موضوع: "بدون موضوع"

پایان نامه : جرم قتل عمد – سبب طاری -قتل عمد دراصطلاح فقها وحقوق دانان

فقها قتل را چنین تعریف کرده‌اند: «وَ هُوَ إِزهاقِ النَفسِ المَعصوُمِه المُکافَئَه عَمداً عُدوانَاً»{}. ازهاق النفس به معنای اخراج و خارج ساختن روح است{}.

 

در این تعریف منظور سلب حیات است که تعبیری مجازی است زیرا نفس داخل بدن نمی‌باشد.

 

تا قاتل آن را با جنایت خویش خارج سازد، بلکه منظور قطع تعلّق روح از بدن است.{}

 

مرگ به عنوان نتیجه قتل با مفهومی واحد، ولی با واژه‌هایی مترادف در آثار فقها و حقوقدانان و نیز در قوانین آمده است. تعابیری چون ازهاق نفس، خارج ساختن روح، لطمه به حیات، قتل، کشتن و …، از آن جمله است.

 

پایان نامه

 

این واژه در اصطلاح فقه به عملی گفته می­ شود که ادامه­ی زندگی و حیات را از انسان گرفته و به مرگ شخص منجر شود. این عمل به دست قاتل انجام می­گیرد.

 

۲-۱-۱-تعریف حقوقی

 

قتل عمد عبارت است از:رفتار بدون مجوز قانونی عمدی و آگاهانه یک انسان به نحوی که منتهی به مرگ انسان دیگری شود. دربرخی از ایالات قوانین موضوعه ای وجود دارد که قتل عمدی را مجازات می کند ولی تعریفی از آن نمی کند ولذا این به مفهوم آن است که قانون گذار تعریف کامن لا از قتل عمدی ومصادیق مختلف آن راقبول دارد.{}

 

نظیر این تعریف را پرفسور گارو دانشمند فرانسوی درکتاب شرح حقوق جزای فرانسه ذکرنموده است.به نظر می رسد تعریف زیر برای قتل عمدی باقتل درسیستم های مختلف حقوقی هماهنگ باشد«قتل عمدی،عبارت است از رفتار بدون مجوز قانونی عمدی وآگاهانه یک انسان به نحوی که منتهی به مرگ انسان دیگری شود».

 

ایراد این تعریف این است که: فقط قتل عمدی را شامل می شود.در حقوق آمریکا قتل عمدی عبارت است از کشتن شخص بدون مجوز قانونی بوسیله دیگری با سبق تصمیم و سوءنیت، به مباشرت و یا به تسبیب سلب عدوانی حیات از یک انسان توسط دیگری.

 

در حقوق آمریکا، اگر قتل عمد با نقشه قبلی و به اصطلاح با سبقِ تصمیم توأم باشد، از آن به‌عنوان «murder»اسم می‌برند. قبلاً مجازات این نوع قتل در انگلستان، مرگ به‌وسیله دار بود تا آنکه به‌موجب قانون ۱۹۶۵ مجازات اعدام لغو و حبس‌ابد جایگزین آن شد. اما اگر قاتل کمتر از ۱۸ سال داشته باشد به حبس‌ابد محکوم نخواهد شد؛ بلکه در زندان نگه‌داشته می‌شود تا پس از احراز اصلاح روحیات، مورد عفو قرار‌گیرد.این قوانین در رویّه قضایی آمریکا هم وارد شده است.

 

اگر قتل عمد با سبقِ تصمیم همراه نباشد از آن به‌عنوان قتل غیر‌عمد اختیاری یاد می‌کنند. [۵]تشخیص اینکه قتل بدون نقشه قبلی بوده یا نبوده با هیئت منصفه است. در حقوق ما اگر قتل از روی عمد و عدوان تحقق یابد، برای ثبوت قصاص کافی است؛ خواه قاتل از قبل نقشه قتل را طرح نموده باشد یا اینکه در یک آن و بدون تصمیم قبلی اقدام به قتل نماید. در قانون مجازات اسلامی از قتل تعریفی نشده است. لیکن از آنجا که قتل یک مفهوم عرفی است، برای تشخیص تحقق قتل باید به عرف مراجعه کرد. در تعریف قتل می‌گویند؛ عبارت است از سلب حیات، یا اخراج روح از بدن یا ازهاق نفس که در واقع تعریف لفظ به لفظ است.

 

برای مسؤول شناختن شخص به عنوان قتل عمدی با قصد قتل رفتار او باید « سبب قانونی » مرگ مقتول باشد.

 

در حوزه ی قتل عمدی این به آن معنا است که:که رفتار او باید عامل اصلی در وقوع مرگ باشد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Causationیا تسبیب یکی از مشکل ترین مباحث حقوق است، و احراز انتساب میان فعل مجرمانه و زیان حاصله از آن در مقام عمل، با دشواری های فراوان روبه رواست؛زیرااشکال صدوررفتارازاشخاص جنبه های متفاوتی دارد،گاه اختیاری است وگاه اضطراری،وازسوی دیگر،گاه درنتیجه به بارآمده افرادمتعددی نقش دارند،وبایدسهم هریک راتعیین کرد،ودرپاره ای مواردمعیار انتساب عرفی است، و حال آنکه قضاوت‌های عرف مبتنی بر معانی دقیق نمی‌باشند، در نهایت اینکه واژه تسبیب همچون سایر واژه‌ها در علوم دیگر، گاه از علوم دیگر نیز سود جسته است. همچنان که حقوق دانان وفقهاگاه ازتعاریف فلسفی سودجسته‌اند،واین امربه پیچیدگی وتشتّت مفهوم سبب انجامیده است.

 

این دشواری باعث گردیده که بیشتردانشمندانی که درزمینه مسؤولیت تحقیق کرده‌اند،به این نتیجه رسیده اندکه هیچ نظریه علمی وفلسفی نمی‌تواندبه طورقاطع،حاکم برمسائل گوناگون تسبیب باشد.

 

 

 

۲-۱-مفهوم،پیشینه تسبیب ومفاهیم مشابه آن

 

۱-۲-۱-تعریف لغوی

 

در لغت به معنای ریسمان و آنچه موجب پیوستگی چیزی به چیز دیگر می شود، آمده است  فراهم کردن سبب است.{[۶]}

 

۲-۲-۱- تعریف اصطلاحی

 

در اصطلاح حقوقی زمانی است که : شخص مقدمات تلف شدن مالی را فراهم می کند نه آنکه به طور مستقیم مالی را تلف کند مثل اینکه کسی به طور عمدی گودالی در خیابان بکند و شخصی در آن سقوط کند و صدمه ببیند و یا اینکه شخصی پوست میوه اش را در خیابان بیاندازد و شخص دیگری روی آن بلغزد و زمین بخورد و صدمه ببیند.

 

۳-۲-۱-تعریف فقهی

 

صاحب شرایع در مبحث دوم کتاب دیات، تسبیب را چنین تعریف کرده است :« ما لو لاه لما حصل التلف لکن عله التلف غیره» یعنی آنچه که اگر نمی بود تلف حاصل نمی شد ولی علت تلف چیزی غیر از آن است.

 

در مورد تعریف سببیت میان فقها و حقوق دانان آن تعریف واحدی دراین رابطه وجودندارد.

 

فقهاتعاریف گوناگونی ازتسبیب ارائه داده اند؛محقق حلی درشرایع درکتاب دیات می­گوید: «سبب چیزی است که اگر وجود نداشه باشدتلف حاصل نخواهد شد،اماعلّت  تلف چیزدیگری است»{}در کتاب مختصر المنافع تسبیب را چنین تعریف میکند که سبب چیزی است که: اگر نمی بود تلف حاصل نمی شد ولی علّت تلف چیزی غیر از سبب است مانند حفر چاه ونصب چاقو وانداختن سنگ وچیزهایی که موجب لغزش می شوند در راه ها که اگر انداختن سنگ در ملک خودش باشد ضمانی نداشته واگرانداختن سنگ در ملک خودش باشد ضمانی نداشته واگر در ملک غیر یا در راه مورد عبور ومرور باشد موجب ضمان است وهم چنین وی در مبحث غصب از کتاب ارشاد الاذهان می گوید:«تسبیب انجام عملی است که ملزوم علت است مانند حفر چاه درملک دیگری وانداختن چیزهایی که موجب لغزش می شوند در راه های عمومی یا انداختن بچه یا حیوان عاجز از فرار در محیط وحش».{}

 

 

 

 

۴-۲-۱-تعریف حقوقی

 


در اصطلاح حقوقی زمانی است که «شخص مقدمات تلف شدن مالی را فراهم می کند نه آنکه مستقیماً مالی را تلف کند مثل اینکه کسی گودالی در خیابان بکند و شخصی در آن سقوط کند و صدمه ببیند»{[۹]}و یا اینکه شخصی پوست میوه اش را در خیابان بیاندازد و شخص دیگری روی آن بلغزد و زمین بخورد و صدمه ببیند.

 

حقوق دانان در تعریف سبب گفته اند: « مقدمه ی تلف را فراهم می آورد»{}

 

علاوه بر این عرف باید ورود ضرر را منسوب به او بداند، و همچنین وجود نوعی تقصیر شرط ایجاد مسؤولیت می‌باشد.

 

 

راهنمای پایان نامه حقوق درباره : جرم قتل عمد – نظریه شرط متحرک یا پویای نتیجه

هستند تفکیک قائل شد زیرا تنها شرایط متحرک می توانند منشاء تغییر شوند ونتیجه مجرمانه درواقع نتیجه شرایط متحرک است وشرایط ثابت تنها در ایجاد نتیجه به شرایط متحرک کمک ومساعدت می کنند. مثال ارنست مایر در این زمینه معروف است که فرض کنیم «الف »به« ب »که بیمار قلبی است ضربه ای وارد می کند که« ب» به واسطه این حادثه فوت می کند در اینجا هم ضربه« الف» وهم بیماری« ب »در حادثه نقش داشته اند، در اینجا عمل« الف »شرط متحرک وبیماری« ب» شرط غیر متحرک وایستا بوده است.[۱] مثال های دیگری که می توان در این مورد زد این است که شخصی سنگی را در معبر عمومی قرار می دهد تا زمانی که کسی در کنار آن چاهی نکنده این سنگ موجب خطر نمی شود ولی حفر چاه از آن عاملی می سازد که می تواند منجر به سقوط ومرگ کسی شود بنابر این حفر کننده ضامن است.معمولا در تمامی کتب حقوق[۲]این اشکال مطرح می شود که پذیرش این نظریه منجر به عدم مسئولیت کسی می شود که مرتکب ترک فعل شده است.اشکال این نظریه آن است که فراگیر نبوده وتمامی صور تسبیب را در بر نمی گیرد.گاهی هر دو سبب از نوع ترک فعل وگاه هر دو فعل مثبت هستند ونمی توان یکی را شرط متحرک ودیگری را ایستا نامید. ما در موارد بسیار کمی با حالتی که از شرط متحرک وایستا تصور کرده اند روبه رو هستیم واین نظریه کاربرد عملی اندکی خواهد داشت واصولا با توجه به آن که در بحث تسبیب ما با حالات مختلفی چون اجتماع اسباب یا اجتماع سبب ومباشر یا تسبیب محض وغیره روبه رو هستیم، ارائه چنین فرمول های کلی ناشی از برخورد سطحی وساده اندیشانه با مساله دشوار تسبیب وعلیت است. شرط ایستا در این نظریه بی شباهت به اصطلاح «شرط» نزد فقهاء نمی باشد، چنان که قبلا متذکر شدیم فقهاء علل واسباب بعیده را که تنها زمینه ساز حادثه می باشند شرط می نامند معتقدند همواره سبب یا مباشر ضامن هستند نه شرط، از این دیدگاه نیز عواملی را که چنین نقشی دارند نمی توان علت حادثه به حساب آورد.در واقع این نظریه،ملاک تمایز علت از غیر علت را بیان کرده است  نه آن که از میان علل مختلفی که حقیقتاً می توان حادثه را بدان منسوب داتست یکی رابه عنوان مسؤول معرفی کند.

 

 

 

 

۴-۱-۲-نظریه شرط مناسب یا کافی نتیجه

 

از این نظریه به عنوان«سبب متعارف اصلی» نیز در کتاب ها یاد شده است واساس آن بر این است که «باید بین سبب، ورود ضرر وشرایطی که زمینه را برای تأثیر سبب فراهم آورده اند فرق گذاشت.»{[۳]}باید به گونه ای بین حادثه زیان بار واسباب گوناگون سنخیت وارتباط وجود داشته باشد.برای تشخیص این ارتباط وسنخیت باید به داوری عرف رجوع نمود وحتی علم آمار نیز می تواند ما رادر این زمینه یاری کند.این دیدگاه نظریه برابری اسباب را لازم دانسته است اما کافی نمی داند بلکه آن را قدم اول به حساب می آورد. در قدم های بعدی باید برخی از عوامل کنار گذاشته شوند. ملاک این گزینش، توانایی یا پتانسیل عینی افعال برای منجر شدن به نتیجه است مثلا آیا یک جراحت هرچند مقدمه ای برای مرگ قربانی است اما برحسب قوانین طبیعی از چنین قدرتی برخوردار است که به مرگ منجر شود؟ در مقام ثبوت،معیار، پتانسیل عینی افعال است که امری خارجی است اما در مقام اثبات، علم متهم به این توانایی ملاک نیست بلکه ملاک علم قاضی است که زمینه آن توسط کارشناس فراهم می شود مانند این که این ضربه چقدر خطرناک بوده است. البته علم کارشناسان در زمان های مختلف وبا توجه به پیشرفت علم متفاوت است.

 

بر خی ملاک در استناد فعل به متهم را، قابلیت پیش بینی می دانند «ولی در دید گاه سبب متعارف این چنین نیست زیرا علم متهم امری ذهنی است ودر اینجا ملاک عینی است. باید عوامل عینی مهم را انتخاب نمود وبقیه را کنار گذاشت. باید در فعل این توانایی باشد که حادثه را ایجاد کند.لذا عوامل نادر کنار گذاشته می شوند وعوامل بی اهمیت قانونی کنار می روند.

 

به عنوان مثال اگر در دعوائی،الف، شخص «ب » را به شدت مورد ضرب وجرح قرار دهد وشخص «ب» که فرد ناتوانی است فقط کشیده ای به اوبزن ولی «الف» بر اثر همین کشیده از دنیا برود.پزشک قانونی ممکن است تشخیص دهد که مرگ الف بر اثر هیجان ناشی از دعوا بوده است وکشیده هیچ تاثیری نداشته ولذا «ب» حتی مرتکب قتل غیر عمد نشده است. بنابر این دیدگاه، شخص مقصر،تنها مسوول حوادثی است که قابل پیش بینی باشند»{[۴]}در آلمان وبسیاری از دادگاه های آمریکا از لزوم قابل پیش بینی بودن حادثه زیانبار دفاع شده است.این نظریه دارای نکات مثبتی است زیرا از یک سو به ارتباط مناسب بین عمل مرتکب وحادثه زیانبار یعنی همان سنخیت بین عمل ونتیجه حاصله،توجه کرده است، وبر حسب اصطلاح فقهی، میان شرط وسبب تفکیک قائل شده است وفقط سبب یا علت را ضامن دانسته است.از سوئی دیکر ملاکی که برای تعیین وتفکیک شرط از سبب ویا به قول خودشان ارتباط مناسب وغیر مناسب مطرح کرده اند،امکان عینی ایجاد نتیجه در غالب موارد است.این(امکان حدوث نتیجه در غالب موارد)نیز باید توسط یک انسان متعارف محتاط قابل شناخت باشد تا بتواند آن را پیش بینی کند. مثلا یک انسان محتاط ماشین خود را در سرازیری بدون اینکه ترمز دستی آن را بکشد رهانمی کند،پس اگر چنین کاری کند وماشین خود به خود حرکت کند وبر اثر تصادم با دیگری اورا مصدوم نماید،راننده مقصر است زیرا امکان حدوث چنین نتیجه ای غالبا می رود.

 

پس توجه به تقصیر در تسبیب وتعیین ملاک تقصیر،از موارد مثبت این نظریه است. زیرا چنان که می دانیم شرط تقصیر به شکل مطلق مورد اختلاف است وتقصیر همواره شرط ضمان نیست وگروهی از فقهاء ضمان را دائر مدار استناد عرفی می دانند نه تقصیر.{[۵]}این نظریه از آنجا که عامل مشخصی را به عنوان مسوول معین نمی کند مطابق هیچ یک از چهر راه حل مطرح شده در اجتماع اسباب نیست. بلکه همچنان که در بالا گفته شد این نظریه نیمی از مشکل مساله علیت را حل کرده است ودر این نیمه راه با بحث کلی تفکیک شرط از سبب  وعلت که در فقه مطرح شده موافق است همچنان که در لزوم تقصیر در موارد تسبیب نیز با نظریه فقهائی که تقصیر راشرط ضمان می دانند موافق است. ولی از آنجا که عامل معینی را اسم نمی برد شاید بتوان آن را تا حدی با نظریه ضمان سبب اقوی مشابه دانست زیرا در آنجا نیز عامل معینی اسم برده نشده واقوی بودن را ملاک می دانند وملاک اقوی بودن هم طبعا فهم عرفی باید باشد.

 

از سویی دیگر درسیستم حقوقی حاکم بر کشور آمریکا نیز دیدگاه پراگماتیستی که از ویژگی های فلسفه آنان است بر حقوق نیز سایه افکنده لذا فهم مباحث،آسان وبرخوردها عینی تر است اما در نظام این کشور به جای فرمول واحد،قواعد متععد دست به دست هم می دهند تا به حل مساله بپردازند به عنوان مثال قاعده شرط لازم تنها به حل بخشی از مساله می پردازد، اما نزدیک بودن فعل مرتکب به حادثه وعدم دخالت عامل مداخله گر وغیره نیز همگی در مسئولیت مرتکب نقش دارند.بنابراین در آمریکا به پیروی ازسیستم کامن لا یک قاعده واحد برای حل تمام مسائل وجود ندارد.از آنجا که شرط تقصیر در برخی ازموارد سخن درستی است  ولی تسری دادن آن به همه موارد صحیح نیست. وتفکیک بین شرط وسبب وعلت، امر مهمی است که بسیاری از عوامل فرعی را از صورت مساله حذف نموده وبه حل سریع آن کمک می کند ودر نظریه (شرط ضروری نتیجه) این تفکیک صورت نگرفته بود. نظریه شرط متحرک نتیجه نیز فقط در برخی از صور مختلف بحث علیت قابل صدق بود.

 

دراینجا ابتدالازم است به استمرار رابطه علیّت تا حصول نتیجه مجرمانه بپردازیم. لازم است بدانیم که مر تکب فعل هنگامی مسئول جنایت می شود که فعل او موجب مسلم جنایت شده باشد. در نتیجه اگر فعل دیگری تأثیر فعل جانی را قطع نمود شخص دوم قاتل محسوب می شود. اما فعلی که می توان موجب قطع فعل ونتیجه شود دو حالت دارد که در ذیل به آن اشاره می شود:

 

۱-۴-۱-۲- قطع پیوستگی میان فعل ونتیجه با عمل ارادی

 

درمورد قطع استمرار رابطه علی ومعلولی به واسطه ی فعل اختیاری فقها نظراتی را مطرح کرده اند ودر این زمینه گفته شده:«لَد اَلقی شَخصاً فی النارِ اَو بَحراً مُعتَمِدا فَمات فَان کان َمُتَمَکنا مِن الخروُجِ وَلَم یَخرِجُ بِاختیارَه فَلا قَوَدَ وِلادیَه…»{[۶]}یعنی اگر شخصی را در آتش یا در دریا بیندازد واو بمیرد در حالی که بتواند خارج نشود نه قصاص و نه دیه بر عهده شخص فاعل نیست.«یکی دیگر از فقهای معاصر با توضیحی شبیه فوق همین نظر را تأیید می کند.»{[۷]}از همین رو است که قانون گذار به متعابعت از فقه امامیه در این مورد مقرر می دارد: گاهی فعل مرتکب با عمل ارادی واختیاری شخص دیگر قطع می شود، حال ممکن است این فعل از سوی شخص مقتول باشد، مثل آن جایی که گفته شده هر گاه کسی چیز لغزنده ای را در معبر بریزد که موجب لغزش رهگذر گردد عهده دار دیه و خسارت خواهد بود مگر آن که رهگذر بالغ عاقل یا ممیز عمداً با اینکه می تواند روی آن پا نگذارد به روی آن ها پا بگذارد«ماده۵۰۷» قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲در برخی از موارد فعل ارادی قطع کننده رابطه ی علیت از سوی شخص ثالثی صورت می گیرد. مثلا: در اتومبیل شخصی به قصد قتل او بمب کار گذاشته شده است اکنون که چند ثانیه بیشتر به انفجار بمب ودر نتیجه قتل اونمانده،شخص ثالثی با شلیک گلوله -ای به قلب مجنی علیه اورا به قتل می رساند سوال پیش می آید که اگر هم شلیکی در کار نبود عمل شخص اول به تنهایی باعث مرگ مجنی علیه می شد پس با این فرض مسولیت بر عهده کیست؟ قانون گذار در اینجا مسؤولیت را بر عهده شخص دوم ودر ماده ۳۷۱مصوب ۱۳۹۲ قانون مجازات اسلامی میگوید«هرگاه کسی آسیبی به شخصی وارد کند وبعد از آن دیگری او را به قتل برساند قاتل همان دومی است اگر چه آسیب سابق به تنهایی موجب مرگ می گردید و اولی فقط به قصاص عضو محکوم می شود».

 

شاید این توهم پیش آید که فعل اولی در مثال فوق خود به تنهایی باعث مرگ مجنی علیه می شد ودر این عمل مرتکب هم قصد کشتن شخص را داشته وهم در عمل سبب قتل می شد ونیز عمداً فعلی را که مرتکب شده که نوعاً کشنده است. پس باید محکوم قصاص شود؟

 

ولی همان طور که گفته شد در جرایم مقید به نتیجه که قتل عمد یکی از مصادیق آن است پیوستگی میان فعل ونتیجه لازم و ضروری است، زیرا در غیر این صورت یکی از اجزاء عنصر مادی قتل عمد که وجود واحراز رابطه ی علیّت بین فعل ونتیجه است نادیده گرفته می شود.در اینجا به روشنی اهمیّت رابطه ی علیت در نزد قانون گذار مشخص است اگر

پایان نامه : جرم قتل عمد – رویّه قضایی ایران

است:

 

    • فعل مجرمانه با سوء نیت یا قصد مجرمانه پذیرفته باشد.

 

    • صدمه وخسارتی نیز از این فعل حاصل شده باشد که به آن نتیجه میگویند.

 

 

  • «میان فعل ونتیجه مجرمانه رابطه ی علیت وجود داشته باشد».{[۱]}

بحث ما در خصوص شرط سوّم است یعنی رابطه ی علیّت بین فعل ونتیجه مجرمانه.

 

«این موضوع ابتدا درقانون مجازات عمومی سال ۱۳۰۴ وهمچنین قانون ۱۳۵۲ ذکر نشده بود. قانون گذار در آن دوره این موضوع را به رویّه قضایی ارجاع داده بود واز آراء ومحاکم صادره از دادگاه های  و مراجع قضایی استنباط می شود که محاکم ایران بارابطه ی علیّت برخورد نوعی داشته وبا توجه به اوضاع واحوال خاص هر قضیه اتخاذ تصمیم نموده اند ایشان نیز در آراء خود از نظرات مشهور بهره جسته اند. البته لازم است گفته شود که رویّه محکمی در این خصوص دیده نمی شود وگاهی نیز میان آراء ونظرات مغایرت وتناقض در این مورد به چشم می خورد».{[۲]}

 

مقاله - متن کامل - پایان نامه

 

گاهی نیز مراجع وهیأت عمومی دیوان عالی کشور به سادگی وتسامح از کنار موضوع گذشته واظهار نظری در این مورد نکرده است.

 

«امّا آنچه که می توان از تنوع آراء ورویّه محاکم ایران بدست می آید این می باشد که رویّه ایران به صراحت به این موضوع نپرداخته ولی با مطالعه ی آراء صادره ازسوی محاکم می توان نتیجه گرفت که رویّه قضایی ما شخص را مسؤول آثار مستقیم وغیر مستقیم اعمال خود می داند.»{[۳]}

 

امّا درمورد بحث سببیّت در قتل عمددر بررسی رویّه قضایی وحقوق موضوعه بایدگفت:« در صورتی که عمل مرتکب به صورت مستقیم یا غیر مستقیم ولی بدون دخالت ارادی شخص ثالث نتیجه مجرمانه را موجب شده باشد تردیدی در استناد نتیجه به مرتکب فعل وجود ندارد، اما در صورت دخالت عوامل وعللی که بین فعل ونتیجه به وجود می آید بحث اجتماع سبب ومباشر راپیش می کشد.»{[۴]}

 

اگربخواهیم به صراحت قانون عمل کنیم تنها نظریه ای که باید مبنا قراربگیرد بحث ماده۵۳۵قانون مجازات ۱۳۹۲است یعنی شکی نیست که آنچه مورد نظر قانون گذار بوده این بوده که درتقسیم مسؤولیت بین اجتماع اسباب متعدد درطول فقط سبب مقدّم درتاّثیر مسئول شناخته شده . چرا قانون- گذارازبین این اسباب سبب مقدّم درتأثیر وترجیح داده ؟ برما مشخص نیست چون معمولاً سبب مقدّم درتاّثیرنه سبب قوی تراست ونه اینکه دربرخی ازموارد سبب متعارف به حساب می آید . اما رویّه ی قضایی مابیشتربه سمت وسویی تمایل دارد که مسؤولیت رابین اسباب متعدد به نسبت درجه ی تقصیرتقسیم بکند .موضوع به کارشناس ارجاع می شودوکارشناس بدون بررسی این که کدام سبب مقدم یانزدیک بوده یا کدام سبب متعارف است به نسبت دخالت اسباب متعدد درایجاد حادثه مسؤولیت راتقسیم می کنند «.چرا رویّه ی قضایی مابدون توجه به ماده۵۳۹قانون مجازات اسلامی مسؤولیت رابین اسباب متعددبراساس درجه ی تقصیر تقسیم می کند؟{[۵]}به نظرمی رسد که بحث تقسیم مسؤولیت براساس درجه ی تقصیر برگرفته از همان سبب متعارف واصلی است چون قاضی وقتی مسأله رابه کارشناس ارجاع می دهد در حقیقت از کارشناس می خواهد از بین اسباب متعدد آن اشیایی که عرفاً باعث ورود خسارت شده اند شناسایی  شوند . عرف جامعه چه سببی رامسئول جبران خسارت میداند،‌ اسبابی راکه مقصرباشند وتقصیرکرده باشند. درحقیقت اینجا کارشناس به نمایندگی ازعرف جامعه آن اسبابی راکه مقصرند وتلف مستندبه فعل آنهاست راشناسایی می کنندومسؤول جبران خسارت می دانند . ازلحاظ عملی یک امرمنطقی است . ممکن است ازبین اسباب متعدّدگاهی اوقات عرف جامعه متنسب به فعل ۲ یا ۳ نفر بداند ( ۲ یا ۳ سبب را مقصر بداند ) اگرچه نقصان ممکن است کم وزیادباشد و کارشناس نیز به نمایندگی ازهمین عرف می گوید که فلان سبب مقصراست . گاهی کارشناس۱ سبب رامقصر میداند . کارشناس به نمایندگی ازعرف یک سبب را مقصر میداند . ازنگاه ما یک امر منطقی است به شرط اینکه کارشناس یک کارشناس متخصص باشد و مسائل رابه خوبی تشخیص دهد ولی درعمل می بینیم که پرونده ها بابی عدالتی است چون کارشناس به عنوان نماینده های عرف متخصصانه نظر نمی دهد . منطقی تر تقسیم مسؤولیت براساس درجه ی تقصیر است باتوجه به م ۵۳۹ نمی توان این کارراکرد. درآرای دیوان نیز تشتّت آرا وجوددارد . رأیی که براساس درجه ی تقصیر ،‌مسؤولیت راتقسیم کرده زیاد دیده میشود ،‌یاسبب مقدم وتاثیر سبب به نحو تساوی ملاک وضابطه درج مامشخص،نیست.»{[۶]}

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۳-۲رویّه قضایی آمریکا

 

حقوق آمریکا هیچ گونه قانونی درباره ی رابطه ی سببیت ندارد؛ ولی رویّه قضایی آن ضوابطی را پذیرفته که مهم ترین مسائل درباره ی رابطه ی سببیّت را با آن حل می کند. دشوار می توان گفت که رویّه قضایی این کشور، نظریه ویژه ای را درباره ی سببیّت پذیرفته است یا معیاری کلی در این باره دارد،بلکه باید گفت مجموعه ای از قواعد را دراین باره اجرا می کند که ریشه یابی آن ها چه بسا آسان نباشد.

 

قبل از پرداختن به بحث از رویّه قضایی آمریکا باید خاطرنشان کرد از آنجا که این کشور از سیستم قضایی کامن لا پیروی میکند ذکر موادی از مجموعه استفان که به رویّه این کشور هم کشیده شده است ضروری می باشد:

 

ماده ۲۶۱ این مجموعه می گوید:

 

قتل،« تسبیب مرگ دیگری با هر گونه فعل یا امتناع است، اگر قربانی جز با آن سبب نمیرد وبه شرط این که فعل یا ترک فعل با مرگ به گونه ی بالفعل ومستقیم مرتبط باشد. تعیین این امر، مسأله ای است که سنجش آن در هر مورد، جداگانه انجام می گیرد.»

 

ماده ۲۶۲ آن نیز می گوید: در موارد زیر شخص، قاتل دانسته می شود با این که کار او سبب مستقیم یا یگانه ی مرگ نباشد:

 

    • اگر متهم مجنی علیه را آزار بدنی دهد که نیاز مند درمان پزشکی یا جراحی باشد وبه مرگ بینجامد. در این حالت، اگر درمان با حسن نیت وعلم ومهارت معمولی انجام گرفته باشد تفاوتی نمی کند که درمان درست باشد یا نادرست؛ امّا اگر درمانی که درباره ی مجنی علیه انجام گرفته وسبب مستقیم مرگش شده، از روی حسن نیت نباشد یا بی علم و مهارت بایسته انجام شده باشد، متهم ، قاتل شمرده نمی شود.

 

  • اگر متهم مجنی علیه را آزار بدنی داده باشد که اگر بر روی او درمان یا جراخحی مناسب انجام می گرفت یا احتیاطات بایسته در زندگی روزمرّه رعایت می شد، نمی مرد.

ج)اگر جانی درباره ی مجنی علیه از زور استفاده کرده یا او را تهدید به استفاده از زور نموده باشد، به گونه ای که او را وادار به انجام کاری کرده باشد که سبب مرگش شده است، اگر ثابت شود که این فعل، وسیله ی رهایی از زور یا تهدید بوده وبا توجه به شرایط بیرونی از نظر مجنی علیه، ابزار طبیعی این کار بوده است.

 

د)اگر جانی در مرگ قربانی ای تسریع کند که گرفتار آسیب یا بیماری است وبا نبود کار اونیز می میرد.

 

ه )اگر فعل جانی یا امتناع او به سبب هم زمانی با فعل یا ترک فعل مجنی علیه یا کسی دیگر، موجب مرگ شده باشد.

 

ماده ی ۲۶۳ این مجموعه می گوید:

 

در موارد زیر ، با این که رفتار متهم می تواند سبب مرگ باشد، او قاتل شمرده نمی شود.

 

الف )  اگر مرگ پس از گذشت یک سال ویک روز از ارتکاب فعل رخ دهد. روز ارتکاب فعل، نخستین روز این مدت است

 

ب) اگر مرگ بی هیچ گونه آزار بدنی ویژه ای به مجنی علیه روی دهد. این حکم به موردی تسرّی نمی یابد که جانی افعال پیوسته ای بر مجنی علیه وارد می کند و مجموعه ی آن ها موجب مرگ می شوند ومسلّم است هر فعل به تنهایی مرگ را به بار نمی آورد.

 

ج)« اگر مرگ بر اثر شهادت دروغ در دادگاه ایجاد شده باشد.»{[۷]}

 

مهم ترین این ویژگی ها چنان که اشاره شد این است که این معیار از یک تفکر یگانه سرچشمه نمی- گیرد تا به یک دیدگاه ویژه منسوب شود،بلکه مجموعه ای از ضوابط است که هر کدام شماری از قضایای شخصی را حل می کنند.دشوار می توان این معیارها را در چارچوب یک نظریه ی فراگیر با بهره گرفتن از منطق حقوقی دسته بندی کرد. روشن است که« رویّه قضایی در تعیین این ضوابط، عدالت در قضایای مطرح شده را بیشتر از تلاش برای توجه به منطق حقوقی یا بنیادهای علمی در نظر دارد. معیار رابطه ی سببیّت در رویّه آمریکا به گونه ای کلی در همه ی جرایم اجرا نمی شود، بلکه عناصر آن با توجه به دسته های گوناگون جرایم تفاوت می کند، حتی گروهی از حقوق دانان باور دارند که معیار این رابطه در یک جرم با جرم دیگر تفاوت دارد.»{[۸]}

 

آشکار است که این گروه ،هنگامی که می گویند «شرط این که فعل،سبب قانونی نتیجه می باشد این است که همه اجزا در هر ماده با ماده ی دیگر تفاوت دارند»{[۹]}ودیده می شود که این معیار بر پایه ی جداسازی دقیق میان رابطه ی سببیّت ودیگر عناصر مسؤولیت کیفری استوار نیست، بلکه برخی از عناصر آن برگرفته از رکن معنوی جرم هستند،مانند روی کرد قصد به نتیجه یا پیش بینی نتیجه یا توانایی پیش بینی آن. چه بسا «برخی از عناصر معیار رابطه ی سببیّت از اعتبارات و مفاهیم سیاست کیفری گرفته شود وبا توجه به آن، رابطه سببیّت مطرح  شده، سپس مرزهای دامنه ی آن تا جایی که مسئولیت کیفری باید وجود داشته باشد، کوتاه گردد. این دامنه نباید از چارچوب تأثیر بازدارندگی مجازات فراتر رود؛ یعنی نباید رابطه ی سببیّت در گستره ای پذیرفته شود که اجرای مجازات، ویژگی بازدارندگی خود را از دست بدهد.»{[۱۰]}این عناصر،گوناگون اند. از جمله این که فعل باید یکی از عوامل نتیجه باشد. از سوی دیگر،عنصر زمانی در دامنه ی رابطه سببیّت محدود است. فعل از حیث نقش داشتن در ایجادنتیجه، باید «عاملی اساسی» و«سبب نزدیک » به نتیجه باشد که این عنصر، خود مرکب است و به خودی خود عناصر گوناگونی را دربردارد.

 

 

پایان نامه حقوق درباره جرم قتل عمد – سبب طاری مستقل

جایی ببرد؛ ولی در انجام تعهد خود سهل انگاری کند واو در جای خود بماند ودچار صاعقه شود یاسیلی بیاید وحلی را که مجنی علیه ایستاده، خراب کند واوغرق شود، صاعقه وسیلاب ، عامل طاری مستقل شمرده می شوند؛ بنابراین ، رابطه ی سببیّت میان سهل انگاری متهم ومرگ مجنی علیه از میان می رود.»{[۱]}

 

 

 

-۳-۳احکام قضایی در باره سبب طاری مستقل:

 

رویّه قضایی با ورود عامل مستقل، درموارد زیر رابطه ی سببیّت نخستین را منتفی می داند:

 

جایی که کسی به دیگری ضربه ی محکمی می زند واو را به زمین می اندازد، سپس کسی دیگر، بدون اینکه متهم نخست بخواهد، لگد محکمی به مجنی علیه می زند واو براثر آن می میرد، رابطه ی سببیّت میان فعل متهم ومرگ مجنی علیه منتفی شمرده می شود.

 

کسی همسر خود را بسیار کتک می زند واو براثر ناراحتی واحساس اهانت، ماده ی سمّی می خورد ومی میرد. در اینجا رابطه ی سببیّت میان کار متهم ومرگ زنش منتفی است.

 

کسی به دیگری به قصد کشتن، ماده ای سمّی می دهد؛ ولی کسی دیگر بی هیچ ارتباطی با متهم، سر مجنی علیه را می بُرد. در این پرونده، رابطه ی سببیّت میان سم دادن ومرگ قربانی منتفی شمرده شده است.یکی از محاکم آمریکا این قاعده را درجرم قتل، این گونه تبیین کرده است:

 

«اگر پس از ضربه یا جراحت کشنده ای که کسی به دیگری وارد کرده، کسی دیگر، بی هیچ ارتباط سببی با فعل متهم نخست، آسیب کشنده ی دیگری بر مجنی علیه وارد کند واو بمیرد. متهم دوم(و نه متهم نخست)، مسؤول مرگ شمرده می شود».{[۲]}

 

«اگر متهم با فعل خود، نتیجه را قصد کرده باشد ونتیجه آن گونه رخ دهد که او خواسته است، فعل او سبب نزدیک نتیجه شمرده می شود، هرچند، عاملی جداگانه در سلسله ی اسباب وارد شده باشد، زیرا:

 

منطقی نیست که متهم، فعل خود را برای ایجاد نتیجه ی معین مرتکب شود ونتیجه به همان گونه ای که خواسته، رخ دهد وسپس به او مجال گریز از مسؤولیت داده شود، به این بهانه که فعل او سبب نزدیک نتیجه نبوده است.»{[۳]}

 

 

«رویّه قضایی آمریکا به پیروی از رویّه انگلیس این قاعده را در رویداد زیر اجرا کرده است: کسی قصد کشتن نوزادی را باسم دارد؛ از این رو به پرستار بچه، شیشه ای حاوی سم می دهد واین گونه وانمود می کند که دارو است وبرای بچه سودمند می باشد وپرستار باید هر عصر، کمی از آن به بچه بدهد؛ ولی پرستار میبیند که بچه آن را نیاز ندارد؛ ازاین رو چیزی به بچه نمی دهد وشیشه را روی میز اتاق کودک می گذارد. پس از آن، کودکی پنج ساله وارد اتاق  می شود واندازه ای از محتویات شیشه را به بچه می خوراند وطفل فوری می میرد. در این پرونده، حکم شده است که میان سم دادن به پرستار ومرگ کودک رابطه ی سببیّت وجود دارد. با این که کار کودک که عامل مستقل می باشد، در سلسله ی اسباب وارد شده است، زیرا «نتیجه» مقصود بوده است.»{[۴]}

 

باوجودثبوت این قاعده در رویّه قضایی آمریکا قیدی بر آن وارد کرده وگفته است کافی نیست که نتیجه ی مجرمانه مقصود باشد، بلکه باید ابزاری نیز که  نتیجه با آن رخ داده مقصود باشد یا دست کم، مورد توقع باشد.

 

 

به سخن دقیق تر،باید وسیله ای که نتیجه با آنرخ داده در مجموعه ی ابزارهای طبیعی ویژه ای ریشه داشته باشد ومتهم امید روی دادن نتیجه را با ابزارهای منتسب به این مجموعه داشته باشد. اما اگرنتیجه با ابزاری رخ دهد که دراین مجموعه نیست، رابطه سببیّت وجود ندارد.

 

 

 

-۳-۴ احکام قضایی آمریکا

 

بیشتر احکام رویّه قضایی آمریکا درباره ی رابطه ی سببیّت، برپایه ی توصیف سبب طاری است واین که عامل مورد بحث، تابع است یا مستقل؛ بنابراین، رابطه ی سببیّت است یا خیر.در زیر مهم ترین نمونه هایی را بیان می کنیم که رویّه قضایی گرفتار آن ها است وبر پایه ی ضوابط خود برای آن ها حکم صادر کرده است.

 

-۴-۱ وضع جسمانی ناگوار مجنی علیه

 

روی کرد رویّه قضایی در این باره، آن بوده که وضع ناگوار مجنی علیه که همراه با فعل متهم، در ایجاد نتیجه نقش داشته است، رابطه ی سببیّت را میان آن فعل ونتیجه از میان نمی برد. این قاعده اجرا می شود اگرچه ثابت شود جراحتی که کار متهم ایجاد کرده، خطرناک نبوده یا اگر وضع آسیب دیده ناگوار نبود، مرگ حادث نمی -شد. هم چنین این قاعده، حتی اگر روشن شود که بی ارتکاب فعل متهم، مجنی علیه براثر بیماری می مرده ونقش این فعل، تنها تسریع در هنگام رخ دادن مرگ بوده است. اجرا می شود. این قاعده در مجموعه ی استفان، این گونه آمده است:«شخص ، قاتل است، اگر فعل او در مرگ آسیب دیده ای تسریع نماید که از آسیب یا بیماری رنج می برد واین بیماری خود،جدای از آن فعل، می تواند موجب مرگ شود.»

 

در آمریکا نیز بر پایه ی این قاعده در پرونده ای،« کسی که با لیوان به سر دیگری می کوبد واو که بر اثر اعتیاد شدید به شراب، دچار التهاب در مخ بود، می میرد،در برابر مرگ قربانی مسئول دانسته شد. هم چنین حکم شد که در چانه ی دیگری جراحت ایجاد کرده وموجب خون ریزی منتهی به مرگ شده، چرا که قربانی از پیش در معرض خون ریزی قرار داشته است، مسئول مرگ او می باشددفاع متهم به این دلیل که از وضع ناگوار جسمانی قربانی آگاه نبوده یا نمی توانسته آگاه باشد،پذیرفته نیست.م{[۵]}رویّه قضایی آمریکا بر آن است که رابطه ی سببیت میان فعل ونتیجه ای وجود دارد که فعل با بیماری آن ایجاد کرده است، زیرا در بیشتر این موارد، این فعل، سبب بیماری است، بدین گونه که راه سرایت میکروب های بیماری زا را فراهم کرده یا در مجنی علیه، ضعفی ایجاد نموده که راه دچار شدن به بیماری را آسان کرده است. در همین باره حکم شده است: اگر کسی به بدن دیگری آسیبی وارد کند وبه دنبال آن ، آسیب دیده دچار«التیتانوس» شود ومرگ بر اثر هردوی جراحت وبیماری روی دهد، متهم مسئول مرگ قربانی است.

 

 

 

 

 

-۴-۲خطای مجنی علیه

 

روی کرد غالب در رویّه قضایی آمریکا این است که اصل بر آن باشد که خطای آسیب دیده رابطه ی سببیّت میان فعل متهم ونتیجه ی مجرمانه را از میان نمی برد. در این باره در رأی یکی از محاکم آمده است:{[۶]}«نقش خطا در برداشتن رابطه ی سببیّت، محدود به مسؤولیت مدنی است، نه مسؤولیت کیفری». دادگاه دیگری{[۷]}گفته است:«خطای مجنی علیه نمی تواند دفاع یا عذری برای مسؤولیت کیفری باشد، چرا که نمی تواند ویژگی جنایی بودن را از جرم بزداید».{[۸]}

 

در آمریکا حکم شده است:

 

«اگر کسی در ساختمانی آتش برافروزد، مسؤول مرگ کسانی است که در آن می میرند، هرچند ثابت شود سهل انگاری قربانی درگریز از ساختمان ونجات خود، در روی دادن نتیجه، نقش داشته است».{[۹]}

 

همچنین حکم شده: «اگر کسی جراحتی بردیگری وارد کند، وی مسؤول مرگ آسیب دیده می باشد، براثر بیرون رفتن او در زمانی زودتر از آنچه پزشک معین کرده است.»{[۱۰]}حتی رفتار عمدی آسیب دیده اگر با فعل متهم درایجاد نتیجه نقش داشته باشد،نافی رابطه ی سببیّت میان فعل متهم ونتیجه نیست؛ از این رو اگر مجنی علیه برای رهایی از درد جراحت هایی که متهم به او وارد کرده،خودکشی کند، رابطه ی سببیّت میان فعل متهم و مرگ قربانی هم چنان وجود دارد. درهمین باره، در پرونده ای که کسی بر دیگری جراحتی وارد می آورد که به طور عادت در طول یک ساعت اورا می کشد؛ اما آسیب دیده بر اثر درد شدید آسیب های وارد شده،حنجره اش را پاره می کند وپس از پنج دقیقه می میرد،متهم مسؤول این مرگ شناخته می شود؛ اما این اصل، مطلق نیست. دربرخی موارد، خطای مجنی علیه موجب از میان رفتن رابطه سببیّت میان کار متهم ونتیجه است. ضابطه ی این موارد آن است که روشن شود سهم خطای آسیب دیده در ایجاد نتیجه«به گونه ی شایان ملاحظه ای بر نقش فعل متهم برتری دارد».{[۱۱]}ارزیابی این مسأله نیز در اختیار قاضی است.

 

درهمین زمینه در پرونده ای،« کسی ساختمانی را بمب گذاری می کند؛ اما به مجنی علیه هشدار می دهد که وارد ساختمان نشود،چون می میرد. با این همه،قربانی وارد ساختمان می شود وبر اثر انفجار کشته می شود. در این مورد حکم شد که متهم، مسئول مرگ او نیست وخطای خود قربانی سبب یگانه ی ایجاد این نتیجه (مرگ) است.»{[۱۲]}همچنین در پرونده ای،«کسی ارّابه ی خود را با بی احتیاطی را با بی احتیاطی آشکار می راند،به گونه ای که افسار چهار پایی که ارّابه، را می کشد، در دست ندارد وناگهان کودکی وارد جاده می شود وبر اثر برخورد با ارّابه، آسیب میبیند واین آسیب دیدگی به مرگ او می انجامد، در این زمینه نیز حکم شد که خطای قربانی،رابطه سببیّت را میان خطای متهم ومرگ کودک، از میان می برد، چون ناگهانی وارد راه ارّابه می شود.»{[۱۳]}از این رو حکم شده« اگر کسی بر دیگری جراحت وارد نماید،مسئول مرگ اوست، هرچند ثابت شود که بهبود او با انجام عمل جراحی بر پایه ی بهترین روش های پزشکی یا در صورت استفاده از رژیم غذایی یا پرستاری در سطح عالی ممکن یامحتمل بوده است.همچنین اگر مجنی علیه در انجام مراقبت های پزشکی بایسته کوتاهی کرده باشد رابطه ی سببیّت موجود است. همچنین است اگر انجام عمل جراحی را که پزشکان برای نجات زندگی وی تجویز کرده اند،نپذیرد.»{[۱۴]}

 

-۴-۳خطای شخص ثالث

 

رویّه قضایی آمریکا بر آن است که سهم داشتن خطای کسی دیگر با فعل متهم در ایجاد نتیجه ی مجرمانه، نمی تواند رابطه ی سببیّت را میان فعل با نتیجه از بین ببرد. همچنین حکم شده« اگر کسی جراحتی بر نوزادی وارد کند واو برای  درمان به بیمارستان برده شود؛ ولی مادرش برخلاف دستورات پزشک، اورا زودتر ازبیمارستان بیرون آورد و این کار با مرگ نوزاد پایان پذیرد،متهم، مسؤول این نتیجه است.«{[۱۵]}این اصل، مطلق نیست، چرا که با همان قیودی اجرا می شود که رویّه قضایی درباره ی خطای مجنی علیه پذیرفته است؛ بنابراین« اگر خطای غیر به اندازه ای سنگین باشد که قاضی دریابد که سهم آن در ایجاد نتیجه از نقش کار متهم بیشتر است، موجب میشود رابطه ی سببیّت میان کار متهم ونتیجه ازمیان برود.»{[۱۶]}

 

-۴-۴خطای پزشک

 

اگر از پزشک یا جراح، خطایی سربزند که به مرگ آسیب دیده بینجامد یا بدتر شدن حال او را در پی داشته باشد وآسیب های وارد شده را بیشتز کند، آیا این خطا می تواند رابطه ی سببیّت میان کار متهم ومرگ قربانی را قطع کند. اصل، این است که خطای پزشک یا جراح، رابطه ی سببیّت را از میان نبرد. این اصل در بند «الف»ماده۲۶۲ مجموعه ی استفان این گونه آمده است:

منابع پایان نامه با موضوع جرم قتل عمد – سببیّت در قتل عمد در جرایم امتناعی(ترک فعل) در رویّه قضایی آمریکا

این برابری، مطلق نیست،چون هر فعل ایجابی می تواند پایه ی رکن مادی جرم قرار گیرد؛ اما هر امتناعی نمی تواند این گونه باشد، بلکه باید شرطی اساسی در آن باشد که عبارت است از: نقض تکلیف قانونی که بر عهده ی متهم است با امتناع؛ از این رو به طور ضروری اگر امتناع، تنها مخالف با تکلیف اخلاقی باشد، ممکن نیست که رکن مادی جرم با آن محقق شود.

 

«اگر امتناع، مخالف تکلیف قانونی باشد، رکن مادی جرم ممکن است بدان تحقق یابد، چه عمدی باشد، مانند این که اراده ی شخص بر آن تعلق گرفته باشد وچه غیر عمدی، مانند این که اراده ی شخص از انجام دادن کاری ایجابی برای جلوگیری از روی دادن نتیجه قاصر باشد.»{[۱]}گاهی رویّه قضایی، مفهوم «امتناع» را به گونه ی واژه ی خاصی به کار می برد.{[۲]}و آن را محدود به خودداری عمدی می کند واز واژه ی «ترک فعل»{[۳] }استفاده می کتد تا برخورداری غیرعمدی دلالت کند. رویّه قضایی آمریکا از صلاحیت امتناع برای تحقق رکن مادی جرم بر پایه ی آن، نتیجه گرفته است که معاونت، یکی از گونه های شرکت در جرم است وبا امتناع نیز حاصل می شود.

 

 

در حقوق آمریکا، هیچ گونه ماده ای وجود ندارد که به برابری میان کار ایجابی وامتناع تصریح داشته باشد؛ ولی رویّه قضایی آن، این امر را پذیرفته است. مجموعه ی استفان در تعریف قتل عمد، این برابری را پذیرفته است. ماده ی ۲۶۱ این مجموعه می گوید:«قتل، تسبیب مرگ دیگری با فعل یا امتناع است، به گونه ای که اگر این فعل یا امتناع نبود، مرگ روی نمی داد، مشروط بر این که بالفعل ومستقیم با مرگ ارتباط داشته باشد.»{[۴]} اما قوانینی که از رویّه قضایی آن بهره گرفته اند. اصل برابری میان فعل ایجابی وامتناع را پذیرفته اند.

 

رویّه قضایی آمریکا هر امتناعی را برای تحقق مسؤولیت کیفری در برابر نتیجه ای که به دنبال آن، روی داده، مناسب ندانسته، بلکه شروطی را نیز نیاز میداند. مهم ترین این شروط آن است که باید تکلیفی قانونی بر عهده ی خودداری کننده باشد که از آن سرباز زده است. افزون برآن، خودداری کننده باید توانایی انجام دادن کار را داشته باشد وبه  شرایطی آگاه باشد که این تکلیف از آن سرچشمه می گیرد ومیان امتناع ونتیجه، رابطه ی سببیّت باشد.

 

 

«یک اصل مسلّم در رویّه قضایی آمریکا آن است که امتناع، آن گاه تحقق می یابد که مخالف یک تکلیف قانونی باشد. نتیجه ی مهمی که از این اصل گرفته می شود، آن است که اگر امتناع، تنها مخالف تکلیف اخلاقی باشد، موجب ایجاد مسئولیت کیفری نمی شود؛»{[۵]}از این رو حقوق ورویّه قضایی این کشور دیدگاه «بنتام» را نپذیرفتند که باور داشت:«همه ی افراد به طور قانونی موظف به یاری کردن نیاز مندان هستند تا هنگامی که خود در معرض زیان یا تنگناهای نامقبول قرار نگیرند».{[۶]}

 

«امتناع آن گاه به متهم نسبت داده می شود که انجام دادن کار ایجابی در توان وی باشد،زیرا امتناع، رفتاری ارادی است؛ از این رو در جایی که در سیطره ی اراده قرار نگرفته، امتناع متصور نیست.»{[۷]}

 

یک اصل پذیرفته شده در رویّه قضایی آمریکا این است که خودداری از انجام دادن تکلیف، آن گاه به کسی نسبت داده می شود که وی به شرایطی که این تکلیف از آن ها حاصل شده، آگاه باشد.

 

اصل مهم دیگر رویّه قضایی آمریکا، «این است که جرم امتناع دارای نتیجه محقق نمی شود، مگر این که میان امتناع ونتیجه، رابطه ی سببیّت وجود داشته باشد. حقوق ورویّه قضایی این کشورها در تصور رابطه -ی سببیّت میان امتناع ونتیجه و شایستگی امتناع برای سبب بروز نتیجه بودن، هم رأی هستند، بدین گونه، در حقوق ورویّه قضایی آمریکا هیچ اختلافی در این باره وجود ندارد.»{[۸]}

 

دانش حقوق ورویّه قضایی این کشورها برای تعیین معیار رابطه ی سببیّت میان امتناع ونتیجه، به همان ضوابط پذیرفته شده درباره ی رابطه ی سببیّت میان کار ایجابی ونتیجه ی مجرمانه تکیه می کنند. چنان که گفتیم این ضوابط، به دستگاه قضایی اختیار گسترده ای در ارزیابی می دهد واین دستگاه درمواردی که با عدالت سازگار میبیند، به وجود این رابطه میان امتناع ونتیجه حکم می دهد.

 

«از مهم ترین ضوابطی که رویّه قضایی برای اثبات رابطه ی سببیّت در جرایم امتناعی دارای نتیجه از آن ها کمک می گیرد، این است که باید ثابت شود مجنی علیه به کلی از فراهم کرده نیازمندی های زندگی که متهم برخلاف تکلیف قانونی از انجام دادن آن ها خودداری کرده ناتوان بوده است؛ بنابراین اگر خانم خانه از دادن غذا ولباس ضروری به خدمت کارش خوددای کند وثابت شود که خادم به دلیل سنّ کم یا اکراه کارفرما به کلی از فراهم کردن این نیاز ها ناتوان بوده است وبر اثر آن بمیرد یا دچار آسیب شود، رابطه ی سببیّت با استناد به ضابطه ی پیشین موجود شمرده می شود.

 

پذیرش رابطه ی سببیّت میان امتناع متهم ونتیجه ی مجرمانه مانع نمی شود که ثابت گردد کسی دیگر نیز این تکلیف را برعهده داشته واز انجام دادن آن سرباز زده است واین که اگر او به تکلیف خود عمل می کرد نتیجه رخ نمی داد به سخن دیگر ، می توان تصور کرد که دو رفتار، هریک به گونه ی امتناع در ایجاد نتیجه ی مجرمانه سهم داشته باشند.»{[۹]}

 

انتقاد اساسی ای که به رویّه قضایی آمریکا میتوان گرفت این است که:نقش بنیادهای منطقی در آن اندک است. این رویّه ضوابطی را جمع کرده است تنظیم وباز گرداندن همه ی آن ها به یک اساس منطقی فراگیر، آسان نیست.

 

انتقاد دیگر این رویّه آن می باشد که  از تلاش های حقوقی که در کشورهای دیگر انجام شده ودیدگاه های علمی ارزشمندی وگران بهایی را به بار آورده اند، استفاده نمی کند. این نظریه با پایه های حقوق آمریکا رویارویی ندارد.

 

انتقاد دیگری که از این روّیه، گرفته می شود این است که برای مطرح کردن معیاری فراگیر از رابطه ی سببیّت که در همه ی جرایم درست باشد، هیچ تلاشی نمی کند وتنها می گوید که این معیار باید در هر جرم با جرم دیگر تفاوت داشته باشد. با این که مسأله ی سببیّت به گونه ای در همه ی جرایم است. این نقد با کوچک بودن جنبه ی بنیادی معیار رابطه ی سببیّت در این رویّه ارتباط دارد. گروهی از حقوق دانان در تلاش برای ریشه یابی این معیار، گفته اند که رابطه ی سببیّت باید تا دامنه ای کشیده شود که مسؤولیت کیفری وجود دارد، در حالی که این نقش در یک گستره ی دامنه دار است وعناصر مسؤولیت کیفری، از جمله رابطه ی سببیّت، دامنه ی آن را روشن می کند وعکس آن درست نیست؛ یعنی پذیرفتنی نمی باشد که مفهوم مسؤولیت، دامنه ی رابطه سببیّت را کوتاه کند.

 

انتقاد دیگر رابطه سببیّت در رویّه آمریکا این است که برخی از عناصر آن بادانش- های نو، رویارویی دارد و هیچ پایه ی منطقی ندارد. وبه گونه ی ویژه شرط حصول نتیجه در یک سال ویک روز از تاریخ ارتکاب فعل را نمونه می آوریم. این عنصر از وضع دانش های طبیعی در قرون گذشته گرفته شده است وبا وضع علمی نوین سازگار نیست واز سوی دیگر، برخی از عناصر این معیار، خود به ضابطه ای ویژه نیاز دارند واگر هیچ گونه معیاری در کار نباشد،امر حاصل تحکیم قضایی خواهد بود؛ برای نمونه به ایده ی « عامل اساسی، عامل تابع ومستقل » اشاره می کنیم. رویّه قضایی انگلیس وآمریکا معیاری با ساختار روشنی که این مفاهیم را معیّن کند، به دست نمی دهد.

 

وآخرین انتقاد این است که بر مبنای برخی قرائن استوار است؛ یعنی فروضی که عکس آن ها اثبات شدنی نیست؛ مانند این که عمل سلبی هرگز نمی تواند،عامل طاری باشد واین که رویداد معمولی، هرگز عاملی نیست که رابطه ی سببیّت را قطع کند، هرچند عامل جداگانه ای باشد. نیاز به توضیح نیست که استناد معیار رابطه ی سببیّت در برخی عناصر آن قرائنی که عکس آن استناد ناپذیر نیست به معنای استوار بودن این رویّه درمورد این عناصر، بر مجاز است واین چیزی است که با طبیعت بحث سببیّت که باید بر حقایق استوار