دانلود فایل های دانشگاهی - تحقیق - پایان نامه - پروژه
دانلود فایل های دانشگاهی -متن کامل- تحقیق - پایان نامه - پروژه - همه رشته ها -فرمت ورد-نمونه رایگان
دانلود فایل های دانشگاهی -متن کامل- تحقیق - پایان نامه - پروژه - همه رشته ها -فرمت ورد-نمونه رایگان
پنجشنبه 99/09/06
و مىتوان به آسانى در مورد اندازه قدرت افراد و مقایسه کمى آن ها نظر داد؛ این در صورتى است که افراد به آثار مشترک و مطلوبى که از جهت مقدار متفاوت باشد دست یابند. از اینرو، در مواردى که به آثار متفاوت دست یافتهاند، راهى براى اندازهگیرى قدرت وجود ندارد و این امر منشأ نوعى تردید و ابهامگویى راسل در قابلیت اندازهگیرى قدرت شده است. وى در عین آنکه اظهار مىدارد: «اگر دو نقاش مایل باشند تابلوهاى زیبا بکشند و ثروتمند شوند و از این میان یکىشان به تابلوهاى زیبا و دیگرى به ثروت دست یابند، هیچ راهى براى تشخیص اینکه کدام یک از آن دو، داراى قدرت بیشتر است وجود ندارد» (همان: ۵۵).
پارسنز مىگوید: «قدرت عبارت است از قابلیت تعمیمیافته براى تضمین اجراى تعهدات الزامآور واحدهایى در نظام سازمان جمعى» (لوکس،۱۳۷۰: ۱۴۷ و ۱۴۸). وى در توضیح به دو عامل مهم اشاره مىکند: نخست مشروعیت تعهدات مذکور است از جهت تأثیر مثبتى که در تأمین اهداف اجتماعى هماهنگ با باورها و اعتقادات مردم دارد که این خود، تا حد وسیعى، منشأ پذیرش آن ها از سوى مردم خواهد بود و این مصداق روشنى است براى «قابلیت اجراى تعهد» که در تعریف آمده
است.
دوم عامل وجود ضمانت اجرایى دولتى است که در قالب پاداش و کیفر و به طور کلى احکام جزایى تجلى پیدا مىکند و در موارد تمرد و عصیان که عامل نخست به تنهایى تأثیرى در اطاعت افراد ندارد، این عامل پشتوانه دیگرى براى اجراى تعهدات نامبرده و پذیرش قهرى آن از سوى این قشر خواهد بود.
بر اساس دو عامل نامبرده، دو سطح از قدرت ظهور و بروز پیدا مىکند. سطح نخست به زمینه اعتقاد و باور مردم به مشروعیت قانون و مدیران و مجریان آن مربوط مىشود، چرا که مردم بر اساس باورشان، خود به خود، از قوانین اطاعت مىکنند و تعهدات را به کار مىبندند. دوم به مواردى مربوط مىشود که افراد یا به لحاظ اینکه مشروعیت قوانین را باور ندارند و یا به هر علت دیگر، دست به تمرد و عصیان بزنند که قوانین جزایى ـ به عنوان پشتوانه اجراى قوانین مدنى و حقوقى و به عنوان یک ضمانت اجرایى دولتى ـ افراد متخلف را به اطاعت از آن وا مىدارد.
مک آیور قدرت اجتماعى را قابلیت به اطاعت درآوردن دیگران در هر گونه رابطه اجتماعى مىداند (مکآیور، ۱۳۵۴: ۱۰۱). او در ادامه تأکید مىکند قدرت اجتماعى قابلیت نظارت بر رفتار دیگران است، خواه مستقیما به صورت امر و خواه غیرمستقیم و از راه تمهید وسایل موجود» (همان: ۱۰۶). ماکسوبر به جاى واژه «قابلیت» از کلمه «فرصت» استفاده کرده است. به عقیده وى «قدرت عبارت است از فرصتى که در چارچوب رابطه اجتماعى به وجود مىآید و به فرد امکان مىدهد تا ـ قطع نظر از مبنایى که فرصت مذکور بر آن استوار است ـ ارادهاش را حتى علىرغم مقاومت دیگران بر آن ها تحمیل کند» (وبر،۱۳۶۷: ۱۳۹). از دیدگاه وبر «قدرت، مجال یک فرد یا تعدادى از افراد است براى اعمال اراده خود حتى در برابر مقاومت عناصر دیگرى که در صحنه عمل شرکت دارند» (فروند،۱۳۶۲: ۲۳۲).
قدرت به گونههای مختلف با الزام، نفوذ، شهرت، شایستگی یا توانایی، سلطه، زور و یا اقتدار یکسان قلمداد شده است. از آنجا که واژهای برای بیان مفاهیم متعدد به کار برود معنای آن دقت کمتری دارد، ضروری است قدرت از بعضی مفاهیم متمایز شود.

۲-۴-۱۷- قدرت و الزام
الزام را میتوان چنین تعریف کرد: “هر واقعیتی که انسان را وادار به انجام دادن یا پذیرش چیزی کند که تمایلی به آن ندارد الزام مینامیم”. و با قائل شدن تمایز بین دو مبنا یا دو گونه رابطه در قدرت می کوشیم از برابری قدرت و الزام احتراز کنیم (استیرن،۱۳۸۱: ۷۱).
دو مبنا: زور یا قانون که هر کدام نیز معرف حقوق اند بایداصل زیر را مدنظر قرار دهیم در حالی که قانون آزادی را ممکن میگرداند، زور الزامآور میشود، زیرا “اطاعت از قانونی که توصیه شده است آزادی نام دارد” یعنی این که بر اساس توافقی دو جانبه و طی قراردادی گزینش میشود. پس آزادی و پیروی از قانون، خود، آزادی اساسیتری را میطلبد و آن آزادی برگزیدن قوانین است (همان: ۷۲).

قانون- قرارداد، بدین معنی است که هر فردی، به الزام جمع، مجبور به محترم شمردن قرارداد میشود و هرکس به دیگران اجازه میدهد تا در صورتی که یکی از مفاد قرارداد را نپذیرفت او را وادار به پذیرش کنند، روسو این التزام به پیمان را به خوبی نشان داده است:
پس به منظور آنکه پیمان اجتماعی دستورالعملی بیحاصل نباشد به صورت ضمنی تعهدی را در خود نهفته دارد که به دیگران قدرت میدهد تا در صورتی که کسی از اراده عمومی سرپیچی کرد توسط سایرین ناگزیر به فرمان بردن شود و این بدان معنی است که او را وادار به آزاد بودن میکنند (همان: ۷۲).
۲-۴-۱۸- نفوذ و قدرت
نفوذ مبتنی بر ویژگی نیروهای شخصی است. منبع نفوذ، غیررسمی است؛ یعنی فرد توانایی تغییر رفتار دیگران را بدون داشتن مقام یا موقعیت رسمی داراست. در نفوذ نقش عامل معنویت مهمتر از عامل اجبار است. قدرت و نفوذ خیلی نزدیک به هم هستند ولی نفوذ بیشتر جنبه تشویق و ترغیب دارد. نفوذ توانایی متقاعد کردن است در حالی که قدرت توانایی وادار کردن، تنبیه کردن یا متعهد کردن افراد به انجام کاری است. نفوذ، قدرت ترغیبی است و فرد داوطلبانه آن را نمیپذیرد. شخصی که بدون در اختیار داشتن یک سمت رسمی میتواند بر رفتار دیگران تاثیر گذارد، صاحب نفوذ به شمار میآید. بر خلاف اقتدار که سرچشمهای رسمی دارد، نفوذ از یک سرچشمه غیر رسمی آب میخورد(کوئن،۱۳۷۰: ۳۰۱).
قدرت متمایز از نفوذ و مستلزم کنترل معینی است که با اِعمال ضمانت اجرایی بر کنشهای دیگر افراد بهدست میآید. نفوذ دربردارندهی قدرت نیست هر چند هیچ قدرتی بدون نفوذ نیست. رابرت بیرشتات[۱]میگوید: «نفوذ متقاعدکننده است و قدرت، مجبورکننده»(کوزر و روزنبرگ، ۱۳۷۸: ۱۷۹).
۲-۴-۱۹- قدرت و اقتدار
اقتدار، قدرت مشروعیت یافته است؛ قدرتی که پذیرفته میشود و معمولا این پذیرش و اطاعت داوطلبانه است. « قدرت مشروعیت یافته، کارکرد بیشتری از قدرت مشروعیت نیافته دارد. قدرت مشروعیت نیافته در بعضی مواقع اثراتی را به دنبال دارد که درست متضاد آن چیزی است که مد نظر بوده است.» پس، مساله اصلی در اقتدار، پذیرش است. برنارد این موضوع را مورد تاکید قرار میدهد و بیان میکند که « افسانه و خیال است اگرتصور کنیم اختیار از بالا به پایین و از کل به جزء جاری میشود». افراد زیادی ادعا میکنند که اقتدار دارند ولی وقتی با زیردستان مواجه میشوند در کسب اطاعت آن ها شکست میخورند. اقتدار به صلاحیت شخص یا مقام بستگی ندارد بلکه به پذیرش و اطاعت همراه با رضایت زیردستان بستگی دارد. در روابط قدرت بین واحدهای اجتماعی، پذیرش قدرت عامل بسیار مهمی است (همان).
۲-۴-۲۰- قدرت و زور
زور در جوامع امروزی بسیار مشهودتر از جلوههای دیگر قدرت است. زور قدرت آشکار است. برای به کارگیری زور در یک موقعیت اجتماعی، قدرت لازم است. قدرت، زور را ممکن میسازد و مقدم بر آن است. هر عاملی که قدرت داشته باشد، میتواند اعمال زور کند. هر قدرتی به نظر ملزم کننده میآید و به نظر میرسد که قدرت از زور، یعنی قابلیت ملزم کردن جدایی ناپذیر است، البته قدرت به صورت مداوم از این زور بهره نمیجوید، اما نمیتوان از این موضوع این گونه نتیجه گرفت که بهره جستن از زور نشانه شکست قدرت است، چون قدرت مدام زور را مهار میکند و بر آن نظارت دارد و همین تفوق است که قدرت را تعریف میکند (همان: ۷۸).
هم چنین باید پذیرفت که هر قدرتی، نابرابری در سازمان سلسله مراتبی، احتمال توسل جستن به مجازات یا به گفته دیگر، نوعی “تحدید کردن طیف فعالیتهایی که بر روی دیگران گشوده است، را در پی دارد” (همان).
۲-۴-۲۱- قدرت وخشونت
خشونت آشکارترین، بدترین و انعطاف ناپذیرترین جلوه قدرت، خشونت است. فرق بین قدرت و خشونت در این است که قدرت همیشه بر تعداد متکی است و در حالت افراطی، قدرت یعنی همه در برابر یک نفر؛ در حالی که خشونت ممکن است وابسته به تعداد نباشد و بر ابزار و لوازم متکی است و درحالت افراطی، خشونت یعنی یک نفر در برابر همه. هر چند خشونت و قدرت با هم تفاوت دارند، ولی معمولا با هم ظاهر می شوند. خشونت در جایی ظاهر میشود که قدرت در معرض خطر باشد و به مخاطره بیافتد. خشونت اگر کنترل نشود به نابودی قدرت می انجامد (همان).
۲-۴-۲۲- قدرت و سلطه
آبوت و والاس، قدرتی که یک فرد یا گروه بر فرد یا گروهی دیگر اعمال میکند، سلطه مینامند. این اِعمال قدرت صرفا اقتصادی، فنی یا نظامی نیست بلکه جنبهی عاطفی، فرهنگی و روانی دارد که در افراد زیرسلطه نوعی احساس حقارت و عدم امنیت ایجاد میکند(آبوت و والاس،۱۳۸۳: ۳۱۹).
شاید لازم باشد سرانجام تعریفی کلی و موجز از قدرت به دست داد که فراگیرندهی همهی تعریفهای گفته شده یا مفاهیم نهفته در آن ها باشد، بنابراین در تعریف قدرت میتوان گفت قدرت عبارت است از: «توانایی فکری و عملی برای ایجاد شرایط و نتایج مطلوب». شکلها و سطوح این “توانایی” متفاوت است: هم تحمیل اراده را دربرمیگیرد، هم به رابطه کسانی که میخواهند نتایج مطلوب به بار آورند و کسانی که باید آن نتایج را به بار آورند اشاره می کنند، و هم انواع مشارکتهای سیاسی مسالمتآمیز یا غیرمسالمتآمیز افراد، گروهها و احزاب، حکومتها و دولتها را دربر میگیرد. توانایی هرکدام از این نیروهای اجتماعی، سیاسی، برای ایجاد شرایط و نتایج مورد خواست خود در عرصه سیاستهای داخلی و خارجی قدرت مربوط به آن نیرو محسوب می شود. بنابراین از قدرت فرد، قدرت گروه، یا حزب، قدرت یک حکومت، یا از قدرت یک دولت میتوان نام برد، این نیروها توانایی فکری و عملی خود را در عرصه مبارزهی سیاسی، داخلی یا خارجی، در برابر نیروهای دیگر که آن ها هم میتوانند افراد، گروهها و احزاب، حکومتها و دولتها باشند به کار میبندند تا به هدفی که دارند و به نتیجهای که میخواهند برسند (عبدالرحمان،۱۳۷۳:۹۱).
بر اساس تعاریف قدرت، چند عنصر اساسی در آن ملحوظ است:
۲-۴-۲۳- ویژگیهای قدرت
قدرت دارای ویژگیها و مشخصاتی است که در زیر به بعضی از آن ها اشاره می شود:
الف) عمومی بودن دامنهی قدرت
در هر نوع رابطهای میتوان جلوههایی از قدرت را مشاهده کرد، روابط بین افراد، گروهها و کشورها بدون علت نیست، علت برقراری روابط یا کسب منفعت است یا دفع ضرر(مدنی، ۱۳۷۲: ۱۰۳). البته در منطق اسلام بسیاری از مواقع، هدف از برقراری روابط بین افراد، نه سودجویی مادی، بلکه نوعی ایثار است که در ارتباط با طرف مقابل، هدف، رساندن نفع به اوست (خدادادی، ۱۳۸۲: ۶۴ ).
ب) روانی و ذهنی بودن قدرت
قدرت رابطهای روانی بین کسانی است که آنرا به کار میبرند و آن هایی که در معرض اقدام قرار میگیرند. در واقع در فرایند اعمال قدرت، ایجاد تصور روانی مرحله ای قبل از اعمال قدرت است، بهاین ترتیب، ایجاد تصور روانی قدرت مرحله ای قبل از اعمال قدرت است، قدرت هر ملت به تصور ملتهای دیگر نسبت به آن ها و تصور آن ها نسبت به قدرت ملتهای دیگر بستگی دارد (همان).
ج) دو قطبی بودن قدرت
اعمال قدرت توسط افراد، گروهها و کشورها می تواند مانند شمشیری دو لبه باشد، یعنی، قدرت در جهت مصلحت انسان می تواند در ترغیب به انجام کاری یا باز داشتن از انجام عملی در جهت نیل به اهداف مطلوب موثر باشد، مانند اعمال قوانین و مقررات یک جامعه یا اطاعت از قوانین راهنمایی و رانندگی که در این صورت به “قدرت مثبت” معروف است و از طرف دیگر، اعمال قدرت در جهت خلاف مصلحت می تواند جنبه بازدارنده و پیشگیرنده داشته باشد. قدرتی کهاستکبار جهانی در جهان امروز علیه ملتهای تحت ستم اعمال میکند از نوع “قدرت منفی” است (خدادادی، ۱۳۸۲:۶۵).
د) قدرت نسبی و وابسته به موقعیت
قدرت مطلق نبوده و نسبی است. اگر یکی دارای قدرت است، باید یکی دیگر آماده باشد که قبول کند آنرا به کار ببرد. رابطه قدرت با گذشت زمان هم دگرگون می شود (عبدالرحمان،۱۳۷۳: ۹۱). مثلا قدرت کشوری نسبت به زمان، نسبت به مسألهای که قدرت متوجه آن هاست، نسبت به قدرت کشورهای دیگر و نسبت به کشوری که بر علیه آن اعمال می شود در نظرگرفته و سنجیده می شود، مانند کشور انگلیس که در زمان جنگ جهانی اول از قدرت بالایی برخوردار بود ولی همین کشور نسبت به شرایطی که جنگ جهانی دوم بهوجود آورد، تا اندازه زیادی قدرتش را از دست داد (مدنی، ۱۳۷۲: ۱۰۴).
ه) عدم اندازه گیری قدرت
با توجه به عناصر کیفی که در شگلگیری قدرت وجود دارند و نیز با عنایت به ظریف و حساس بودن کاربرد قدرت، اندازه گیری آن کاری بس مشکل است (خدادادی،۱۳۸۲: ۶۶). به ویژه آنکه شاخص و معیار خاصی برای اندازه گیری قدرت وجود ندارد؛ ولی کسانی خواستهاند که با ارائه راهکارهایی به اندازهگیری قدرت بپردازند. از جمله کسانی که در این باب تلاش هایی نموده، رابرت دال است که وی اندازه گیری قدرت را در حیطهی فعالیت عقل سلیم و شهود و یا درونبینی میداند (مطهرنیا، ۷۹: ۱۷۰). به عقیدهی او، قدرت را بر پایه عظمت، توزیع، عرصه و جامعیت میتوان توصیف کرد. او چهار روش برای اندازه گیری قدرت برشمرده است:
علاوه بر دال، بشیریه نیز درباره اندازه گیری قدرت میگوید: «برای اندازه گیری قدرت از روشهای آماری نیز میتوان استفاده کرد. هر عامل قدرت برای اعمال قدرت خود باید بهایی بپردازد، مثلا اگر پلیس تظاهراتی را سرکوب میکند، یا دادگاه حکمی را صادر میکند، بهایی پرداخت می کنند، وقتی بهای قدرت به حداکثر برسد، مانند حالتی که ارتش به خیابانها بریزد و تظاهرات را سرکوب کند، گفته می شود زور کامل اعمال شده است، بهای زیاد در این حالت به میزان وقت، مخارج صرف شده و به خطر افتادن مشروعیت دولت، بستگی داشته و بر آن استوار است. در مقابل در حالت اقتدار، بهای قدرت به حداقل میرسد، مثلا رأیی که یک دادگاه صالح صادر میکند ناشی از مشروعیت و اقتدار آن دادگاه است که دارای قدرت بیشتری است، به عبارتی، اقتدار، قدرتی است که بهای کمتری برای آن پرداخت می شود، درحالیکه زور قدرتی است که بهای زیادی برای آن پرداخت می شود؛ زیرا مشروعیت آن کمتر است، این اندازه گیری در مفاهیمی دیگر چون نفوذ، اعتبار و… نیز استفاده می شود.»(بشیریه، ۱۳۶۶: ۱۷۸ ). اما این روشها، تنها روشهایی نیستند که پژوهشگران به آن ها اتکا کنند. در واقع اندازه گیری دقیق قدرت یک فرد بسیار دشوار است، زیرا قدرت در تحلیل نهایی توصیفی است. همیشه در فراسوی قدرت فشارهای ناپیدایی وجود داشته است و درحالیکه فرمانروا فقط رئیس اسمی کشور بوده است، یک سرمایهدار یا یک نظامی قدرت واقعی را اعمال میکرده است.
۲-۴-۲۴- قدرت و ساختار آن در خانواده
معنای عام قدرت، توانایی کنترل بر اعمال سایر افراد بهرغم میل آن ها است. جامعه شناسان قدرت را رابطهای اجتماعی میدانند که فرد در موقعیتی میتواند خواست خود را
پنجشنبه 99/09/06
در حوزه خانواده، حاکمیت اندیشه “مردسالارانه” مبنا قرار گرفته شده است. فرض ما بر این است که یکی از مبانی حاکمیت الگوی اقتدارگرا در خانوادهها در تحکیم “پدرسالاری” نهفته است و تحقیر و فرودست دانستن زن و برتر تلقی کردن مرد ابزار مناسبی برای تحمیل این الگو بوده است (کدیور،۱۳۸۱: ۲۹-۳۰ ).

نظام اقتدار مردانهای که از راه نهادهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی زنان خود را زیر ستم و سرکوب قرار میدهد (گاهی به جای واژه مرد سالاری واژه پدرسالاری را به کار می برند که درست به نظر نمیرسد چون مفهوم آن تنها به جنبههایی از این نظام اقتدار مردانه و به گروهی از مردان محکوم میکند) قدرت مردسالاری از آنجا نشات میگیرد که مردان به منابع و امتیازات ساختاری قدرت در درون و بیرون از خانه دسترسی بیشتری دارند و واسطه تقسیم آن ها در جامعه اند (آبوت و والاس،۳۲۴:۱۳۸۱).
بر مبنای تحقیقات به عمل آمده در جوامعی که برابری بیشتری بین افراد وجود دارد و در تقسیم نقشهای جنسها انعطاف بیشتری به چشم میخورد، الگوی خانوادگی غالبا خشکی و انعطاف پذیری کمتری دارد و مناسبات مبتنی بر قدرت با اجبار و فشار زشت شمرده میشود. عکس این مساله نیز صادق است (کدیور،۱۳۸۱: ۳۰ ).

قدرت مرد و تسلیم زن، از همان قدیم الایام بیشتر متکی به اعتقاد بوده است؛ اعتقاد به اینکه چنین تسلیمی قاعده طبیعی امور است. بخشی از این باور زاده تعلیم و تربیت خاصی بود که می دادند- تعلیماتی که در خانه، در مدرسه و در کلیسا درباره نقش اصلی زن در نظام اجتماعی و در مقابل خانواده داده میشد بخش عمده این سرسپردگی و کم و بیش به طور قطع بخش اعظم آن ناشی از قبول محض چیزی بوده که اجتماع و فرهنگ از دیرباز برحق و پسندیده یا به اصطلاح ماکس وبر رابطه پدرمندانه معهود میان حاکم و محکوم، دانسته است. در مجموع این اطاعت شرطی زن از مرد زاده باور است، اعتقاد بهاینکه خواست مرد نسبت به ابراز خواست ناحق خود او ارجح است و اعتقاد متقابل مرد به اینکه به علت مرد بودن و داشتن خصوصیات جسمی و روحی مردانه حق سلطه بر زن دارد. ماهیت تلاشهایی که امروزه برای آزادی بخشی زنان میشود-نهضت آزادی زنان- گواه همین قدرت باور است. قدرت کیفر دهنده مردان، از جمله حق ایراد تنبیه بدنی یا روحی شوهر نقد شده است. باا فزایش امکانات شغلی برای زنان در خارج از محیط خانه و با افشای تبعیضهای شغلی که زن را در مشاغل پستتر نگه میدارد، خواسته شده است که زنان سیر اعمال قدرت پاداش دهنده مرد نباشند. ولی بخش عمده کار این نهضت مبارزه با باور بوده است، اعتقاد بهاینکه تسلیم و تمکین کاری بقاعده و پسندیده و دست کم مقتضی است. اعتبار بخشیدن دوباره به این باور پافشاری بر چیزهایی که ارزشهای خانه، خانواده و مذهب خوانده میشوند- خود محور تلاشها و خواستهای کسانی بوده که سد راه نهضت و مذهب خوانده میشوند- خود محور تلاشها و خواستهای کسانی بوده که سد راه نهضت آزادی زن شدهاند و شاید نقش زنان در این جمع بیش از مردان هم بوده است (گالبرایت،۱۳۸۱: ۲۸-۲۹).
در این تحقیق، مفاهیم در دو دسته از هم منفک خواهند شد: مفهوم احساس قدرت زنان در خانواده بعنوان متغیر وابسته تحقیق و میزان مهریه به عنوان متغیر مستقل تحقیق در نظر گرفته می شود که به عنوان منبع قدرت روی احساس قدرت زنان تاثیر دارد.
متغیر وابسته: احساس قدرت زنان
قدرت عبارت است از توانایی فرد در دستیابی به اهداف فردی و کنترل وقایع از طریق کنش عمدی. همچنین مفهوم قدرت در خانواده دارای وجوه عینی و ذهنی است. بهطور خلاصه، پس از بررسی نظرات اندیشمندان پیرامون قدرت در خانواده و پس از جمعبندی میتوان اظهار داشت که نظریهپردازان، مفهوم قدرت در خانواده را در سه بعد ملاحظه کردهاند که این سه بعد در تعریف مسئله استخراج و عناصر آن به شرح ذیل است:
– حوزه قدرت:
قدرت در خانواده دارای قلمرو و حوزههای متفاوتی است. به زعم بسیاری از نظریهپردازان قدرت در خانواده دارای قلمروهایی نظیر، قدرت در امور اقتصادی، روابط اجتماعی، تربیت فرزندان و تعیین موالید است.
– ساخت قدرت:
منظور از ساخت قدرت در خانواده، الگوهای روابط قدرت حاکم بر خانواده است. الگوهای روابط قدرت در خانواده را به دو بخش عمده یعنی رابطه از نوع متقارن (دوسویه یا برابرانه) و روابط از نوع نامتقارن (یکسویه یا نابرابر) تقسیم کردهاند. در روابط از نوع متقارن به مشارکت زن و شوهر در تصمیمگیریهای زندگی خانوادگی توجه میشود و وجه دیگر حاوی عرصه و قلمروهای تعیین شده برای تصمیمگیریهای زن و شوهر است و در روابط از نوع نامتقارن عمدتا شکلهای سلطه یا حاکمیت شوهر و زن مورد توجه قرار گرفته است.
– نحوه اعمال قدرت:
اندیشمندان نحوه اعمال قدرت (وادار کردن به رفتار) و یا به عبارتی استراتژی برخورد را در چهار وجه مورد ملاحظه قرار داده اند. صرفنظر از حوزه خانواده، پارسونز شیوه اعمال قدرت را در وارد کردن افراد در چهار وجه “مجابسازی”، “اجبار”، “فعال کردن تعهد” و تحریک” دیده است. در حوزه خانواده بسیاری از محققان بر اساس یافتههای تحقیقات خود نحوه اعمال قدرت و وادار کردن را بطور کلی در چهار وجه منابع اطلاعاتی، هنجاری، زور و پاداش دیده اند که نهایتا شیوههای اعمال قدرت با ادغام وجوه فوق، به یک تقسیم بندی میتوان رسید، که مبنای اعمال شیوه قدرت در خانواده را براساس مجاب سازی یا مجبورسازی یکدیگر مورد بررسی هستند. در شیوه مجاب سازی، مکانیسم های عمده کاربرد منبع اطلاعات و استدلال برای یکدیگر برجسته است و در شیوه مجبور سازی، مکانیسم های عمده منبع زور و اجبار کردن برجسته است.
متغیر وابسته در این پژوهش، احساس قدرت است که با ارائه تعریف نظری و عملیاتی به نحوه سنجش آن میپردازیم:
تعریف نظری: قدرت از نظر وبر امکان تحمیل ارادهی یک فرد بر رفتار دیگران است وی قدرت را چونان شانسی که یک فرد در بطن روابط اجتماعی موفق شود خواست شخصیاش را در برابر مقاومتها به کرسی بنشاند، تعریف میکند (وبر،۱۳۶۷: ۱۳۹). اما به طورکلی منظور از احساس قدرت، توانایی روحی و روانی فرد در تسلط بر امور، دستیابی به اهداف فردی و کنترل وقایع است.
تعریف عملیاتی: برای سنجش قدرت از شاخص تصمیمگیری در امور شخصی و نیز زندگی مشترک استفاده میشود. گویههایی در مورد تصمیمگیری در امور شخصی و خانوادگی طراحی میشود.
تعریف مفهومی و عملیاتی متغیرهای مستقل
متغیرهای مستقل متغیرهایی هستند که در جریان پژوهش بر دیگر متغیرها تاثیر میگذارند.
میزان مهریه:
تعریف نظری: مهر عبارت است: “مالی که مرد برای عقد نکاح به همسر خود تملیک می نماید؛ به عبارت دیگر، مهر مالی است که به مناسبت عقد نکاح، مرد ملزم به دادن آن به زن میشود.”
به نظر میرسد بین بالا رفتن میزان مهریه در هنگام ازدواج و احساس قدرت زنان رابطه وجود دارد.
دوره زندگی:
تعریف نظری: برناردز دوره زندگی را تصویری از زندگی فرد برحسب رویدادهای مهمی که در طول زندگیاش رخ میدهد؛ مانند تولد، ازدواج، پدر یا مادرشدن و مرگ تعریف کرده است (برناردز، ۱۳۸۴: ۳۳۸). بهنام نیز سالهای زندگی را به چهار دورهی اساسی تقسیم میکند؛ کودکی، جوانی، بزرگسالی و پیری (بهنام،۱۳۸۳: ۱۱۳). این مفهوم به نحو مناسبی پیوند بین تغییر در خانواده را با تغییرات فردی نشان میدهد.
تعریف عملیاتی: ما در این بررسی، مراحل مختلف زندگی زنان متمرکز بر دورههای مختلف زندگی آن ها را به ۸ مرحله مجرد شاغل، مجرد غیرشاغل، متاهل شاغل، متاهل غیرشاغل، بیهمسر در اثر طلاق شاغل، بیهمسر در اثر طلاق غیرشاغل، بیهمسر در اثر فوت شاغل، بیهمسر در اثر فوت غیرشاغل تقسیم میکنیم. این مراحل از آنرو که زنان را درگیر جریانات یا نقشهای اجتماعی خاصی میکند بررسی میشوند.
تحصیلات:
تعریف نظری: انتقال دانش از یک نسل به نسل دیگر به وسیله آموزش مستقیم.
تعریف عملیاتی: تحصیلات در این پژوهش بر اساس آخرین مدرک تحصیلی فرد که از آموزش و پرورش دریافت کرده است با طرح سوالی از او پرسیده میشود؛ پاسخگو در سوال دو با انتخاب یکی از گزینههای بیسواد- ابتدایی- زیردیپلم- دیپلم و فوقدیپلم- لیسانس- فوقلیسانس و دکترا و سایر به سوال پاسخ میدهد و به صورت متغیر رتبهای سنجیده
پنجشنبه 99/09/06

زیگموند فروید در ۱۸۸۴ در مورد اثرات فارماکولوژیکی کوکایین تحقیق کرد و به گفتهی زندگینامه نویسان مدتی به این دارو وابستگی پیدا کرد. کوکایین در سال ۱۹۱۴ در ردیف هرویین ومورفین قرار گرفت اما پیش ازآن برای درمان بسیاری از بیماریها مورد استفاده قرار می گرفت. اما آمفتامین ها تاریخچه ی مصرف جالب تری دارند. با تولید صنعتی آمفتامین ها به نظر می رسید انسان کیمیایی جوانی را پیدا کرده است.

مصرف آمفتامین انرژی و خلق بالا، بیخوابی و فقدان خستگی و تحرک را در سنین مختلف موجب شد. از آمفتامینها در جنگ جهانی دوم استقبال وسیعی شد و سربازان به کمک آن سرشار از انرژی میشدند. گاهی به قهرمانان جنگ این مواد را به عنوان هدیهای لذت بخش اعطا میکردند. بعد از جنگ نیز برای رفع افسردگی و داشتن اندام ایده آل از آمفتامینها استفاده میشد که پس از ۱۹۷۰ با مشاهده عوارض این مواد، مصرف آن غیرقانونی اعلام شد.
ترکیباتی که موجب تغییرات مغزی میشوند در DSM-IV-TR به عنوان مواد و اختلالهای مربوط به مواد خطاب شده اند. مشخصهی این اختلالها، بروز تغییراتی در خلق، رفتار، عملکرد شناختی، اختلال در عملکرد اجتماعی یا شغلی، مقاومت ویا وابستگی به مواد (که منجر به مصرف مداوم و طولانی مدت دارو یا مواد میشود) است. به دنبال مصرف مداوم و طولانی داروی مضر یا سم میباشد. گروههای بسیاری از مواد موجب این اختلالها میشود :
الکل (اتانول). الکل چوب (متانول) چون ارزان است ممکن است برای تقویت اثر به اتانول اضافه گردد که سمی است و موجب کوری می شود.
آمفتامین:موادشبه آمفتامینی دراین گروه جای میگیرند،مثل ۴ و۳- متیلن دیاکسیدآمفتامین ((MDMA.
کافئین
حشیش و ماری جوانا
کوکائین. کراک شکل خالص کوکائین است.
توهمزاها . عبارتند از مسکالین (موجود در کاکتوس پیوت)، پیسلوسیبین (موجود در قارجها)، و مشتقات اسید لیزرژیک (LSD) . این مواد را روانپریشیزا هم میگویند.
مواد استنشاقی. عبارتند از حلالهایی نظیر تولوئن وبنزین وگازهای نظیر اکسید نیتریک
نیکوتین
مواد افیونی (اپیوئیدها)
فن سیکلیدین (PCP)
داروهای رخوت زا (سداتیو)، خواب آورها، ضد اضطراب: این داروها بسته به مقدار مصرف ممکن است به جای همدیگر به کار روند و موجب رخوت (اثر آرام بخش) خواب آلودگی (تسهیل به خواب رفتن)، یا از بین رفتن اضطراب (تخفیف اضطراب) میشوند.
داروهای نسخه شده یا بدون نسخه: عبارتند از داروهای ضد درد، مثل اکسی کونتین(یک ماده شبه افیونی)، فرآوردههای بدون نسخه مثل افدرا (یک داروی محرک که اکنون مصرف آن در ایالت متحده ممنوع شده است).
استروئیدهای آنابولیک-آندروژنیک. تستوسترون وهورمون رشدانسانی(HGH) (کاپلان وسادوک، ۲۰۱۰، ترجمه ارجمند و همکاران، ۱۳۹۰).
همچنین در تقسیمبندی دیگر مواد مخدر به چند گروه اصلی به شرح ذیل تقسیم میشوند:
الف- مواد مخدر افیونی: تخدیر یا احساس آرامش، بیدردی و بیغمی، تاثیری است که گروهی از مواد روانگردان به نام مواد مخدر افیونی در روح و روان انسان ایجاد میکنند. این گروه که تریاک(افیون)، هروئین و کراک معروفترین اعضای آن میباشند، در ایران بیشترین شیوع مصرف را دارند. چون عموم این مواد از گیاه تریاک، که به لاتین اپیوم خوانده می شود، گرفته میشوند، به این خانواده، اپیوئیدها نیز اطلاق می شود. اعضای این گروه علاوه بر آ نکه در پزشکی به عنوان داروهای ضد درد (مثل مورفین، کدئین و ترامادول)، داروهای ضد اسهال و داروهای ضد سرفه کاربرد دارند، بالاترین خاصیت اعتیاد زایی را نیز دارا هستند (آذری، ۱۳۹۲).
ب- مواد محرک: این مواد باعث احساس انرژی و شادی،بزرگ پنداری ،بیش فعالی وبی قراری و بازداری اشتها در فرد مصرف کننده میشوند(بارت[۱۲] ، ۱۹۹۶). کوکائین و ترکیبات آمفتامینی مانند ((شیشه)) به این گروه تعلق دارند. اعضای این گروه اعتیادزایی جسمی بالایی ندارند، ولی مصرف آنها با اعتیاد روحی و عوارض جسمانی بسیاری همراه است.
ج- مواد خوابآور: بعضی از معتادان، قرصهای خوا بآور و آرامش بخش از جمله دیازپام، کلونازپام، لورازپام و فنوباربیتال را خارج از کاربردهای پزشکی آنها مورد سوء مصرف قرار میدهند. این مواد، خاصیت اعتیادزایی زیادی دارند، اما عوارض جسمانی کمتری به همراه دارند(آذری، ۱۳۹۲).
د- مواد توهم زا: به این گونه مواد وداروهای،روانپریش زا نیز گفته می شود زیرا علاوبر توهمات ، موجبات قطع تماس فرد با واقعیت وبسط وگسترش وهوشیاری نیز می شوند(کاپلان وسادوک ۲۰۰۰) توهم به معنای دیدن، شنیدن، لمس و یا چشیدن چیزی است که در واقع در دنیای خارج وجود ندارد. برای مثال در توهمات بینایی، فرد تصاویر یا افراد یا اشیایی را میبیند که در واقع وجود ندارند. خاصیت توهمزایی، عموما با خاصیت تحریک نیز همراه میباشد. بسیاری از مواد محرک، توانایی توهمزایی نیز دارند. برای مثال حشیش، شیشه و اکستاسی (قرصهای اکس) هر کدام به میزانی متفاوت توانایی تحریک و توهمزایی دارند. البته بعضی از مواد مانند ال اس دی تقریبا به طور خالص فقط توانایی توهم زایی دارند.
ر– مواد متفرقه: الکل، که یکی از مهمترین موادی است که مورد سوء مصرف قرار میگیرد، در مقادیر کم، خاصیت تحریک کنندگی و در مقادیر بالاتر، خاصیت آرامش بخش و خوابآوری دارد، و در نهایت میتواند باعث ایجاد بیهوشی و حتی مرگ شود. در بسیاری از کشورهای غربی، برخی از مواد شیمیایی معمولی مانند لاک، تینر و بنزین نیز به صورت استنشاقی سوء مصرف میشوند. قرصهای نیروزا و آمپولهای هورمونی (استروئیدهای آنابولیک) که در باشگاههای بدنسازی مورد استفاده قرار میگیرند نیز، مثالهایی از مواد مورد سوء مصرف هستند (آذری، ۱۳۹۲).
تعریف هریک از اصطلاحات وابستگی و سوء مصرف مواد به شرح زیر می باشد:
اعتیاد به مواد مخدر به عنوان یک اختلال روانپزشکی ،با ابعاد زیست شناختی ،روانشناختی ،اجتماعی ومعنوی یکی از مشکلات عصر حاضر است .اعتیادعبارتست از وابستگی به موادی که تکرار مصرف آن با کمیت مشخص ودر زمان های معین از نظر مصرف کننده ضروری بوده ودارای ویژگیهای زیر است
-ایجاد وابستگی جسمانی (فیزولوژیکی)
– ایجاد وابستگی فکری (روانی )
– پیدایش پدیده تحمل دربدن نسبت به موادمصرفی
-به دست آوردن مادهی مورد نیاز به هر شکل وطریق ممکن
-تاثیر مخرب برمصرف کننده ،خانواده واحتماع
کلمه اعتیاد یا واژه ی معتاد ،مفهوم نامناسب وتحقیرآمیزی است که ازنظر علمی وپزشکی نمی تواند مفهوم سوء مصرف مواد را بعنوان یک اختلال مشخص کند. سازمان بهداشت روانی (WHO)[14]وابستگی را بجای اعتیاددر سال ۱۹۶۴ جایگزین کرد.
وابستگی به مصرف مکرر یک دارو یا ماده شیمیایی، با یا بدون وابستگی جسمی. وابستگی جسمی نشان دهندهی تغییر در حالت فیزیولوژی است که به دلیل مصرف مکرر یک دارو رخ داده و با قطع مصرف دارو منجر به یک سندرم خاص میشود.براساس سیستم DSM-IV_TRبرای تشخیص وابستگی به مواد وجود حداقل سه نشانه از ۱۱نشانه مرضی اصلی ضروری می باشد ،نشانه های بالینی اصلی برای تشخیص وابستگی به مواد بشرح زیر می باشد :
[۱] – Shannon
[۲] -United Nations Office on Drugs and Crime
[۳]- Diagnostic And Statistical Of Manual Of Mental Disorders- Iv Three Edition
[۴] – Erythroxylon Coca
[۵]- Substances
پنجشنبه 99/09/06

یک الگوی غیر انطباقی مصرف مواد که منجر به تخریب چشمگیر بالینی یا ناراحتی می شود وبا سه مورد از موارد زیر تظاهر می کند که زمانی در یک دوره ۱۲ماهه بروز می کنند:
تحمل که به یکی از دو صورت زیر دیده می شود:
نیاز به افزایش مقدارماده برای رسیدن به مسمومیت یا تاثیر دلخواه
کاهش قابل ملاحضه اثرات ماده با مصرف مداوم مقادیر یکسانی از آن
حالت ترک که به یکی از دو شکل زیر تظاهر می کند:
سندرم ترک مشخص برای آن ماده
همان ماده (یا مادهای مشابه آن) برای رفع یا جلوگیری از علایم ترک مصرف شود.
ماده غالباً به مقادیری بیشتر و برای دوره های طولانی تر از آنچه مورد نیاز است مصرف می شود.
میل دایمی برای کاهش یا کنترل مصرف ماده وجود دارد ویا تلاش های ناموفقی در این زمینه صورت میگیرد.
زمان زیادی در فعالیت های لازم برای بدست آوردن ماده (مثلاً مراجعه به اطباء متعدد یا رانندگیهای طولانی)، مصرف ماده (مثلاً تدخین پیاپی) یا رهایی از آثار ماده صرف می شود.
فعالیتهای مهم اجتماعی، شغلی، وتفریحی بخاطر مصرف ماده کنار گذاشته میشود.
ادامه مصرف علیرغم آگاهی از مشکلات روانشناختی یا جسمانی مستمر یا عود کنندهای که احتمالاً از مصرف ماده ناشی شده و یا در نتیجه آن تشدید میشوند (مانند ادامه مصرف کوکائین علیرغم وجود افسردگی ناشی از کوکائین، یا ادامه مصرف الکل علیرغم شناخت این موضوع که زخم گوارشی یا ادامه مصرف آن شدت مییابد) (کاپلان وسادوک، ۲۰۱۰، ترجمه ارجمند و همکاران، ۱۳۹۰).
والبته باید مشخص شود که :
با وابستگی فیزیولوژیک : شواهد تحمل یا ترک (یعنی یکی از موارد ۱ و ۲ وجود دارد).
بدون وابستگی فیزیولوژیک : فقدان شواهد تحمل یا ترک (یعنی هیچ یک ازموارد ۱ و۲ وجود ندارد) (کاپلان وسادوک، ۲۰۱۰، ترجمه ارجمند و همکاران، ۱۳۹۰).
اختلالات مربوط به سوء مصرف مواد شیوع بالایی داشته و عوارض زیادی را ایجاد می کنند. طیف درمانهای دارویی و روان درمانی مربوط به این مشکلات رو به گسترش است. پیچیدگی عوامل زیست شناختی ژنتیک و اجتماعی – محیطی در ایجاد این اختلالات، هر فردی را مستلزم داشتن مهارتهای ویژه با این بیماران میکند.مشکلات مربوط به سوء مصرف مواد باعث ناتوانیهای چشمگیری در درصد بالایی از مردم میشوند. سوء مصرف مواد غیرقانونی بر زمینههای متعدد عملکرد افراد تاثیرگذاشته و تشخیص همزمان بیماریهای دیگر در ۶۰ تا ۷۵ درصد بیماران مبتلا به اختلال های مربوط به مواد دیده می شود. حدود ۴۰درصد جمعیت آمریکا حداقل یک بار از یک ماده غیرقانونی استفاده کردند و در بیش از ۱۵درصد جمعیت بالای ۱۸ سال، تشخیص این اختلالها دیده می شود. سندرمهای ناشی از مصرف مواد میتوانند تابلوی کامل بیماریهای روانپزشکی از جمله اختلالات اساسی خلقی، روانپریشی، و اضطرابی را تقلید کنند (کاپلان وسادوک، ۲۰۱۰، ترجمه ارجمند، رضایی و فغانی جدیدی، ۱۳۹۰).سوء مصرف یعنی استفاده معمولاً سر خود، از هر دارو یا ماده گفته می شود که مغایر با الگوهای مورد تایید جامعه یا علم طب باشد.
الف) الگوی غیر انطباقی مصرف مواد که موجب ناراحتی یا تخریب قابل ملاحضه بالینی شده و با یک یا چند علامت از علایم زیر که در طول یک دوره ۱۲ ماهه روی میدهند تظاهر می کند :
مصرف مکرر مواد که منجر به ناتوانی در برآوردن تعهدات عمده مربوط به نقش فرد در کار، مدرسه یا خانه میشود(مانند غیبتهای مکرر یا عملکرد ضعیف شغلی مربوط به مصرف ماده؛ غیبت تعلیق یا اخراج از مدرسه به دلیل مصرف مواد ؛ مسامحه نسبت به فرزندان وخانه).
مصرف مکرر مواد در موقعیتهایی که در آنها مصرف ماده از نظر فیزیکی خطرناک است (مثلاً رانندگی یا کار با ماشین آلات تحت تاثیر مواد).
مشکلات قانونی تکراری مربوط به مواد (مثلاً دستگیری به دلیل رفتارهای نادرست مربوط به مصرف مواد).
مصرف مداوم مواد علیرغم مشکلات مکرر یا عود کننده اجتماعی یا بین فردی که ناشی از تأثیرات ماده بوده یا بر اثر آن تشدید شدهاند (مانند مشاجره با همسر در مورد نتایج مسمومیت، نزاع فیزیکی)
ب) نشانههای فوق هیچگاه واجد ملاکهای وابستگی به این خانواده از مواد نبوده اند (کاپلان وسادوک، ۲۰۱۰؛ ترجمه ارجمند و همکاران، ۱۳۹۰).
تشخیص سوء مصرف مواد ،از وابستگ به مواد متفاوت است .در سوء مصرف مواد به تعداد کمتری از ملاک های تشخیص نیازمندیم ،امادر تشخیص وابستگی به مواد ،ملا کهای تحمل وعلایم قطع دارو (ترک) برای تشخیص ضروری می باشد. کاپلان وسادوک، ۲۰۱۰؛ ترجمه ارجمند و همکاران، ۱۳۹۰).
قطع مصرف یا ترک مواد، یک سندرم مربوط به مواد که پس از قطع یا کاهش مقدار دارو یا ماده ای که بطور مرتب در یک دورهی طولانی مصرف می شده ، روی می دهد . این سندرم متشکل از علایم ونشانه های جسمی توام با تغییرات روانشناختی مثل اشکال در تفکر ،احساس ورفتار می باشد. به آن سندرم پرهیز هم گفته می شود .
الف)پیدایش یک سندرم مختص ماده ای خاص در نتیجه قطع (یا کاهش) مصرف زیاد وطولانی یک ماده
ب)سندرم مختص به ماده ناراحتی قابل ملاحضه بالینی ایجاد کرده یا موجب تخریب عملکرد اجتماعی ،شغلی یا سایر حوزه های مهم عمکرد می شود .
پ)نشانه ها ناشی از یک بیماری طبی عمومی نبوده وبر اساس یک اختلال روانی دیگر توجیه نیستند(کاپلان وسادوک، ۲۰۱۰، ترجمه ارجمند و همکاران، ۱۳۹۰).
مراحل وابستگی به مواد
فرایند شکل گیری وابستگی به مواد در طی سه مرحله رخ می دهد که این مراحل عبارتنداز :
مرحله ی آشنا یی با مواد اعتیاد آور است که مصرف کننده است در اثر مسامحه یا تشویق یا میل به انجام یک کار تفریحی یا کنجکاوی یا علل دیگری همانند کسب لذت ،شروع به مصرف مواد میکند
مرحله میل به افزایش مواد مصرفی است زیرا در این مرحله بدن مصرف کننده هرروز به مواد بیشتری نیاز پیدا می کند .در واقع ،بعداز مدتی استفاده نامنظم از مواد افیونی شخص دچار شک وتردید شده وبرای رهایی از آن با امیال وهوس های خودش دست به مقابله می زند
مرحله ی وابستگی به مواد ،مرحله ای است که بعد از شک ودودلی ویا حتی ترک اعتیاد ،بالاخره شخص به مواد وابسته می شود.به علاوه،استفاده نامنظم از مواد افیونی ،کاهش وبا قطع ناگهانی آنها باعث می شود علایم ونشانگان محرومیت در شخص بروز پیدا کند (ولپی سلی [۳] ،۲۰۰۱).
در همه گیرشناسی اختلال روانی اختلالات مربوط به سوء مصرف مواد در بین مردان بالاترین شیوع دارد و اطلاعات حاصله از مطالعه موسسه ملی زمینهیابی مصرف مواد و سلامت (NSDUH) نشان داد که ازنظر سنی نخستین مصرف مواد، در افرادی که مصرف مواد را در سن پایینتری شروع کردند (۱۴سال یا پایینتر) احتمال اعتیاد بیشتر از افرادی است که در سن بالاتری آغاز میکنند. این قضیه در مورد تمام مواد مورد سوء مصرف صدق میکند از میان بزرگسالان ۱۸سال به بالایی که در سن ۱۴ سالگی یا پایینتر مصرف الکل را شروع کرده بودند، ۹/۱۷ در صد الکلی محسوب میشدند که این میزان در مورد بزرگسالانی که نخستین مصرف آنها درسن ۱۸ سالگی یا بالاتر بود ۱/۴ درصد گزارش شده است . در این مطالعه میزان سوء مصرف مواد برحسب سن نیز متفاوت بود میزان وابستگی یا سوء مصرف در سن ۱۲ سالگی ۳/۱ درصد بوده و این میزان ها عموماً با افزایش سن افزایش نشان میدهد و درسن ۲۱ سالگی به بالاترین حد خود (۴/۲۵) میرسید. پس از ۲۱ سالگی میزان مصرف و وابستگی با افزایش سن کاهش مییابد تا سن ۶۵ سالگی فقط ۱ درصد افراد در طول یک سال گذشته یک ماده غیر قانونی مصرف کرده بودند که با این مشاهده بالینی مطابقت دارد که معتادین با افزایش سن طاقتشان بریده و تعدادشان کم میشود. خلاصهای از اطلاعات مردم شناختی افراد مصرف کننده مواد غیر قانونی نشان میدهد که تعداد مصرف کنندگان مرد بیشتر از زنان است (سادوک وسادوک، ۲۰۰۷؛ ترجمه رضاعی، ۱۳۸۷). با توجه به پیچیدگی عوامل سبب ساز در سوء مصرف مواد نیازمند شناخت عوامل تاثیرگذار درگرایش افراد به سوء مصرف مواد هستیم تا با شناخت بهتر این مولفهها پیشگیری و درمان مناسبی صورت گیرد (کاپلان وسادوک، ۲۰۱۰، ترجمه ارجمند و همکاران، ۱۳۹۰).

[۱] – Co Morbid
پنجشنبه 99/09/06
کشیده می شود واز طرف هسته ی آکومبنس یک مسیر از نورون ها به طرف گیرنده های انکفالین ها کشیده می شود .به این سیستم وبخش ها “سیستم پاداش مغز”گفته می شود . درواقع هسته آکومبنس در عمق مغز پایه قرار دارد واز منطقه لیمبیک ،دادهای وابسته به هیجان را دریافت وپردازش می کند ونسبت به داروهای روان گردان حساس می باشد.با این توصیف ،تعامل تنگاتنگی بین نظام های وابسته به پاداش وتقویت در مغز وسازوکار اثر گذاری مواد روان گردان وجود دارد (بلوم[۲]،۱۹۹۶)وقتی شخص دارو یا موادی مصرف کند ،این مسیر وبخش های مذکور تحریک شده ومقدار زیادی دوپامین آزاد می کند که خود این موادباعث تحریک هسته آکومبنس می شود وهسته آکومبنس نیز به نوبه خود نقش بسیار مهمی در آزادسازی مورفین درونزاد دارد .

داروهای وابستگی آور از طریق چندین روش برغلظت دوپامین در هسته آکومبنس تاثیر می گذارند.مواد افیونی ،نیکوتین والکل کنترل بازدارنده ی گابا را بر سیستم VTAبلوکه کرده وباعث افزایش آتش کردن نورون های که به هسته ی آکومبنس ختم می شوند،می گردند. ولی کوکائین وآمفتامین ها مستقیما برروی هسته آکومبنس تاثیر می گذارند وبا عث جلوگیری از فرایند طبیعی باز جذب دوپامینی که به علت آتش کردن نورون ها ترشح شده اند ،می شوند ولذا مقدار آنها در شکاف سیناپسی افزایش می یابد . بروز علایم ترک ناشی از عدم مصرف دارو ، باعث ایجاد تغییرات ناخوشایند خلقی واختلال در سیستم پاداش مغز می شود که شامل همان سیستم های عصبی –شیمیایی دخیل در ایجاد آثار تقویت سازی دارو و یا رفتار داروجویانه می باشد (رابرت وست ،۲۰۰۶،ترجمه پور نقاش تهرانی ،۱۳۸۸).
زمانی که مورفین درونزاد آزاد شد، به گیرنده های آنها وصل می شود وشخص احساس لذت ونئشه می کند .بطور کلی،موادمصرفی می توانند سیستم پاداش مغز را تحریک کنند. بعضی مواد موجب افزایش ترشح دوپامین در مسیر می شوند. بعضی مواد از بازجذب دوپامین جلوگیری می کنند واین پدیده موجب افزایش غلظت دوپامین سیناپس می شود وگروهی از مواد نیز مستقیما گیرنده های موادافیونی را تحت تاثیر وتحریک قرار می دهند. بنابراین ،احساس لذت ناشی ازمواد مصرفی موجب تقویت رفتار مواد جویانه می گردند ویا میل شدید به مصرف مجدد مواد را در شخص افزایش می دهد .

قابل ذکر است که یکی از اصول اساسی عمکرد فیزیولوژیک بدن این است که هم موجود وهم سیستم های مربوط در جهت ایجاد تعادل حیاتی یا هومئوستازی فعالیت می کنند. پس زمانی که دارو مصرف می شود ،بطور موقت تعادل حیاتی در بدن مختل می شود وبرای حفظ تعادل حیاتی (هومئوستازی )درمقابل اثرات دارو ،بدن دست به عمل جبرانی خواهد زد ودر جهت ادامه تعادل،دارو مصرف خواهد کرد. بنابراین ،وقتی دارو مصرف می شود ،یعنی عدم تعادل ایجاد شده است وباید سازش فیزیولوژیکی مجدد انجام شود واین حالت دوره ای ،باعث ایجاد حالت برگشت یا مصرف مجدد می شود (زینبرگ[۳]،۱۹۸۹).
چنانچه قبلا مطرح شد ،دوگروه در باب وابستگی به مواد(درونی وبیرونی) مهم می باشند .ودر این خصوص نمی توان دیدگاه تک بعدی داشت بلکه در بررسی رفتار وابستگی به مواد باید دیدگاه تعامل گرایی داشت ومشکل را بایداز زوایای مختلفی بررسی کرد.درحقیقت ،این پدیده تحت تاثیر فاکتورهای متعدد ی قرارگرفته وهریک از عناصر به میزان متفاوتی در بروزرفتار وابستگی به مواد دخالت دارند. با توجه به آنچه گذشت ،شکل زیر نشان دهنده عوامل وابستگی به مواد را به شکل مطلوب نشان می دهد.(بزمی ۱۳۹۱)
| عوامل اجتماعی،اقتصادی وفرهنگی |
| عوامل زیستی،ژنتیکی |
| اعتیاد |
| عوامل روانی |
در جدیدترین الگوی سبب شناسی برای سوء مصرف ووابستگی به مواد،از همه ی نظریه ها مانند روان پویای،زنتیک وعصب شناختی و…بهره گرفته شده است .این طرح ،مدل سایکوفارما کولوژیک یا روانشناختی نامیده می شود . این مدل، وابستگی به مواد را بعنوان رفتار مواد جویانه ،تحت کنترل چهار فرایند اصلی در نظرگرفته است . این ۴فرایند عبارتند از :
۱-تقویت مثبت یا اثرات تشویقی مواد
۲-اثرات تمایز دهنده ی مواد
۳-اثرات بیزار سازانه ی مواد (موجب تضعیف رفتار می شود )
محرک های شرطی شده با اثرات مواد (که رفتار موادطلبی را تسهیل می کنند ) (بزمی ۱۳۹۱)