دانلود فایل های دانشگاهی - تحقیق - پایان نامه - پروژه
دانلود فایل های دانشگاهی -متن کامل- تحقیق - پایان نامه - پروژه - همه رشته ها -فرمت ورد-نمونه رایگان
دانلود فایل های دانشگاهی -متن کامل- تحقیق - پایان نامه - پروژه - همه رشته ها -فرمت ورد-نمونه رایگان
پنجشنبه 99/09/06
ناسی دانشکده روانشناسی دانشگاه شهید بهشتی
* استاد گروه روانشناسی دانشکده روانشناسی دانشگاه شهید بهشتی
مقدمه
یکی از موانع موجود در مسـیر تحـول کودکـان،بیماری است. سرطان از بیمـاری هـای مـزمن ویکـی از علـل اصـلی مـرگ در کودکـان اسـت (پـریس۱ و همکـاران ،۲۰۱۰). سـرطان بیمـاری سلولهاست که مشخصـه آن تکثیـر نامحـدود و غیرقابل کنترل سلولهـایی اسـت کـه نیوپلاسـم بـدخیم را تشـکیل مـیدهنـد (انجمـن سـرطان امریکا۲، ۲۰۱۳). به دلیل طبیعت مـزمن سـرطان، بیمـار مجبـور اسـت درمـان طـولانی مـدت بـا داروهـای سـمی را بپـذیرد . از ایـن رو عـوارض جانبی به صورت تهـوع، ریـزش مـو، خسـتگی، دردهـای عضـلانی، تغییـرات وزن و مشـکلات روحـی و روانـی … بـروز مـی کنـد (دلگـادو۳ و همکاران ،۲۰۱۱).
افراد با بیماری های مزمن همچـون سـرطان در طـول بیمـاری خـود درد و رنـج فراوانـی را تجربه مـی کننـد (اوزکـان ۴ و همکـاران، ۲۰۱۱). ترنتی۵ در مدل مفهومی خود رنـج ۶ انسـان هـا را حاصل مسائل فیزیکی، عاطفی و معنوی میداند.
۳۸ در طی دورانی که زندگی افراد مورد تهدید قرار میگیرد، مسـائل و چـالش هـای مختلـف بـروز میکند. یکی از این چالش هـا مسـائل معنـوی و یافتن معنا برای رنج و سختی است. این امـر در دوران بیماریهای مـزمن خـود را بیشـتر نشـان میدهد (پنمن۷، ۲۰۰۹) و بدین ترتیب مسـائل و
۱٫ Peris-Bonet
۲٫ Cancer American Society
۳٫ Delgado-Guay
۴٫ Ozkan
۵٫ Trinity
۶٫ suffering
۷٫ Penman
چالش های معنوی هسته اصلی زندگی بیماران با بیماری مزمن را تشکیل میدهد (دومیک۸،۱۹۹۵ و فیتچی۹ و همکاران،۱۹۹۷، الیز۱۰ و همکـاران، ۱۹۹۵ و نامی۱۱، ۲۰۱۲). کودکان بیمار نیز از این قاعده مبرای نیستند. تحول معنـوی فراینـدی در تمام طول عمر است (تامسون ،۲۰۰۹). کودکـان زندگی معنوی قوی دارند و زمانی که از جهـت شناختی، توانایی درک جوانب مختلـف »خـود « را داشته باشند، توانایی درک معنویت را خواهند داشت (هارت و اشـنایدر ۱۲، ۱۹۹۷ و ودگیـت و دنیر۱۳، ۲۰۰۳ و مینور۱۴،۲۰۱۲(. هارت و اشنایدر (۱۹۹۷) معتقدند معنویت در کودکان عبـارت از کسب توانایی کودک از طریق ارتباط با دی گـران برای هدایت و توانمندسازی ارزش هـای خـود. ارتباط کودکان بـا د یگـران و باخداونـد بـا یـ ک وجود برتر یا ارزش ها، منجر به تکامل معنوی او می گـردد . سـه رویکـرد در ارتبـاط بـا تحـول و تکامل معنوی عبارت اند از رویکرد مرحلـه ای – سـاختاری (لوراپـارتین۱۵،۲۰۰۶)، رویکـرد دوم ،نظریه های شناختی-فرهنگی (جانسون۱۶، ۲۰۰۶) و رویکرد سوم نظریه های فطری بودن معنویـت کودکان (هـی و نـی ۱۷،۲۰۰۶) اسـت . طرفـداران رویکرد سوم کودکان را ذاتاً معنوی مـی داننـد و
۸٫ Dombeck
۹٫ Fitchett
۱۰٫ Ellis
۱۱٫ Naomi
۱۲٫ Hart & Schneider
۱۳٫ Woodgate & Degner
۱۴٫ Minor
۱۵٫ Roehlkepartain
۱۶٫ Johnson
۱۷٫ Hay & Nay
نظریه مرحله ای – ساختاری را به خاطر کـاهشدرجه معنویت به تـابع ی از شـناخت موردانتقـادقرار میدهند. این رویکرد معنویـ ت را بـه عنـوانیک ظرفیت تکامل یافته می شناسـد (هـ ی و نـ ی، ۲۰۰۶).
با توجه به رویکرد سوم ،به وضوح رفتارهای معنوی را در کودکان مشاهده میکنیم. عمده ترین رفتارهـای معنـوی در کودکـان صـحبت دربـاره خدا، مرگ، بهشت و جهنم، تماشـای طبیعـت و لذت از بودن با طبیعـت، نشـان دادن عشـق بـه دیگران و نیاز به محبت و عشق، امید بـه آینـده، نگرانــی از امــو ر مــبهم و عــدم درک آن هــا و خوشحالی۱ و خلاقیت است (انا۲،۲۰۰۷).
مک شری و اسمیت۳ (۲۰۰۷) معتقـد اسـت که مقابله با بحران های مختلف در بزرگسـالان و کودکان بر اسـاس تجـارب گذشـته و باورهـای مذهبی و معنوی است. معنویـت موجـب ایجـاد ارزش ها و باورهایی در زندگی کودکان میشـود و بدین ترتیب به زندگی ایشان معنی میدهـد و آن را هـدایت مـینمایـد (هوسـکمپ، فیشـر و استاپر۴، ۲۰۰۴). از سویی مطالعات تجربی نشان میدهد که روابط معناداری میان مذهب، معنویت و سلامت وجـود دارد و میـان سـلامت روانـی، جسمانی، رضایت از زندگی و سرزنده بـودن بـا باورهای معنوی رابطه مثبت و معناداری برقـرار است (پاچاسکی، فریر و ورنیل۵،۲۰۰۹).
۱٫ Expressing joy
۲٫ Anna
۳٫ Mcsherry
۴٫ Houskamp, Fisher & Stuber
۵٫ Puchalski, Ferrell & Virani
زمانی که کودکان مبتلا به سرطان میشـوند ، مسائلی برای ایشان مطرح میشـود . کودکـان در مورد اینکه چرا دچار بیماری شدهاند و دلیل درد و رنجی که متحمل شدهاند سؤالاتی مـی پرسـند . در حقیقت زمانی که فرد دچـار رنـج مـی شـود اولین سؤالی که مطرح مـی کننـد »چـرا اسـت و بدین ترتیب به جستجوی معنای رنج میپردازند (برن۶، ۲۰۰۷). در مورد خـدا و چگـونگی آن و اینکه چرا آن ها را دچار بیماری، درد و رنج کرده اسـت، مسـائلی را مطـرح مـیکننـد. از دیگــر سؤالات کودکان در این دوران، مـرگ و م اهیـت آن است. بدین ترتیب زمـانی کـه کـودک بیمـار میشود جریان رشد معنوی آن ها تسریع میشود (شلی۷، ۱۹۸۲). در مواقع یاد شده افراد نیـاز بـه معنا و هدف جهـت مقابلـه بـا بحـران دارنـد و پریشانی و بحرانی که پس از این رخدادها ایجاد میشود، حاصل ناتوانی کامل فرد دریافتن معنا و هدف زندگی است.
بحـران معنـوی۸ منجـر بـه کمبـود انـرژی، اضطراب، افسردگی، دردهای غیرطبیعی، گریه و اندوه، فقدان کنترل بر تفکر و عواطف، احساس رهاشدگی و احساس تنهایی میشـود . احسـاس گناه، عصبانیت، انکار، ناامیـدی و درمانـدگی از دیگر پیامدهاست. در شرایط حاضر افراد دچـار پرخاشـگری مـی شـوند. از پیامـدهای مثبـت آن بازسازی باورها و تمایلات معنـوی ، تـاب آوری معنـوی۹ و ایجـاد امیـدواری اسـت (ولیگمـز۱۰،
۶٫ Brne
۷٫ Shelly
۸٫ Spiritual crisis
۳۹
۹٫ Spiritual resilience
۱۰٫ villagomeza
۲۰۰۵ و اگریمسون و تف۱، ۲۰۰۸). به طـورکلیموسکاری۲ (۲۰۰۶) معتقد است جوانـب مثبـتمعنویت شامل دلسـوزی و غمخـواری ۳، عشـق،نوع دوستی۴، بخشش۵ و لـذت بـردن و شـادی ۶ است و جوانب منفی آن شامل ترس، اضطراب و پرخاشگری و بدبینی است.
مایلر (۱۹۷۹) معتقد است بحران معنـوی در کودکان خود را به صورت ترس نشان مـی دهـد . این ترس در کودکان زیر ۶ سال به صورت ترس از حرکات ناگهانی، صدای بلند، از دسـت دادن حامی، ترس از تنهایی، تاریکی، صدمه فیزیکی و قطع عضو است. در کودکان سن مدرسه ترس از تنبیه شدن، رفتن به جهنم، زیر پا گذاشتن اصول اخلاقی، خطرهای طبیعی از مهم ترین ترس هایی اسـت کـه نشـان از بحـران معنـوی دارد. بـدین ترتیب آن هـا رفتارهـایی همچـون پرخاشـگری، قطع تعامل با دیگران، گریه، رفتارهای بازگشـتی را نشان میدهند. دچار کابوس شبانه، اخـتلالات خــواب، رفتارهــای خــود تخریبــی، احســاس کم توانی، ناامیدی، تحریک پذیری، ابهام، شـک و ۴۰ تردید در مورد خدا میشوند. کودکان با بیمـاری مزمنی همانند سـرطان بـه علـت از دسـت دادن عضـوی از بـدن دچـار تـرس از مراقبـتهـای بهداشـتی مـیشـوند. دور از خانـه بـودن، عـدم برقراری رابطه بـا همسـالان منجـر بـه احسـاس بی کفایتی، کمارزشی و ناامیدی در آنها میشـود (شلی ،۱۹۸۲)؛ بنابراین تجربه رنج در کودکان و
۱٫ Agrimson
۲٫ muscari
۳٫ compassion
۴٫ altruism
۵٫ Forgiveness
۶٫ Joy
نوجوانان مبتلا بـه سـرطان نـه تنهـا حاصـل درد فیزیکی است، بلکه عوامل عـاطفی، اجتمـاعی و معنوی در این رنج اثر دارنـد (منوسـی و زرو و لیما۷، ۲۰۱۲).
مطالب اشاره شـده بـرای کودکـان بیمـار و والدین ایشان از اهمیت بالایی برخوردار اسـت . برای والدین، بیماری فرزندانشان و بستری شدن آن ها در بیمارستان همواره هیجانات شدید را بر میانگیزد (جولی۸، ۲۰۰۹). مشارکت والـدین در مراقبـت از کودکـان بســتری شـده جنبــه ای از مراقبت والدین محور است و به حضور والـدین و درگیـری فعــال آن هــا در درمــان فیزیکــی و روانــی- معنــوی کودکــان بســتری شــده در بیمارســتان دلالــت مــی کنــد (یگــی۹،۲۰۰۶). مشارکت والدین در جریان درمان موجب کاهش اســترس و ارتقــاء آگــاهی والــدین از شــرایط کودکانشـان مـیشـود (نینـا و لینـدا۱۰، ۲۰۰۸ و مـــوری۱۱، ۲۰۰۷ و کپـــدوس۱۲،۲۰۰۲). ایـــن مشـارکت نیـز بـرای کودکـان خوشـایند اسـت (تورگنی و همکاران،۲۰۰۵).
در مراقبت خانواده محور، والدین در تعامل مستقیم با کودک بیمار خود است و با چالش هـا و مسائل کودکانشان روبه رو هستند. خـانواده در کنــار مؤسســات خـــدمات درمــانی نقـــش تعیـی نکننـده ای در مراقبـت از بیمـار در طـول بیماری دارد و این امر برای کودکان که وابستگی مستقیم به خانواده خود دارند، از جایگاه خاصی
۷٫ Menossi
۸٫ Jolly
۹٫ Ygge
۱۰٫ Nina & Linda
۱۱٫ Murray
۱۲٫ Chapados
۴۱
برخوردار است. از این رو شناسـایی چـالش هـا،مسائل و بحران هـای معنـوی کودکـان مبـتلا بـهسرطان از دیدگاه والدین ضروری است؛ زیرا ازاین رهگذر ابتدا مـا بـه شناسـایی چـالش هـا و بحران هـای معنـوی کودکـان مبـتلا بـه سـرطان میرسیم و سـپس بـه شناسـایی نیازمنـد ی هـا ی والدین جهت مواجه مؤثر با مسائل و چالش های فوق و مراقبت معنوی از کودکانشان مـی رسـیم . اغلب پـژوهش هـای انجـام شـده بـه مسـائل و چالش های روانی ـ اجتمـاعی والـدین کودکـان مبتلا به سرطان پرداختهاند (ایرانی، کولـه مـرز و فولادونـد،۱۳۹۲ و بهمنـی، اسـکندری، حسـنی ،دکانهای فرد و شفیع آبادی ،۱۳۹۲ و حسینی قمی و سلیمی بجستانی ،۱۳۹۱). از این رو ضـرورت توجه به مسائلی که والدین در ارتباط بـا فرزنـد خود طی بیماری دارند، وجود دارد؛ بنـابراین در پژوهش حاضر در پی شناسایی چالش ها، مسائل و بحران های معنوی کودکان مبتلا به سـرطان از دیدگاه والدین هستیم.
روش
این مطالعه با بهره گرفتن از رویکرد پدیدارشناسی۱ با روش تحلیل محتوا۲ انجام شد. هدف پدیدارشناسی، درک ساختارهای اصلی پدیده-های تجربه شده انسانی از طریق تجزیه و تحلیل توضیحات شفاهی تجربیات از نقطه نظر شرکت کنندگان است. پدیدارشناسی تفسیری، در واقع روش شناخت دیگران (پدیده تجربه شده توسط آنها) به وسیله شنیدن توضیحات آن ها در
۱٫ Phenomenology
۲٫ Content analysis
مورد دیدگاه فردی یا ذهنی شان بدون تفسیر یادخالت پیش فرض های محقق در مورد آن پدیدهاست. به این ترتیب، محقق از عینیت به سوی انتزاع پیش میرود (گال و بورگ ،۱۳۸۳).
برای گردآوری داده های این پژوهش بیمارستان فوق تخصصی محک به عنوان محیط پژوهش انتخاب شد و به مدت ۳ ماه حدفاصل سال ۹۲-۱۳۹۱ مطالعه انجام شد. سپس از شرکت کنندگان که شرایط ورود به مطالعه را داشتند در مکانی مناسب و خلوت مصاحبهای عمیق و نیمه ساختاریافته به عمل آمد. ۲۱ مادر ۲۱ تا ۳۶ سال (۲۹٫۲۳M= و ۴٫۴۲SD=) به روش مبتنی بر هدف انتخاب شدند. لازم به ذکر است، در مدتی که کودکان در بیمارستان بستری هستند، فقط مادران به طور دائم از ایشان مراقبت میکنند. از این رو ایشان برای مصاحبه دعوت شدند (لازم به ذکر است کودکان، این والدین در رده سنی ۳-۱۴ ساله هستند). با توجه به هدف تحقیق و بر اساس پیشینه موجود به تدوین چارچوب اولیه مصاحبه پرداخته شد و بدین ترتیب از افراد در مورد مسائل کودکانشان زمان بیماری سؤالاتی پرسیده شد تا ایشان تجارب خود را در مورد مسائل و نیازهای معنوی کودکانشان زمان بیماری بیان کنند. سؤالات مورد مصاحبه قرارگرفته در جدول شماره ۱ ارائه شده است. در آغاز مصاحبه توضیحی کوتاه درباره موضوع و هدف از تحقیق ارائه شد و با توجه به اینکه ابزار تحقیق مصاحبه نیمه ساختارند بود به منظور اجتناب از انحراف در پاسخها برحسب ضرورت پاسخها هدایت شد. زمان مصاحبه بود استخراج شدهاند. پس از استخراج همه مفاهیم، مفاهیم مشابه دستهبندی شده و در سطح انتزاع بالاتر در قالب یک مقوله کلی قرار گرفتند.
فرایند مقولهبندی هم بر اساس دو روش تحلیلی و مقایسه کردن انجام شد. در جریان این کار مقوله ها به طور منظم با یکدیگر مقایسه شده تا بتوانیم به مقولات جامع دست یابیم (استراس و کوربین ،۱۳۸۵).
نتایج نهایی برای اطمینان از صحت انعکاس تجربیات شرکت کنندگان با آن ها در میان گذاشته شد. گوش دادن فعالانه به صحبتهای مادران و استفاده از نظر سایر پژوهشگران به اعتبار داده ها ۴۲ کمک کرد. جهت اعتبار داده ها (یادداشت در عرصه، دست نوشته ها و موارد ضبط شده) از مرور و بازنگری ناظر و مقایسه مداوم داده ها استفاده شد. برای این امر از بازنگری خارجی۳ به شکل استفاده از نظرات تکمیلی همکاران و مرور دست نوشته ها توسط مشارکتکنندگان استفاده شد. با ارائه گزارش ها دست نوشته ها و یادداشتها به سه نفر از استادان روانشناسی و
۳٫ member check
۴۰-۱۱۰ دقیقه بود. تمام مصاحبهها بهطور کامل وقت پیاده و مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
بر روی نوار کاست ضبط گردید و در اسرع
جدول ۱٫ سؤالات مورد مصاحبه
سؤالات ردیف
پس از بیماری، فرزندتان چه احساسی داشت و چه واکنشی را نشان میداد؟ ۱
پس از بیماری فرزندتان چه مسائل و سؤالاتی را با شما مطرح میکرد؟ ۲
پس از بیماری چه مسائل و مشکلاتی در ارتباط با فرزندتان داشتید؟ ۳
در مقایسه با گذشته چه مسائل و فعالیتهایی مورد توجه فرزندتان است؟ ۴
برای تحلیل داده ها ابتدا بیانات ضبط شده شرکت کنندگان چندین بار گوش داده شد و بیانات آن ها کلمه به کلمه روی کاغذ پیاده شده و حاصل کار نیز چند مرتبه با دقت مرور شد.
در این پژوهش برای تحلیل داده ها از روش کدگذاری آزاد۱ و محوری۲ استفاده شد.
کدگذاری آزاد بخشی از تجزیه و تحلیل داده-هاست که طی آن داده ها تجزیه و شکسته شده و حاصل آن ایجاد مفاهیمی است که سنگ بنای اصلی تحقیق را شکل میدهند. پس از اجرای مصاحبه تمامی یاداشت های حاصل از جلسات مصاحبه تنظیم و سازماندهی شد. مصاحبهها خط به خط مورد بررسی قرار گرفته و به جملات و عباراتی تجزیه شدهاند که در واقع همان داده های خام یا اولیه تلقی میشوند. سپس همه جملات و عبارات استخراج شده به صورت مداوم مورد مقایسه قرار گرفته و در قالب جملات و عبارات مشابه گروهبندی شدهاند. پس از گروهبندی جملات مشابه، مفهوم یا مفاهیم خاصی که در تمام جملات به آن ها اشاره شده
۱٫ open coding
۲٫ axial coding
میبینم؟ بهشت و جهنم چگونه جایی است؟
(مادر کودک ۷ ساله)
باورهای مذهبی و ایمان: مادران مصاحبه شونده مطرح میکردند که اعتقادات مذهبی کودکشان پس از بیماری پر رنگ شده است. ایشان به طور مداوم به خواندن نماز و دعا میپردازند و از خدا شفا میخواهند. از سویی ایشان از ائمه نیز یاری میجویند و به ایشان متوسل هستند.
بهسرعت پس از اذان وضو میگیرد و نماز میخواند. برای گرفتن شفا دعا میخواند و به امام حسین متوسل است (مادر کودک ۹ ساله).
ارتباط، عشق و حمایت اجتماعی: مادران اعلام میکردند که کودکانشان وابستگی شدید به آن ها پیداکرده است و دائمادائماٌ سراغ آن ها را می-
گیرند. مادران حاضر ترس از جدایی را در کودکان خود گزارش کردند.
در ابتدای تشخیص بیماری و شروع درمان وابستگی شدید به من داشت و در آغوش من میخوابید. حال نیز اگر در اتاق نباشم میترسد و به دنبال من میآید (مادر کودک ۱۱ ساله) مادران مشارکت کننده در پژوهش حاضر بیان میکردند که ارتباط کودکشان با خواهر و برادر خود متفاوت از گذشته شده است.
زمانی که خواهرش کنارش است، حالش خوب است و خوشحال است و زمانی که او در کنارش نیست، دلگیر است و گریه میکند. فکر میکنم نسبت به گذشته بیشتر به او نیاز .دارد
(مادر کودک ۸ ساله)
اخذ نتیجه، واحد تائید پذیری۱ یافتهها مشخصشد. قابلیت انتقال۲ تحقق با توصیف غنی ازداده ها تأمین شد.
یافتهها
به منظور شناسایی مسائل و نیازهای مراقبت معنوی کودکان مبتلا به سرطان پس از گفتمان با مادران آن ها ابتدا جملات و عبارات مشابه حاصل از پاسخها استخراج شده، سپس در قالب مفاهیم دستهبندی شدهاند. مفاهیم حاضر در ۷ درون مایه اصلی ،سؤالات فلسفی (مرگ و زندگی)، ایمان، تجربه و ارتباط با طبیعت، بازی و تفریح، توجه به ارتباط، عشق و حمایت اجتماعی، ابراز ترس و اضطراب، ابراز پرخاشگری و امید به آینده استخراج شد.
سؤالات فلسفی پیرامون زندگی، بیماری و مرگ: مادران شرکت کننده در پژوهش حاضر اذعان داشتند که کودکان آن ها درباره اینکه چرا آن ها بیمار شدهاند از آن ها سؤال میپرسند. از سوی دیگر مادران در پژوهش حاضر بیان کردند که کودک آن ها درباره مرگ، زندگی پس از مرگ، بهشت و جهنم از آن ها سؤال میپرسند.
چرا من بیمار شدهام؟ چرا در میان دوستان و کودکان اقوام من بیمار شدهام؟ چرا همۀ بدی-ها برای من است؟(مادر کودک ۱۰ ساله) و یا
پنجشنبه 99/09/06
عوامل تاثیرگذار بر مشارکت در شهر، مشارکت در «تصمیم گیری»، «تولید فضا» و «طراحی اشکال و فضاهای شهری» در نظر گرفته شده است. این سه عامل تاثیرگذار بر میزان مشارکت در ارتباط با عوامل تاثیرگذار بر اختصاصدهی شهر به خود نیز قابل طرح هستند. طوری که مشارکت در کنترل و مالکیت شهری، ساماندهی فضا؛ مشارکت در ایجاد سرزندگی در شهر، تولید فضا؛ و مشارکت در ایجاد سهم فضایی برای اقشار مختلف، تصمیم گیری فضایی نامیده شده است.
تصویر شمارهی (۳-۵) عوامل تاثیرگذار بر مشارکت شهری و ارتباط آنها با فرایندهای شهری را به تصویر کشیده است. در این جا نیز همانطور که در اختصاص دهی شهر به خود مشاهده شد، با یک مفهوم میانرشتهای و چند سطحی مواجه هستیم. در این پژوهش درجات مشارکت شهری در میان ساکنان شهر تهران با بهره گرفتن از نردبان مشارکت آرنستاین (۱۹۶۹) سنجیده می شود.
۳-۲-۲-۲- ۱- تصمیم گیری
دو مسالهی مهم در زمینه جغرافیای شهری در جریانهای جدید وجود دارد:
افسانهی زنانگی که توسط بتی فریدان (۱۹۶۳) معرفی شد و از کار سیمون دوبوار فیلسوف فرانسوی برگرفته شده بود به تبدیل شدن زنان به قهرمانان افسانهای زن و مادر خانگی اشاره می کند. با این وجود مککنزی معتقد است که از بین رفتن افسانهی زن خانگی و به دست آوردن حق فعالیت کردن در حوزه عمومی تا زمانی که اشکال بهرهکشی سرمایهدارانه وجود داشته باشد به نفع زنان نیست. چرا که زنان در بازتولید روابط اجتماعی سرمایهداری جایگاه خاصی دارند که این جایگاه تنها با ایجاد تغییر در روابط اجتماعی میان زندگی و کار ممکن می شود. دیدگاه های سوسیالیست این ادعا را مطرح کرده اند که زنان جایگاههای تولیدی و بازتولیدی مختلفی در اجتماع کسب کرده اند و جغرافیای شهری کنونی ناشی از رابطه میان جایگاههای تولیدی و بازتولیدی مردان و زنان است (کوهن و ولپ، ۱۹۷۸: ۷).
بحث در ارتباط با نیازهای زنان بدون حضور زنان در شوراهای شهری و نهادهای اجتماعی که نقش برنامه ریزی و تولید سیاستهای شهری را دارند امکان پذیر نمی شود. این که چه تعداد از زنان در پستهای مدیریتی شهری قرار دارند می تواند تاثیر مهمی بر برآورده شدن نیازهای شهری زنان داشته باشد. بنابراین نسبت جنسی پستهای مدیریت شهری می تواند نشاندهندهی میزان مشارکت زنان در تصمیم گیری شهری باشد. ضمن این که امکان بررسی میزان مشارکت واقعی زنان در تصمیم گیریها با بهره گرفتن از نردبان مشارکت آرنستاین قابل سنجش است.
۳-۲-۲-۲-۲- تولید فضا
تقسیم بندی جنسیتی فضاها، فضاهای خصوصی/خانگی را در انحصار زنان و فضاهای عمومی/بیرونی را در انحصار مردان قرار میدهد و این تقسیم بندی به عنوان یک اصل اخلاقی پذیرفته و هنجارمند شمرده شده و خود را تقویت می کند (هیفورد ۱۹۷۴؛ لوید، ۱۹۷۵). برخی نیز به این مساله اشاره کرده اند که فضاهای خانگی و محلهای زنان را از اختصاصدهی فضاهای شهری به خود جدا و محروم ساختهاند (هیفورد، ۱۹۷۴).
«پیشفرضها و سلطهی مردانه در طراحی و برنامه ریزی محیطی به این مساله منجر شده است که بسیاری از محیطها به شکل تبعیضآمیزی در برابر زنان ظاهر شوند و فرایند طراحی طوری است که توجه کمی به نیازهای متغیر زنان داده شده است» (وکرل، پیترسن و مورلی، ۱۹۸۰: ۱).
«یک اجماع عمومی وجود دارد که نیازهای فضایی «زن جدید» به اندازه کافی توسط برنامه ریزان معاصر در نظر گرفته نشده است» (هار، ۱۹۸۱: ۸,۷).
با توجه به این که سرزندگی شهری، در ارتباط با سه عامل احساس امنیت، ارتباطات شهری و ماجراجوئی و تفریح معرفی شد، مشارکت در تحقق این مولفهها نیز بر تولید فضا تاثیرگذار خواهد بود. افزایش مشارکت زنان در فراگردهای رسمی شهری، مانند ماموران امنیتی، رانندگان تاکسی، صاحبامتیازان فضاهای ماجراجوئی و تفریح، مشارکت زنان در سه بعد مطرح شده را پوشش می دهند. بنابراین نسبت جنسی زنان در جایگاههای اجتماعی امنیتی، ارتباطاتی و تفریحی شهری می تواند بر میزان تحقق مشارکت در بعد سرزندگی و به تبع آن، تولید فضای شهری تاثیرگذار باشد.
۳-۲-۲-۲-۳- سازماندهی و طراحی فضا
مفهوم طراحی فضا از برداشتهای موجود از نظریه لوفور مانند پژوهش برنت (۱۹۷۳) برگرفته شده است. ضرورت وجود برنامه ریزی و طراحی شهری به این دلیل است که زنان در زندگی روزمره و نقشهای تاریخیای که برعهده دارند وارد روابط اجتماعیای میشوند که از مردان متمایز است. وجود روابط اجتماعی متفاوت زنان سبب می شود که آنان ادراک و مصرف متفاوتی از فضاها و خدمات شهری داشته باشند. این تمایزها میتوانند در طراحی و مدیریت شهرها مورد استفاده قرار گرفته و به ایجاد شهرهای بهتر بینجامند. هیفورد در این زمینه میگوید:
«تقریبا همه جا ماهیت زندگی زنان از زندگی مردان متفاوت است. رابطه آنان با زمین، با منابع و با نظامهای تولیدی که انسان برای استفاده از این منابع ایجاد کرده است، مشابه و حتا موازی با آن چه که مردان تجربه می کنند نیست» (۱۹۷۴: ۱).
مطالعات در زمینه جغرافیای فمینیستی نشان دادهاند که زنان یا در جغرافیای شهری «نامرئی» هستند (ر.ک به هیفورد، ۱۹۷۴ و لریمور ۱۹۷۸) و یا به عنوان «جانشینان سرپرست خانوار» در نظر گرفته شده اند (تیورز، ۱۹۷۸: ۳۰۴). برنت (۱۹۷۳) مدلهای ساختار شهری را به این دلیل مورد انتقاد قرار داده است که پیشفرض اولیهی خود را یک جامعه ساخته شده از خانوادهی هستهای پدرسالار با تقسیم کار سنتی میان دو جنس قرار داده است (۱۹۷۳: ۵۷). چنین پیشفرضهای اولیهای مانع از توجه به تغییرات نیروی کار در سیاستهای آیندهی برنامه ریزی شهری شده است. به تبع این بیتوجهی، تغییرات حاصل شده در نرخ کار زنان و تغییرات الگوهای خانواده، توزیع ثروت در خانواده، سفرهای شهری به سمت محل کار، الگوهای سکونت و مشکلاتی که شهروندان و به خصوص زنان در شهر با آن مواجه بودند در آن نادیده گرفته شده است.
یک تقسیم کار عام جنسیتی وجود دارد که نقشهای مراقبتی، نگهداری و مدیریت زندگی روزمره را در اختیار زنان قرار داده است. زنان با توجه به نقشهای مراقبتی که پیرامون وظایف مادری و همسری شکل گرفته است و مدیریت زندگی روزمره و تولیدکنندگی شبکه های اجتماعی، مهمترین استفادهکنندگان از فضاها و خدمات شهری هستند و باید در برنامه ریزی شهری به عنوان مصرف کنندگان کلیدی در نظر گرفته شوند. با این وجود برنامه ریزی و طراحی شهری تاکنون با دیدگاه های مردانه، به دست مردان و در جهت رفاه مردان تعیین شده است. برخی از تغییراتی که شهر را به جنسیت حساستر میسازد عبارتند از:
۳-۳- مدل مفهومی تحقیق
در بخشهای پیشین ضمن معرفی چهارچوبهای نظری، مفاهیم اصلی تحقیق را نیز معرفی کردیم و نشان دادیم که رویکرد نئولیبرال در شهرسازی، شهر را تابع بازار میداند و علاوه بر امر اقتصادی، امر شهری و فضایی را نیز تحت تاثیر قرار میدهد (هکورث[۱۱]، ۲۰۰۰). در یک چنین رویکردی به شهرسازی، شهروندان به مثابهی مصرف کننده مورد توجه قرار میگیرند و شهر بیش از آن که در خدمت ساکناناش باشد در خدمت سرمایه است. جدول شمارهی (۳-۱) دستهبندی عوامل تاثیرگذار و تبیینکننده مفهوم «حق به شهر» را در سه سطح جهانی (کلان)، میانه و خصوصی (خرد) نشان میدهد.
بنابر جدول شمارهی (۳-۱) عوامل سهگانهی سهم فیزیکی، کنترل و مالکیت فضا و سرزندگی شهری عوامل تاثیرگذار بر شکل گیری ادارک از اختصاصدهی شهر به خود هستند و عوامل سهگانهی تصمیم گیری شهری، سازماندهی شهری و تولید فضا عوامل تاثیرگذار بر بعد مشارکت شهری. بنابراین مدل تحقیق تابع تصویر شمارهی (۳-۶) خواهد بود که در آن شش متغیر یاد شده، در سه سطح مختلف، بر ابعاد دوگانهی حق به شهر تاثیرگذار هستند.
۳-۴- جمعبندی نظری و نتایج مورد انتظار
براساس تحلیلهای نظری که حاصل تلفیق نظریه های حق به شهر لوفور و دیدگاه های فمینیست سوسیالیست است، به نظر میرسد که در زمینه ارتباط میان جنسیت، طبقه و حق به شهر به یکی از چهار نتیجه گیری زیر میتوان رسید:
[۱] Myth of Femininity
[۲] Kuhn and Wolpe
[۳] Loyd
[۴] Wekerle, Peterson and Morley
[۵] Haar
[۶] Hayford
پنجشنبه 99/09/06
اطات شهری
برقراری ارتباطات شهری، چه به شکل ارتباطات غیابی و چه ناشی از تحرک در فضاهای شهری، نشاندهندهی میزان سرزندگی در شهر است. کمیت و کیفیت ارتباطات ایجاد شده در شهر به دو عامل جغرافیای شهری و زمان شهری بستگی دارد. شکل برقراری ارتباط برای فواصل دور (چه به لحاظ جغرافیایی و چه به لحاظ زمانی) معمولا به شکل ارتباطات غیابی است و در فضاهای نزدیک به شکل حضوری است. عامل موثر دیگر ریتم است. لوفور در کتاب «تحلیل ریتم»[۱] این مفهوم را معرفی می کند. ریتم که از موسیقی گرفته شده است به تکرارهای موجود در زندگی انسان توجه دارد. لوفور دو نوع ریتم را در زندگی انسان شناسایی کرده است:
ناهماهنگیهای موجود بین دو ریتم چرخهای و خطی، گاه به سازش و گاه به ایجاد اختلال میانجامد. او بیان می کند که اگرچه در سطح مفهومی این دو ریتم از هم جدا میشوند ولی در واقعیت به شکل مداوم با یکدیگر تداخل دارند (لوفور، الدن و مور، ۲۰۰۴: ۲۵). لوفور معتقد است که ریتم ناشی از تقاطع میان زمان و مکان و مصرف انرژی است و ریتم ها را تنها میتوان از طریق حواس پنجگانه و با دریافت نشانگرهایی که برای حواس جسمانی ما قابل دریافت هستند، ادراک کرد. زندگی روزمره با ایجاد نیازهای متعدد زمانمند که به ریتمهای خطی منجر می شود، خود را استقرار میبخشد. ریتم طبیعی بدن با ریتمی که حاصل زندگی روزمره است در هم میآمیزد و گاه تحت سلطهی آن قرار میگیرد. لوفور به اهمیت ریتم و برتری آن بر قوانین زیستشناختی برای تحلیل زندگی انسان اشاره کرده است (الدن، ۲۰۰۴: ۱۹۴). فعالیتهای شغلی مدرن ریتمهای طبیعی را مختل کرده و شکستهاند چرا که در هر زمانی ممکن است آغاز شوند و پایان یابند. زمانمندی خطی فنآوری و تولید صنعتی در تناقض با ریتم چرخشی طبیعی است.
رابطه میان ریتمهای چرخهای و ریتمهای متناوب تعیین کننده نحوه زمانبندی فعالیتهای روزمره است. زمان (در کنار فضا و جغرافیای شهری) یکی از عوامل موثر بر ارتباطات شهری معرفی شد. بنابراین میتوان تاثیر ریتم زندگی شهری بر زمان را که خود ناشی از نظامهای اجتماعی-اقتصادی مسلط بر جامعه است بر نحوه برقراری ارتباطات موثر دانست.
بسیاری از کارهای انجام شده در زمینه جغرافیای شهری و نقش زنان، به مسالهی مشاغل دوگانهی زنان اشاره کرده اند. برخی نشان دادند که زنان در کل الگوهای فعالیت محدودتری نسبت به همسرانشان دارند؛ ضمن این که زنانی که هم در خانه و هم در بیرون از خانه اشتغال دارند از زنانی که فقط خانهدار هستند الگوهای فعالیت محدودتری دارند (اوریت، ۱۹۷۵؛ هنسون و هنسون، ۱۹۷۶). این بدان معناست که زنان شاغل غیر از فعالیتهای مربوط به شغل و کارهای خانگی نمیتوانند به امور دیگر مانند فعالیتهای شخصی، تفریحی، ورزشی، فرهنگی و … مشغول شوند. مطالعات دیگر نشان دادند که زنانی که در دو نقش فعالیت می کنند الگوهای تحرک بسیار پایینتری نسبت به مردان دارند چرا که امکانات لازم برای افزایش تحرک آنان وجود ندارد (اندروز، ۱۹۷۸؛ مدن، ۱۹۷۷؛ پالم وپرد، ۱۹۷۴). مطالعات دیگر نیز محدودیت فضاهای فعالیت را برای زنان اقشار مختلف نشان دادند؛ برای نمونه زنان خانهدار (میکلسون، ۱۹۷۳؛ تیورز، ۱۹۷۷) و زنان کهنسال (هلمز، ۱۹۷۴).
برنامه ریزی فعالیتهای روزمره برای زنان، به دلیل جدایی مناطق مسکونی از مناطق تجاری شهر مسالهساز است. به خصوص زنانی که در مشاغل دوگانهی خانگی-برون خانگی فعالیت می کنند عموما حتا اگر در دسترسی به فضاهای تجاری، آموزشی، تفریحی و … مشکل نداشته باشند، زمان کافی برای تحرک شهری ندارند.
وسیلهی نقلیهی شخصی یکی از ابزارهای حمل و نقل در شهر است. این ابزار عموما در انحصار یا در دسترس مردان قرار دارد. گرید (۱۹۹۴) در مورد توزیع وسیلهی نقلیهی شخصی در ایالات متحده آمریکا بین زنان و مردان شهرنشین نوشته است:
«حدود هشتاد درصد خانوارها یک اتومبیل دارند و بیست و یک درصد بیش از یک اتومبیل دارند. چهل درصد زنان و هشتاد درصد مردان گواهینامهی رانندگی دارند و تنها پانزده درصد زنان در طول روز، امکان استفاده از اتومبیل را دارند» (۱۹۹۴: ۴۲).
زنانی که به مشاغل خانگی مشغول هستند، برای انجام امور روزمره مجبور به طی مسافتهای طولانی هستند که یا پیاده و یا با بهره گرفتن از وسایل نقلیهی عمومی صورت میگیرد.
یکی دیگر مسائلی که در ارتباط با تحرک شهری مطرح شده است، منطقهبندی شهرها به نواحی مسکونی-تجاری است که از قرن نوزده آغاز شده و تاکنون ادامه یافته است. این مساله، به جدایی فضاهای عمومی و خانگی انجامیده و تحرک زنان را به شدت کاهش داده است. عدم دسترسی به اتومبیل شخصی، ناکارآمدی حمل و نقل عمومی و احساس ناامنی سبب کاهش تحرک شهری در زنان شده است.
۳-۲-۲-۱-۲- کنترل و مالکیت
کنترل و مالکیت در دیدگاه لوفور مفهومی است که درچهارچوب فضای تولید شده در نظام اقتصادی سیاسی معنا مییابد. با توجه به ریشه های مارکسیستی نگرش لوفور، اقتصاد تعیین کننده سیاست شهری نیز هست. کاستلز (۱۹۸۰) به بهترین شکل پیوند میان اقتصاد و سیاست شهری را توضیح میدهد. او برای اینکه توضیح دهد چگونه نیروی کار از طریق فرایند مصرف بازتولید می شود، به دو مساله اشاره می کند. اول این که تمرکز فزاینده سرمایه در جوامع سرمایهداری پیشرفته به موازات تمرکز فزاینده نیروی کار صورت میگیرد. در نتیجه، فرایندهای زندگی روزمره که از طریق آنها نیروی کار بازتولید می شود (خوردن، خوابیدن، بازی کردن و نظایر آن) دارای محدودیت فضایی میشوند. دوم اینکه او معتقد است که چنین واحدهایی فضایی زندگی روزمره از طریق الزامات بازتولید نیروی کار در درون کل نظام سرمایهداری، ساختارمند میشوند. طوری که تامین ابزارهای ضروری مصرف در درون جوامع سرمایهداری پیشرفته، فرایندی تناقض آمیز است و دولت روزبروز مداخله بیشتری در این زمینه انجام داده و مسئولیت تامین این ابزارها را بر عهده خود گرفته است. نتیجه اینکه، ابزارهای مصرف نه تنها در درون واحدهای فضایی خاصی، متمرکز شده اند بلکه بیش از پیش حالت جمعی شده پیدا کرده اند و افزایش اهمیت تامین جمعی ابزار مصرف، کاستلز را قادر ساخته تا نظام شهری را مترادف با فرایند مصرف بداند زیرا مصرف سبب افزایش تمرکز و مرکزگرایی می شود (ساندرز، ۱۹۸۹). وجود فضاهای مصرف جمعی کنترل بیشتری را بر فضاهای مزبور امکان پذیر میسازد. روند سریع و روبه رشد شکل گیری فضاهای مصرف جمعی، مانند مراکز خرید یکی از تبعات تمرکز مصرف جمعی است. اهمیت مصرف در شهر به اندازهای است که ساندرز (۱۹۸۹) دو اصطلاح جامعه شناسی شهری و جامعه شناسی مصرف را به صورت مترادف به کار میگیرد. مصرف مناطق خوشآب و هوا توسط طبقات بالای جامعه، به دلیل روندهای جاری در قیمت زمین و مسکن و تجمع تسهیلات فراغتی در مناطق به اصطلاح «بالاشهری» که امکان سوددهی و تضمین بازتولید سرمایه را تامین می کند یکی از مصداقهای کنترل و مالکیت شهری توسط طبقات بالا است. برای نمونه، در شهر تهران، قرار گرفتن بزرگترین نماد شهری در مکانی که امکان دسترسی به آن تنها به وسیلهی استفاده از خودرو امکان پذیر می شود، این نماد را از دسترس برخی اقشار دور نگه میدارد و به طبقات بالاتر اجتماعی اختصاص میدهد.
تصویر شمارهی (۳-۴) محل قرار گرفتن برج میلاد، که توسط شهرداری تهران به عنوان نماد شهر تهران معرفی شده است را روی نقشهی تهران نشان میدهد (موقعیت نسبی برج میلاد با یک ستارهی مشکی درون یک دایره نشان داده شده است). نزدیکی این برج به محل سکونت طبقات بالای شهری و احاطه شدن آن توسط چهار اتوبان شهید حکیم، شهید همت، شیخ فضل الله نوری و شهید چمران، آن را در فاصلهی دوری از بسیاری از نقاط شهر تهران داده و هرگونه دسترسی به آن را مگر با در اختیار داشتن خودروی شخصی امکانناپذیر می کند.
این نوع مکان یابی با توجه به این که دسترسی به خودرو اساسا پدیدهای مردانه است و زنان درصد بسیار کمی از رانندگان شهری را تشکیل می دهند (رهبری و شارعپور، ۲۰۱۳)، اهمیت بیشتری مییابد. اساسا نحوه مکان یابی تسهیلات شهری مربوط به مصارف فراغتی در شهر می تواند الگوهای کنترل و مالکیت را آشکار سازد.
در کار کاستلز (۱۹۸۰) مصرف در سه بعد مسکن، خوراک و تسهیلات فراغتی مورد بررسی قرار گرفته است. شاید بتوان مصرف نمادین[۱۱] را نیز به عنوان دستاورد اخیر سرمایهداری در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم به آن اضافه کرد. با این وجود، مصرف خوراک و مصارف نمادین زمانی در راستای اهداف این پژوهش قرار میگیرد که در بعد عمومی زندگی شهری قرار گیرد و در این صورت میتوان آنان را زیرشاخهای از تسهیلات فراغتی قرار داد.
در بعد مسکن نیز به نظر می رسد که توزیع مالکیت و کنترل بر فضاهای شهری (اعم از مسکن و زمین شهری) به شکل برابرانه توزیع نشده است (رهبری و شارعپور، ۲۰۱۳). بررسی سهم مالکیت زنان در مساکن شهری می تواند آشکار کننده الگوهای نسبت جنسیتی مالکیت باشد.
۳-۲-۲-۱-۳- سهم فیزیکی
لوفور بر مالکیت به عنوان یک عنصر اساسی در نظام سرمایهداری تاکید دارد با این وجود، مالکیت را تنها عامل افزایش سهم فیزیکی نمیداند؛ زیرا برداشت از سهم فیزیکی لزوما با مالکیت فضایی منطبق نیست. در نظام سرمایهداری تقسیم بندی فضاها به لحاظ جنسیتی در دو شکل رسمی و غیر رسمی قابل بررسی است:
پنجشنبه 99/09/06
یگذارد و افرادی که در آنجا زندگی می کنند، اگر بتوانند به حومهها عزیمت می کنند (گوتدینر و باد، ۱۳۹۰: ۲۸۵).
ازین جهت بروز جرایم و احساس ناامنی در شهر نه تنها به افراد و گروهها صدمه میزند بلکه به ارزش محلههای شهری و ارزش دارایی های افرادی که در محلههای جرمخیز زندگی می کنند نیز آسیب میرساند و می تواند آسیبهای اقتصادی نیز به بدنهی شهری وارد کند. توجه به احساس امنیت در ادبیات جامعه شناسی شهری ایران در سالهای اخیر افزایش یافته است. برای نمونه موسوی، حکمتنیا و درینی (۱۳۸۷) نشان دادهاند که جنسیت یکی از عوامل زمینهای تبیینکننده تفاوت در احساس امنیت شهری است. به خصوص توجه به رابطه میان احساس امنیت و عملکرد و ویژگیهای پلیس و نیروهای امنیتی در شهر مورد توجه ویژهای قرار گرفته است (پناهی و همکاران، ۱۳۸۹؛ تاجران وکلاکی، ۱۳۸۸؛ الیاسی و رادان، ۱۳۸۶؛ منعام و ضرابیان، ۱۳۹۱). طوسی و ساعی (۱۳۹۰) به مطالعه تاثیر انعکاس خشونتهای شهری بر احساس امنیت شهروندان شهر تهران پرداخته و نشان دادهاند که حوادث خشونتبار شهری در حافظه جمعی شهروندان حک شده و سبب کاهش میزان احساس امنیت در شهر شده است. سلطانی، ایزدی و محمدی (۱۳۸۸) به تاثیر ویژگیهای کالبدی بر احساس امنیت شهروندان در فضاهای شهری توجه نشان دادهاند. یافته های آنان نشان میدهد که عبور از معابر کمعرض (کمتر از چهار متر) و زندگی در کنار زمینهای بایر سبب افزایش احساس ناامنی در شهروندان می شود. توجه به احساس امنیت زنان را میتوان در کاری که زنجانیزاده (۱۳۸۰) انجام داده است مشاهده کرد. او با تاکید بر مردانه بودن تولید خدمات و فضاهای شهری بر لزوم ایجاد کمیتههای زنانه در مدیریت شهری تاکید می کند.
ناامنی در شهر و احساس ناامنی دو موضوع تحلیلی متفاوت هستند. چه بسا امنیت بالا، ولی احساس ناامنی، به دلیل حافظه تاریخی ساکنان شهر از اتفاقاتی که در گذشته رخ داده است، بالا باشد و یا این که امنیت پایین باشد، ولی به دلیل اطلاعرسانی نادرست و پوشش ندادن حوادث در رسانه ها، این امر احساس ناامنی زیادی را در ساکنان شهر به بار نیاورد. بنابراین زمانی که صحبت از احساس ناامنی می شود، رجوع ما به آمار رسمی جرایم و میزان آن در شهرها نیست بلکه هدف توجه به احساس و برداشت ساکنان شهر و وجدان جمعی اجتماعات شهری در مورد مسالهای تحت عنوان «امنیت شهری» است. ترس و عدم احساس امنیت را میتوان همانطور که به عنوان یک مسالهی فضایی مطرح است، به مثابهی یک مسالهی اجتماعی که در بسیاری از موارد در ارتباط تنگاتنگ با فضاهای شهری قرار دارد نیز مطالعه کرد (فنستر، ۲۰۰۵). این درست است که ناامنی شهری پدیدهای فراگیر است و زن و مرد نمیشناسد، اما احساس ناامنی تجربهای متمایز در میان زنان و مردان است. ناامنی برای زنان عموما پدیدهای است که مستقیما محصول و متاثر از جنسیت آنهاست و بیشترین احساس ناامنی در زنان، احساسی است ناشی از تجاوزاتی که ممکن است به حریم جنسیشان صورت بگیرد. مسالهی ناامنی جنسی زنان به شکلی گسترده مورد توجه ادبیات جرم شناسی قرار گرفته است. اما بررسی این پدیده در شهر، و مطالعه رابطه ناامنی شهری با مفهومِ حق به شهر، جزو موضوعات جدید در مطالعات شهری است.
مسالهی ناامنی جنسیتی در شهرهای ایرانی پدیدهای است که توجه به آن به دو دلیل اهمیت دارد. یکی این که بحث ناامنی معمولا به شکل عام و در تحلیل خشونت شهری مطرح شده است. چرا که جرایم بیشتر توسط مردان روی میدهد و قربانیان آن عموما مردان هستند. آمار شهرهای آمریکا نشان میدهد که مردان شهری ۶۴ درصد بیش از میانگین مردان حومه نشین یاروستایی، و ۴۷ درصد بیش از زنان قربانی خشونت شده اند (گوتدینرو باد، ۱۳۹۰: ۲۸۷).
اینکه چرا درصد عاملان و قربانیان خشونت در مردان بیش از زنان است در ادبیات جرم شناسی تحلیلهای متفاوتی دارد ولی واقعیتی که وجود دارد این است که مسالهی جرایم جنسی در کنار آمار بالای خشونتهای مردانه مورد بررسیهای کمتری قرار گرفته است. ادبیات ناامنی جنسی در ایران نیز محدود است. دومین مساله این است که ناامنی جنسی در شهر را میتوان مستقیما در ارتباط با مفاهیم دیگری مورد مطالعه قرار داد که در آرای دو تن از جامعه شناسان شهری برجسته معرفی شده اند. اولین اندیشمند هانری لوفور است که مفهوم حق به شهر را مطرح کرده است. میتوان این بحث را مطرح کرد که ترس زنان در استفاده از فضاهای شهری عمومی مانند خیابانها، وسایل نقلیهی جمعی و پارکهای شهری یکی از مهمترین عواملی است که اجازه نمیدهد زنان به «حق به شهر» دست بیابند. مثالها در این زمینه بسیارند. شهر ایرانی اساسا در سیطرهی مردان است. فضا و زمان مناسب با فراگردهای اجتماعی مردان تعریف شده است و زنان به شکلی آگاهانه استفادهی خود را از فضاها و زمانهای شهری محدود کرده اند. پارکها، خیابانها، کوچهها، پلهای عابران پیاده، خیابانهایی که محل کسب و کار هستند، فضاهای سربسته مانند مراکز خرید، دانشگاهها و .. همه طوری طراحی شده اند که زنان نمیتوانند با احساس امنیت کامل از آنها استفاده و در آنان مشارکت کنند در حالیکه استفادهی کامل و شرکت در فراگردهای شهری، ارکان اساسی حق به شهر در اندیشهی لوفور را تشکیل می دهند (فنستر، ۲۰۰۵).
زمانهای زندگی روزمره نیز برای زنان چند پاره شده است. آنان باید ملاحظات زمانی را همواره در فرایندهای اجتماعی خود در نظر داشته باشند. زمان و مکان شهری برای زنان به دو بخش «امن» و «ناامن» تقسیم بندی می شود. آنان نمیتوانند برحسب نیازهای خود و نیازهای مبتنی بر نقشهای خود به استفاده از شهر بپردازند.
اندیشمند دیگر جین جیکوبز است که نمیتوان اهمیت او را در شکلدهی نظامهای امنیتی محلهای و همسایگی در شهرهای آمریکای شمالی نادیده گرفت. جیکوبز به تحلیل امنیت در فضاهای شهری پرداخته و به مبحث «در معرض دید بودن» توجه کرده است (شارع پور،۱۳۸۹: ۲۱۹-۲۱۶). بحث ما این است که این مساله در شکل شهرهای ایرانی مورد توجه قرار نگرفته است. خیابانهای کم عرض، ساختمانهایی با تعداد طبقات بالا، عدم تعبیهی نور کافی در گذرگاه های شهری، دور کردن عامدانهی برخی فضاها از معرض دید مانند پلهای عابران پیاده و اتوبوسهای شهری که به علت نصب آگهیهای تبلیغاتی که بر بدنهی آنها تعبیه شده است از معرض دید ساکنان شهر دور شده اند و … همه مسائلی است که در برنامه ریزی شهرهای ایرانی مورد توجه قرار نگرفته است.
جنبه دیگری از رابطه ی ناامنی و حق به شهر این است که نه تنها بروز ناامنی در شهر امکان استفادهی مناسب از فضاهای شهری را از زنان سلب می کند بلکه امکان شرکت آنان در تولید فضای شهری را محدود می کند. فرایند تبدیل مکان جغرافیایی شهر به فضا فرایندی است که تنها با شرکت افراد در فراگردهای شهری و پر کردن فضاهای شهری با روابط اجتماعی ممکن می شود (دوسرتو، ۱۹۸۴: ۱۱۷). ناامنی در شهر سبب می شود که برقراری روابط اجتماعی برای زنان تنها در زمان ها و مکان های خاصی امکان پذیر باشد. شکل گیری «پراکسیس» شهری برای زنان محدود به زمانهایی می شود که آنان میتوانند از مکانهای شهری استفاده کنند که خود بار دیگر مشمول محدودیتهای جنسیتی می شود. و این به چرخهای باطل میانجامد چرا که عدم شرکت زنان در شکل گیری فضاهای شهری سبب می شود شهر بیش از پیش جنبه های مردانهی خود را حفظ و بازتولید کند.
پژوهش در زمینه رابطه ناامنی جنسی زنان و حق به شهر با این پرسش بنیادین آغاز می شود که آیا احساس ناامنی جنسی مانعی در برابر به دست آوردن حق به شهر (به معنای لوفوری) آن می شود؟ برای پاسخ دادن به این پرسش باید ضمن بررسی ناامنی جنسی زنان و اثبات وجود آن، تاثیر احساس ناامنی جنسی در زنان بر مولفههای حق به شهر لوفور (استفاده از فضاهای شهری و شرکت در فراگردهای شهری و تبدیل مکان به فضا) سنجیده شود.
ناامنی فضایی جنبه عینی فضا نیست بلکه وجهی انتزاعی دارد. برخی از نمونههای طراحی شهری که ممکن است احساس ناامنی را در زنان ایجاد کنند از این قرار هستند:
پنجشنبه 99/09/06
و نقل شهری است.
کنترل و نظارت دارای دو بعد سیاسی و اقتصادی است. به لحاظ سیاسی، هژمونی فضایی یکی از انواع هژمونی نمادین است که با ایجاد محدودیت در کنش اجتماعی مداخله ایجاد می کند. هژمونی نمادین که ناشی از تاثیر غیرمستقیم سازوکارهای سیاسی است، بسته به پایگاه اجتماعی-فرهنگی افراد بر آنان اعمال می شود. هژمونی فضایی که سبب ایجاد فضای پلیسی شده می شود، احساس ناامنی و بیمیلی به استفاده از فضاهای شهری را به همراه دارد. علاوه بر نظارت سیاسی، کنترل اقتصادی-سیاسی فضاهای شهری، افراد متعلق به طبقات متفاوت شهری را به شکل یکسانی تحت تاثیر قرار نمیدهد.
۳-۲-۲- حق به شهر
مفهوم حق به شهر از لوفور برگرفته شده است. لوفور مفهوم دو بعد اصلی اختصاصدهی شهر به خود، و مشارکت در شهر را برای حق به شهر معرفی می کند. عوامل تاثیرگذار