث است. افرادی که معتقدند حوادث زندگی، مربوط به عوامل خارجی و از کنترل آنها خارجند معمولاً‌ به ناسودمندی تلاش‌های خود در مواجهه با مشکل واقفند و لذا برای مقابله با فشار معمولاً کمتر از راهبردهای مشکل مدار استفاده می‌کنند(نوین و گیجس برس، ۲۰۰۳).

 

ب) عزت نفس: متغیر دیگر موثر بر انتخاب نوع راهبرد مقابله، عزت نفس است، پژوهش‌ها نشان داده است افرادی که عزت نفس بالایی دارند از توانایی خویش در مواجهه با حوادث منفی مطمئن هستند و لذا در برخورد با این قبیل حوادث تمایل کمتری برای استفاده از راهبردهای هیجان مدار دارند آنها بیشتر از راهبردهای مشکل مدار استفاده می‌کنند (فلیشمن، ۱۹۸۴؛ نقل از دافعی، ۱۳۸۶).

 

ج) گرایش به نوروزها: ابتلاء به بیماریهای نوورتیک گرایش به نوروز با پاسخ‌های هیجانی بسیار در ارتباط است. تحقیقات نشان می‌دهد که افرادی که این گرایش در آنها بالاست، با پریشانی‌های عاطفی ـ هیجانی ناشی از یک مشکل فشارآور اشتغال ذهنی بیشتری دارند (کلاینگ، ۱۹۹۱).

 

لذا در مقابله با فشار، بیشتر از راهبردهای هیجان مدار استفاده می‌کنند. (مک کری، کاستا، ۱۹۸۸) کارور و همکاران، ۱۹۸۹‌؛نقل از مدانلو، ۱۳۸۸) در تحقیقات خود به نوعی همبستگی مثبت بین اضطراب و استفاده از راهبردهای هیجان مدار پی‌برده‌اند.

 

د)انکار مشکل و اجتناب از فکر کردن درباره‌ی آن: تری بر اساس نتایج ‌فلیشمن نتیجه می‌گیرد افرادی که به اجتناب از تفکر درباره‌ی مشکل فشارزا گرایش بیشتری دارند و یا مشکل را مورد غفلت یا انکار قرار می‌دهند، در مقایسه با افرادی که در این باره گرایش کمتری دارند، بیشتر از راهبردهای هیجان ‌مدار استفاده می‌کنند.

 

هـ) حمایت اجتماعی: تحقیقات نشان داده است افرادی که محیط خانوادگی حمایت کننده‌ای دارند یا بافت اجتماعی زندگی آن‌ ها حمایت کننده است بیشتر از راهبردهای مشکل مدار استفاده می‌کنند (موس و همکاران، ۱۹۹۳).

 

[۱] – Lazarus & Folkman

 

[۲] – Belling – Cronkit – Moos

 

[۳] – Solomon , Avitzar , Mikulincer

مقاله : مبنای نظری وابستگی به مواد مخدر-عوامل مربوط به ارزیابی‌های موقعیتی

میزان قابلیت کنترل موقعیت، شدت فشار روانی و میزان اهمیت حادثه) اشاره کرد.

 

 

الف) میزان قابلیت کنترل موقعیت: ارزیابی از توانایی‌های خود برای کنترل یک موقعیت بر راهبرد مورد استفاده برای مقابله تأثیر می‌گذارد. بررسی‌ها نشان داده‌اند هنگامی که موقعیتی قابل کنترل ارزیابی شد، افراد معمولاً برای مقابله از راهبردهای مشکل مدار استفاده می‌کنند و برعکس در موقعیت‌هایی که با ارزیابی قابلیت کنترل کمتر همراهند، راهبردهای هیجان مدار مورد استفاده قرار می‌گیرند (لازاروس و فولکمن، ۱۹۸۴).

 

مقاله - متن کامل - پایان نامه

 

ب) شدت فشار روانی: لازاروس و فولکمن (۱۹۸۴) بر اساس نظرات مربوط به حل مساله و فراگردهای پردازش اطلاعات معتقدند، هنگامی که سطح فشار زیاد است، ظرفیت‌های فرد برای مواجهه و حل مشکل کاهش می‌یابد یا مختل می‌شود. لذا در موقعیت‌هایی که فشار بالا است، افراد بیشتر از راهبرد­های هیجان‌مدار استفاده می‌کنند.

 

ج) اهمیت حادثه : زمانی که مشکل یا حادثه دارای سطح بالای تهدید زایی برای افراد باشد، از سوی آنان با اهمیت و مهم ارزیابی می‌شود (لازاروس و دولونگیس، ۱۹۸۳؛ نقل از مدانلو، ۱۳۸۸). در مورد به کارگیری انواع مختلف راهبردهای مقابله‌ای و اهمیت حادثه، زمانی که حادثه با اهمیت بیشتر ارزیابی شود، احتمالاً توجه افراد از خود مشکل به هیجانات مرتبط به آن معطوف می‌شود و لذا در حوادث مهمتر و تهدید کننده‌تر بیشتر راهبردهای هیجان مدار مورد استفاده قرار می‌گیرند (فولکمن و همکاران، ۱۹۸۶). بنابراین به نظر می‌رسد عوامل گوناگون مربوط به افراد و موقعیت و فشار در تعامل با یکدیگر بر انتخاب سبک های مقابله‌ای تأثیر می‌گذارد(موس و همکاران، ۱۹۹۳).

 

۲-۷-۷ اهمیت آموزش مهارت‌های سبک های مقابله‌ای

 

مهارت‌های مقابله‌ای یک رویکرد متمرکز بر فرد است که هدفش کمک به فرد است که زندگی خود را در سطح مطلوب نگه دارد و در مقابله با چالش‌های زندگی توانایی خود را بصورت رفتارهای سازگارانه مؤثر و مثبت متبلور سازد و بتواند ظرفیت روانشناختی خود را بالا ببرد مجموعه مهارت‌های مقابله‌ای نه تنها به توانمند ساختن افراد در زندگی حال می‌اندیشد بلکه به توانمندی آن‌ ها جهت زندگی آینده نیز تأکید می‌ورزد. بطور کلی هدف از مهارت‌های مقابله‌ای کمک به فرد جهت حرکت از ناتوانیها و ضعف‌های مهارتی بسوی مهارت‌های توانمند و قوی و سازنده است و هدف اصلی این است که افراد مسئولیت برتری و شایستگی فردی خویش را بپذیرند این شایستگی فردی شامل (‌احساس کفایت و شایستگی در سطح بالا، خود شکوفایی و پذیرش مسئولیت فردی است) برنامه مهارت‌های مقابله‌ای بر این اساس استوار است که کودکان و نوجوانان حق دارند توانمند شوند و نیاز دارند که بتوانند از خودشان و علایقشان در برابر موقعیت‌های سخت زندگی دفاع کنند لذا راهبردهای مقابله‌ای مجموعه مهارت‌هایی هستند که بر افزایش توانایی‌های روانی ـ اجتماعی افراد، آموزش داده می‌شوند. و فرد را آماده می‌سازد که بطور موثر با مقتضیات و کشمکش‌های زندگی روبرو شود(نوین و گیجس برس، ۲۰۰۳).

 

۲-۷-۸عملکرد اصلی مهارت های مقابله ای

 

سه عملکرد اصلی مقابله ای عبارتند از :

 

۱-توصیف مجدد از مفهوم فشار به منظور اداره کردن موقعیت (ارزیابی مجدد موقعیت).

 

۲-کنترل تنشی که ناشی از تجربه ی فشار هاست(مقابله متمرکز برهیجان .

 

۳-عملکرد مستقیم برای کاهش فشارهای موجود در زندگی ویا افزایش منابع به منظور اداره کردن موقعیت استرس زا بنابراین جهت حل تنش های موجود وارائه راه حل های کار آمد ،سه عامل اساسی یعنی فهم ودرک موقعیت فشار زا،انجام دادن راهکارهای مناسب وبالاخره توانایی در جهت کنترل هیجانات ناشی از این فشار ،نقش مهمی را ایفا می کنند.(بنفشه غرایی،۱۳۸۵)

 

۲-۸ سیستم های مغزی ـ رفتاری

 

هانس آیزنک۶ و جفری گری در میان نخستین پیشگامان فرضیه صفات شخصیت، چشم انداز تازه ای از تفاوت فردی در این حیطه از کار مغز ارائه داده اند. هر دو نظریه پرداز با این فرض آغاز کردند که می توان فرایندهای مغزی را توسط معانی ساده شده ای از مفهوم، سیستم عصبی مشخص نمود، چرا این مفاهیم مدارهای کلیدی مرتبط با شخصیت و رفتار را در بردارند (متیوز و گیلیلاند٧، ١٩٩٩). نظریه گری به عنوان تعدیل کننده نظریه آیزنگ در نظر گرفته شده، اما اکنون به نظر می رسد که نظریه دیگریست. نظریه شخصیت گری در قالب ((نظریه سیستم های مغزی – رفتاری)) نیز همانند نظریه آیزنگ بر وجود ارتباط بین ابعاد شخصیتی و فرایندهای مغزی توجه دارد و جهت تبیین تفاوت های فردی به نقش عوامل زیست عصبی اشاره می کند و در این راستا سیستم های مغزی / رفتاری، فعالیت، چگونگی استقرار، غلبه آنها را در افراد به عنوان عامل ایجاد کننده تفاوت های فردی در توجه و انتخاب محرک ها و بروز رفتار در آنها می داند (جکسون١، ٢٠٠٢).

 

گری (١٩٨٧) بیان می کند که ساختارهای مختلف مغزی، سه سیستم انگیزشی اساسی را راه اندازی می کنند که زمینه ساز تفاوت های شخصیتی هستند و ضمن آنکه غلبه و فعالیت هر یک از این سیستم ها در فرد، به حالت های هیجانی متفاوت، چون اضطراب، زود انگیختگی و ترس منجر می گردد، شیوه های رویارویی و واکنش های متفاوتی را نیز در بر می گیرد. این سه سیستم عبارتند از: سیستم فعال سازی رفتاری، سیستم بازداری رفتاری و سیستم جنگ و گریز (بوچین٢، ٢٠٠١).

 

۲-۸-۱ نظریه شخصیتی گری

 

برخی روان شناسان، عقیده دارند که شخصیت، مبتنی بر عملکرد دستگاه عصبی است و سابقه چنین بحث هایی به کارهای پاولف بر می گردد که در مطالعات فیزیولوژی و شرطی سازی کلاسیک، گرایش و ویژگی های خاصی را از نظر شخصیتی مشاهده و متمایز کرد. براساس نظریه پاولف، فرایندهای رفتاری از طریق الگوهای مربوط به برانگیختگی و بازداری در سیستم اعصاب، قابل تبیین است. هر چه محرک های درونی و بیرونی که باعث برانگیختگی و بازداری می شود، بیشتر تکرار شود، شکل با ثبات تری در مغز می یابد و منجر به رفتارهای قالبی پویا می شود که تا اندازه زیادی در برابر تغییر مقاوم اند و به علت مشکل نسبتاً پایدار خود، احتمالاً به عنوان بخشی از شخصیت فرد در می آیند. شخصیت به عنوان قله یافته های روان شناختی در تمام ابعاد آدمی تاثیرگذار می باشد. قسمت اعظم یافته های متون روان شناختی با استناد به رگه های شخصیتی پدید آمده است. یکی از نظریه های شخصیت که بر پایه های نظری قوی بنا شده است. نظریه حساسیت به پاداش (RST) گری در مورد شخصیت (گری، ۱۹۸۷) می باشد که نظریه ای عصب- روان شناختی درباره هیجان، انگیزش و یادگیری است. نظریه گری بر تکامل مجزای مکانیسم های پاداش و تنبیه در مهره داران تاکید می ورزد.

 

نظریه حساسیت به پاداش گری، یک تئوری زیست محور است که بیان می کند، تفاوت های شخصیتی افراد ریشه در تفاوت سیستم پاداش افراد دارد. سیستم بازداری رفتاری به نشانه های تنبیه حساس می باشد و به عنوان عاملی برای هشدار به فرد برای توجه به احتمال خطر و تنبیه عمل می کند. سیستم فعال سازی رفتاری که به نشانه های پاداش حساس می باشد، فرد را به سمت رفتار سوق می دهد. تفاوت های فردی در سیستم های فعال ساز رفتاری و بازدارنده رفتاری نشانگر ابعاد اساسی شخصیتی هستند. گری اختلالات را بازتاب بیش یا کم واکنشی در یکی از این سیستم ها می داند. طبق این نظریه، شخصیت سالم در یک پیوستار با آسیب روانی قرار دارد. بنابراین قطبیت گرایی در هر یک از این متغیرها، به عنوان عامل خطر افزایش آسیب روانی در نظر گرفته شده است (پیکرینگ و گری، ۲۰۰۱).

 

گری (١٩٨٧) بیان می کند که ساختارهای مختلف مغزی، سه سیستم انگیزشی اساسی را راه اندازی می کنند که زمینه ساز تفاوت های شخصیتی هستند و ضمن آنکه غلبه و فعالیت هر یک از این سیستم ها در فرد، به حالت های هیجانی متفاوت، چون اضطراب، زود انگیختگی و ترس منجر می گردد، شیوه های رویارویی و واکنش های متفاوتی را نیز در بر می گیرد. این سه سیستم عبارتند از: سیستم فعال سازی رفتاری، سیستم بازداری رفتاری و سیستم جنگ و گریز (بوچین٢، ٢٠٠١).

 

۲-۸-۲سیستم فعال سازی رفتاری (BAS)

 

نخستین سیستم، سیستم فعال سازی رفتاری است که  نمایانگر حساسیت به نشانه های پاداش است، به لحاظ ساختاری شامل چندین مسیر دوپامینرژیک و مدارهای تالامیک و کورتیکو در مغز است. نوروآناتومی این سیستم کورتکس پیشانی، بادامه و عقده های پایه است و توسط محرک های خوشایند مرتبط با پاداش یا حذف تنبیه فعال می شود. دو مولفه رفتاری این سیستم شامل روی آوردن (جستجوی فعالانه پاداش) و اجتناب فعال (اجتناب از تنبیه) است. حساسیت این سیستم نمایانگر زود انگیختگی فرد است و به نظر می رسد که برای تجاربی نظیر امید، وجد و شادی پاسخ گو باشد. فرض بر این است که سیستم فعال سازی رفتاری دلیل بنیادی صنعت زود انگیختگی است و با انگیزش، برون گردی و جستجوی احساس مرتبط می باشد (کنیازی و همکاران، ۲۰۰۲).

 

این نظام در خدمت کارکردهای انگیزشی مثبت است و رفتارهای اجتنابی فعال ورفتار نزدیکی را موجب می شود وافرادباحساسیت زیادBASگرایش بیشتری به ارزیابی مثبت وخوشبینانه از حوادث ومحیط واستعدادبیشتری برای درگیری در موقعیت های با احتمال پاداش دارند که منجر به درک شخصی مثبتی از رضایت در زندگی ،خانوادگی وسلامت خود می شود ودر نتیجه فرد در چنین شرایطی وابستگی در پایین ترین سطح خواهد بود.

 

۲-۸-۳سیستم بازداری رفتاری (BIS)

 

دومین سیستم، سیستم بازداری رفتاری است و حاصل فعالیت مسیرهای آوران نوروآدرنرژیک و سروتونیرژیک است. نوروآناتومی سیستم تنبیه رفتاری در جدار – هیپوکامپی، ساقه مغز، مدار پاپز و کورتکس حدقه ای – پیشانی قرار دارد. این ساختارها موجب افزایش برانگیختگی و سطح توجه و تجربه عواطف منفی می شوند (هپونینمی، ٢٠٠۴؛هوینگ[۸]،۲۰۰۶). و با نظام هایی که اضطراب در آن نقش دارند، همپوشی دارند. در نتیجه سیستم بازداری رفتاری با احساس اضطراب، نگرانی و نشخوار فکری مطابقت دارد (کنیازی و همکاران، ۲۰۰۲).

 

گری بیان می کند این سیستم که اساس فیزیولوژیکی داشته و تجربیات اضطراب در واکنش به نشانه های وابسته به اضطراب را کنترل می کند (واتسون[۹]، ۱۹۹۹). به نظر گری BIS به علائم تنبیه، فقدان پاداش و تازگی حساس است. آن رفتاری را که ممکن است به نتیجه منفی یا دردناک منجر شود، بازداری می کند. بنابراین فعال شدن BIS باعث بازداری حرکت به سوی اهداف می شود. همچنین گری بیان می کند که BIS مسئول تجربیات احساسات منفی مثل ترس، اضطراب، ناکامی و ناراحتی در واکنش به این نشانه ها است (گری، ۱۹۹۰).

 

برحسب تفاوت های فردی در شخصیت، حساسیت زیاد BIS نشان دهنده مستعد بودن به اضطراب بیشتر است، به شرط اینکه فرد در معرض نشانه های محیطی مناسب قرار گیرد. همانطور که در نمودار ١-٢ مشاهده می شود، در این سیستم سه نوع درون داد یعنی نشانه های تنبیه، نشانه های فقدان پاداش و محرک های تازه و ترس آور ذاتی به سه نوع برون داد یعنی بازداری رفتاری، افزایش برانگیختگی و افزایش توجه منجر می شود (گری، ۱۹۹۰). به عبارت دیگر، بازداری رفتاری سیستمی عصبی است که اطلاعات مربوط به تهدید را پردازش کرده و اضطراب را راه اندازی می کند، از پیشروی و ادامه رفتاری بازداری به عمل می آورد، انگیختگی را افزایش داده و توجه را در پاسخ به علائم خطر به سوی تهدید سوق می دهد. در حالی که سیستم گرایش رفتاری در خدمت کارکردهای انگیزشی مثبت است و رفتار نزدیکی را موجب می‌شود (بوچین، ٢٠٠١).

 

این سیستم به محرک هی شرطی تنبیه وفقدان وهمچنین به محرک های جدید ومحرک های ترس آور ذاتی پاسخ می دهد فعالیت این سیستم موجب فراخوانی حالت عاطفی اضطراب وبازداری وبازداری رفتاری ،اجتناب فعل پذیرخاموشی ،افزایش توجه وبرپایی می گردد.وبعنوان سیستم اضطراب شناخته شده است .غلبه وحساسیت زیادBISهدایت فرد به سمت درماندگی وافسردگی را درپی دارد. افرادی که این سیستم در آنان غلبه دارد عواطف نا خوشایندی را تجربه کرده ،درگیر اضطرابند واجتناب از رفتار فعال باعث می شود بسیاری از تجارب خوشایند زندگی را ازدست دهند ودر نتیجه فردبه سمت اعتیاد سوق پیدا می کند.(گری۲۰۰۰)

 

 

١- بازداری رفتاری

 

 

Behavioral inhibition

 

٢- افزایش برانگیختگی

 

Increment in arousal

 

٣- افزایش توجه

 

Inceased attention

 

 

 

 

داروهای ضد اضطرابی

 

 

١- نشانه های تنبیه

 

 

Signals of punishment

 

٢- نشانه های فقدان پاداش

 

Signals of non reward

 

٣- محرک های تازه و ترس ذاتی

 

Novel stimuli and innate fear

 

 

سیستم بازداری رفتاری

 

 

Behavioral inhibition System (BIS)

 

 

 

نمودار (۲-۱) نمودار سیستم بازداری رفتاری ایجاد اختلال